شهر من انگار شهردار ندارد. شهروندان هم دارند به این وضع نابسامان عادت میکنند… خدا کند مرکب کدخدای شهر در یکی از این گودالها بیفتد تا شاید فکری به حال پیکر تکهپارهٔ شهرمان کند، شاید…
آخرین باری که پدرم را دیدم، لباسهایش گازوییلی نبودند، بوی بنزین نمیداد و چشمهایش از بوی تند بنزین و دود نمیسوختند. تمام لباس سفیدش، یکدست سرخ شده بود؛ خونی…
بعد از این ملاقات و دیدار، قرص بدری در آسمان دلم درخشید و شام وصالم با حضورش درخشان شد. سبب شد آفتابی بر بام زندگیام طلوع کند و صفحۀ جدیدی در زندگیام ورق بخورد. تحوّل عظیمی در وجودم پدید آمد. من پس از این دیدار به این نتیجه رسیدم که او مردیست که از میان ما، دارای نظری بلند، دلی دریاوش و همتی راسخ است. مردی که خستگی و ملالت در قاموس زندگیاش محلی از اعراب ندارد. شخصیتی جذاب و استورهای که در میدان دعوت و اصلاح، زهد و پارسایی، علم و حکمت یادگار و نمودی از مجددان و اصلاحگران پیشین تاریخ پرشکوه امت اسلامی است
دخترک پتو را سخت دوروبر خود پیچید و سلانهسلانه از جایش بلند شد و روی جانماز نشست و رو به آسمان کرد و گفت: خداجونم! ای خدای مهربونم! خونه ما سرده. پتو نداریم. لباس گرم نداریم. ما چند ماهه گوشت نخوردهایم. خدایا برای ما هم یه فرشتهای بفرست. وضع ما را ببینه. دلش رحم بیاید و در این سرما دست ما را بگیره.» دعای دخترک که تمام شد رفت سراغ مادرش و پرسید: «مامان دعا کردم؛ حالا فرشته کَی میاد؟»
پدر و مادرها میتوانند به بچهی خود سیب بدهند و اگر او پرسید این چیست؟ مثل آن کُمدین برنامه خندوانه؛ رامبد جوان که یادش به خیر، بگویید: «موزه، موز». نان البته موز نیست که بشود با سیب آن را عوض کرد. نان قوت غالب مردم است و بسیاری با همین نان شکم خود را در روزگار گرانی پُر میکنند.
آدمی از ابتدای حیات در سختترین شرایط محیطی و زیستی و جوی، با قدرت عقل و اراده خویش بر مشکلات فایق آمده یا بدانها خو گرفته و مدارا نموده است. شاید در آغاز هر تغییری، مواجهه با مشکل یا اخلاق و منش جدیدی برایش سخت و گاهی حیرتانگیز بوده است، اما مرور زمان باعث شده تا به همه چیز و همه کس عادت کند و از یاد ببرد که روزگاری، آن کار برایش غیر ممکن بوده است.
در همین شهر و دیار و شاید در نزدیکی و همسایگی ما، درماندگان و تنگدستان زیادی روزگار میگذرانند که نان شب ندارند، سردی زمستان امانشان را بریده است، اما نه منزل گرمی دارند و نه لباس و پوشاک مناسبی، سرپرستانی یافته میشوند که در برابر همسر و فرزندان خردسالشان، جز شرمندگی و آه دردمندانه پاسخی ندارند؛
بیقراریام دمبهدم بیشتر میشود. از وقتی شنیدهام خفاش فرانسه بار دیگر حماقت کرده است و اینبار پا را فراتر گذاشته و گویا دولتمردان بیبندوبارش را برای اهانت به خیرالبشر و رحمةللعالمین صلیاللهعلیهوآلهوسلم مکارانه بسیج کرده است و بدتر از آن، گستاخی و توهین را حق خودش میداند، چیزی در وجودم نمیگذارد آرام بگیرم.
فعلا سکه انتخابات آمریکا رایج است، اما مسؤولان کشور باید حواسشان به سبک زندگی مردم باشد. تورم و گرانی میتواند اخلاق و همدردی را قربانی کند و افراد تشکیلدهنده جامعه را تبدیل به مردمانی کند که تنها به خود فکر میکنند. مواظب باشید لطفا. بلبشوی اقتصادی میتواند فرهنگ و جامعه را به ته چاه بیندازد.
برای آشنایی بیشتر آقای مکرون، جملاتی از برجستهترین و مشهورترین اندیشمندان و نویسندگان اروپایی در وصف پیامبر رحمت را در اینجا ذکر میکنیم؛ شاید به دست رئیسجمهور فرانسه برسد: