به خاطر داشته باشید که درمان سستیها و کوتاهیها/کمکاریها چیزی جز بهکار بستن همت نیست. در انجام هر عملی که سستی عارض میشود و نفس به کوتاهی و تنبلی تمایل پیدا میکند، تنها راهش این است که فرد، عزم و همت کند و با آن سستی مبارزه نماید؛ غیر از این راه دیگری نیست.
تعجب نکنید! آدمها، داخل این گروهها، گاهی خودشان نیستند… پشت پروفایلهایشان پنهان میشوند. راستی دقت کردی، وقتی حرفی روی دلت مانده و جرئت و جسارت گفتنش را نداری؛ آن را روی پروفایلت میگذاری؟ این عکسها، تصویرها، گفتهها و ناگفتههای دل ماست که میخواهیم همه بدانند، یا حداقل کسی که قرار است بداند.
فلسطین اشغالی در سال گذشتهی میلادی شاهد حوادث و رخدادهای مهمی در عرصههای داخلی و بینالمللی بوده است.
ثبتنام اینترنتی… تایید صندوق پستی… پیرمردی همینکه نوبتش رسید، سیستم قطع شد… بالاخره نوبت من رسید، هر چه وِرد و دعا بلد بودم خواندم که سیستم قطع نشود…
شامگاه یكشنبه 28 آذر 95 به همت “انجمن فکر و اصلاح طلاب دارالعلوم زاهدان” میزگردی با موضوع “آشنایی با سیرت، شخصیت، خدمات و اندیشه های حضرت مولانا عبدالعزیز رحمة الله علیه ” با حضور استاد مولانا عبدالرحمن محبی در مسجد مكی زاهدان برگزار شد.
وقتی میتوانیم از تریبون گروههای تلگرامی و سایر شبکههای اجتماعی، پیامهای مهم، چه بهداشتی، چه اجتماعی، چه سیاسی و حتی خانوادگی، چه حقوق شهروندی و… را نشر دهیم و صدایمان را به همه برسانیم، چرا گاهی از آن خوب بهره نمیبریم؟
جنید جمشید پس از آنکه با نور معنویت آشنا گردید و فروزندگی و درخشش حقیقت روح و روان وی را مسخر و نورانی کرد، صورت و سیرتش رنگی دیگر به خود گرفت و رهروِ راه سنت و شریعت و دلدادهی اصلاحگری و خیرخواهی گردید.
کتابت و نگارش زبان بلوچی در دهههای اخیر آغاز شده است. طبیعی است زبانی که تازه بر ریل کتابت و نگارش قرار گرفته است با مشکلات عدیدهای در رابطه با گزینش رسمالخط و نحوهی نگارش مواجه میشود.
یــک نویســنده خــوب قبــل از هــر چیــز بایــد یــک خواننــدهی حرفــهای باشــد. بدانــد چــه و چگونــه بخوانــد. هــر طــور دلتــان میخواهــد بنویســید. تعبیرهــای تــازه ایجاد کنیــد اما به قواعد دســتور زبــان و ویراســتاری پایبنــد باشــید. نوشــته شــما بــدون دســتور زبــان و ویرایش لازم ماننــد غذای خوشــمزهای اســت کــه بــا بیســلیقگی تمــام جلــوی مهمــان بگذارند.
کمی که آن طرفتر رفتیم. چشمهایش را به آسمان دوخت و در همین لحظه شنیدم که میگفت: «خدایا! چیزی در بساط ندارم، این اشکها را بپذیر. خدایا! دلم به حال همه اینهایی که مشکل دارند و من نمیتوانم برایشان کاری بکنم، میسوزد.»