تحولات منطقه با نشانههای متعارض آنهم هر لحظه و به نوبت، ناظران را دچار آشفتگی تفسیری- تحلیلی کرده است. برخی رخدادها ازجمله استمرار گفتوگوهای آتشبس در قاهره با حضور مقامهای سیاسی- امنیتی ایالات متحده؛ چراغ سبز حماس و اسرائیل برای انعطاف در مواضع پیشین خود؛ سفر «رافائل گروسی» مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی هستهای به ایران؛ انتشار برخی اخبار مربوط به گفتوگوهای تهران- واشنگتن در نیویورک برای کاهش تنشهای دوطرف؛ ابتکارهای تازه عمان و ژاپن برای ایجاد بستر گفتوگوهای تازه میان تهران و غرب بر سر اختلافات هستهای و منطقهای و… از یکسو نشانههای مثبت در حداقل کنترل اوضاع بروز داده است، از سوی دیگر اما نشانههای مثبت در لحظه دچار تغییر میشوند.
این تغییر نیز مربوط به گزارشهایی است که شکست مذاکرات قاهره را با مخالفت حماس و اسرائیل در چگونگی ساختار مفهومی آتسبس در غزه؛ خروج اعتراضی حماس از دور گفتوگوها؛ حمله ارتش اسرائیل به شرق رفح؛ از سرگیری آتشباری میان حزبالله و اسرائیل در جنوب لبنان و در این حال سختی هرگونه توافق تازه میان تهران و آژانس بینالمللی هستهای؛ همچنین ابهامها درباره نتایج رایزنیهای دیپلماتیک میان تهران و واشنگتن را به نمایش میگذارد.
به راستی اوضاع به کدام سمت در حال حرکت است؟ تشدید بحران؟ توقف در هر آنچه اکنون هست؟ یا قبول قاعده «شدّت قبل از فترت» که سرانجام تکلیف همۀ طرفها را در چارچوب نظم جدید روشن میکند.
هر سه احتمال بالا را با شواهد موجود نمیتوان با قطعیت پیشبینی کرد؛ وقتی هر ساعت، اوضاع متفاوت از ساعتهای پیش از آن است، آنچه اکنون قطعی است؛ نبود قطعیت است. آیا در اینصورت میتوان از «بنبست» سخن گفت تا وقتی که هنوز «نقطه تعادل» در روند جاری پیدا نشده است؟ این نقطه وقتی دور از دسترس مینماید که مطالبات هر یک از طرفها بر اساس بازی «صفر و صد» تنظیم شده است.
اسرائیل در ازای قبول آتشبس، تسلیم کامل حماس را در دو سطح نظامی و سیاسی میخواهد. حماس با داشتن تنها سرمایه اصلی و گران خود یعنی گروگانهایش، ماندگاری در ساختار سیاسی- نظامی حکومت فلسطینی در هر شکل را به همراه آزادی دهها فلسطینیِ در بند اسرائیل طلب میکند.
ایالات متحده در سودای توقف درگیریها به شکل مقطعی در خدمت به حداقل شش هدف اصلی است: 1ـ از انزوا خارج کردن اهمیت جنگ اوکراین و توقف سودبری روسیه از ناآرامیهای منطقه. 2ـ ایجاد امنیت تضمینشده برای اسرائیل. 3ـ بازگشت امنیت به دریای سرخ و تردد مطمئن کشتیهای تجاری در این دریا؛ خلیج عدن و بابالمندب. 4ـ رفع هرگونه اخلال در انتقال انرژی از منطقه خلیج فارس؛ 5ـ نزدیککردن ریاض به قبول عادیسازی روابطش با تلآویو. 6- استمرار انجماد در تنش جاری تهران و غرب.
اما همۀ آنچه واشنگتن در پی آن است تابع زمانی است که انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده در نوامبر آینده تعیینکنندۀ آن خواهد بود. در اینصورت رفتار کنونی واشنگتن نزد طرفهای مقابلش در منطقه، به مثابه رفتار آتشنشانی است که تنها میخواهد دامنه آتش را در محل آتش، آنهم به شکل نیمبند، کنترل کند. همین مهم سبب میشود که حتی مهمترین متحد او یعنی اسرائیل و دیگر دوستانش در منطقه با تردید به ابتکارهای واشنگتن بنگرند. این تردید حتی دامن اروپائیان را نیز گرفته است. حالا فرانسه و آلمان هم رفتهرفته ساز انتقاد را به سیاستهای واشنگتن کوک کردهاند.
وابستهکردن آینده اوضاع به انتخابات نوامبر در ایالات متحده، یعنی قبول هرگونه توافق در حالحاضر مانند ساختن خانه روی شن خواهد بود. بنابراین هیچ طرفی نمیتواند به پایداری توافقها دلبسته شود وقتی مبتکر اصلی (واشنگتن) خود در موقعیت ژلاتینی قرار دارد.
تحولات منطقه هر لحظه تصویری متناقض را نزد ناظران به نمایش میگذارد. اگر با قاطعیت گفته نشود که همهچیز در بنبست کامل فرو رفته، اما میشود گفت که خاورمیانه تا نقطۀ توافق، فاصله بسیار و دور از دسترس دارد.
به نقل از: روزنامۀ «ابتکار»- سهشنبه 18 اردیبهشت 1403
دیدگاههای کاربران