«خشونت» فقط همان چهرهی عبوس و نعرهی بلند و اسلحهی آمادهی شلیک نیست!… کروز نیست، بمب بشکهای نیست…
«خشونت» تنها تصویر اعدامهای مردان نقابدار یا زنجیرهای پای مردان نارنجیپوش گوانتانامو نیست!
«خشونت» گاهی اوقات میتواند زیر یک لبخند هم باشد…لابلای یک قطعنامهی حقوق بشری…در متن یک لایحه…در تصویب یک قانون تبعیضآمیز…پشت خطهای قرمز یک مرز…حتی آنسوی میلههای زندان…در سخنرانی یک رئیسجمهور…در کتابهای درسی… در وعظ یک واعظ…حتی در تفسیرهای غلط فقهی.
«خشونت» گاهی اوقات در منشورهای اعادهی حقوق پنهان میشود… پلک میزند در نگاه یک چشم مهربان…
«خشونت» در قراردادهای فروش اسلحه به کشورهای فقیر…در تحریک یک ملت به برتری قومی، نژادی و زبانی… و گاهی اوقات در خطخط کتابهای یک روشنفکر یا فتواهای بیبازنگری متبلور میشود…
«خشونت» تنها یک صورت لهشده، یا صحنهی جنگ و ویرانی نیست… بلکه میتواند سهم یک ملت از کسر بودجهی محیط زیستی یا توسعهی فرهنگی باشد…
«خشونت» هوای دایم غبارآلود در یک استان و بادهای صدوبیستروزهی در استانی دیگر و قطعی آبوبرق در گرمای بالای پنجاه درجه است…
«خشونت» در قانون الزام به اقرار به افشای "مذهب" در فرمهای استخدام است…
«خشونت»، فقط ضجهی زنی در راهروهای دادگاه برای گرفتن حقوقش نیست، بلکه گاهی اوقات در جوهر قلم دستان مجری قانون است که بر کاغذ مینشیند…
«خشونت» کار خارج از تخصص هنرمندی است که برای خرج و معاش، تن به "بیگاری" سپرده است…
«خشونت» جادههای چندبانده و احداث بزرگراه و کارخانه در یک استان و نرخ بالای بیکاری و توسعهنیافتگی در استانی دیگر است…
خلاصه اینکه بخش بزرگی از «خشونت» در نابرابریها و بیعدالتیهایی نهفته است که با اجرای عدالت و رفع تبعیضها میتوان جلوی این «خشونت»ها را گرفت.
دیدگاههای کاربران