امروز :جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳

تفسیر آیة الکرسی [بخش ششم]

تفسیر آیة الکرسی [بخش ششم]

 سوال: مشرکین مکه به چه شفاعتی عقیده داشتند؟
  جواب: آنها قائل به شفاعت محبت بودند. فرشتگان را دختران نازنین خداوند متعال تصور می ‌کردند و آنها را می ‌خواندند و پرستش می‌ کردند و همچنین معبودان دیگر را محبوبان خداوند متعال می ‌دانستند و آنها را پرستش می ‌کردند.

دلیل اول: «وکانت قریش تطوف بالکعبة وتقول: واللات والعزی ومنات الثلاثة الأخری فإنهن الغرانیق العلی وإن شفاعتهن لترتجی وکانوا یقولون: بنات الله عزوجل وهن یشفعن إلیه» [فیض الباری،4/ 238] قریش به دور کعبه طواف می‌ کردند، و می ‌گفتند: قسم به لات و عزی و منات که در درجه سوم قرار دارد. یقیناً اینها پرنده ‌های بلندپروازند و شفاعت آنها امید کرده می ‌شود و آنها را دختران خدا می‌ گفتند و عقیده داشتند که به محضر خداوند متعال شفاعت می‌ کنند.
سوال: مشرکین مکه معتقد به چه شفاعتی بودند، اخروی یا دنیوی؟ اگر گفته شود که عقیده شفاعت اخروی را داشتند اعتراض وارد می‌ شود که آنها منکر حشر و نشر بودند چطور عقیده شفاعت اخروی را داشتند؟
جواب: مشرکین قائل به شفاعت دنیوی بودند و منکر شفاعت اخروی- و قول به شفاعت اخروی به فرض آخرت بود- می ‌گفتند: اگر مطابق تصور شما ای صاحبان رسالت و وحی، قیامت برپا شود بزرگان و معبودان ما نیز در آنجا شفاعت می‌ فرمایند و ما را با شفاعت خویش از مؤاخذه خداوند متعال نجات می‌ دهند همان طوری که با شفاعت خویش در دنیا ما را از مصائب نجات می ‌دهند.
دلیل اول: « وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّي إِنَّ لِي عِندَهُ لَلْحُسْنَى» [فصلت:50] (وقوع قیامت را تصور نمی ‌کنم، (بفرض محال) اگر ارجاع داده شوم به پیشگاه ربم نزد او برایم حسنات و خوبی‌ها وجود دارد.)
دلیل دوم: «وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا» [الکهف: 36] (وقوع قیامت را تصور نمی‌کنم (و بفرض محال) اگر ارجاع داده شدم به پیشگاه پروردگارم حتماً منقلب بهتری از این خواهم یافت.)
حضرت حسن بصری می ‌فرماید که مشرکین می‌ گفتند که معبودان ما در امور دنیا برای ما شفاعت می‌ کنند، چون به معاد عقیده نداشتند؛ «شفعاؤنا في إصلاح معايشنا في الدنيا لأنهم لا يقرون بالبعث» [البحر المحیط 5/ 133] مشرکین می ‌گفتند که شفاعت‌ کننده در امور دنیای ما هستند، چون که آنها عقیده حشر و نشر را نداشتند.
سوال: اگر کسی را مختار و متصرف ندانند و به عنوان شفیع مافوق الاسباب بخوانند آیا این هم شرک محسوب می‌ شود؟
جواب: بدون شک و تردید غیر الله را به عنوان شفیع مافوق الاسباب خواندن شرک است، چون که مشرکین مکه معبودان خود را در امور حقیره متصرف می‌ دانستند و در امور عظام آنها را متصرف نمی‌ دانستند و آنها را به عنوان شفیع می‌ خواندند و می‌ گفتند که ما حوائج خود را پیش این بزرگان و محبوبان خداوند متعال مطرح می ‌کنیم و آنها از پیشگاه مالک الملک حاجت‌های ما را می ‌خواهند و خداوند حرف آنها را به زمین نمی ‌گذارد چون که محبوبان او تعالی هستند.
خلاصۀ کلام اینکه مشرکین نسبت به معبودان خود دو عقیده داشتند؛ اول اینکه خود آنها را متصرف در امور حقیره می ‌دانستند و آنها را می ‌خواندند. دوم اینکه آنها را به عنوان شفیع می‌ خواندند. خداوند متعال بدون تفریق بین دو عقیده، فتوی کفر و شرک آنها را صادر کرد و آنها را مشرک و کافر خواند، و در میان این دو نوع خواندن فرقی بیان نکرد و نگفت که اگر آنها را مختار و متصرف بدانید و بخوانید شرک است و اگر آنها را شفیع تصور کنید و مافوق الاسباب بخوانید شرک نیست. یقین بدانید که فرق بین دو دعا نه در قرآن مجید آمده است و نه در حدیث شریف و نه در کلام صحابه و تابعین و تبع تابعین و نه در کلام ائمه متبوعین. نص صریح قرآن مجید صراحتاً دلالت دارد بر این مطلب که غیر الله را به عنوان شفیع مافوق الاسباب خواندن و عبادت کردن شرک صریح است، و تأویل «شفعاؤنا عند الله» عبادت ‌کنندگان آنها را از شرک مبری نمی‌ کند؛ «وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا يَضُرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لا يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ» [يونس:18]
(مشرکین غیر از خداوند تعالی کسانی را پرستش می‌ کنند که به آنها نه ضرری می‌ تواند برسانند و نه منفعتی در حالی که می ‌گویند اینها شفاعت کننده ما هستند به پیشگاه خداوند متعال. بگو آیا شما خبر می ‌دهید به خداوند متعال از حال معبودانی که در زمین و آسمان‌ها هیچ چیزی را نمی ‌دانند. خداوند تعال پاک و منزه و متعالی است از شرکت کسانی که مشرکین آنها را در عبادت با خدا شریک می‌ کنند.)
تفسیر این آیه قبلاً ذکر شده است که صراحتاً دلالت دارد بر این مطلب که مشرکین معبودان خود را جهت شفاعت عبادت می ‌کردند. لذا خداوند متعال آنها را مشرک گفت، مثل کسانی که غیر الله را متصرف دانسته و پرستش می‌ کنند.
دلیل اول: «وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ» [الزمر: 3]
(کسانی که جز خداوند متعال کارساز و متصرف انتخاب کرده‌ اند در حالی که می‌ گویند: ما آنها را پرستش نمی ‌کنیم مگر برای اینکه ما را به خداوند متعال ویژه نزدیک کنند یقیناً خداوند متعال در مسائلی که با هم اختلاف دارند فیصله خواهد کرد و یقیناً خداوند متعال کاذبین و کفرکنندگان را به مقصد نمی‌رساند.)
مقصد از قرب در امور دنیا می ‌باشد. مشرکین عقیده داشتند که معبودان آنها در دنیا برای آنها به پیشگاه خداوند متعال شفاعت می‌ کنند و تضرع و دعاهای آنها را به خداوند متعال منتقل می ‌کنند و حاجات آنها را به محضر رب العالمین مطرح می‌ کنند و از او می‌ خواهند که حاجات آنها را تکمیل کند، چنانچه در دنیا وزراء امور مردم را به دربار سلاطین ارجاع می ‌دهند و مطرح می‌ کنند و آنها حاجات مردم را به واسطۀ وزراء تکمیل می ‌کنند. خلاصه اینکه مشرکین معبودان خود را شفیع تصور کرده می‌ خواندند و عبادت می ‌کردند با وجود این تأویل خداوند متعال آنها را کاذب و کافر گفته است. از این آیه صراحتاً معلوم می ‌شود که اتخاذ اولیاء (دون الله) برای شفاعت کفر و شرک است و در تأویل آن کاذب ‌اند.

«يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء»
(آنچه را که پیش رو و پشت سر دارند می ‌داند و به چیزی از علم او دست نیابند مگر آن مقداری را که او خود بخواهد.)
خداوند می‌ داند آنچه را که پیش رو دارند و آنچه را که پشت سر دارند. این شیوه، تعبیری است از دانش شامل و کامل که بر همه چیز دور و بر آنان احاطه دارد و به کنه و غور اشیاء آگاه است. چه دانش خدا شامل زمان حاضری می ‌گردد که هم اینک در آن به سر می ‌برند و همچنین شامل گذشته نهانی است که بوده است و رفته است و نیز در بر گیرنده آینده ‌ای می‌ شود که خواهد آمد و از دیدۀ ایشان پنهان است. همچنین دانش خدا در هر وقت و زمانی شامل همۀ چیزهایی است که مردمان می‌ دانند و یا نمی ‌دانند. این شیوۀ بیان، به طور کلی یک تعبیر لغوی است که بیانگر شمول آگاهی و نهایت دانایی است. اما مردمان بر چیزی آگاهی نمی‌ یابند و بر چیزی اطلاع حاصل نمی‌ کنند مگر بر آن چیزی که خدا بدیشان اجازه فهم و درک آن را بدهد و بخواهد بدان پی ببرند. [ترجمه فارسی فی ظلال القرآن]
در این قسمت کمال علمی رب العالمین بیان شده است. همه آنچه که گذشته است و رفته است و آنچه را که در زمان حاضر است و آنچه را که در زمان آینده بوجود می ‌آید همه و همه را هر وقت و هر جا و هر آن فقط خداوند متعال می ‌داند و بس، و مخلوقات هیچ چیزی از علوم الهی را احاطه نکرده ‌اند مگر به آن مقداری که او خودش خواسته باشد. از مخلوقات خداوند متعال فقط سه مخلوق‌ اند که به آنها علم و دانش عنایت شده است:
1- فرشتگان الهی که از نور خلق شده ‌اند؛
2- انسان‌ها که از خاک خلق شده ‌اند؛
3- جن‌ها که از نار خلق شده ‌اند؛
همه علوم به فرشتگان عنایت نشده است. هنگامی که خداوند متعال آدم- علیه السلام- را خلق کرد و مقام شامخ آدم- علیه السلام- را به عنوان خلیفه بیان فرمود و به فرشتگان دستور سجده را برای آدم- علیه السلام- صادر کرد و فرشتگان در مقابل کمالات علمی آدم- علیه السلام- اظهار نادانی و بی ‌علمی نمودند و اعتراف کردند که علم آنها محدود به آن مقداری است که خداوند متعال به آنها تعلیم داده است و حضرت آدم- علیه السلام- در میدان مسابقه علمی از فرشتگان سبقت برد و با کمالات علمی خویش مخدوم و سجود ملائکه قرار گرفت، و خداوند متعال کمالات علمی آدم را انگیزه آفرینش او و ذریات او قرار داد و کمالات علمی و عملی آدم و ذریات او بر مفاسد بنی آدم ترجیح پیدا کردند. در حالی که فرشتگان دارای علم کثیری بودند لیکن در برابر علوم الهامی آدم- علیه السلام- اظهار بی‌ علمی و نادانی کردند و آدم- علیه السلام- با علوم الهامی و استعدادی خویش از فرشتگان سبقت جست و مخدوم و مسجود ملائکه قرار گرفت. پس نسبت به ملائکه- علیه السلام- ثابت شد که «وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء»
مسأله مسابقه علمی آدم- علیه السلام- با فرشتگان در قرآن مجید چنین بیان شده است: « وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ*وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ*قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ*قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» [بقره:30-33)]
(در آن هنگام که پروردگارت به فرشتگان گفت: برآنم که خلیفه ای در زمین قرار دهم. گفتند: آیا بر آنی که در زمین کسی را قرار دهی که در آن تباهی کند و خون‌ها بریزد و حال آن که ما به ستایش و تکریم و تعظیم تو مشغولیم؟ گفت: من حقائقی را می‌ دانم که شما نمی ‌دانید. و به آدم نام‌های (همۀ اشیاء و خواص آنها) را آموخت (تا که در زمین بهره برگیرد و از آن سودمند گردد) آنگاه خدا آن اشیاء را به فرشتگان نمود و گفت مرا از نام این اشیاء (و خواص آنها) آگاه سازید اگر راست می ‌گویید (در اینکه خویشتن را شایسته ‌تر برای جانشینی می ‌بینید.) فرشتگان گفتند: تو پاک و بزرگی و ما جز آن ندانیم که به ما آموخته‌ ای، این توئی که دانا و فرزانه ‌ای. گفت: ای آدم، آنها را از نام‌های ایشان و خواص آنها آگاهی ده. هنگامی که فرشتگان را از نام‌ها (و خواص آنها) آگاهی داد، گفت: به شما نگفتم که من می‌ دانم آنچه را در آسمان‌ها و زمین نهفته و نهان است و می‌ دانم آنچه را آشکار می‌ سازید و آنچه را پوشیده می ‌دارید.)
خلاصه اینکه از گفت و شنود فرشتگان الهی عدم علم آنها در علومی که آدم- علیه السلام- به آن آگاهی داشت معلوم و هویدا است و ثابت گردید که فرشتگان معصوم و مقرب او تعالی جمیع علم ماکان و مایکون را نداشتند و ندارند. حتی علومی که به آدم- علیه السلام- عنایت شده بود و خود آدم- علیه السلام- نیز علم جمیع ما کان و مایکون را نمی ‌دانست، به طوری که حکم صریح رب العالمین را فراموش کرد و مرتکب خطا گشت، و بر اثر این نسیان از فرمان رب العالمین و ارتکاب خطا مورد عتاب قرار گرفت و با زوجه ‌اش از بهشت برین بیرون کرده شد و تا زمانی که خداوند متعال به او کلمات توبه را تلقین نفرمود، مورد بخشش قرار نگرفت. اینها دو دلیل و مدرک صریح و قرآنی ‌اند که آدم- علیه السلام- جمیع علم ما کان و ما یکون را نداشتند و به او عنایت نشده بود پس ثابت شد که: «وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء»
خداوند متعال به آدم- علیه السلام- دستور صریح داده بودند که شیطان دشمن است، توجه داشته باشید که بر اثر وسوسه و شیطنت، شما را از بهشت بیرون نکند. با این همه توصیه‌ های لازم، شیطان لعین، آدم- علیه السلام- را لغزانید و او را از بهشت برین بیرون کرد. خداوند متعال این مطلب را در سوره «طه» چنین بیان فرموده است: «فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى*إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَى*وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَى*فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى*فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى *ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى» [طه: 117-122]
(پس ما به آدم گفتیم که این شیطان دشمن شما و زوجه شماست، لذا شما را از بهشت بیرون نکند، که در مشقت می‌ افتید. یقیناً در بهشت گرسنگی و عریانی را نمی‌ بینید و احساس تشنگی و آفتاب‏زدگی نمی‌ کنید. شیطان لعین در قلب او وسوسه انداخت و گفت: ای آدم، من تو را به درختی دائم البقاء (همیشگی) و حکومتی بدون زوال راهنمایی می ‌کنم (بر اثر این وسوسه) حضرت آدم و حوا از آن درخت ممنوعه خوردند. فوراً لباس آنها از تن بیرون شد و آنها شروع کردند به بر خود پوشاندن برگ‌های درختان بهشت. آدم مرتکب خطا شد و از حکم صریح رب العالمین منحرف گشت. سپس او را پروردگارش برگزید و توبه او را پذیرفت و بر صراط مستقیم رهبری فرمود.)
در حقیقت حضرت آدم- علیه السلام- آگاهانه حکم خداوند متعال را نافرمانی نکرد، بلکه لحظه ‌ای که از درخت ممنوعه تناول کرد، کاملاً از نهی الهی فراموش بود.
این مطلب را خداوند متعال در سوره طه چنین بیان فرموده است: « وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا» [طه: 115]
(ما از آدم تعهد گرفته بودیم قبل از اشتباه و خطای او، لیکن آدم فراموش کرد و ما از او عزم عصیان و نافرمانی را احساس نکردیم.)
خداوند متعال صراحتاً می ‌فرمایند که خطا و نافرمانی آدم بدون عزم نافرمانی بود، بلکه خطای بدون عمد از او سر زد. لیکن چون که دارای علوم کثیره ‌ای بود و دانش سرشاری به او عنایت کرده بودیم مورد عتاب قرار گرفت و از بهشت ‌برین به دار امتحان اعزام شد و سپس کلمات توبه را به او عنایت کردیم و سپس او را از برگزیدگان خود قرار دادیم؛ «فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» [بقره:37]
(حضرت آدم کلمات توبه را از پروردگارش حاصل کرد و خداوند متعال توبه او را پذیرفت. چون که او توبه ‌پذیر و مهربان است.)
کلمات توبه نزد جمهور مفسرین «قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ» [اعراف: 23] هستند.
حضرت آدم- علیه السلام- دارای علوم کثیره ‌ای بودند لیکن علم ماکان و مایکون را نداشتند. حتی گاهی از آنچه می ‌دانستند فراموش می ‌شدند و مرتکب خطا می ‌گشتند و مورد عتاب قرار می ‌گرفتند و تا خداوند متعال کلمات توبه را به او تلقین نکرد توبه ‌اش پذیرفته نشد. وقتی که به ابوالبشر علم ما کان و ما یکون عنایت نشده است، در حالی که او بر ملائکه مقربین به خاطر علم برتری داشت و سجود الملائکه قرار گرفت، پس به فرزندان او به طریق اولی علم ما کان و مایکون عنایت نشده است. چون که علم ما کان و مایکون از صفات مختصۀ باریتعالی است.
به عنوان نمونه، از افضل بشر و افضل مخلوقات یعنی محمد رسول الله- صلی الله علیه وسلم- ذکر می‌ کنم که او نیز مثل ابوالبشر علم ما کان و ما یکون را نداشتند و به او عنایت نشده بود. حال آنکه مشرکین مکه عقیده داشتند که انبیاء و اولیاء هر چیز را هر وقت و هر جا می‌ دانند و هر کس آنها را بخواند آنها مطلع می‌ شوند و به درخواست آنها پاسخ می ‌دهند و اگر در حیطۀ قدرت انبیاء و اولیاء چیزی نباشد از خداوند متعال مسئلت می ‌نمایند و خداوند متعال به خواسته ‌های آنها پاسخ می ‌دهد. تحت این عقیده پوچ، هنگامی که سرور کائنات اظهار رسالت و نبوت کردند و آنها را به خواندن و عبادت خداوند متعال فرا خواندند، مشرکین به پیامبر گرامی گفتند که اگر شما واقعاً رسول رب العالمین هستید بگویید که سال دیگر چه اجناسی گران می ‌شوند و چه اجناسی ارزان؟ چون که آنها عقیده داشتند که هر کسی رسول باشد حتماً می‌ داند هر چه را که در آینده پیش می ‌آید یا اینکه در گذشته انجام گرفته است، چون که رسول رب العالمین مثل رب العالمین علم ما کان و ما یکون را دارد و کارسازی و حاجت روائی می ‌کند. خداوند متعال این سوال پوچ آنها را در سوره اعراف چنین جواب داده است: «قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» [اعراف:188]
(بگو ای پیامبر گرامی! من اختیار نفع و ضرر خویش را ندارم مگر (آنچه از نفع و ضرر) که خداوند متعال می‌ خواهد. اگر من غیب می‌ دانستم تمام خیرها را جمع می ‌کردم و به من هیچ ضرری وارد نمی ‌شد. و نیست وظیفه من چیزی دیگر به جز بیم دادن (کفار را از عذاب دنیا و آخرت) و بشارت دادن مؤمنین را به (بهشت برین).)
این جواب و پاسخ در حقیقت تردید عقیده مشرکین است، چون که آنها اعتقاد باطلی نسبت به انبیاء و اولیاء الهی داشتند و تصور می‌ کردند که انبیاء و اولیاء کارساز و حاجت روا هستند و کارسازی و حاجت روائی بدون علم نمی ‌شوند. لذا عقیده داشتند که آنها علم ما کان و ما یکون را نیز دارند. خداوند متعال به افضل الرسل گفت: شما به اینها ابلاغ نمائید که من که افضل الرسل هستم مالک نفع و ضرر خودم نیستم چه جائی که مالک نفع و ضرر شما باشم، مگر آنچه خداوند متعال بخواهد از نفع و ضرر به من می‌ رساند و دفع می ‌کند.
پس کسی که مالک نفع و ضرر خودش نباشد چطور می ‌تواند مافوق الاسباب مالک نفع و ضرر دیگران باشد؟ و نیز بگو به مشرکین: اگر من غیب‌دان می‌ بودم تمام خیرها را خودم جمع می‌ کردم و به من ضرری و بلائی نمی‌ رسید. حال آنکه شما می‌ دانید که تمام خیرها و مال‌های دنیا را من جمع نکرده ‌ام و به من هر وقت آسیب و رنج از طرف شما و دیگران می ‌رسد و این خودش یک دلیل واضح و روشن است که من علم ما کان و ما یکون را ندارم و به من عنایت نشده ‌اند. وقتی که به افضل الرسل علم ما کان و ما یکون عنایت نشده است به دیگران به طریق اولی علم ما کان و ما یکون عنایت نشده است و آیات و احادیث متعددی دلالت صریحی به این موضوع دارند.

ادامه دارد….

 

 

 


دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید