سنیآنلاین| باد سرد، چهرههای شهروندان ایستاده در صف را سرخ کرده است و آنان در این هوای یخزده، در مقابل مراکز توزیع نفت ازدحام کردهاند. زمستان امسال زندگی روزمره زاهدانیها را تحت تأثیر قرار داده و صفهای طولانی نفت، به تصویر آشنای این روزها تبدیل شده است؛ صفهایی که در آن مردم ساعتها منتظر تأمین سهمیۀ گرمای خانۀ خود هستند.
اگرچه پس از اعتراض شهروندان زاهدانی به عدم توزیع نفت در این کلانشهر در فصل سرما، شرکت نفت «سهمیۀ 600 لیتری» برای این شهروندان اعلام کرد، اما در اینخصوص مشکلات دیگری همچنان وجود دارند؛ از «صفهای طولانی» برای دریافت سهمیۀ نفت گرفته تا «بیبرنامگی شرکت نفت زاهدان» برای ثبت کد ملی بسیاری از مشترکین و شارژ کارت آنها و «ازدحام مردم مقابل باجههای شرکت نفت». این شما و این روایتهای شهروندان زاهدانی از وضعیت اسفبار دریافت نفت در این روزهای سرد:
انتظار برای گرفتن سهمیۀ نفت
زلیخا و مریم ساکن محلۀ شیرآباد زاهدان هستند. زلیخا میگوید: «چندین ساعت در صف بودم و در نهایت توانستم یک گالن نفت بگیرم. امیدواریم شرایط بهتر شود.»
مریم که با فرغون پر از گالنهای خالی در صف ایستاده، اضافه میکند: «سه روز است که صبح زود برای گرفتن نفت میآیم. صفها طولانی است، اما امیدوارم سهمیۀ کافی به همه برسد».
مشکلات سامانهای و صفهای طولانی
مسعود، یکی از ساکنان زاهدان، از شلوغی و بینظمی در شرکت نفت گلایه دارد و میگوید: «600 لیتر نفت برای خانوارهای فاقد گازکشی اعلام شده، اما سیستم شرکت نفت میگوید اطلاعاتم ثبت نشده است. مردم در این سرما فقط به چند لیتر نفت نیاز دارند، اما هر روز دستخالی به خانه برمیگردند.»
صدیق، یکی دیگر از شهروندان، در رابطه با وضعیت بد و شلوغ این روزهای شرکت نفت چنین میگوید: «یک روز صبح زود برای ثبتنام مجدد به شرکت نفت رفتم. زن و مرد کنار هم ازدحام کرده بودند. هر کس که چابکتر و یا زورش بیشتر بود میتوانست خود را به جلو ببرد تا کارش زودتر انجام شود.»
محمد که در محلۀ «کشاورز» زاهدان زندگی میکند، تجربۀ تلخ خود در شرکت نفت را اینگونه روایت میکند: «برای دریافت سهمیۀ نفت به شعبه محل رفتم، اما گفتند که کد ملی شما در سامانه ثبت نشده و کارت شما شارژ نشده است و برای حل مشکل باید به شرکت نفت مراجعه کنید.» او ادامه میدهد: «میدانستم شرکت نفت خیلی شلوغ است، پس تصمیم گرفتم صبح زود بروم. ساعت ۴:۱۵ بامداد آنجا بودم، اما با تعجب دیدم ۲۵ نفر از من جلوتر هستند!»
محمد با لحنی گلایهآمیز میگوید: «وقتی کارمندان شرکت نفت آمدند و درها را باز کردند، صف به هم خورد و در این موج شلوغی، ناگهان خودم را نفر سوم دیدم! همه اعتراض کردند که بینوبتی کردهام. هرچه توضیح دادم که اصلاً نمیدانم نوبت کجاست، فایدهای نداشت. بالاخره کارم انجام شد، اما برای بیرونآمدن از میان جمعیت، نیم ساعت طول کشید! ازدحام مردم بسیار زیاد بود؛ مرد و زن و پیر و جوان کنار هم؛ نه نظمی وجود داشت و نه وضعیتی که در شأن و جایگاه این مردم باشد.»
درخواست برای حفظ حرمت مردم
فعالان اجتماعی با انتقاد از وضعیت موجود، خواهان اقدام فوری برای کاهش صفها و ساماندهی بهتر توزیع نفت هستند. یکی از آنها میگوید: «صفهای طولانی و نبود نظارت و ثبتنامهای مکرر مردم را به ستوه آورده است. در این صفها کرامت مردم زیر پا گذاشته میشود.»
دیگری با اشاره به وضعیت زنان در صفها میگوید: «زنان و کودکان در این سرما مقابل شعبههای نفت ایستادهاند. این صحنهها دل هر انسانی را به درد میآورد. مسئولان باید اقدامی فوری انجام دهند.»
پایان تلخ یک روز سرد
خورشید پشت کوههای زاهدان پنهان شده و هوا هر لحظه سردتر میشود. زلیخا وارد خانهای میشود که گرما مدتهاست از آن رخت بربسته. کودکانش، با لباسهای نازک، کنار چراغ عالینسبِ خاموش خوابیدهاند. صورتهای معصومشان در خواب، رؤیای خانهای گرم و پر از آرامش را میبینند؛ بیخبر از اینکه این سرما چگونه توانسته روح خانهها را سرد کند.
اما بیرون از خانه، مریم همچنان در صف ایستاده است. سرمای سوزناک، دستانش را بیحس کرده، اما او با نگاهی خسته و مصمم، به انتهای صف چشم دوخته است. در دلش تنها یک امید زنده مانده: شاید فردا به او نفت بیشتری برسد، شاید فردا صفها کوتاهتر شوند و شاید گرما دوباره به کانون زندگی بازگردد. این امید، اگرچه کوچک و کمجان است، اما در دل مریم و دیگر مردمانِ ایستاده در صفها، هنوز زنده است… این پایان تلخ یک روز سرد است؛ روزی که «گرما» در صفهای طولانی و «امید» در میان هیاهوی انتظار، گم شده است.
دیدگاههای کاربران