در این نوشتار، زوایای ناگفته و پنهان معدن طلای تفتان را به تصویر میکشم. فریاد سوزناک و غمانگیز کشاورزان و دامداران و زخمهای التیام نیافتهٔ ساکنان حاشیههای کوه تفتان همانند گلولههای آتشینی بر قلب دردمندشان نشانه میرود. انفجارهای بیرویه در ارتفاعات کوه مادوفتی و انتشار ریزگردهای آغشته به مواد سمی سیانور، بیسموت و آرسنیک باعث شیوع انواع بیماری بین انسانها، احشام، درختان و گیاهان شده و سفرههای آب زیرزمینی را خشک و ملوث به گلولای کرده است.
درهها و تنگههای بکر و زیبای تفتان را به سختی میپیمایم، مناظر درختان و گیاهان روییده در دل کوه را به تماشا مینشینم و برای اندکی استراحت، زیر سایهٔ درخت بنهای پناه میبرم. چشمانم به چند اصلهٔ بنه خیره میشود که از نفس افتادهاند و سر بر زمین نهادهاند. همیشه در ذهنم نقش بسته بود که درختان ایستاده میمیرند اما قلم در برابر این صحنه نمیتواند بنویسد، چراکه واژهای برای نوشتن نمییابد. در دنیای واقعی قطع یک درخت بیثمر مستوجب مجازات است، اما در این فضای خفقان، طبیعت در «پیشانی بلوچستان» به سوگ نشسته و حتی جرئت عزاداری ندارد! سوالی که ذهنم را آزار میدهد، این است که آیا حیات وحش مدافعی دارد؟ حتما گوشم را با واژههای پرطمطراق و پرزرق وبرق توسعه نوازش میدهند و مورد طعن قرار میگیرم که مگر دستیابی به معادن و ثروتهای خدادادی بد است که شما از آن بیزارید و قلمفرسایی و خودنمایی می کنید! بنابراین از شما مخاطب عزیز استدعا دارم مقداری از وقت گرانبهایتان را به این گزارش سوزناک اختصاص دهید، شاید کنجکاویتان موجب کشف گوشههایی از حقایق شود.
به سوی تفتان و بازدیدهای میدانی
از دوراهی نارون واقع در بزرگراه بینالمللی زاهدان-خاش، به منطقهٔ سبز و کوهستانی تفتان حرکت میکنم.
در نارون، روستای تخت با غفور عارفی نسب همکلام میشوم. رنگ از چهرهٔ این مرد پریده است. او بعد از احوال پرسی میگوید: «حال خوبی ندارم!». غفور از معدنکاری در حاشیههای کوه تفتان مینالد: «معدنکاران از سال 1395 زندگی را به کام مردم تفتان تلخ کردهاند. به دلیل انفجارهای دینامیت و انتشار ریزگردها، آب قنوات خشک و درختان و گیاهان پژمرده و نابود و هوای طبیعی متغیر شده است. فقط در روستاهای نارون بیش از 40 باغ نابود و دچار خسارت شده است. خطرات زیستمحیطی و آلودگیهای صوتی آرامش مردم را سلب کرده است».
نارون را به سمت دهستان تمندان ترک میکنیم. تمندان، بهشتی ناشناخته و یکی از بکرترین و زیباترین مناطق گردشگری و بومگردی در بلوچستان به شمار میرود. از تماشای چشمنواز و دلانگیز چشمهسارهای خروشان و جویبارهای روح نواز و پرآب و نسیم تمندان حظ وافری می برم. در روستای گورموریک، با عیسی سالارزهی فرزند کَرَم همکلام میشوم. عیسی به توصیف آب و هوای تفتان میپردازد: «آب و هوای تفتان در بلوچستان نمونه است. از تفتان با نام بامشرق ایران و نگین سرسبز بلوچستان یاد میشود». او به تشریح فعالیت معدنچیان میپردازد: «عدهای که گفته میشود آقازادهاند، از طریق شرکتهای سرمایهگذاری تامین اجتماعی (شستا) و پارس تأمین و با همکاری نهادها و ارگانهای دولتی، به خاطر اکتشاف و استخراج معدن، وارد منطقه شدهاند. معدنکاری موجب نابودی منابع و مناظر طبیعی، پوشش گیاهی، حیاتوحش و زمینهای کشاورزی شده است. حفر چاههای عمیق در کوههای مادوفتی و انجرک از طریق معدنچیان باعث شده تشتک آب شکسته شود و آب تغییر مسیر دهد».
این کشاورز ورود دستگاههای غول پیکر به منطقهٔ تفتان را نوعی اقدام ظالمانه عنوان میکند: «ورود ظالمانهٔ دستگاههای غولپیکر به تفتان با پشتیبانی برخی نهادهای دولتی، زندگی انسانها، حیوانات و درختان را با تهدید جدی مواجه کرده است. درختان ممنوع القطع ازجمله بنه، کسور، بادامِ کوهی/ارژن؛ گوتام به لهجهٔ بلوچی و گونههای نادر کَماه که فقط در این منطقه یافت میشود و شاید در هیچ جای ایران وجود نداشته باشد، در شرف نابودی هستند. 120 گونهٔ گیاه دارویی که از ذخایر ژنتیکی کشور محسوب میشوند، در خطر از بین رفتن قرار دارند. درمنه، کلپوره، گلدر، بومادران، آویشن، ریواس، پونه و… شامل این گیاهان دارویی هستند».
عیسی ادامه میدهد: «آلودگیهای زیست محیطی، انتشار ریزگردها و آلودگیهای صوتی و بهداشتی، منطقهٔ سبز تفتان را در معرض خطر مرگ قرار داده است. همانطور که میدانید، تفتان از زمان رژیم گذشته تاکنون به عنوان یکی از مناطق مهم گردشگری و بومگردی مطرح بوده است، اما معدنکاری باعث شده ساکنان این اراضی گزینهٔ کوچ اجباری را اختیار کنند. چه کسی پاسخگوی مردم است؟ آیا در کشور ضوابطی برای حفاظت از محیط زیست وجود دارد؟ چرا نهادهای دولتی غیرمسئولانه عمل میکنند و هشدارهای مردمی را نادیده میگیرند! باید به کجا مراجعه کنیم؟».
بعد از صرف ناهار در باغ آقا عیسی، به تماشای باغات حاج چراغ کوبان میپردازم. باغهای این کشاورز در همسایگی باغ عیسی هستند. حاج چراغ تمندانی فرزند مرحوم رحمان از مشکلات روزمرهٔ زندگی مردم به دلیل معدنکاری و انفجارهای پیدرپی خبر میدهد. این کشاورز میگوید: «علاوهبر خسارات وارده به طبیعت و محیط زیست، معدنکاری زندگی روزمرهٔ مردم را نیز دچار ازهمگسیختگی کرده است». حاجی چراغ در پاسخ به سؤالم دربارهٔ اینکه برخی مسئولان وانمود میکنند که دلیل مشکلات تفتان خشکسالی است نه معدنکاری، چنین میگوید: «در منطقهٔ تفتان سابقه نداشته آب در بدترین شرایط خشکسالی دچار تغییر شود ولی در سالهای اخیر به دلیل انفجارها در کوه مادوفتی و حفر چاههای عمیق در انجرک و سردریا، این اتفاق رخ داده است. به صراحت میگویم که منشأ کاهش آب و نابودی درختان و حیاتوحش معدنکاری است، نه خشکسالی!».
در ادامهٔ بازدیدهای میدانی، به روستای «سونگو» سرک میکشم. حاجی کریم بخش کُردی تمندانی فرزند مرحوم حاج انوشیروان در باغ سونگو مشغول بیلزنی است. باغ سونگو میوههایی مانند زردآلو، بادام، گلابی، گردو، انگور، انار،گیلاس و… را در خود جای داده است.
فعال محیط زیست دربارهٔ سؤالم درخصوص اینکه آیا معدن یادشده دارای مجوز و شناسنامهٔ رسمی است، چنین میگوید: «معدن نه سند توسعهٔ پایدار ارائه داده و نه مجوزهای محیط زیستی را اخذ کرده است و بیشتر فعالیت آن بر اساس روابط است. او معتقد است: «معدن مطالعات پیوستهای اجتماعی را انجام نداده است و از آغاز فعالیتش موجب بروز اختلافات و نزاعهای قومی و قبیلهای شده است. عوامل معدن از این اختلافات بهرهبرداری میکنند». این کشاورز نمونه به منابع حیاتی و طبیعی تفتان اشاره میکند: «تفتان علاوه بر تولید آب و انواع میوهجات، دارای بزرگترین مرتع دامداری است. تولید گوشت قرمز از دستاوردهای عمدهٔ تفتان به شمار میرود. تفتان تعدیل کنندهٔ هوای گرم و سرد است، به طوری که هوای شمال و جنوب استان را تعدیل کرده و هوایی خوش و بدون ریزگرد تولید میکند».
آقای کُردی تمندانی ادامه میدهد: «چشمهها، قنوات و چاههای آبی اطراف تفتان در حال خشک شدن هستند؛ این اتفاق برای اولین بار به وقوع پیوسته است. تراشهکَنی چندهزار متر مکعبی و حفاریهای عمیق در ارتفاع کوهها، موجب فرسایش شدید خاک شده و گلولای، منافذ چشمههای آب را هنگام جریان سیل میبندد».
تفریحگاه درهگل
تلفیق آبشارها، چشمههای خروشان و فضای دلانگیز و سبز درهگل به بازدیدکنندگان طراوت و تازگی خاصی میبخشد. توریستها، گردشگران و کوهنوردان در این محل به استراحت میپردازند و از همین مکان به قلهٔ کوه تفتان صعود میکنند.
کوه تفتان با ارتفاع 3٬941 متر از سطح دریا به عنوان یکی از مرتفعترین کوههای جنوب شرق ایران و منطقهٔ سرحد بلوچستان محسوب میشود. این کوه که یکی از آتشفشانهای نیمه فعال کشور است، دارای دو قله و سه دهانهٔ آتشفشانی است. قله معروف آن «چهل تَن» نام دارد. در حاشیههای کوه تفتان بقایایی از گورهای تاریخی بین قرن هشت تا 9 قمری، تمدنی به نام لادزیان و آثارهای باستانی مربوط به دوران زردشتیان دیده شده است.
در تفریحگاه درهگل، به درددلهای حاج اسماعیل فرزند مرحوم حاج شیرمحمد گوش فرامیدهم. این کشاورز پرتلاش از کاهش چشمگیر آب پس از فعالیتهای معدنی مینالد: «به خدا قسم در سالهای گذشته آب تفتان به قدری زیاد بود که از نیاز زمینهای کشاورزی اضافه بود و در رودخانههای اطراف جاری بود. پس از فعالیتهای معدنی در کوه مادوفتی و حفر چاههای عمیق در دوشنگ و سردریا، آب رودخانه به جای خود که آب چشمههای طبیعی و قنوات با کاهش ملموسی مواجه شد». باغدار تفتانی معتقد است که فعالیتهای معدنی اقتصاد و معیشت مردم را دچار بحران کرده و باعث کوچ اجباری بسیاری از مردم منطقه شده است.
در باغ بلوچ قدم مینهم. امرالله فرزند حاجی پیرداد مشغول آبیاری است. او با آغوشی باز و چهرهای خندان از میهمانان استقبال میکند و میگوید: «از این زردآلوها بخورید که شاید دوباره نخورید، چراکه عدهای غارتگر بدون هرگونه ملاحظات مردمی و منطقهای، منابع آبی و حیاتی تفتان را نابود کردهاند؛ اگر این اقدامات ادامه یابد، تمام دارایی مردم از بین خواهد رفت و…».
رودخانههای دلانگیز و چشمهسارهای خروشان تفتان را به تماشا مینشینم. مسیرم را به دورودی تمندان ادامه میدهم و با مهندس عرفات فرزند مرحوم میردوست همسخن میشوم. آقای عرفات، ضمن اینکه طبیعت پرجاذبهٔ تفتان را از نعمتهای خدادادی عنوان میکند، تخریب طبیعت را مذموم میداند و میگوید: «متأسفانه طبیعت بکر، لطیف و زیبای تفتان در خطر زوال و نابودی قرار دارد. معدنکاری در تفتان موجب تولید ریزگرد شده و درختان، گیاهان و مزارع کشاورزی را پژمرده، بیثمر و نابود کرده است».
این باغبان درباره سؤالم در زمینه پیگیریهای قانونی پاسخ میدهد: «پیگیریهایی مستمر، از مجاری قانونی و از طریق، علما، معتمدان و اقشار مختلف مردم انجام شده است. از زاهدان تا تهران هزاران نامه به مسئولان نگاشتهایم اما نتیجهای نگرفتهایم».
دریاچه سردریا
منطقهٔ زیبای تمندان را به درهها، تنگهها و سربالایی کوههای سرسبز انجرک میپیمایم. ولان و سیهکی را پشتسر میگذارم و از دریاچهٔ «سردریا» بازدید میکنم. سردریا در قسمت شمال غرب قلهٔ تفتان قرار دارد و در لحظات پایانی عمرش در حال نفسزدن است. این دریاچه در ارتفاع دو هزار و 685 متری از سطح دریا، در دل کوه واقع شده است. مردم محلی معتقدند یکی از علل فروکش کردن آب سردریا، حفر چاههای عمیق توسط معدنچیان در قلههای کوه دوشنگ است. برخی اما به غفلت مسئولان محیط زیست در نگهداری آب دریاچه اشاره میکنند و میگویند معدنچیان آب سردریا را برای ساختوساز جادههای معدن برداشت کردهاند. مصطفی فرزند میرگل میگوید: «معدنچیان آب فراوانی از این دریاچه برداشت کردهاند و مردم منطقه به خاطر این عمل ناپسند، بارها با آنها درگیر شدهاند».
تعطیلی معدن انجرک
در قسمت سربالایی و شرقی دریاچهٔ سردریا، جادهای خاکی و مسدودشده و چند کپّهٔ خاک شبیه قبر مشاهده میشود. عیسی سالارزهی درحالی که بغض گلویش را میفشارد، به توضیح ماجرای کپّهها میپردازد: «تجمعات اعتراضی مردمِ انجرک در این مکان، موجب تعطیلی فعالیت معدن دوشنگ شد. فعالیت معدن را متوقف کردیم و قبرها را حفر کردیم تا معدنچیان بدانند که نابودسازی منابع ژنتیکی کشور به مثابه مرگ مردمان آن است. بعد از حفر قبرها به معدنکاوان گفتیم نخست ما را در این خاک دفن کنید و سپس به استخراج معدن بپردازید». مصطفی به بیان علت نارضایتیهای مردمی میپردازد: «چون منابع حیاتی و ملی ما که حیات روستاییان به آن بسته است و آبا و اجدادمان در طول قرنها از آن حفاظت کردهاند، در شُرف نابودی است». پس از بازدید دریاچهٔ «سردریا»، حدود بیش از سه کیلومتر به سربالایی کوه پیاده روی و قلهٔ کوه «دوشنگ» را فتح میکنم و در مکانی قرار میگیرم که فاز سوم معدن توسط مردم انجرک تعطیل شده است.
در ورودی انجرک با فردی به نام شیرجان فرزند مرحوم حاجی موسی، دمی همنشین میشوم. زمینهای دیمی این کشاورز بر اثر حفر چاههای عمیق بر کوه دوشنگ دچار خسارات شدهاند. شیرجان میگوید: «از سردریا تا سرخ دو کوپه 303 هکتار زمین مستثنیات شده وجود دارد که متعلق به اشخاص هستند؛ زمینهای آبی 153 هکتار و زمینهای دیمی 150 هکتار هستند». وی به سؤالم در مورد کشت محصولات و برداشت آنها اینگونه پاسخ میدهد: «گندم، جو، ذرت و انواع سبزیجات کشت میکنیم». چشمههای آب زلال و خنک در دل درههای انجرک خودنمایی میکنند. در پایین دست این درهها، چشمهٔ آب قنات آقای شهنور از طریق نهرهای کوچکی سرازیر باغات سرسبز و پردرخت میشود. به گردنهٔ روستای تیلویی تغییر مسیر میدهم. در ورودی تیلویی، باغ و قنات باران واقع شدهاند. کریم میگوید: «قبلا نمایندهٔ مالکان قنات باران، شادروان باران بوده و در حال حاضر خوبیار سالارزهی و برادران وی و فرزندان ملا عیدو مالکان آن هستند». در باغ باران گرد و غبار میبارد و بسیاری از درختانش پژمرده و خشک شدهاند. کریم در پاسخ به سؤالم در مورد منشأ گرد و غبار، انگشت اشاره را به کوه مادوفتی نشانه میگیرد و میگوید: «منشأ گرد و خاک، معدنکاوی در کوه مادوفتی است».
در جوار قنات باران، دو قنات دیگر جلوهگری میکنند؛ قنات ریگک که نمایندهٔ شرکای آن ملا عیدو است و قنات درهٔ عدسی که نمایندهٔ مالکان آن پیرمردی به نام عبدالناصر است. عبدالناصر میگوید: «تقریبا 10 هکتار زمین دیمی اطراف این قنوات وجود دارد. این زمینها در سالهای گذشته منبع درآمد 23 خانوار بودهاند. بیش از 600 رأس دام شامل گوسفند، بز و شتر و انواع طیور، اطراف قنوات مذکور پرورش میدادیم. چندین تُن گوجهفرنگی، گندم، جو و انواع میوه برداشت و برای مصرف، روانهٔ بازار میکردیم، اما اکنون درختان به علت کاهش شدید آب و بارش ریزگردها در حال پژمردگی و نابودی هستند». عبدالناصر به ویرانی محیط زیست توسط معدنچیان اشاره میکند: «عوامل معدن بنههای کهن سال زیادی را قلعوقمع کردهاند، آیا مسئولان محیط زیست این جنایتها را نمیبینند؟…».
به طرف سیاه بندک حرکت میکنم. در روستای سیاه بندک و در درههای اطراف روستای سرسیاه، چندین اصلهٔ بنهٔ تنومند از بیخوبن کنده شده، به چشم میخورد.
در روستای سرسیاه، از خانم بیبینور ریگی آب آشامیدنی طلب میکنم. در حالی که غم و اندوه فراوانی بر چهرهٔ بیبینور هویداست، فریاد سرمیدهد: «ما اینجا خاک و گل میخوریم، آب آشامیدنی سالم نداریم! آب گلآلود میخورید؟». میگویم: «بله». بیبینور با دریافت جواب «بله»، لیوانی پر از آب گلآلود تقدیم میکند و سوگند یاد میکند که آنها بیش از دو سال است با این وضعیت دست و پنجه نرم میکنند و کسی به دادشان نمیرسد. از آب گلآلود مقداری مینوشم.
بیبینور واکنش نشان میدهد و جیغ میزند: «فرزندم از این آبها نخور! صبر کن از خاش برایم آب میآورند، به شما آب سالم میدهم». آب را سر میکشم. شیرزن تفتانی اندکی درنگ میکند و نفسی عمیق میکشد، محکم پلک میزند و با چشمانی پر از اشک فریاد سرمیدهد: «صدای مردم مظلوم تفتان را به گوش رئیسجمهور، مسئولان و ملت آزادهٔ ایران برسانید تا آنها با اقداماتی شایسته از معدنکاری و غارتگری ممانعت به عمل آورند». این مادر ادامه میدهد: «ریزگردها و کاهش آب، موجب نابودی درختان و مزارع شده، به طوری که از میان درختانم فقط بیش از 50 اصلهٔ گردو نابود شده است و…». از این مادر در مورد برداشت محصولات سؤال میکنم، میگوید: «در گذشته بیش از 45 میلیون تومان از گُل لالهٔ چای کوهی برداشت داشتیم. در دو سال گذشته فقط از بنه 250 میلیون، در یک سال گذشته 200 میلیون و امسال اصلا برداشت نداشتیم. عوامل معدن چندین اصلهٔ تنومند بنه را قطع و زیر خاک دفن کردهاند». چاههای قنات سرسیاه تقریبا در فاصله 80 متری معدن مادوفتی قرار دارند، اما فاصلهٔ روستا با معدن حدود هزار متر است.
از تماشای طبیعت نازیبا و دردآلود حاشیههای تفتان رنج میبرم. احمدپسند و پشته پلوشون را پشتسر میگذارم و به خارستان ادامهٔ مسیر میدهم. در خارستان، روستای جلیلآباد، محلهٔ جان محمد با آقایی برخورد میکنم که نمیخواهد نامش فاش شود و از سر عصبانیت در پاسخ به سؤالاتم، درخصوص مشکلات معدن چنین میگوید: «مرا بسوز! اسمم خاک است، خاکبرسر شدیم! کام ما بر لب آب روان خشکیده است. آب بر دوش داریم و لبها همچنان ترکیده است! کشاورزی نابود و آرامش مردم به دلیل غرش دستگاههای غول پیکر سلب شده است. شب و روز بر سر ما خاک میبارد. خانههای آقای کُلیان بر اثر انفجارها در کوه مادفتی دچار ریزش و خسارات سنگینی شده است».
از محلهٔ ملا خداداد و روستاهای تلارُک 1 و 2 عبور میکنم و به روستای تنگل، محلهٔ کدخدا نوروز نتوزهی میرسم. «کدخدا چه خبر؟». «سلامتی، فقط گردو خاک و صدای انفجار است و خبری دیگر نداریم». خارستان را به سنیب ترک میکنم. روی پل سنیب یک دستگاه تانکر حمل آب توقف کرده است. از راننده میپرسم: «آب را به کجا حمل میکنید؟». پاسخ میدهد: «بالای کوه، برای معدن». کارشناس محیط زیست به نام هادی هاشمزهی در صحنه حضور دارد و از رانندهٔ دستگاه میپرسد: «چرا آب کشاورزی را به معدن انتقال میدهید؟ مردم اعتراض نمیکنند؟». راننده در پاسخ میگوید: «کسی نمیبیند!».
از روستای پُلکی میگذرم و در دوراهی سنگان کوگناک به درددلهای اقبال عظیمی فرزند عبدالله گوش فرامیدهم: «آب کشاورزی به جای خود، آب شرب نیز دچار کاهش شدید شده و دامداران و کشاورزان همه چیز را از دست دادهاند».از گردنهٔ سنیب به «دورودی نرون» ورود پیدا میکنم و با عبدالناصر فرزند شاهمراد به گفتگو میپردازم. فرزند شاهمراد در واکنش به سؤالم در مورد کاهش آب چنین میگوید: «نگویید آب کم شده، چون آب خشک شده است». این کشاورز با چهرهای عصبانی فریاد میزند: «امروز تفتان گرفتار مصیبت شده است، آبش در زمین فرو رفته، درختانش پژمرده، خشک و بیثمر شدهاند و حیاتوحش آن نابود شده است. مگر مسئولان نمیبینند و نمیدانند که چه خطراتی تفتان را تهدید میکند؟».
در پایان، خطاب به مسئولان، عوامل اصلی معدن و مدیران شرکتهای سرمایهگذاری دخیل، عرض میکنم، هستی مردم را با تطمیع پوچ و واهی به باد فنا ندهید.
از وجدانهای بیدار، آگاه و بصیر و از صاحبان قلم و اندیشه، جامعهشناسان و سیاستمداران ذینفوذ استدعا دارم به کمک مردم رنجدیده، بیادعا و بیپناه تفتان بشتابید و برای نجات درختان، طبیعت و حیاتوحش تمام سعی خود را مبذول دارید و از ادامهٔ فعالیتهای معدنی در تفتان جلوگیری کنید.
اگر مدیران اجرائی نمیخواهند صدای مردم آزادهٔ تفتان را بشنوند، گله و شکایتی نیست، ولی ملت ایران را به عدل، داوری و قضاوت منصفانه فرا میخوانم.
منبع: روزنامهٔ «شرق»- چهارشنبه 28 شهریور 1403
دیدگاههای کاربران