سنیآنلاین| روزنامه «اعتماد» در شمارهٔ روز سهشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، با انتشار «گزارشی میدانی و گفتوگویی رودررو»، مطالبات و خواستههای مردمان عادی كوچه و بازار از دولت چهاردهم را که معمولاً در رسانههای رسمی كمتر به آنها پرداخته میشوند بازتاب داده است. روزنامه اعتماد در این گزارش گفتوگویی دوستانه با اقشار و طیفهای ایرانی در مناطق و استانهای مختلف از تهران و البرز گرفته تا آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، كرمانشاه، گیلان و سیستانوبلوچستان گفتوگو كرده است که ماحصل این گفتوگوها را در ادامه میخوانید:
سكانس اول: موتورسواری برای یک لقمه نان در تابستان داغ
پسر جوان در ظهر داغ مردادماه تابستانی و در روزهایی كه مسئولان مدام تذكر میدهند كه به دلیل سلامتی نباید زیر تابش مستقیم آفتاب قرار داشت، در حالی كه پوستش كاملا آفتابسوخته شده، روی موتورش زیر آفتاب سوزان برای یک لقمه نان، تهران را بالا و پایین میكند. خودش را «رضا حكیمی» 35ساله معرفی میكند. در زمینه احداث سیستمهای مداربسته، به دفاتر مختلف خدمات ارایه میكند. وقتی سراغش میروم به اندازهای خسته است كه حتی نای صحبتكردن هم ندارد. لبانش زیر آفتاب خشک شده و مشخص است حسابی تشنه شده است. از او میپرسم اگر میتوانستی با رییسجمهورت صحبت كنی، چه مطالبهای از او داشتی؟ سرتا پای مرا برانداز میكند و ناگهان چشمانش برقی میزند و میگوید: «مسكن، آقا مسكن…درباره مسكن صحبت میكردم…»از او میپرسم مستاجری، متاهلی یا مجرد؟ ادامه میدهد: « مجردم آقا. هرچی درمیارم رو ناچارم صرف اجارهخونه كنم.اگر رییسجمهور رو میدیدم از او میخواستم فكری به حال گرونیهایی كند كه كمر مردم را خم كرده.» از رضا درباره سایر مطالبات اجتماعی و فرهنگیاش میپرسم، میگوید: «راستش میدانم حل مشكلات اجتماعی و فرهنگی كاملا در اختیار رییسجمهور نیست. موضوعی كه لازم است رییسجمهور روی آن تمركز كند، اقتصاد است. برای حل مسائل اقتصادی هم نیاز است روابط خارجی كشور درست شود. بدون روابط خارجی سامانیافته كه نمیشود مشكلات اقتصادی را حل كرد. مشكلاتی مثل فیلترینگ و حجاب و… هم كاملا در اختیار رییسجمهور نیست. شورای امنیت ملی باید در اینباره تصمیمگیری كند. درست است كه رییسجمهور رییس شورای عالی امنیت ملی است اما تصمیمگیریهای كلان باید از سوی نهادهای بالادستی تایید بشه. بنابراین رییسجمهور، توانایی حل همه مشكلات را ندارد. مردم اینها رو میفهمن» این جوان 35ساله در پاسخ به این پرسش اعتماد كه چرا ازدواج نمیكنی؟ میگوید: «هر سال كه چیزی جمع میكنم، قیمتها نجومی بالا میره و ما ده قدم عقبتر میریم. من تک و تنها زندگی میكنم اما برای اداره خودم هم موندم، چرا باید یكی دیگه رو هم بدبخت كنم. من برای اجاره یک واحد 40 تا 50 متری در حاشیه تهران مراجعه كردهام، پولم نمیرسید، مشاور املاک به من گفت، دو سه نفر همخونه پیدا كن! 500 میلیون و 600 میلیون میخواستند. از كجا بیارم. خانههای مشترک، اجاره بامها، كانكسها و زیرزمینها زیاد شده، ای كاش رییسجمهور فكری به حال جوانان و مسكن آنها كند. اگر بهبودی نیست حداقل اوضاع بدتر از این نشه.»
سكانس دوم؛ اشتغال
موضوع اشتغال یكی از جدیترین مطالباتی است كه شهروندان ایرانی از آن رنج میبرند. راوی نخست این سكانس، دختری كرجی است كه سالها برای راهاندازی كسبوكار آنلاین خود در زمینه پوشاک زنانه و دخترانه زحمت كشیده بود اما كاسبیاش به دلیل فیلترینگ، برباد رفت. میترا، 27ساله درحالیكه میل چندانی به گفتوگو ندارد، میگوید: «چه فایده داره حرف بزنیم. مسئولان كه كار خودشونو میكنن. جدیدا هم فرقی با قبلیا ندارن. من اصلا رای ندادم كه بخوام ازشون خواستهای داشته باشم. ولم كن…» از میترا میخواهم كه مطالباتش را با دولت در میان بگذارد، نگاهش را به دور دست میدوزد و میگوید: «كسی رو كه اینستاگرام رو فیلتر كرد نمیبخشم. نفرینش كردم. پدرم سال 94 فوت كرد، نه حقوق بازنشستگی داشت و نه ارث و میراثی برای ما گذاشت، با مادر پیرم زندگی میكنم. دنبال كار كه میرفتم هر كس توقعی داشت؛ یكی میگفت منشی باش، اما توقعات دیگهای داشت، یكی میخواست 16 ساعت براش كار كنم، برای 3 میلیون تومن! 4 سال زحمت كشیدم تا یه آنلاینشاپ راه بندازم. 10هزار تا فالوور با هر جونكندنی بود، جمع كردم؛ آرومآروم كارم داشت میگرفت كه اینستا و تلگرام و… رو فیلتر كردن. جمعكردن مشتری سخته و خیلی زمان میبره اما پراكندهشدن مشتریها یکهفتهای و یکماهه اتفاق میافته…» میترا وقتی به این بخش از روایتش میرسد، اخمهایش در هم میشود و مشخص است كه خاطراتی تلخ آزارش میدهد. دیگر امكان گفتوگو میسر نیست.
راوی بعدی، بانوی تحصیلكردهای است كه علیرغم داشتن مدرک دكترا، هنوز نتوانسته شغلی متناسب با تحصیلاتش پیدا كند. مادری كه همراه با دو دختر جوان خود در كرج روزگارش را سپری میكند. فاطمه.الف 40 ساله در گفتوگو با اعتماد در پاسخ به این پرسش كه اگر امكان گفتوگو با رییسجمهور را داشتید، چه مطالبهای را از او مطرح میكردید؟ میگوید: «موضوع اشتغال برای من بسیار مهم است. من به عنوان دانشآموخته تحصیلات تكمیلی تربیتبدنی و علوم ورزشی، نسبت به شرایط جذب هیاتهای علمی در دانشگاهها و حتی آزمونهای استخدامی و گزینشی كه در آموزشوپرورش اتفاق میافتد، چند دغدغه دارم. فرمول نحوه محاسبه نمره آزمون استخدامی آموزشوپرورش بر این اساس است كه 60 درصد از نمره كتبی آزمون به دروس تخصصی و 40 درصد آن به دروس عمومی اختصاص داده میشود. به علاوه از آنجا كه این آزمون در دو مرحله كتبی و مصاحبه صورت میگیرد، نمره نهایی داوطلب 40 درصد از نمره كتبی و 60 درصد از نمره مصاحبه محاسبه میشود. جالب اینجاست كه بخش اعظم 60 درصد مصاحبهای كه انجام میگیرد باز به دروس عمومی و گزینشی كه بسیار مبهم است، تخصیص مییابد. حس میكنم این روند نیاز به بازنگری و اصلاح دارد.» او در ادامه میگوید: «باید اتفاقاتی بیفتد كه این روند تغییر كند. منِ معلم تربیتبدنی، منِ مدرس، استاد یا هنرآموز تربیتبدنی برای جذب، نیازی به این حجم از دروس عمومی ندارم. در حوزه گزینشهای استخدامی هم اوضاع نامناسبی جریان دارد، چون به مسائلی توجه میشود كه ارتباطی با مسائل تخصصی و كارشناسی ندارد. اینكه فرد آیا به نماز جمعه میرود یا نه؟ چه نحوه پوششی در زندگی خانوادگی خود دارد یا به كدام جریان سیاسی و فكری تعلق خاطر دارد؟ ارتباطی با حوزه تخصصی تدریس ندارد. ممنون میشوم اگر این موارد به رییسجمهور یا مسئولان مربوطه منعكس شود.»
سكانس سوم: زمانی برای پایاندادن به تبعیض
هزاران كیلومتر دورتر از كرج در دامنههای جنوبی البرز، به استان سیستانو بلوچستان و شهر زاهدان سرک میكشیم و با شهروندان این منطقه درباره مطالباتشان از رییسجمهور منتخب گفتوگو میكنیم. عبدالحكیم سالارزهی، یكی از شهروندان این منطقه است كه با خبرنگار اعتماد همكلام میشود. او در پاسخ به این پرسش كه اگر امكان گفتوگوی رودررو با رییسجمهور را داشتید، به چه مواردی اشاره میكردید؟ میگوید: «مطالبات ما مطالبات ملی است و متعلق به همه اقشار ایرانی است. مثلا باید سیاست خارجی درست شود تا معیشت مردم هم رونق بگیرد. مشكلات عدیده اقتصادی باعث شده تا فرار نخبگان و نیروی انسانی تسریع شود. ما در استان محروم سیستانوبلوچستان همواره با تبعیض روبهرو بودهایم. پستهای مدیریتی در این منطقه به غیر بومیها واگذار شدهاند. ما تا به حال استاندار بلوچ نداشتهایم. رییس آموزشوپرورش بلوچ نداشتهایم. حتی معاونتهای استانداری هم به غیر بومیها تخصیص مییابد. اغلب كارمندان هم غیربومی هستند.»
عبدالحكیم در ادامه میگوید: «از آقای رییسجمهور میخواهم هر تصمیمی كه در مورد بندر چابهار گرفته میشود با مشورت مولویها، با حضور اقشار مختلف، اهلسنت و… اتخاذ شود. مشكل و مساله معادن تفتان هم بسیار مهم است. برخی تصمیمات اشتباه باعث شده تا آبهای زیرزمینی این منطقه با آسیبهای بسیاری مواجه شوند.» این شهروند بلوچ از ضرورت آشتی ملی هم سخن میگوید و یادآور میشود: «خواسته ما این است كه آشتی ملی بین اهلسنت و مردم بلوچستان و زاهدان و دولت جدید شكل بگیرد. مشكل 8 مهر كه در افكار عمومی منطقه وجود دارد حلوفصل شود. بازارچههای مرزی هم لازم است رونق بگیرد تا مردم بتوانند از آن استفاده كنند. زنان این منطقه هم مشكلات خاص خود را دارند. زنان هم به دلیل مشكلات نتوانستند اشتغال مناسبی داشته باشند، البته مشكلات فرهنگی هم وجود دارد. لازم است واحدهای آموزشی در شهرها و روستاها ایجاد شود تا بیسوادی در منطقه ریشهكن شود. بسیاری از خانوادهها به دلیل مشكلات سنتی اجازه نمیدهند دختران بیشتر از متوسطه درس بخوانند؛ حل این موارد نیازمند فرهنگسازی و سرمایهگذاری است كه امیدوارم دولت جدید انجام دهد.»
سكانس چهارم: رییسجمهورِ فقرا و پایینشهریها
آخرین راوی این گزارش، متفاوتترین روایت را دارد. مردی كه از دل سطلهای زباله و جمعآوری ضایعات، روزیِ خود را برداشت میكند. شهروندانی كه ردپای آنها این روزها در شهرهای بزرگ پیداست و درددلهای فراوانی با مسئولان دارند. بعد از مقدمات، از او میپرسم اگر همین الان رییسجمهور اینجا كنارت ایستاده بود و میتوانستی با او صحبت كنی، چه خواستهای از او داشتی؟ جواد كه حتی از نگاهكردن به چشمهایم شرم دارد، لبخند تلخی را بر لبانش مینشاند و ساكت میشود. انگار تصور میكند در حال مضحكه و تمسخر او هستم.
برایش توضیح میدهم كه این یک گزارش میدانی است و ممكن است شخص رییسجمهور و مسئولان ردهبالای كشور آن را مطالعه كنند. وقتی بیشتر اصرار میكنم، میگوید: «اگر پزشكیان به حرفهایم گوش میداد از او میخواستم تا اجازه ندهد خودروهای بیكیفیت در خیابونها جولان دهند.» تعجب میكنم، در میان اینهمه مطالبه، چرا خودرو؟! میپرسم چرا؟ ادامه میدهد: «6 سال پیش ترمز یكی از همین خودروهای غیراستاندارد زیر پای من خالی كرد و زن و تنها پسرم را ازم گرفت. به خدا رانندهٔ بدی نیستم و بیتقصیر بودم. در تمام این 6 سال هر روز و هر ساعت به این فكر میكنم اگر خودروام (نام ماشین و برند آن را ذكر میكند)، ایربگ داشت، اگر قطعات استاندارد داشت، اگر بدنهاش محكمتر بود، اگر… اگر… شاید زن و بچهام امروز همراهم بودند.» تازه متوجه شدم چرا مهمترین مطالبه این شهروندِ زبالهگرد داشتن خودروهای استاندارد در كشور است. جواد بعدِ ازدستدادن خانوادهاش، گرفتار تنهایی و اعتیاد و گرفتاریهای بعدی میشود و نهایتا روزیاش را از زبالهها جستوجو میكند. او میگوید: «روزی 300 تا 400 هزار تومان درآمد دارم، ولی گرفتاری زیاد دارم. برخی از نیروهای شهرداری هم وقتی ما را میبینند بار ما را ضبط میكنند و تا پولی به آنها ندهیم بارمان را ول نمیكنند. تن و بدن ما وقتی میلرزد كه ماشینهای شهرداری را میبینیم. شبها گوشه خیابان و در زمستانها در گرمخانهها میخوابم. از رییسجمهور میخواهم كه جلوی فساد و رشوه را بگیرد. رییسجمهور كه فقط رییسجمهور باسوادا و پولدارا و بالاشهریها نیست، رییسجمهور ما بدبختبیچارهها و فقرا هم هست….» از او میپرسم قصد ندارد تغییری در زندگیاش ایجاد كند؟ میگوید: «چرا آقا، خسته شدهام. دوست دارم از این وضعیت خلاص شوم. همیشه چهره پسر دوسالهام جلو چشمهامه، میخواهم برم كمپ…» با جواد خداحافظی میكنم و شمارهام را به او میدهم تا اگر تصمیم به ترک گرفت او را به مسئولان این حوزه در بهزیستی معرفی كنم.
سكانس آخر: شهروندانی كه میدانند…
هرچند این گزارش به پایان میرسد، اما روایتهای شهروندان ایرانی و مطالبات آنها از رییسجمهوری را انگار پایانی نیست. هر كدام از شهروندان ایرانی در مناطق گوناگون روایتها و مطالبات متفاوتی از رییسجمهوری دارند كه با هدف توسعه، تنشزدایی، مقابله با فقر، بهبود مناسبات ارتباطی با جهان و افزایش درآمد سرانه ایرانیان و… روی كار آمده است. جالب اینجاست كه ایرانیان بهخوبی متوجه شدهاند اختیارات رییسجمهور محدود است و حجم بالای مشكلات به زمان كافی و همراهی همه اقشار نیاز دارد. نمیدانم روایت جواد، میترا، محمد، رضا و سایر مخاطبان آیا به گوش مسعود پزشكیان؛ رییسجمهور منتخب و اعضای كابینهاش میرسد یا نه؟ اما روشن است كه زمان برای دولت جدید به سرعت میگذرد و هنگام دروی كاشتههای قبلی از راه میرسد؛ رییسجمهوری كه رییسجمهور همه ایرانیان است؛ هم فقرا و هم اغنیا…
دیدگاههای کاربران