شیخ عبدالمنعم صالح العلی العزی (معروف به محمد احمد الراشد)، از نویسندگان، دعوتگران و نظریهپردازان برجسته و سرشناس جهان اسلام بود. وی 8 جولای 1938 (17 تیرماه 1317) در محله «اعظمیه» بغداد دیده به جهان گشود.
«پیرمحمد ملازهی هستم، متولد ۱۳۲۵ در روستای پسکوه از توابع شهرستان سراوان در بلوچستان. دوران خردسالی و کودکی من همراه شده بود با پایان جنگ جهانی دوم که در بسیاری از نقاط جهان مشکلاتی همچون فقر را پدید آورده بود. در ایران هم با توجه به حضور نیروهای انگلیس و شوروی وضع به همین منوال بود. با توجه به نفوذ نیروهای انگلیسی در جنوب و اینکه حجم زیادی از مواد غذایی را یا میخریدند یا تصرف میکردند، در بلوچستان وضعیت فقر محسوس بود.
در واقع این شخصیت کمنظیر را کل دنیا باید میشناخت و از معارفش بهره میبرد و نام ایشان در کنار بزرگانی همچون شاگردان و مریدان علامه اشرفعلی تهانوی، مولانا محمد قاسم نانوتوی، علامه محمد یوسف بنوری، مولانا مفتی محمد شفیع و دیگر بزرگواران امت یاد میشد اما دست تقدیر طوری رقم خورده بود که ایشان نیز بهمانند خیلی از اساتید خود همچون استاد عطاجیق آخوند چوگان، استاد طایجان آخوند قرهجه، استاد عبدالعزیز آخوند چوگان و استاد نظر آخوند ماهری رحمهم الله و دیگر معاصرانش از اساتید و علمای بزرگ ترکمنصحرا به خاطر موقعیت و شرایطی که داشتهاند ناشناخته و گمنام میماند.
شیخ عبدالمجید بن عزیز الزندانی، در سال 1942م. در قریۀ “الظهبی” از توابع “الشعر” استان “اِب” یمن به دنیا آمد. اما ایشان اصالتا از اهالی “زندان” از نواحی محلۀ “ارهاب” ولایت صنعا بود. وی یکی از نمادهای نهضت اسلامی به شمار میآید. وی حین اقامتش در مصر، از جنبش بینالمللی “اخوان المسلمین” متأثر شده و همواره با آن ارتباط داشت که منجر به دستگیری وی توسط مقامات مصری و اخراج وی از کشور مصر شد.
سیمایی جذاب، شخصیتی باوقار، و هیئتی برازنده و دوستداشتنی داشت. از دور که ظاهر میشد گویی موکبی باشکوه در حال حرکت است و میطلبد که حاضران دمی به احترام بایستند و به تماشا بنشینند… دنیادیده، پرتجربه، آدمشناش، جامعهشناس، محقّق، و شخصیت علمی و فکری و عرفانی بسیار برجستهای بود
استاد گلدیقلیچ آخوند همانند پدرِ بزرگوارش، در هالهٔ نوری از گمنامی و سکوت و بهدور از هیاهو و جنجال جانانه مشغول تدریس و تربیت و تبلیغ بود. با وجود کهولت سن با جماعتتبلیغ همراه میشد. در کمال سادگی شبهای جمعه را با طلاب تشکیل میشد و برای تربیت طلاب به مساجد نزدیک شهر میرفت و شب را همانجا اعتکاف میماند. عموما شبهای شنبه را در مرکز جماعتتبلیغ سیمینشهر اعتکاف مینشست. همین عشق و علاقهٔ خالصانه و راستین به دانش و دین و تبلیغ، سبب شد که در واپسین روزهای زندگیاش، نمازجمعهٔ ۷ مهرماه ۱۴۰۲ را خودش پیشنماز شود، در اعمال شب شنبه جماعتتبلیغی شرکت کند، دعایش را بدرقهٔ راه یاران و شاگردانش نماید و روز شنبه ۸ مهرماه پساز ادای نماز جماعت در مسجد، کتاب ریاضالصالحین امام نووی و تفسیر جلالین را تدریس کند و در کلاس درس در حوزهٔ علمیه، سبکبال از این جهان فانی بهسوی دیار باقی پر بکشد. خدایش در صف نیکان کند محشور.
نام اصلی او «شریفحسین» است؛ اما بیشتر با نام مستعارِ «نسیم حجازی» شناخته میشود. وی قبل از تجزیهی هند در سال 1914 در ناحیهی گورداسپور پنجاب به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در روستای خود فرا گرفت و سپس در مقطع دبیرستان به ادامه تحصیل پرداخت. در سال 1932 از دانشگاه «اسلامیهٔ لاهور» مدرک لیسانس گرفت. نسیم حجازی زمانی آغاز به نوشتن نمود که که زمزمهی آزادی از زیر یوغ استعمار پیر در هندوستان طنینانداز شده بود. ایشان که فراز و نشیبهای زیادی در زندگی دید و در راه اندیشهٔ اسلامی سختیها و مصائب بسیاری را متحمل شد، سعی میکرد با نوشتههای خود امت خفته را بیدار کند. در زمان استقلال از سلطه انگلیس، خانوادهاش به پاکستان مهاجرت کرد و او بقیه عمر خود را در پاکستان گذراند.
حادثۀ وفات این دعوتگر مخلص و خدمتگزار صادق، خادمی از تبار خادمان عاشق را از میان ما برد. امید است که دوستان و فرزندان و شاگردان و ارادتمندان ایشان، خصوصا دوستان همسوگندش، نام نیک او را با خدمات سازنده و ارزنده و ثابتماندن بر عهد، زنده نگهدارند.
مولانا غلاماحمد موحدی رحمهالله در سال ۱۳۲۰ هـ. ش در شهر خواف در خانوادهای روحانی چشم به جهان گشود… شانزده ساله بود که مسئولیت امامت نمازهای پنجگانه مسجد جامع شهر خواف نیز به وی سپرده شد و از شهرت و نفوذ فوقالعادهای در بین مردم شهر و روستاهای حومه برخوردار گردید.
روش نوینی که مولانا محمدالياس رحمهالله برای دعوت بهسوی خداوند و حفاظت دین برگزید، در هیچ جای دنیا و حتی در هیچ دینی سابقه نداشت. این یک ابتکار بود و بدیهیست که در ابتدای کار، موانع، سختیها و مخالفتهای زیادی متوجه ایشان شد، اما همت والا، خستگیناپذیری و انهماک ایشان در این کار، سبب شد که موانع یکی پس از دیگری حذف، و گردنههای صعبالعبور پشت سر گذاشته شوند.