سکوتم که طولانی میشود، سفرۀ شلوغ دلش را میگشاید؛ همه زندگیمان را فروختیم، حتی فرش زیر پایمان را… تکتک وسیلههایی که قابل فروش بود و پولی بابت آن میدادند، به حراج گذاشتیم و پولش را گرفتیم و رخت و لباسها و وسایل ضروریمان را در چند ساک ریختیم و به راه افتادیم، از هرات…
با وجود گذشت 40 سال از طراحی مسجد «شاه فیصل» در اسلامآباد پاکستان، همچنان یکی از زیباترین مساجد جهان و دارای چهار مناره بزرگ است که در گوشههای آن قرار دارد و طول هر مناره 90 متر است.
در طول زمانی که این ماجرای ناراحتکننده ادامه داشت، این سؤال بین رانندگان مطرح بود که کار پلیس راهنماییکردن است یا مچگرفتن؟ تخلف رانندگان قابل دفاع نیست و باید همۀ شهروندان دستبهدست هم بدهند و قانونگریزی را به یک ناهنجاری و ضدارزش در جامعه تبدیل کنند. حال سؤال این است که آیا این عملکرد پلیس به قانونمندشدن شهروندان کمکی میکند یا بیشتر آنان را قانونگریز میکند.
در سنن ابوداود آمده که خداوند در حدیثی قدسی میفرماید: «من همراه و یاور شرکا هستم تا زمانیکه هیچیک از آنها خیانت نکند، زمانی که یکی از آنها خیانت کرد، من آنها را رها میکنم.»
یادتان باشد، تازمانیکه خداوند همراه شما است، در مالتان برکت میبینید، راهها و اسباب درآمدزایی برای شما باز و فراهم میشود و در امر تجارتتان نصرت و یاری الله شامل حال شما میگردد؛ اما زمانیکه یکی از شما خیانت کند، خدا شما را به حال خودتان وامیگذارد.
شهر من انگار شهردار ندارد. شهروندان هم دارند به این وضع نابسامان عادت میکنند… خدا کند مرکب کدخدای شهر در یکی از این گودالها بیفتد تا شاید فکری به حال پیکر تکهپارهٔ شهرمان کند، شاید…
آخرین باری که پدرم را دیدم، لباسهایش گازوییلی نبودند، بوی بنزین نمیداد و چشمهایش از بوی تند بنزین و دود نمیسوختند. تمام لباس سفیدش، یکدست سرخ شده بود؛ خونی…
بعد از این ملاقات و دیدار، قرص بدری در آسمان دلم درخشید و شام وصالم با حضورش درخشان شد. سبب شد آفتابی بر بام زندگیام طلوع کند و صفحۀ جدیدی در زندگیام ورق بخورد. تحوّل عظیمی در وجودم پدید آمد. من پس از این دیدار به این نتیجه رسیدم که او مردیست که از میان ما، دارای نظری بلند، دلی دریاوش و همتی راسخ است. مردی که خستگی و ملالت در قاموس زندگیاش محلی از اعراب ندارد. شخصیتی جذاب و استورهای که در میدان دعوت و اصلاح، زهد و پارسایی، علم و حکمت یادگار و نمودی از مجددان و اصلاحگران پیشین تاریخ پرشکوه امت اسلامی است
دخترک پتو را سخت دوروبر خود پیچید و سلانهسلانه از جایش بلند شد و روی جانماز نشست و رو به آسمان کرد و گفت: خداجونم! ای خدای مهربونم! خونه ما سرده. پتو نداریم. لباس گرم نداریم. ما چند ماهه گوشت نخوردهایم. خدایا برای ما هم یه فرشتهای بفرست. وضع ما را ببینه. دلش رحم بیاید و در این سرما دست ما را بگیره.» دعای دخترک که تمام شد رفت سراغ مادرش و پرسید: «مامان دعا کردم؛ حالا فرشته کَی میاد؟»
پدر و مادرها میتوانند به بچهی خود سیب بدهند و اگر او پرسید این چیست؟ مثل آن کُمدین برنامه خندوانه؛ رامبد جوان که یادش به خیر، بگویید: «موزه، موز». نان البته موز نیست که بشود با سیب آن را عوض کرد. نان قوت غالب مردم است و بسیاری با همین نان شکم خود را در روزگار گرانی پُر میکنند.
آدمی از ابتدای حیات در سختترین شرایط محیطی و زیستی و جوی، با قدرت عقل و اراده خویش بر مشکلات فایق آمده یا بدانها خو گرفته و مدارا نموده است. شاید در آغاز هر تغییری، مواجهه با مشکل یا اخلاق و منش جدیدی برایش سخت و گاهی حیرتانگیز بوده است، اما مرور زمان باعث شده تا به همه چیز و همه کس عادت کند و از یاد ببرد که روزگاری، آن کار برایش غیر ممکن بوده است.