تأثیرگذاری نهادهای اجتماعی سنتی در جامعه بلوچ و بلوچستان امری مسلم و روشن است؛ نهادهایی که ساختار اجتماعی سنتی جامعه بلوچستان را تشکیل داده و هر یک به نحوی تأثیر خویش را بر مناسبات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه دارند.
نادیده گرفتن هر یک از این نهادها میتواند باعث بیاعتمادی و عدم مقبولیت در جامعه بلوچستان شود و روند رشد و توسعه در این جامعه را با مشکل مواجه کند.
آنچه نگارنده را به نوشتن این سطور واداشته است، نگاه سلبی برخی افراد به نهادهای سنتی است که چندی است در فضای مجازی مطالبی مینویسند و ادعا دارند که میتوان با گذر از این نهادها و کنار زدن آنها، جامعه را به سوی توسعه و شایستهسالاری جمعی بهدور از گرایشهای سنتی سوق داد.
نگارنده بر این باور است که نگاه سلبی به این نهادها و هجمهی گاه و بیگاه به آنها، سودی ندارد و تبعات ناخوشایندی در پی خواهد داشت.
البته این به آن معنا نیست که نگارنده با تحول و توسعه مخالف است، بلکه به این معناست که ما برای رسیدن به توسعه و جامعه آرمانی بر اساس شایستهسالاری جدید، نیاز داریم که ساختار و کارکردهای نهادهای اجتماعی سنتی را به درستی بشناسیم و به طور منطقی با آنها تعامل کنیم و حتی از ظرفیت آنها برای رسیدن به وضع بهتر و مطلوبتر استفاده کنیم.
نهاد طایفه: وجود نهاد و نظام طایفه امری غیر قابل انکار در جامعه بلوچستان است و افراد طایفه به ضرورت و در حد توان خویش در ساختار و مناسبات طایفهای دخیل هستند.
نظام سفیدریشی و سردارسالاری جزئی جداییناپذیر در این ساختار سنتی است و حتی تحصیلکردگان طوایف بر آن هستند تا با نزدیکی به بزرگان طوایف نقشهای اجتماعی و سیاسی در جامعه ایفا نمایند.
نادیده گرفتن این نقشها منجر به انزوا و گوشهگیری فرد خواهد شد و در صورت نیاز پشتیبانی لازم برای ورود به مناسبات اداری و سیاسی را از دست خواهد داد.
طوایف گاه نقش احزاب را به صورت سنتی دنبال میکنند، هر چند که با مؤلفههای احزاب حقیقی فاصله دارند، اما هویتسازی، نخست در طایفه رنگ پیدا میکند.
نهاد قومیت: با توجه به ساختار سیاسی و اداری کشور و تحولات دوران انقلاب اسلامی، که به شکلگیری نظام تکقطبی در مدیریت کلان و خرد اداری به نفع یک قومیت رقم خورده و باعث شده است در مناطق قومی از جمله بلوچستان، اتحاد قومی حول محور جامعه بلوچ بهعنوان بومی محلی شکل بگیرد، نخبگان جامعه نیز این اصل را پذیرفتهاند که لازمه قدم گذاشتن به مناسبات سیاسی و اداری باید پشتیبانی قومی (بلوچ) را به همراه داشته باشد و آن را بهعنوان یک اصل بپذیرند. این نکته را به وضوح در حقخواهی برای گرفتن مدیریت اداری و سیاسی از دولت و حاکمیت دیدهایم؛ آنجا که جامعه مدنی خواستار مدیریتی از جنس خویش شده است.
نهاد مذهبی: نهاد مذهبی یکی از جریانهای قوی اجتماعی در جامعه بلوچستان است که توانسته نقش خویش را بهخوبی ایفا نماید و نگاه و اعتماد توده مردم را به خود جلب کند.
بهطور مثال نهاد مذهبی در شمال و جنوب بلوچستان در فصل انتخابات و انتخاب مدیریتهای کلان، بارها و بارها قدرت بلامنازع خویش را به منصه ظهور رسانده است. تا آنجا که جامعه بلوچستان با حفظ نگاه طایفهای و قومی، زیر پرچم این نهاد قرار گرفته است.
احزاب سیاسی: شکلگیری دوگفتمان عمده اصلاحطلبی و اصولگرایی با شعارها و آرمانهای خویش و یارگیری در قالب احزاب گوناگون در بلوچستان به دنبال آن است تا جامعه را به سوی فعالیت اجتماعی و سیاسی مطلوبتر سوق دهد.
اما احزاب در جامعه بلوچستان بیش از آنکه به دنبال منافع جامعه بلوچ و اهلسنت باشند، به دنبال منافع حزبی و جایگاه ملی خویش هستند. آنها با یارگیری در جامعه به دنبال مانور سیاسی در قدرت ملی هستند. اما اینکه تا چه اندازه موفق بودهاند خود بحث دیگری است.
البته اگر احزاب نقش واقعی خویش را ایفا نمایند و صرفاً احزاب انتخاباتی نباشند میتوان به آینده فعالیت حزبی در جامعه بلوچستان امیدوار بود. هر چند تأثیرگذاری نیرومند نهاد قومی و مذهبی و سازمان رأی یکپارچه آنها، افراد را بر آن میدارد تا چشم از حمایت حزبی بردارند.
به هر حال امیدواریم با تغییر نگاهها و دیدن واقعیتهای جامعه بلوچستان، و تقویت نگاه ایجابی و واقعگرا بتوان جامعه را به سوی رشد و ترقی بر پایه شایستهسالاری و ظهور گفتمانهای اجتماعی جدید سوق داد، و این مهم ممکن نیست مگر با شناخت ساختار اجتماعی و پذیرفتن قدرت اجتماعی و سیاسی هر یک از این نهادها.
دیدگاههای کاربران