امسال برای سفر به افغانستان برنامهریزی کرده بودیم؛ ولی مشیت الهی سرنوشت دیگری را رقم زد و زمینۀ سفری کوتاه و پربار به برخی مناطق در داخل ترکیه برایمان فراهم شد.
برخی از دوستان گلایه داشتند که از سفرهایتان در خود ترکیه، رهاوردی نمیبینیم؛ گلایهشان را بجا میپندارم و این یادداشتها، گزارش سفر به مناطقی در ترکیه است که به سفردوستان تقدیم مینمایم.
در شهر «شانلیاورفا»؛ گهوارۀ تمدنهای باستانی بینالنهرین
همراه با همسفران پیشین؛ شیخ محمدحسن عمادی از قطر، شیخ محمدخطیب از ترکیه و با ميزبانی محمداویس (تلفظ ترکی: محمدویسل) برای ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۴م. (۲۶ شهریور ۱۴۰۳) ساعت ۱۲:۴۵ بلیت تهیه کردیم.
مقصد سفر ما شهرهای شانلیاورفا، دیاربکر و اغیل (تلفظ ترکی استانبولی: اعیل) بود؛ اما زمان سفر بسیار کوتاه و برنامهها بسیار فشرده بود. کمتر از ۳۶ ساعت زمان داشتیم. ازاینرو نیاز به یک برنامهریزی دقیق و حسابشده احساس میشد تا در حداقل زمان، بتوانیم بهره حداکثری ببریم.
محمدویسل جهت برنامهریزی دقیقتر یک روز جلوتر از بقیه به شانلیاورفا رفت. ما طبق برنامۀ سفر و در موعد مقرر وارد فرودگاه استانبول شدیم. اما پرواز کمی تاخیر داشت و ساعت ۱۳:۳۰ حرکت کردیم.
در طول پرواز، طبق معمول هر سفر، از کشف سرزمینهای جدید، هیجانزده و ذوقزده بودیم. با چاشنی خاطرات سفرهای گذشته، سختیهای سفر پیشرو را آسان میکردیم. چند دقیقه قبل از فرود در فرودگاه شانلیاورفا، از پنجرۀ هواپیما به تماشای سرزمین انبیا پرداختم.
در کنار تپههای سرسبز و زمینهای کشاورزی آن، آبگیر رود فرات بسان دریاچهای عظیم، خودنمایی میکرد. برای اولین بار، شانلیاورفا، گهوارۀ تمدنهای باستانی بینالنهرین (دجله و فرات) را که قدمتی بیش از ۱۲ هزار سال داشت و زادگاه شماری از پیامبران الهی، بهویژه حضرت ابراهیم علیهالسلام بود، از فراز آسمان میدیدم.
بعد از فرود هواپیما در فرودگاه شانلیاورفا، حضورمان را به میزبان اطلاع دادیم. ایشان خواهرزاده خویش را به همراه راننده و یک ماشین مینیون برای استقبال ما فرستادند، اما خودش به سبب تأخیر در پرواز، وارد نشستی دیگر شده بود و نتوانست به فرودگاه بیاید.
قبل از خروج از فرودگاه ابتدا نماز ظهر را با جماعت خواندیم و طبق معمول سفرهای علمایی، بحث قصر و جمع به میان آمد و اینکه آیا میتوان طبق مذهب امام شافعی رحمهالله بین ظهر و عصر جمع کرد یا نه؟ به سبب اختلاف علما این بحث کنار گذاشته شد و قرار بر این شد هر کس بر اساس فتوای خود عمل نماید. سپس به سمت شهر که در فاصله نیم ساعت از فرودگاه قرار داشت، حرکت کردیم.
در مسیر راه از میزبان درباره شهر سؤالاتی پرسیدیم و گفتیم بار اول است که به این دیار سفر میکنیم و هر نوع دانستنیای برایمان ارزشمند است. ایشان نیز بر حسب هر سؤال، پاسخی در حد اطلاعات خود میداد. سعی میکردیم در هر فرصت ممکن دربارۀ شانلیاورفا اطلاعاتی جمعآوری نماییم. شانلیاورفا شهری تقريباً مرزی و 60 كيلومتر با مرز سوريه فاصله دارد. اغلب جمعیت شهر را عربها، ترکها و کردها تشکیل میدهند. تاریخ ورود مسلمانان به این شهر، به دوران خلافت راشده برمیگردد، اما در عصر جنگهای صلیبی به دست صلیبیان میافتد. عمادالدین زنگی؛ بنیانگذار دودمان زنگیان، در سال ۱۱۴۴م. این شهر را تصرف کرده و به مسلمانان بازگرداند. در سال ۱۵۱۷م. توسط امپراتوری عثمانی تصرف شد و این شهر امروزه جزو قلمرو جمهوری ترکیه بهحساب میآید.
شانلیاورفا با داشتن پیشینۀ تاریخی کهن، تنوع قومی و زبانی، و وجود پیروان ادیان مختلف، تبدیل به یک شهر خاص در ترکیه شده است.
شانلیاورفا و باغهای وسیع پسته
در مسیر حرکت از فرودگاه به شهر، باغهای عریض و طویل پستهٔ بسیاری خودنمایی میکرد. براساس برخی آمارها، ترکیه پس از آمریکا در ردۀ دوم کشورهای تولیدکنندهٔ پسته قرار دارد و برخی دیگر ترکیه را بعد از آمریکا و ایران در ردۀ سوم کشورهای تولیدکننده پسته به حساب میآورند.
ترکیه با گسترش اراضی قابل کشت پسته در چارچوب پروژۀ آناتولی جنوب شرقی موسوم به «گاپ» بهعنوان یکی از مهمترین طرحهای توسعه در جهان، مصمم است که از آمریکا و ایران پیشی بگیرد. هشتادوپنج درصد پسته ترکیه در استانهای ناحیۀ آناتولی شرقی تولید میشود. شانلیاورفا به تنهایی حدود 50 درصد آن را تأمین میکند.
جایی که محصولات کشاورزی گرانقیمت و ارزشمندی مثل پسته و… تولید شود، مسلماً مردم آنجا از ثروت و مکنت بیشتری برخوردارند. با ورود به بافت جدید و نوساز شهر، مظاهر ثروت و مصادیق وفور نعمت در ساختوسازهای زیاد، ساختمانهای نو، برجهای بلند، خیابانهای تمیز و… به خوبی نمایان بود.
با گذر از بخش جدید شهر، محمدویسل تماس گرفت و گفت جلسهام به پایان رسیده، در مسیرتان من را هم سوار کنید.
وجه تسمیۀ شهر «شانلیاورفا»
با آمدن میزبان اصلی، برنامۀ گشتوگذار در شانلیارفا را پرسیدیم. ایشان گفت: از دو مکان مهم بازدید مینماییم؛ بالیکلیگول و مقام صبر. بعد از نماز مغرب و صرف شام، با ماشین به سمت دیاربکر حرکت میکنیم و سپس گفت: قدیمیترین نام اورفا، «ادسا» بوده است. ادسا در زبان یونانی به معنای «آب فراوان» است. این نام به دلیل جویبارها و چشمههای جوشانی که از میان شهر میگذشته، انتخاب و شهر به این نام نامگذاری شده است. عربها آن را «اورها/ الرُها» مینامیدند. بعدها به دلیل نحوۀ تلفظ آن در زبان ترکی، به «اورفا» تغییر یافته است. این شهر در دورۀ نظام جمهوری، با تصمیم مجلس بزرگ ملی ترکیه، در 12 ژوئن 1984م به دلیل رشادتهای مردم در جنگ استقلال، عنوان «شانلی = شکوهمند» را دریافت کرد و از آن پس به «شانلیاورفا» مشهور گشت.
بازدید از منطقۀ «بالیکلیگول»
با ورود به بافت قدیم شهر، خیابانهای کمعرض و کوچههای تنگ، عبور و مرور وسایل نقلیه را کُند و با مشکل مواجه کرده بود. بعد از یکی دو بار سرگردانی در مسیر، سرانجام قبل از اذان عصر، به منطقۀ «بالیکلیگول = برکهٔ ماهی» رسیدیم.
چیزی که از ابتدای ورود به این منطقه نگاه هر بینندهای را به خود جلب میکرد، سنگلاخی و صخرهای بودن زمین این دیار بود و به شهرهای سنگی شباهت داشت. شهرهای سنگی در طول تاریخ بیشتر نماد قدرت خدایان، محل ساخت معابد، تراشیدن بت و رواج بتپرستی بودهاند.
سرانجام وارد بالیکلیگول شدیم؛ بالیکلیگول یک محوطۀ پارکمانند بزرگ در بافت تاریخی شهر شانلیاورفا است. یک تالاب یا رودخانه در وسط پارک جریان دارد و بسیار زیباست. رودخانه پر از ماهیهای بزرگ است که گویا ماهی کپور هستند. هیچکس این ماهیها را شکار نمیکند و یک جورایی برای مردم مقدس بهحساب میآیند. حتی نذر میکنند و غذای ماهی میخرند و داخل رودخانه میریزند. ما هم مقداری غذای ماهی خریدیم و به رودخانه انداختیم.
محوطۀ اطراف تالاب خیلی سرسبز و زیباست. چند تا کافه و رستوران هم آنجا هست. با راهنمایی محمدویسل به یکی از بخشهای اطراف بالیکلیگول که به صورت یک اتاق مجزاست، رفتیم. یک اتاق کوچک که کف آن شیشهای است و زیر آن آب تالاب جریان دارد. مشهور است که این نقطه دقیقاً محلی است که حضرت ابراهیم علیهالسلام به هنگام انداختهشدن در آتش، در آن افتاده است. در کنارش مسجدی ساخته شده که دو رکعت نماز در آن خواندیم و از آنجا بیرون شدیم.
وقت نماز عصر فرارسید. در کنار تالاب، مسجدی به نام “مسجد خلیلالرحمان” یا مسجد حضرت ابراهیم علیهالسلام بود. در بخشی از حیاط این مسجد، یک غار کوچک قرار داشت که میگویند اینجا محلی است که حضرت ابراهیم در آن به دنیا آمده است. بعد از بازدید از محل تولد حضرت ابراهیم، نماز عصر را خواندیم و در محوطۀ آنجا کمی قدم زدیم. در سمت راست ما کوه و صخرهٔ بزرگی قرار داشت که دو مناره بزرگ بر روی آن از فاصلۀ دور پیدا بود. میگویند وقتی به دستور نمرود، آتش بزرگی افروختند، شدت حرارت، نزدیک شدن به آتش را غیرممکن کرده بود. از این رو حضرت ابراهیم علیهالسلام را از بالای همان کوه با منجنیق به درون آتش میاندازند. آتش به دستور خداوند سرد میشود و به حضرت ابراهیم آسیبی نمیرساند. میگویند در محل افروختن آتش، چشمهای جریان مییابد و هیزمهای آن تبدیل به ماهی میشوند و این وضعیت تا به امروز محفوظ مانده است.
بازدید از منطقۀ «مقام صبر»
دومین مکانی که از آن بازدید کردیم، «مقام صبر» بود که به «چله» نیز مشهور است. در فاصلۀ نهچندان دور از بالیکلیگول، غاری قرار دارد که وقتی حضرت ایوب علیهالسلام مورد ابتلا و امتحان الهی قرار میگیرد و بیمار میشود و مردم او و همسرش را از شهر بیرون میکنند، به این غار پناه آورده و چندین سال در این محل با تحمل رنج و بیماری روزگار سپری میکند.
این مقام، امروزه یکی از جاهای دیدنی شانلیاورفا بهحساب میآید. طبق روایات محلی، حضرت ایوب علیهالسلام پس از ابتلا به بیماری، برای سالها در همین غار میماند. سرانجام بعد از هفت سال صبر بر بلا، بدون هیچ گلایه و شکایتی، از خداوند طلب شفا مینماید. خداوند متعال داستان او را اینگونه بیان میفرماید: «وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ* فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ»؛ «به خاطر بیاور قصهٔ ایوب را آندم که پروردگار خویش را خواند؛ به اینکه جداً مرا رنجی سخت رسید و تو بخشایندهترین بخشایندگانی. پس دعای او را اجابت کردیم و رنجی که به او رسیده بود، ببردیم و فرزندان او را زنده کردیم و مانند آن فرزندان را به او عطا کردیم، برای رساندن رحمتی از خود به او و به جهت تذکری برای ستایشگران و عبادتکنندگان.» (انبیاء/ 83- 84) این تمناهای حضرت ایوب به پیشگاه ذات باری با اجابت همراه شد و دعایش مستجاب گردید و خداوند وسایل رفع بلایا را از او فراهم نمود و او را با خطاب: « ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ»؛ «[به او گفتیم] با پاى خود [به زمین] بکوب، اینک این [چشمهسار] شستشوگاهى است خنک و نوشیدنى.» (ص/ 42) مأمور نمود که به چشمهٔ آب گرم تن را شستشو دهد. عفونت از بدنش برطرف گشت و مأمور شد که از چشمۀ آب سرد بیاشامد. آشامید و امراض بدنی او برطرف شد و اهل و فرزندانش را به او برگرداند و آنان را زنده کرد و مانند آنها را هم داد؛ و فرمود: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ»؛ «پس دعاى او را اجابت نمودیم و آسیب واردشده بر او را برطرف کردیم، و خانواده او و نظیرشان را همراه با آنان مجدداً به وى عطا کردیم تا رحمتى از جانب ما و تذکرى براى خداپرستان باشد.» (انبیاء/ 84)
به درون غار رفتیم و پس از اندکی مکث و نگاه کنجکاوانه بیرون آمدیم. در کنار آن، آب لولهکشی وجود داشت که بالای آن تابلویی نگاهمان را به خود جلب کرد. بر روی آن تابلو نوشته شده بود: «این آب، آب همان چشمهایست که حضرت ایوب از آن نوشید و شفا یافت.» ما هم از آن آب نوشیدیم و دست و صورت را شستیم و برخی از دوستان وضو گرفتند.
وقت نماز مغرب نزدیک بود. در محوطۀ مقام صبر، مسجدی نیز وجود داشت. اسمش «مسجد ایوب پیامبر» بود. تنوع لباس و زبان مردم گویای بسیاری از چیزها بود. مهاجرین سوری زیادی به چشم میخوردند. با برخی گپوگفتی انجام دادیم و همگی ما را به خانهٔ خود دعوت میکردند. عذر میآوردیم که عجله داریم و میرویم. بعد از مغرب برای صرف شام به یکی از رستورانهای سنتی آنجا رفتیم و بعد از صرف یک شام بیادماندنی، روانه دیاربکر شدیم.
ادامه دارد….
دیدگاههای کاربران