امروز :شنبه, ۲۴ آذر , ۱۴۰۳

سفر به سرزمین شماری از پیامبران الهی؛ شانلی‌اورفا، دیاربکر و اغیل [بخش پایانی]

سفر به سرزمین شماری از پیامبران الهی؛ شانلی‌اورفا، دیاربکر و اغیل [بخش پایانی]

به طرف «دیاربکر»
دو ساعت تا دیاربکر با ماشین فاصله بود. هفت نفر بودیم و باید سفر را کوتاه می‌کردیم. یک جوان مجرد در جمع ما بود و دایی‌اش گلایه داشت که سنش به سی‌وپنج رسیده و ازدواج نمی‌کند و می‌گوید مورد مناسب را نیافته‌ام. از مهمانان درخواست کمک شد. اینجا بود که باران نصیحت و فکر و نظر و راهکار و همکاری و جدی و شوخی و طنز سرازیر شد. جاده هم اتوبان و صاف و هموار بود. ناگهان خود را در دیاربکر یافتیم و متوجه گذر زمان نشدیم.
از قبل برای سه نفر از ما در هتل “رادیسون” جا رزرو شده بود. آنهایی که قصر و جمع کرده بودند، یک‌راست به سراغ رختخواب رفته و خوابیدند و بقیه نماز را ادا کرده و برای نماز صبح برنامه‌ریزی کردند. قرار شد فردا صبح، ساعت نُه، هتل را ترک کرده و روز را با صرف صبحانهٔ جگر که مخصوص دیاربکر است، در کنار دجله آغاز نماییم. رأس ساعت نُه همگی در لابی هتل جمع شدیم. ماشین با راننده آماده بود. حرکت آغاز شد و بقیهٔ همراهان را در راه سوار کردیم و برای صرف صبحانه به سمت باغ‌های «هوسال» که بین شهر دیاربکر و رودخانهٔ دجله واقع شده است، روانه شدیم.
کنار ساحل دجله و «پل اون‌گوزلو» در یک رستوران سنتی و زیبا نشستیم. ساعت ده بود و جگر تازه ساعت یازده آماده می‌شد. صبحانهٔ مفصل و ملوّن سفارش دادیم و قرار شد در انتها فقط چند سیخ کباب جگر بیاورند تا حداقل طعمش را بچشیم؛ هرچند بعد از سیرشدن شکم، خوردن غذا مزۀ چندانی ندارد، ولی بعد از خوردن آن متوجه شدیم انصافاً خوشمزه است.

آن‌سوی دجله، تپه‌ای بود که طبق گفتۀ مردم محلی، محل دفن بسیاری از اصحاب پیامبر بوده است. بعد از صبحانه، از روی پل قدیم «سیلوان» و یا «اون‌گوزلو (پل ده‌چشم؛ به‌خاطر وجود ده دهانه در پل به این اسم نامگذاری شده است)» رد شدیم و در آن‌سوی پل کمی قدم زدیم.
بعد از کمی پیاده‌روی، برای ادای نماز ظهر به سمت «اولو جامع (مسجد بزرگ)» که در بافت قدیم شهر قرار دارد، حرکت کردیم. نماز ظهر را در آن مسجد خواندیم و گشتی در آن زدیم. نام محله‌ای که دیوارهای قلعۀ دیاربکر در آن قرار دارد «سور» است. دیوارها شامل چندین دروازه و برج است. دیوارهای شهر باستانی که تا به امروز قابل مشاهده است، حدود 5.5 کیلومتر طول و 10 تا 12 متر ارتفاع دارد و پس از دیوار چین، سومین دیوار مهم جهان به‌حساب می‌آید.
بنا بر برخی باورها، مسجد جامع دیاربکر پنجمین حرم شریف یا مسجد مقدس در جهان اسلام (بعد از کعبه، مسجدالنبی، مسجدالاقصی و مسجد اموی دمشق) محسوب می‌شود. از نظر نقشه، مسجد به‌عنوان بازتابی از مسجد اموی دمشق در آناتولی تعبیر می‌شود.
مسجد اولو که شبیه یک مجموعۀ اجتماعی است، از بخش‌های مختلفی تشکیل شده است. حیاط مستطیل‌شکل بزرگی در وسط آن قرار دارد. بخش حنفیه در جنوب صحن، بخش شافعی و مدرسه مسعودیه در شمال، مدرسهٔ سنجریه در غرب و رواق در شرق قرار دارد.
در ورودی صحن، یک ساعت آفتابی قدیمی جلب توجه می‌کرد. ساعت آفتابی تاریخی صحن مسجد جامع، توسط «بدیع‌الزمان ابوالعزبن‌اسماعیل‌بن‌رزاز جَزَری» (متوفای 1206م.) مخترع، مهندس مکانیک، صنعت‌گر، هنرمند و ریاضی‌دان مسلمان ساخته شده است. از مدرسه مسعودیه و سنجریه که اخیراً بازسازی شده‌اند، بازدید کردیم. اکنون برخی از نسخه‌های خطی ارزشمند در آنجا نگهداری می‌شود.
از مسجد اولو بیرون آمدیم و گشتی در بازار تاریخی و کهن دیاربکر (داخل سور) زدیم. اهمیت سازمان‌های مردم‌نهاد و وقفی در حفظ، مرمت و نگهداری موقوفات بسیار مشهود بود. با حفظ و تعمیر بناهای قدیم، جان تازه‌ای به بافت کهن شهر بخشیده بودند. نگاه به معماری گذشته واقعاً مسحورکننده بود.
مسجد اولو دقیقاً هفت سال بعد از وفات پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم و در دوران خلافت حضرت عمر رضی‌الله‌عنه، در کنار کلیسای «مارتوما» ساخته شده است. جمع بزرگی از اصحاب پیامبر به رهبری سلیمان‌بن‌خالدبن‌ولید در ساخت آن مشارکت داشتند. بعد از تعمیر و توسعۀ مسجد در طی قرون، به‌ویژه در عصر سلجوقیان، تدریجاً کلیسا که در چندین مرحله بر اثر حوادث مختلف آسیب دیده بود، ضمیمهٔ مسجد گشته است. هنوز برخی از ستون‌های کلیسای وجود دارند.
در قرن شانزدهم، در کنار مسجد اولو، بازار بزرگی توسط وزیر «حسن پاشا» ساخته شد. این بازار، سبک معماری بسیار زیبایی دارد و به «خان حسن پاشا» مشهور است. گشتی در آن زدیم. معماری آن واقعاً سحرانگیز بود. یک نوع شربت گیاهی سنتی به ما تعارف کردند که فقط مزه کردیم و به سبب طعم خاصش، نتوانستیم آن را تا آخر بنوشیم. امروزه بخش مرکزی این بازار تبدیل به رستوران شده و پاتوق شهروندان و بازرگانان و سیاحان است.
سپس به مسجد سلیمان‌بن‌خالدبن‌ولید که در فاصلهٔ کوتاهی از اولو جامع قرار داشت، رفتیم. از کتیبه‌های روی مسجد چنین معلوم می‌شود که این مسجد بین سال‌های 1155 تا 1169م. توسط «نیسان اوغلو ابوالقاسم» ساخته شده است. این مسجد دارای مناره‌ای مربع‌شکل است که کتیبه‌ای به تاریخ سال 555 هجری قمری بر روی آن نوشته شده است. در کنار مسجد، قبرهای سلیمان‌بن‌خالدبن‌ولید و ۲۶ تن از اصحاب پیامبر که بعد از فتح در شهر سکنی گزیده بودند، وجود دارد. در دورۀ عثمانی، مسجد برای اولین‌بار توسط «سلیمان اعظم» توسعه می‌یابد. این مسجد از سنگ بازالت مشکی ساخته شده است. بعد از خواندن دو رکعت نماز تحیةالمسجد، بر مزار شهدا حضور یافتیم و دعا کردیم. مقداری از فداکاری‌ها و جانفشانی‌های اصحاب پیامبر یادآوری گردید. سپس به سمت پایین مسجد و انتهای دیوار حرکت کردیم.

در شهرستان «اغیل (اعیل)»
راهنمای‌مان، محلی را که اصحاب پیامبر قبل از فتح در آنجا اردو زده بودند، به ما نشان داد. امروزه دولت ترکیه در آن محل، دانشگاه دجله را تأسیس کرده است. چند عکس یادگاری گرفتیم و به سوی «اغیل (اعیل)» حرکت کردیم. در مسیر راه، چاه‌های نفتی را که اخیراً حفر شده و در حال استخراج و استحصال نفت از آنها هستند، مشاهده کردیم. اغیل درواقع زادگاه دوست و همسفرمان محمدویسل بود. در طول مسیر از خاطرات کودکی خود سخن‌ها داشت.
شهرستان اغیل از توابع استان دیاربکر است. این شهر کوچک با طبیعت زیبا و آثار فرهنگی و تاریخی خود، مورد توجه بسیار گردشگران قرار گرفته است. مستقیم به بالای سد دریاچۀ «کرال‌کیزی» در مجاورت شهر اغیل رفتیم. وقت نماز عصر فرا رسیده بود. در آنجا به زیارت قبر حضرت ذوالکفل، الیسع، که در چند سال اخیر بدانجا انتقال یافته‌اند و نیز حضرت هارون آصفی و چند تن دیگر از اولیای الهی که از قبل در آنجا مدفون بوده‌اند، پرداختیم. بعد از قرائت فاتحه و ایصال ثواب و دعا، بر سر قبر پدر و عموی محمدویسل که در آنجا مدفون بودند، نیز رفتیم و دعا کردیم. گرفتن مجوز دفن مردگان در این قبرستان مراحل و پروسه سختی دارد که باید طی شود.
پسرعموی محمدویسل در «مجموعۀ مقام انبیا» رستورانی داشت که به زائران خدماتی ارائه می‌کرد. دعوت شامش را نپذیرفتیم. از ما با چای و بادام و… پذیرایی کرد و گفت در بازگشت سری به باغم که در مسیرتان قرار دارد بزنید و انجیر بچینید و میل بفرمایید؛ این دعوت را قبول کردیم. به باغ انجیر رفتیم و یک شکم سیر انجیر خوردیم. در اصل باغ بادام بود، اما انجیر و زردآلو هم داشت. ولی فصل‌شان به پایان رسیده بود. ویسل ما را به باغ پسرعموی دیگرش برد و به هر یک از مهمانان بادام هدیه دادند.

بازدید از «مدرسۀ دینی صفّه» در دیاربکر
خورشید دیاربکر کم‌کم داشت با ما خداحافظی می‌کرد و خبر از نزدیک‌شدن زمان بازگشت می‌داد. برای نماز مغرب قرار شد به مدرسهٔ دینی «صفّه» در دیاربکر برویم. ریاست این مدرسه به عهده یکی از علمای مشهور دیاربکر؛ شیخ محمدطیب الچی است. بیش از چهارصد طلبه پسر و دختر در مدرسه تحصیل می‌کنند. می‌توان گفت این مدرسه یکی از موفق‌ترین مدارس دینی در شرق ترکیه است که توانسته بخش علوم اسلامی نظامیه‌های قدیم عثمانی و پیش از آن را به شکل و قالب جدید بازسازی و احیا نماید.
با ورود به مدرسه، شیخ محمدطیب به استقبال ما آمد و بسیار متواضعانه خوش‌آمد گفت و به سمت نمازخانۀ مدرسه راهنمایی کرد. ابتدا وضو گرفته و نماز مغرب را خواندیم. سپس به مهمانخانۀ مدرسه که بسیار زیبا و شبیه هتل بود رفتیم. ریزه‌خواری‌های مسیر، کار دست ما داده بود و امکان خوردن شام را از ما گرفته بود. با اینکه ایشان چند بار تلفنی برای تدارک شام اصرار کرده بود و الان نیز اصرار داشت، محترمانه عذر خواستیم و ترجیح دادیم از سخنان این عالم بزرگوار فیض ببریم.
ایشان بعد از معرفی مختصر مدرسۀ دینی صفه، گفت: مدرسه در دو بخش برادران و خواهران فعال بوده و دارای یک مسجد بزرگ و کوی اساتید است. برنامۀ درسی آن برگرفته از نظامیه‌های قدیم جهان اسلام به‌ویژه نظامیۀ عثمانی است. در ترکیه به «سیستم آموزشی شرق ترکیه» شهرت دارد، ولی در دورۀ جمهوریت به سبب سیاست‌های خاص، دچار نقص‌هایی شده بود، ازجمله کمبود توجه تخصصی به رشتۀ حدیث و علوم مرتبط با آن. در این زمینه با استفاده از تجربه‌های علمای هند و پاکستان، توانستیم صحیح بخاری و صحیح مسلم را به سال‌های پایانی برنامه بیفزاییم. حتی یکی از علمای برجستهٔ پاکستان را دعوت نمودیم و ایشان دو کتاب فوق را به سبک علمای شبه‌قاره تدریس کردند و بدین‌صورت برنامۀ درسی ما پربارتر شد.
ناگفته نماند که بنده پیش از این، دو بار به دیاربکر سفر کرده‌ام. هر دو بار مهمان شیخ محمدطیب بودم. در هر دو سفر در معیت استاد عمرفاروق قورقماز، دکتر علی قره‌داغی و جمع زیادی از علمای ترکیه، سوریه و عراق در چند نشست مشورتی شرکت جسته‌ام. یکی از موضوعاتی که در آن نشست‌ها مطرح شد این بود که با توجه به شرایط پیش‌آمده در ترکیه، برای تقویت مدارس دینی چه باید کرد. یکی از پیشنهادها این بود که نمونۀ مدارس دینی شبه‌قاره در ترکیه احیا شود. بعد از مشورت زیاد تصمیم بر این شد که به‌جای آوردن یک نظام جدید، نظامیه‌های عثمانی احیا و تقویت شوند و از تجارب حدیثی مدارس شبه‌قاره استفاده شود. در سفر سوم الحمدلله نتایج آن را دیدیم و صحیحین به برنامهٔ درسی اضافه شده بودند.

ماجرای نبش قبر و انتقال اجساد مطهر دو پیامبر در دیاربکر از زبان شیخ محمدطیب الچی
همسفرمان؛ شیخ محمدحسن عمادی دربارۀ نبش قبر و انتقال اجساد مطهر دو پیامبر؛ حضرت ذوالکفل و الیسع علیهماالسلام، پرسید و اینکه آیا از کسانی که در این فرایند حضور داشته‌اند، کسی زنده هست؟ و آیا خود شما بدون واسطه از آنها چیزی شنیده‌اید؟ شیخ محمدطیب الچی فرمود: حرم اولیه نزدیک بستر رودخانه‌ای بود که قرار بود در سال ۱۹۹۴م. بر روی آن سدی ببندند. با بالاآمدن آب سد، قبرها به زیر آب می‌رفتند. چاره‌ای جز نبش قبر و انتقال اجساد به‌ جایی دیگر نبود. برای جلوگیری از خشم مردم نسبت به نبش قبر، مخفیانه هیئتی ۹ نفره زیر نظر سازمان دیانت و با همکاری شورای شهر تشکیل می‌شود. قبل از بالا آمدن سطح آب، قبرها را شبانه نبش می‌کنند و اجساد را بر روی تپه‌ای که مشرف به مسیر رودخانه و سد است، دفن می‌نمایند. با این‌حال، بسیاری از مردم شهر در آن شب پیامبر را در خواب می‌بینند و قبل از طلوع آفتاب، بیرون آمده تا دفن مجدد آنها را در محل جدید مشاهده کنند.
شیخ الچی ادامه داد: در حال حاضر فقط یک نفر از آن افراد زنده است، ولی در این زمینه با کسی صحبت نمی‌کند؛ مگر به ندرت. افرادی که در فرایند نبش قبور حضور داشتند همگی بعد از مدت کوتاهی وفات کردند. بنده از بعضی بلاواسطه و از بعضی بالواسطه چندین‌بار این قضیه را پرسیده و تحقیق کرده‌ام. آنها گفتند: اجساد، داخل تابوت‌های چوبی و ضخیمی بودند. عمق قبرها هم زیاد بود. وقتی به تابوت‌ها رسیدیم و با حجم آنها مواجه شدیم، با خود گفتیم امکان بیرون آوردن آنها نیست. ولی گویا معجزه‌ای رخ داد و توانستیم به راحتی تابوت‌ها را بیرون بیاوریم، گویی خودبه‌خود بیرون می‌آیند. وقتی تابوت‌ها را باز کردند، کفن‌ها سالم بودند. موهای سر یکی از اجساد مشخص بود، اما کسی جرات نکرد کفن‌ها را باز نماید و به چهرۀ آنها نگاه کند، ولی از روی کفن وقتی جسدها را لمس کردند، کاملا نرم و مثل یک انسان تازه وفات‌یافته بودند.

وداع با «دیاربکر» و بازگشت به «استانبول»
هرچند گوش‌فرادادن به سخنان استاد محمدطیب که سرشار از تاریخ و علم و معرفت بود، اجازۀ بلندشدن نمی‌داد، اما با نزدیک‌شدن به ساعت پرواز، چاره‌ای جز خداحافظی نداشتیم و گفتیم که یک‌بار دیگر باید آمد. سرانجام بعد از گرفتن چند عکس برای ثبت در تاریخ مصور، به سمت فرودگاه حرکت کردیم.
دیاربکر را برای رسیدن به استانبول وداع گفتیم و بخشی از خستگی سفر را با خوابیدن در هواپیما جبران نمودیم. در پایان سفر تصمیم گرفتیم اگر مجدداً توفیق یارمان شد، سفری به دور ترکیه داشته باشیم إن‌شاءالله.


دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید