از یادداشت حسین شریعتمداری، مدیرمسئول روزنامۀ کیهان، علیه شیخالاسلام مولانا عبدالحمید (حفظه الله من شرّ الاعداء و الحاسدین) مؤرخۀ 10 بهمن 1401 و انتقادهای تند و مملو از حقد و عقده تعجب نکردیم؛ زیرا همه با تنگنظری و دیدگاههای متحجرانۀ او آشنا هستند و توقعی جز این از وی نیست. اما بهمنظور تنویر بعضی افکار که ممکن است از این نوع مطالب نادرست و عوامفریب برایشان سوءتفاهم ایجاد شود، بنده به عنوان یکی از شاگردان کوچک شیخالاسلام مولانا عبدالحمید نکاتی چند را عرض میکنم.
اعتراضات بلوچستان و وقایع اسفبار مهر و آبان ۱۴۰۱ زاهدان و خاش، هرچند در بستر جنبش اخیر مردم ایران و در عکسالعمل به موضوع دختر چابهاری بروز کرده، اما نمیتوان آن را تنها در زمان حال مورد بررسی قرار داد، زیرا بنیان آن به بحرانهای انباشتهای برمیگردد که طی سالیان متمادی بر پیکر این دیار و بر روح و روان مردمان آن و فرهنگ کهن آن سنگینی میکند و چون زخمی کهنه تاکنون باقی مانده است.
در حالیکه مردم استان سيستانوبلوچستان سالهاست مطالبات و خواستههای خود را مطرح میكنند، اما هنوز مسوولان نتوانستهاند اقدامات و تدابير موثری در كنترل و بهبود وضع موجود اتخاذ و با تبعيض و بیعدالتی مبارزه كنند. آنچه امروز در ايران شاهد آن هستيم نتيجه «تبعيض» و «بیعدالتی» است. اصولا جوامعی كه گرفتار تبعيض و بیعدالتی هستند، دچار فقر و فساد میشوند و گرايشها، جناحها و طيفهای مختلف آن جوامع به حاشيه رانده میشوند.
اگر ضرار به مفهوم ضرر و زیان باشد موجب نفاق و تفرقه بین مسلمانان و ایرانیان شود، با اطمینان میتوان گفت که مصداق بارز ضرار، تفکری افراطی است که به عدالت، رعایت حقوق بشر و شهروندی پایبند نیست و هرگونه مطالبهگری مدنی و عدالتخواهی را برنمیتابد، مسلمانان اهل سنت را خودی نمیداند و آنها را از بسیاری از حقوق شهروندی محروم ساخته و حتی تحمل یک مسجد برای اهل سنت را در پایتخت ندارد.
خبر استعفای خانم نخستوزیر، برای بسیاری از ما ایرانیها عجیب بود؛ چون عادت نداریم ناتوانی خود را قبول کنیم. به خاطر همین ویژگی وقتی مسئولیتی به ما داده میشود، بدون توجه به تواناییهای خود آن را قبول میکنیم و تا آخر هم ادامه میدهیم، مگر امضایی از غیب ما را از پشت میزمان بیرون کند.
چند ماه از آغاز اعتراضات در ایران میگذرد و کشور ما در شرایط خاصی به سر میبرد. از فرهیختگان، اندیشمندان، علمای کشور و چهرههایی که میتوانند بهعنوان «میاندار» ایفای نقش کنند، انتظار میرود که در این شرایط نظرات مفید و سازندهای ارائه کنند تا مشکلات برطرف شوند و آسیبشناسی صورت بگیرد.
در فرایند گذار و جابهجایی نسلها و انتقال خواستها، آرزوها، مطالبات و قدرت از نسلی به نسل دیگر، وجود سرمایههای اجتماعی و شخصیتهای برخاسته از متن مردم، آشنا با شرایط و دردها و آلام مردم، نکتهبین در شناخت چالشهای جامعه و البته شجاع و توانا در تحلیل و بیان خواستهای بهحق مردم، مورد احترام و مورد وثوق و مراجعه مردم که دلسوزی و دلبستگیشان به مردم و مصالح ایشان در طی زمان به اثبات رسیده باشد، امری انکارناپذیر است.
حکمرانی نو بر دو پایه باید قرار بگیرد. پایه نخست، مردمسالاری و دموکراسی است. این مردم و انتخاب مردم است که میتواند ضمن جلب رضایت عمومی، کشور را از بحرانهای پیچیده و در ظاهر بدون راهحل، عبور دهد. عمل به قانون و بازگشت به قانون اساسی، دیگر پایه “حکمرانی نو” است.
پروژه بردن آبروی مولوی عبدالحمید، حکایت آن ضربالمثل ایرانی است که میگوید: «تغاری بشکند، ماستی بریزد؛ جهان گردد به کام کاسهلیسان» و خب حالا که جهان به کام پروژهبگیران نظام گردیده است، حیف نیست که لاریجانیها از آن بیبهره بمانند؟ مخصوصا محمدجوادشان که رئیس ستاد حقوق بشر قوه قضائیه! بوده است. کسی که سالها ریاست چنین پارادوکسی را برعهده داشته، حالا چنان بیکار شده که به جمع پروژهبگیرهای دونپایه پیوسته و به مولوی عبدالحمید حمله کرده تا سهمی از این کاسه به او هم برسد.
هنوز که ستارۀ بخت لاریجانیها افول نکرده بود و کسی جرأت انتقاد از آنها را نداشت مدت مدیدی رئیس ستاد کذائی «حقوق بشر قوه قضاییه» بود و دربارۀ حقوق بشر ساکت. نمیدانم در این مسئولیت چه گلی به سر حقوق بشر زد که امروز اینگونه بیمحابا و ناپرهیزکارانه و بیملاحظه به محبوبترین رهبر اهلسنت ایران و به مقدسترین مکان علمی و مذهبی اهانت میکند.