خداوند چنان صحنههایی را پیش رویم آورد که با چشمان خودم قدرت و رحمت بیکران الهی را مشاهده کنم. الحمدلله ایمان به قدرت و رحمت الهی بوده و هست و در آینده هم خواهد بود، انشاءالله، اما خداوند خواست مستقیما نشان دهد که اگر او بخواهد مسیر گلولهها را تغییر میدهد.
سعدی برای ما همهکار کرده است، درحالیکه ما برای او هیچ کار نکردهایم؛ نه کلامِ جانفزایش را خواندهایم و نه اندیشههای ناب و زیبایش را پاس داشتهایم. ما در قبالِ سعدی چون لبتشنگانیم که در کنار فرات راه میپیماییم و برای سیراب کردن خود دستی به سوی آبِ گوارایش دراز نمیکنیم، و با این کار خود، بیش از آنکه به او اجحاف کنیم، بر خود ظلم روا داشتهایم.
عبدالعزیز به خبرگزاری رویترز گفت: “وقتی مرا با تفنگ دید، اسلحه خودش را دور انداخت و به سمت خودرو حرکت کرد و من دنبالش کردم…او داخل ماشینش نشست و من اسلحه را به پنجره خودرویش پرتاب کردم. او فقط دشنامم داد و حرکت کرد.”
«سپهسالار» یک رمان مستند است که براساس واقعیتهای تاریخی نوشته شده است. عنوان اصلی کتاب «محمدبن قاسم» است؛ چراکه بخش عمدۀ آن روایتگر جانفشانیها و عملکرد موفق سپهسالاری مدیر و مدبّر به نام «محمدبن قاسم ثقفی» است.
باران میبارد، نمیدانم به حرمت دعای مردمی است که به قبله دعا آمدند و طلب رحمت و آمرزش و باران لطفت را کردند یا دلت برای اهل زمین سوخت، دلت برای بندگان فلکزدهات که با کوه غرورشان، نتوانستند قطرۀ آبی برای خود از آسمان بچکانند به رحم آمد و به ابرهای گوشبهفرمانت امر باریدن دادی…
امروز روز پدر نیست اما من از پدری می نویسم که همیشه روز اوست!؛ پدری که لبخند گرمش، آفتاب را مسحور خویش کرده، آنچنانکه ساقههای نحیف یاس و یاسمین، از هر قشری که باشند در هر دشتی که روییده باشند، در هر زمینی که قد کشیده باشند، چه از دشتستان ترک و کرد باشد یا از گلستان لر و ترکمن… چه در صحرای بلوچستان دمیده باشد یا از خلیج فارس… چه اهل شمال باشد یا کویر جنوب… مهربانتر از آفتاب، به آغوش مهر خویش، سخت میفشارد.
از فیضِ با تو بودن بینصیبم، اما هر لحظه که یادت بر قلب خستهام میبارد؛ بر لبان تشنهام ذکر هزار صلوات نذر میکنم تا در بهشت جاودانی که ارمغان تو بود، نزد تو، از دستان مبارکت، از حوض کوثر، آب حیات بنوشم!
حاجی عبدالوهاب رحمهالله بخشی از تاریخ نهضت دعوت و تبلیغ بود. در این سالها اگر جایی نامی از تبلیغ برده میشد، بلافاصله نام حاجی عبدالوهاب در اذهان تداعی میشد. حاجی فنا فی التبلیغ و تربیتیافتۀ مستقیم حضرت مولانا محمدالیاس رحمهالله بود. الله تعالی هم عمر بابرکتی نصیب ایشان کرده بود و هم عزت و نام نیک به ایشان بخشیده بود.
چند روزی که به جایجای این استان سفر کردم و ملاقاتهایی داشتیم بسیار برایم عجیب بود، روزی نبود از زاهدان و سراوان گرفته تا چابهار و ایرانشهر و بمپور که مراسمی از فارغالتحصیلی طلاب و حافظان قرآن در یکی از شهرهای استان سیستانوبلوچستان برگزار نشود و شیخالاسلام رهبری که خستگی نمیشناسد و همیشه در کنار مردمش همچون کوه ایستاده در آن شرکت نکند.
در ملاقات و دیدار با مولانا برفی رحمهالله، ایشان را انسانی متواضع، بیتکلف، عالم، دلسوز، بیدار و حساس نسبت به اوضاع عقیدتی، اجتماعی و سیاسی مردم یافتم که درکنار برخورداری از صفت زیبای «شجاعت» او را تبدیل به انسانی کامل و جامع کرده بود.