خواجه عبدالله انصاری حتی لحظهای از عمر گرانقدر خود را در بطالت و بیهودگی تلف نکرد، تا جایی که از طلوع سپیده دم تا پاسی از نیمه شب، یا وقت خود را به قرائت آیات کلام الله مجید وتأمل درآن سپری میکرد و یا در کنار عالمان به موعظهها و گفتههای آنان گوش میداد.
هرات باستان از دیرباز قدمگاه علمای اعلام و عرفای صاحب نام و مهد اولیای الهی بوده است.
واین خاک و بوم شخصیتهای شهیری را در خود پرورده و به جامعه انسانی بسان چراغی فروزان تحویل داده است. یکی از این صاحبنامان عالم و عارف مشهور اهلسنت، شیخالاسلام خواجه عبدالله انصاری هروی میباشد که درعرفان شهره آفاق گردیده است.
خواجهی هروی درسال 396هـ .ق در روستای «کهندژ» هرات دیده به جهان گشود، پدرش ابومنصور محمد از جمله علمای کبار وقت بود و از طریق دکان و تجارت امرار معاش میکرد. سلسله نسب خواجه به حضرت ابوایوب انصاری رضیاللهعنه میرسد و وی معاصر خواجه نظامالمک میباشد.
خواجه عبدالله انصاری از اوان کودکی دارای استعدادی قوی و ذهنی پویا بود، تا ده سالگی تحت راهنمایی پدر خود به فراگیری تعلیمات متداول علوم دینی پرداخت.
زمانی که پدرش کسب و کار را کنار گذاشته و راهی بلخ شد و در آنجا سکنی گزید، خواجه عبدالله بدون سرپرست باقی ماند، اما دوستان پدر وی که از علما و عرفا و صوفیان بزرگ بودند در تعلیم و تربیت وی همت گماشتند و از وی مراقبت میکردند که از آن جمله یحیی بن اعمار شیبانی معروف به "خواجه غلتانولی" و شیخ اسماعیل را میتوان نام برد.
تحصیلات
خواجه عبدالله انصاری در اثر ذکاوت و استعداد خود در کمترین زمان بسیاری از علوم دینی و ادبی را فرا گرفت و مطالعات بسیار عمیقی داشت و همین بود که وی به نام یک عالم و عارف آگاه شهرت یافت و علاقمندان بسیاری از گوشه و کنار به دورش گرد آمده و از محضرش کسب فیض و استفاده معنوی میکردند.
خواجه در چهار سالگی به مکتب رفت. در نه سالگی خوب شعر میگفت و احادیث بسیاری از محدثین فرا گرفت.
اگر چه اساتید خواجه شافعی مذهب بودند اما پس از مدتی مذهب حنبلی را اختیار کرد و در سال 417 در بیست و یک سالگی برای تکمیل معارف و تحصیل مراتب راهی نیشابور شد.
خواجه عبدالله در تالیف احادیث حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم رنج و سختی زیادی کشید، تا جایی که خود میگوید:
آنچه من کشیدهام در طلب حدیث مصطفی صلیاللهعلیهوسلم هرگز کَس نکشیده باشد. باری در نیشابور زیاد باران میآمد ومن در حالت رکوع میرفتم و جزوههای حدیث به شکم باز نهاده بودم تا تر نشود.
خواجه عبدالله انصاری حتی لحظهای از عمر گرانقدر خود را در بطالت و بیهودگی تلف نکرد، تا جایی که از طلوع سپیده دم تا پاسی از نیمه شب، یا وقت خود را به قرائت آیات کلام الله مجید وتأمل درآن سپری میکرد و یا در کنار عالمان به موعظهها و گفتههای آنان گوش میداد؛ او میگوید: همه روز بنوشتمی و روزگار خود بخش کرده بودم، چنانکه مرا هیچ فراغت نبودی. بامداد پگاه به مقرن شدمی به قرآن خواندن، چون باز آمدمی، به درس مشغول شدمی، به شب در چراغ حدیث مینوشتمی و فراغت نان خوردن نبودن، مادر من نان لقمه کرده بودی و دردهان من مینهادی. درمیان نوشتن، حق سبحانه و تعالی مرا حفظی داده بود که هرچه زیر قلم من میگذشتی، مرا حفظ شدی.
درسال 323 به قصد زیارت بیتالله الحرام از درس و بحث فاصله گرفت، و در بازگشت از سفر خانه خدا به دیدار ابوالحسن خرقانی شتافت و بدین رو بزرگترین واقعه زندگیاش رقم خورد و از آن پس امیال معرفت در نهادش شکوفا شد و بیشتر از گذشته در وادی عرفان قدم نهاد.
خواجه عبدالله انصاری نه تنها یک مفسّر، محدث، عالم و عارف بزرگ بود، بلکه شاعر و نویسنده توانایی بود. نویسندگی را از دوره خورد سالی آغاز کرده و بر مبنای یک روایت درسن نه سالگی به نقل و نوشتن احادیث پرداخت که به یاری حافظه قوی خود هزاران حدیث، اشعار فارسی و عربی را حفظ داشت.
قناعت و درویشی خواجه
عیب است بزرگ برکشیدن خود را از جمله خلق برگزیدن خود را
از مردمک دیده بباید آموخت دیدن همه کس و ندیدن خود را
خواجه عبدالله درباره شیوه زندگی صوفیانه خود میگوید:
من بسیار به جامه عاریتی مجلس کردهام و بسیار به گیاه خوردن، آن وقت یاران داشتم و دوستان و شاگردان، همه توانگر بودند هرچه میخواستمی بدادندی اما من نخواستمی، من به زمستان جبه نداشتم، و سرمای عظیم بود و درهمه خانه من بوریا یک بود، چندان که بروی بخفتمی، و نمد پارهای که برخود پوشیدم، اگر پای بپوشیدمی سربرهنه شدی. و اگر سر را بپوشیدی پای برهنه شدی، و خشتی که زیر سرنهادمی و سیخی که جامه برآن کردمی و بیاویختمی.
آثار بجای مانده از خواجه عبدالله
از خواجه عبدالله اثار زیادی به جا مانده است که اغلب آنها نثر مسجع میباشد و او هم شعر میسروده ولی بیشتر شهرتش به سبب رسالههای متعدد اوست.
آثار او عبارتند از:
1- ترجمه طبقات صوفیه
2- تفسیرکشف الاسرار
3- رساله مناجات نامه
4- زاد العارفین
5- کنز السالکین
6- قلندرنامه
7- هفت حصار
8- رساله دل و جان
9- الهی نامه.
10- محبت نامه
نمونهای از نثر مسجع خواجه در مناجات نامه:
الهی به حرمت آن نام که تو خوانی و به آن صفت که تو چنانی، دریاب که میتوانی.
الهی عمر خود به باد کردم و برتن خود بیداد کردم، گفتی و فرمان نکردم، درماندم و درمان نکردم.
الهی دردلهای ما جز تخم محبت مکار و بر جانهای ما جز الطاف و مرحمت خود منگار و بر کشتهای ما جز باران رحمت خود مبار، به لطف ما را دست گیر و کرم پای دار.
الهی حجابها از راه بردار و ما را به ما مگذار.
نمونهای از تفسیر عرفانی و ادبی خواجه:
قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شی قدیر.
بزرگ است و بزرگوار، خداوند کردگار، مهربان وفادار، بارخدای همه بارخدایان، پادشاه همه پادشاهان، نوازنده بندگان، راهنمای ایشان، دانست که ایشان به سزای ثناء او نرسند و حق او نشناسند و قدر بزرگی او ندانند، پس به مهربانی و کرم خود ایشان را گرامی داشت و بنواخت و گفت: ای بندگان، مرا همان گوئید که من خود را گفتم و گوئید: مالک الملک، ای پادشاه بر پادشاهان، ای آفریننده جهان، ای یگانه یکتا از ازل تا جاودان، ای یگانه و یکتا در نام و نشان، ای سازنده کارسازندگان… یکی را برکشی و بنوازی، یکی را بکُشی و بیندازی، یکی را به انس خود آرام دهی و او را غم عشق خود سرمایه دهی، که بیغم عشق تو آسایش دل و آرام جان نبود.
تا جان دارم غم تو را غم خوارم بیجان غم عشق تو به کس نسپارم
نکتهای از پندها و اندرزهای خواجه:
آنانکه اهل هدایتند، دارای چراغ معرفتند، محرم اسرار حضرت عزتند، هرحجابی در راه افتد میبُرند، و هوای نفس را به ریاضت از خود دورکنند، بهترین کارها شناختن حق تعالی است که اول و آخرهمه چیزها است، اگرهمه ندهند او بدهد، وچون دهد کس نتواند که بستاند، و چون او ندهد کس نتواند که دهد، او را نگاهدار تا تو را نگهدارد، عمر را در پرستش او خرج کن که حساب خرج را خواهد خواست.
خداوند دلیل راه علم است و چراغ راه عقل و نماینده راه راست. بدانکه اگر بر هوا پری مگسی باشی و اگر بر آب روی، خسی باشی، سعی کن تا کس باشی.
وفات خواجه انصاری:
این عارف و صوفی بزرگ درسال 481 هـ ق فوت نموده و در "گازرگاه" شهر هرات به خاک سپرده شد و تا کنون آرامگاه این بزرگمرد اندیشه و عرفان زیارتگاه سوختگان وادی معرفت الهی میباشد.
روحش شاد
عبدالناصر امینی
دیدگاههای کاربران