سهشنبه یکم آگوست ۲۰۲۳م سفر به ازبکستان؛ بخشی از سرزمین ماوراءالنهر؛ یکی از بزرگترین خاستگاههای تمدن اسلامی؛ و به تعبیری دیگر، سفر به زیباترین چهرۀ زمین که تا کنون به خورشید لبخند زده است را آغاز نمودم. سرزمین ماوراءالنهر، یکی از بزرگترین و درخشانترین مناطق فرهنگی جهان اسلام در درازنای تاریخ است. فقه حنفی در تاریخ طولانی خود، بیش از هر سرزمین دیگری در شرق اسلامی بهویژه ماوراءالنهر نفوذ داشته و فقهیان و دانشمندان بزرگی را در این منطقه از جهان پرورانده است که آنان علاوه بر تألیفات زیادی که در زمینه فقه حنفی، کلام ماتریدی و علوم مختلف نگاشتهاند، به این مذهب اعتبار بخشیده و آن را به مناطق دیگر عالَم اسلام نیز بردهاند.
در این سفر مبارک در معیت دو تن از انسانهای نیک روزگار بودم؛ یکی شیخ محمدحسن عمادی از رجال نیک و نامی قطر، انسانی شریف، عالمی فرهیخته، عارفی وارسته، تاجری صدوق و فردی منظم و دقیق، و دیگری شیخ سید محمد خطیب از سادات حسنی ترکیه، عالمی فاضل، عابدی پرهیزگار، دعوتگری مهربان و دلسوز.
سالهای سال است که برای سفر به این سرزمین هیجان زیادی داشتهام. وقتی برنامه سفر به این سرزمین از طرف برادر بزرگوار شیخ محمدحسن عمادی مطرح شد، شور و شوق وصفناشدنیای به سراغم آمد و بیدرنگ به آن پاسخ مثبت دادم و بعد از هماهنگی با شرکت محل کارم؛ هولدینگ املاک و مستغلات اسرا، به فراهم نمودن مقدمات سفر پرداختم.
تمدن اسلامی در ماوراءالنهر
«ماوراءالنهر» از نظر جغرافیایی سرزمینی است بین رود جیحون و سیحون. امروزه کشور ازبکستان، تاجیکستان و بخشهایی از قرقیزستان، قزاقستان، افغانستان و… بر آن منطبقاند. اما از نظر علمی و فرهنگی، شامل فرهنگ و تمدن شرق جهان اسلام میشود. پس از ورود مسلمانان به خراسان و سکونت قبایل مختلف مسلمان در این سرزمین، آنان برای اولین بار با سرزمینهای آن سوی جیحون؛ ماوراءالنهر؛ فرارود آشنا گردیدند. حاکمان مسلمان خراسان از این زمان به بعد، هر از گاهی به شهرهای بخارا و سمرقند لشکر میکشیدند. اما این سیاست در زمان عبدالملک؛ خلیفه اموی و عامل او در عراق یعنی حجاجبنیوسف ثقفی تغییر یافت. آنان در صدد حضور مستمر و دائم در آن سوی جیحون برآمدند. بنابراین حجاج برای تحقق این هدف، قتیبةبنمسلم باهلی، یکی از فرماندهان شجاع و جسور و زیرک و باهوش را نامزد حکومت خراسان نمود. قتیبةبنمسلم در مدت ده سال حکومت خود، بین سالهای ۸۶ تا ۹۶ هـ.ق با لشکرکشیهای پردامنه و مداوم خود، سرزمین ماوراءالنهر را به قلمرو مسلمین الحاق نمود. او در این سالها توانست ابتدا شهرهای بیکند، بخارا، خوارزم و سپس سمرقند را با نیروی خستگیناپذیر خویش فتح نماید و به منتهیالیه این سرزمین یعنی ساحل سیحون و نواحی چاچ و فرغانه پای بگذارد. قتیبةبنمسلم علاوه بر فتح این شهرها، با تشویق مردم بومی منطقه به پذیرش دین اسلام، هم به استقرار دایمی مسلمانان در شهرهای ماوراءالنهر مانند بخارا و سمرقند و هم به نزدیکی و تعامل مناسب بین اقوام و ادیان مختلف توجه نمود. با فتوحات گسترده قتیبةبنمسلم و تدبیر و سیاستهای او، برای اولین بار مسلمانان توانستند حکومتی باثبات در این شهرها داشته باشند و زمینه برای فتح چین و ورود اسلام به آن دیار فراهم گردد.
با گرایش روزافزون مردم به دین اسلام، ماوراءالنهر پس از گذشت یک قرن به یک جامعه کاملاً دینی و مسلمان تبدیل شد و مطالعات دینی در زمینههای حدیث، علوم قرآنی و فقه به صورتی جدی و پویا شکل گرفت، بهطوریکه از قرن سوم هجری علمای بزرگی از آن دیار برآمدند و تألیفات بسیاری که حاصل تلاشهای علمی آنان بود از خود به یادگار گذاشتند.
در دورۀ حاکمیت خاندان دانشدوست و دانشپرور سامانی (نیمه دوم قرن سوم تا اواخر قرن چهارم قمری) شهرهایی همچون سمرقند، بخارا، نَسَف و کَش از مراکز اصلی مطالعات اسلامی بهشمار میرفتند و در سایۀ حمایت این خاندان، دانشمندان زیادی در آنجا گرد آمدند و بخارا عنوان پرافتخار «قُبَّة الاسلام» قرار گرفت.
سمرقند صیقل روی زمین است / بخارا قبۀ اسلام و دین است
با ضعف و برافتادن سامانیان در سال ۳۸۹ هـ.ق، سلسلۀ حکومت ترکان قراخانی در آن سرزمین شکل گرفت که ۲۲۰ سال (۳۸۹ ـ ۶۰۹ ق) ادامه یافت؛ در سال ۱۲۲۰/۶۱۷، چنگيزخان مغول ماوراءالنهر را تصرف کرد. تمام دوران پادشاهى سلطان جلالالدين محمد خوارزمشاه؛ آخرين فرمانرواى اين سلسله، به جنگ و ستيز و اقدامات قهرمانانه اما بىثمر براى جلوگيرى از ورود مغولان به ماوراءالنهر گذشت.
از متصرفات چنگیزخان، ماوراءالنهر سهم جغتاى، و خوارزم و دشت قبچاق نصیب جوچى شد. از آنجا که جغتاى و فرزندانش دیگر فتوحاتى را در پیش نداشتند، بهزودى ماوراءالنهر رو به آرامش نهاد و اندکاندک ویرانىها آباد شد. ساکنان ماوراءالنهر مسلمان بودند و وزیران دولت جغتایى نیز از مسلمانان بودند. در نتیجه، تحت تأثیر فرهنگ و تمدن اسلامى، مغولان در ماوراءالنهر دستهدسته مسلمان شدند. از اولین فرمانروایان جغتایى که مسلمان شد، براقخان بود. با مسلمانشدن مغولان در ماوراءالنهر، خوى وحشیگرى آنان پایان یافت و دایرۀ نفوذ تمدن اسلامى به مرزهاى چین نیز رسید.
ماوراءالنهر از نظر فرهنگی بعد از سلطه مغول و در سدههاى هفتم، هشتم و نهم هجرى، وضع قابل توجهى نداشت و دوباره در دوره تیموریان به یکى از مهمترین مراکز تمدنى جهان اسلام تبدیل شد. تیمور به جای امپراطوری مغول، امپراطوری ترک را ایجاد کرد. لیکن مشروعیت مغولان را رها نکرد. امپراطوری تیمور از لحاظ فرهنگی، ترکیبی بود از ترک و اسلام. تیمور، علما، فضلا، مهندسان و هنرمندان را از نواحی مفتوحه به ماوراءالنهر کوچ میداد و به اینصورت بر غنای فرهنگی این منطقه میافزود.
دوره شاهرخ فرزند تیمور، دوره شکوفایی ادبی و هنری بود. این دوره، دورۀ طلایی «رنسانس تیموری» و «دوره احیاء علم و دانش» نامیده شده است. شاهرخ و همسر هنرپرورش؛ گوهرشاد، مساجد، مدارس و ابنیۀ عالى در قلمرو قدرت خویش بنا کردند. مسجد گوهرشاد در مشهد و مسجد جامع گوهرشاد در هرات، از درخشانترین آثار معمارى این عصر است. به سعى و تشویق شاهرخ، کتابخانهاى عظیم نیز در هرات به وجود آمد که جامع تعدادى از نفایس آثار بود.
هرات، پایتخت تیموریان در سال ۹۱۳ قمری (۱۵۰۷م)، بهدست محمدخان شیبانی سرسلسله امرای شیبانی (موسوم به ازبکان) افتاد. اوج قدرت ازبکان به عنوان مهمترین دولت خراسان بزرگ تا سرزمینهای ترکستان غربی و ماوراءالنهر و فرغانه با تشکیل سلسله صفویه در فارس مقارن شد.
ازبکان که پیرو مذهب حنفی و سنیهای آگاه و مقیدی بودند، همواره با شاهان شیعه صفوی در زدوخورد بودند. این مجادلات عقیدتی و تاریخی به سه جنگ عمده و سرنوشتساز یعنی مرو، جام و رباط پریان منتهی شد.
نگاهی به کشور ازبکستان
کشور ازبکستان بخشی از منطقۀ پهناور، رجالپرور و تمدنساز سرزمین ماوراءالنهر است. مناطق آن سوی رودخانۀ جیحون را «ماوراءالنهر» میگویند که کشور ازبکستان، تاجیکستان و قرقیزستان کنونی جزو آن منطقه هسستند. طبق آخرین سرشماری این کشور با جمعیتی بیش از ۳۶ میلیون یکی از پرجمعیتترین کشورهای آسیای میانه بهشمار میرود و از شمال و باختر با قزاقستان، از خاور با تاجیکستان و قرقیزستان و از جنوب با افغانستان و ترکمنستان مرز مشترک دارد. زبان رسمی این کشور ازبکی است و با خط لاتین و خط سیریلیک نوشته میشود. اغلب مردم در سمرقند و بخارا تاجیک هستند و به زبان فارسی تاجیکی با گویش بخارایی صحبت میکنند. واحد پول این کشور سُم ازبکستان نام دارد. بیش از ۹۶ درصد مردم این کشور مسلمان هستند. طبق گفتههای مردم محلی، اسلام در میانه قرن اول هجری و در زمان خلافت حضرت معاویه رضیاللهعنه به وسیلۀ کوچکترین پسرعموی پیامبر؛ قثمبنعباس (Qusem bin Abbas) به این مناطق ورود پیدا کرده است. (در این زمینه در صفحات بعد به تفصیل سخن خواهیم گفت) در اواخر قرن اول هجری، مسلمانان این منطقه را فتح کردند و از آن پس تمام این منطقه به قلمرو پهناور اسلامی پیوست. باوجود فراز و فرودهایی که داشت، نقش بسیار فعال و پویایی در گسترش و پویایی فرهنگ و تمدن اسلام در طی قرون ایفا کرد. در سدۀ دهم میلادی، ازبکستان جزئی از قلمرو سامانیان بود. پس از سامانیان، ازبکستان به ترتیب جزئی از حکومتهای غزنوی، سلجوقی، خوارزمشاهی، مغول، تیموری و شیبانیان بوده است. در سدۀ نوزدهم میلادی، غرب و شمال ازبکستان زیر سلطۀ خانات خوارزم، و جنوب ازبکستان جزئی از خانات بخارا بوده است. خانات بخارا، خانات خیوه و خانات خوقند (قوقند) تدریجا تا سال ۱۸۶۸م زیر سلطۀ روسیه درآمدند. احمد مخدوم دانش در کتاب «مختصری از تاریخ سلطنت خاندان منغیطیه» یکی از عوامل مهم حملۀ روسیه تزاری به ماوراءالنهر را تحریک و تحریض و تشویق کاظمبیگ جاسوس دولت قاجار در دربار روسیه تزاری مطرح میکند، و همچنین نامههای متعدد پادشان قاجار به امپراطوری روسیه و درخواست حمله به خانات ماوراءالنهر.
امپراتوری روسیه در هنگام گسترش مستعمرات خود و فرمانروایی بر مردم آنها برای تحکیم قدرت خود همواره دست به خشونتهای بسیار گسترده و گوناگونی از جمله نسلکشی، قتلعام، اعدامهای گروهی، کوچ اجباری، کار اجباری، گرسنگی و تشنگی میزد. بیشترین ظلم و تعدی متوجه مسلمانان آسیای میانه شد. مساجد و مدارس آنها تعطیل و تبدیل به انبار و طویله شد.
در سال ۱۹۱۷م انقلاب کمونیستی در روسیه رخ داد. سردمداران آن سلطه بر این مناطق را در راس برنامههای خود قرار دادند. در سال ۱۹۲۰ میلادی، امارت بخارا را بلشویکها تسخیر کردند و آن را جمهوری خلق شوروی بخارا نامیدند. پس از انقلاب اکتبر، در سال ۱۹۲۴، جمهوری ازبکستان (جزئی از اتحاد جماهیر شوروی) تشکیل شد. البته جنبش مقاومت مسلمانان به قیادت ابراهیم بیگ و همسنگران مجاهد او در بخارا تا سال ۱۹۳۱م علیه تجاوز روسها ادامه یافت. اما سرانجام این مقاومت شکست خورد و روسها بر کل این مناطق سیطره یافتند.
در پایان جنگ جهانی اول، امپراتوری عثمانی، امپراتوری آلمان و امپراتوری روسیه از هم فروپاشیدند. پس از این رخدادها، این تنها امپراتوری روسیه بود که مجدداً تحت رهبری بلشویکها بازسازی شد. ژوزف استالین از طریق صنعتیسازی و حمله به آلمان در جریان جنگ جهانی دوم، این کشور را به یک ابرقدرت تبدیل نمود.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱م، ازبکستان به استقلال دست یافت. پست ریاستجمهوری در سال ۱۹۹۱ به وجود آمد و جایگزین رئیس هیئترئیسه شورای عالی جمهوری ازبکستان شوروی، که از سال ۱۹۲۴ وجود داشت، شد. اسلام کریموف که پیش از استقلال کاتب اول حزب کمونیست در ازبکستان بود، پس از استقلال جمهوری ازبکستان در سال ۱۹۹۱ به مقام ریاستجمهوری این کشور رسید و تا زمان مرگش در سال ۲۰۱۶م در این مقام باقی ماند. پس از او شوکت میرضیایف در انتخاباتی که همان سال برگزار شد توانست با ۸۸٫۶ درصد آرا بهعنوان دومین رئیسجمهور این کشور انتخاب شود.
سفر به تاشکند
ساعت پرواز ما از استانبول به تاشکند ۱۸:۲۵ بود. برای احتیاط بیشتر ساعت ۱۵:۳۰ از منطقۀ باشاکشهیر استانبول به سمت فرودگاه استانبول حرکت کردیم. در مسیر راه بعد از مشورت و طبق سنت پیامبر، شیخ محمدحسن را به عنوان امیر سفر انتخاب نمودیم و با بیان آداب سفر، نظم و هماهنگی بیشتری به برنامهها دادیم. بعد از تشریفات پرواز متوجه شدیم که با تاخیر یکساعته مواجهیم. برای استفاده بهینه از وقت و تکمیل برنامه ورزشی روزانه، به پیادهروی در فرودگاه عریض و طویل استانبول پرداختیم. سرانجام با یک ساعت تاخیر، با پرواز TK370 شرکت هواپیمایی ترکیه (ترکیش ایرلاینز) به سوی ازبکستان پرواز کردیم و پنج ساعت بعد؛ یعنی ساعت یکوپنجاهوپنج دقیقه به وقت محلی در فرودگاه بینالمللی اسلام کریموف تاشکند (به ازبکی: Toshkent Xalqaro Aeroporti) به زمین نشستیم.
در دوران پرواز اتفاقی عجیبی افتاد. البته برای نخستین بار در زندگی با يك شخص مست الكلي مواجه میشدم. این اتفاق نگاههای مسافرانی که در آن قسمت نشسته بودند و نیز مهمانداران هواپیمایی ترکیش ایرلاینز را به خود جلب کرد. در صندلیهای ردیف چپ بنده یک زن و مرد روس نشسته بودند. مرد الکلی بود و بر اثر نوشیدن زیاد مست بود و خیلی حرف میزد. خانمش از ترس کنارش ساکت نشسته بود. مرد شروع کرد کمکم به اذیت و آزار و سپس به زدن خانمش. وقتی غذا آوردند، غذاها را روی خانمش ریخت. مهمانداران هواپیما چند بار به او تذکر دادند. او میگفت همسر من است، و بعد از چند لحظه دوباره اذیت و آزار همسرش را شروع میکرد. سرانجام رئیس مهمانداران آمد و مترجم آشنا به زبان روسی خواست و به آن مرد گفت: من از طرف شرکت هواپیمایی ترکیه به شما هشدار میدهم اگر یکبار دیگر این زن را اذیت کنی، برایت پرونده تشکیل میدهیم و به جرم خشونت علیه زنان به دولت ازبکستان شکایت میکنیم و تو را تحویل پلیس ازبکستان میدهیم. از من پرسیدند آیا شما گواهی میدهید؟ گفتم: بله. از آن پس، آن مرد سکوت کرد و خوابید. بعد از اینکه بیدار شد، خانمش را اذیت نکرد، ولی پیوسته حرف میزد و چیزهایی میگفت و اطرافیانش که روسی بلد بودند، فقط میخندیدند و از خجالت سرشان پایین بود.
بعد از طی مراحل قانونی، از سالن فرودگاه بیرون آمدیم و با استقبال گرم میزبانمان؛ جناب آقای نورالدین قادروف مواجه شدیم. او ما را به هتلی که از قبل رزرو کرده بود، برد و تا پایان سفر ما را همراهی کرد. ایشان فردی مخلص و دعوتگری خستگیناپذیر بود. برنامه سفر در ازبکستان را به خوبی برنامهریزی کرده بود و توانستیم در مدت کوتاه حداکثر استفاده را ببریم. بعد از استقرار در هتل، وقت نماز صبح داخل شده بود. نماز صبح را با جماعت ادا کردیم و تا ساعت نُه خوابیدیم. بعد از صرف صبحانه، راهنمای تور که به چند زبان مسلط بود، ازجمله عربی و فارسی تاجیکی، با ماشین آمد و برای گشتوگذار ما را به داخل شهر تاشکند برد. ابتدا اطلاعات ارزشمندی از تاریخ این شهر ارائه کرد و گفت:
تاشکند یکی از شهرهای بزرگ آسیای میانه محسوب میشود و همچنین یکی از شهرهای کهن دنیاست. محققان قدمت این شهر را ۲۲۰۰ سال برآورد کردهاند. نخستین آگاهیها دربارۀ ناحیۀ تاشکند به سدۀ ۲قم بازمیگردد. در کهنترین منابع نوشتاری چینی که متعلق به سدۀ ۲قم و پس از آن است، از سرزمینی با نام «یونی» یاد شده است که منطبق با ناحیۀ چاچ تاریخی یا تاشکند امروزی است. در رسمالخط چینی نشانۀ نوشتاری این واژه به معنای سنگ بهکار رفته است و برخی از محققان این واژه را ریشۀ نام ترکی ـ سغدی تاشکند دانستهاند که از دو بخش «تاش» در ترکی به معنای سنگ و «کند» در سغدی به معنای شهر تشکیل شده است. در منابع عربی به صورت معرب آن به شکل الشاش و الصاص بهکار رفته است. نام چاچ در ادبیات فارسی بهویژه در شاهنامه فردوسی بسیار بهکار رفته است. کمانهایی که در قدیم در چاچ ساخته میشدند از شهرت فراوانی برخوردار بودهاند؛ چنانکه اصطلاح «کمان چاچی» در ادب فارسی معنی بهترین کمان بهخود گرفته است.
پیش از اسلام، تاشکند مرکز تلاقی ادیان بوده است. بیشتر مردم بومی چاچ پیرو آیین زردشتی بودهاند و برخی هم بودایی. تاریخ ورود اسلام به چاچ، به سال ۹۳ق/۷۱۲م بازمیگردد. در این سال مسلمانان به فرماندهی قتیبةبنمسلم باهلی به این سرزمین حمله کردند و نیروهای متحد چاچ و سمرقند را شکست دادند. این سرزمین از آن پس به قلمرو مسلمانان پیوست.
مجتمع حضرت امام در محلۀ سیبزار تاشکند
اولین نقطهای که در شهر تاشکند از آن بازدید کردیم، مجتمع حضرت امام در منطقۀ سبزار (سیبزار یا المازار) بود. این مجموعه یکی از مکانهای دیدنی و از جاذبههای شهر تاشکند است که در حقیقت به اداره دینی مسلمانان ازبکستان تعلق دارد و مسجد حضرت امام، مدرسه موی مبارک، یکی از قدیمیترین نسخههای قرآن کریم، مدرسه براقخان و مدرسه قفال و دانشگاه امام بخاری در این مجموعه قرار دارد. در اداره دینی کتابخانهای وجود دارد که بیش از بیستهزار منبع نسخ خطی و نسخ سنگی نادر و کمیاب دیده میشود.
امام ابوبکر شاشی (چاچی) قفال
امام ابوبکر، محمدبنعلیبناسماعیل شاشی (چاچی) قفال فقیه شافعی، محدث، اصولی، لغوی و امام عصر خویش بود. او در شهر چاچ زاده شده است و نسبت وی نیز به آنجاست. او در زمان خویش، از بزرگان علم فقه، حدیث، لغت و ادب بود. به عراق و شام و خراسان سفر کرد و از دانش ابن جریر طبری و ابن خزیمه و مدائنی و بغوی بهرهمند شد و از ایشان استماع حدیث کرد. مذهب شافعی توسط وی در ماوراءالنهر نشر یافت. بیش از چهارصد کتاب نوشت.
قفال شاشی نخستین شخص از فقهاست که در زمینه مناظرۀ نیکو (الجدل الحسن) تألیف کرد. اصول الفقه، محاسن الشریعة شرح رسالة الشافعی، دلائل النبوة، آداب القضاء، تفسیر القرآن و… از تألیفات او هستند. همچنین او اولین دانشمند مسلمانی است که تورات را به عربی ترجمه کرد و بیش از هفتادودو زبان میدانست. در کنار مقبرۀ او مدرسه قضات قرار دارد. ایشان در تربیت قضات موفقیتهای چشمگیری داشته است. تعداد شاگردان او را دوازدههزار نفر برآورد کردهاند که سیصد نفر از آنها به منصب قاضیالقضات رسیده و در ممالک اسلامی به کار قضاوت پرداختهاند. ایشان در قرن دهم میلادی و به سال ۳۶۵ قمری در ۷۴ سالگی در چاچ درگذشت. برخی منابع، وفات او را سال ۳۶۳ ق میدانند. ضریحی که بر سر قبر ایشان امروزه موجود است، در عصر دولت شیبانیها در قرن شانزده میلادی ساخته شده است.
“ایشان باباخان” فرزند عبدالمجیدخان
در کنار قبر قفال شاشی، قبر عالم مشهور دوران تسلط روسها بر آسیای میانه؛ «ایشان باباخان فرزند عبدالمجیدخان»؛ موسس ادارۀ دینی مسلمانان آسیای میانه و قزاقستان و نیز رونقدهندۀ مجدد مدرسه میرعرب بخارا بعد از تعطیلی در دوران اشغال روسیه، واقع شده است. بر سر قبر او که استاد و فرزندش نیز در کنارش مدفون هستند، حضور یافته و دعای رحمت و مغفرت نمودیم. در سال ۱۹۴۳م زمانی که لشکر آلمان نازی به پنجاه کیلومتری مسکو رسید و آنجا را محاصره کرد، استالین برای پیروزی در این نبرد سخت از هر وسیلۀ ممکن بهره میبرد. برخی از اطرافیانش به او گفتند که علمای مسلمان با توانایهایی خاصی که دارند، میتوانند در جنگ موثر واقع شوند. باوجود عدم اعتقاد به دین، به پیشنهاد آنها پاسخ مثبت داد و جمعی از علمای ماوراءالنهر را به ریاست «ایشان باباخان فرزند عبدالمجیدخان» به استالینگراد دعوت کردند و برایشان جای مخصوصی درنظر گرفتند. وقتی آمدند استالین رو به آنها کرد و گفت: کشور در شرایط سختی قرار دارد. هر آن احتمال سقوط مسکو میرود. شما برای پیروزی در این جنگ چه پیشنهاد میکنید؟ (ناگفته نماند که ازبکستان و سایر جمهوریها در دوران جنگ جهانی میزبان بخش زیادی از دانشمندان، درماندگان، یتیمان و مردمانی بودند که به قصد حفاظت، استالین آنها را به این مناطق فرستاده بود.) ایشان باباخان پاسخ زیرکانه و الهامبخشی داد و گفت: ما مسلمانیم. برای پیروزی شما دعا میکنیم و شما پیروز خواهید شد. فقط از شما درخواستی داریم و آن اینکه پس از پیروزی، مساجد و مدارس مسلمانان را باز کنید تا آنها بتوانند به امور دینیشان بپردازند. او نیز میپذیرد. علمای مسلمان در طول دوران جنگ مشغول دعا و نیایش میشوند. سرانجام روسها بر آلمان نازی پیروز میگردند. استالین هم به قولش وفا میکند. ایشان باباخان در بازگشت نخست مدرسۀ میرعرب را بازگشایی مینماید و به تاسیس ادارۀ مسلمانان آسیای میانه اقدام میکند و منشأ خیر عظیم برای مسلمانان آسیای میانه در آن دوران خفقان مذهبی قرار میگیرد. ایشان باباخان متولد سال ۱۸۵۹ میلادی است و در سال ۱۹۵۶ میلادی در سن ۹۷ سالگی وفات میکند. سادات را در ماوراءالنهر «ایشان» میگویند.
قدیمیترین نسخۀ قرآن کریم
بعد از زیارت مزار این بزرگواران، به ساختمان مدرسۀ موی مبارک رفتیم. در این بنا موی مبارک حضرت رسول اکرم و یکی از قدیمیترین و نادرترین نسخههای قران کریم که به خط کوفی و بر روی پوست آهو نوشته شده، نگهداری میشود. مسلمانان ازبکستان بر این باورند که این مصحف، مصحف مدینه و متعلق به خلیفۀ سوم مسلمانان؛ حضرت عثمانبنعفان رضیاللهعنه و قدیمیترین قرآن جهان است. این قرآن به روایتی به وسیله امیرتیمور بعد از فتح استانبول به سمرقند آورده شد و طبق حکایتی دیگر، قرآن توسط شیخ خواجه احرار، صوفی بزرگ ترکستانی پس از اینکه خلیفه را درمان کرد، به عنوان هدیه از خلافت به سمرقند آورده شد.
این قرآن در مسجد خواجه احرار سمرقند برای چهار قرن باقی ماند تا اینکه در سال ۱۸۶۹م، ژنرال روسی آبراموو آن را به سرقت برد و به کنستانتین فن کاوفمن، استاندار ترکستان داد؛ کسی که آن را به کتابخانه امپراتوری در سنپترزبورگ (امروزه همان کتابخانه ملی روسیه) فرستاد. این نسخه مورد توجه شرقشناسان قرار گرفت و در پایان در سال ۱۹۰۵ یک نسخه کپی دقیق از آن در سنپترزبورگ تهیه شد و پنجاه نسخه کپی منتشر گردید.
بعد از انقلاب اکتبر، ولادیمیر لنین در یک حرکت برای حُسن نیت نسبت به مسلمانان روسیه، قرآن را به مردم اوفا در باشقیرستان داد. پس از درخواستهای مکرر مردم جمهوری سوسیالیستی شوروی ترکستان مستقل، قرآن در سال ۱۹۲۴ به آسیای مرکزی به تاشکند برگردانده شد و هماکنون در همین محل نگهداری میشود. این نسخۀ خطی در هر صفحه بین ۸ تا ۱۲ خط دارد که قدمت آن را نشان میدهد و متن بدون هیچگونه نقطهگذاری و حرکتگذاری عربی است. از این نسخه پانزده صفحه در روسیه به سرقت میرود. در سال ۱۹۶۴م چهار صفحۀ در لندن پیدا میشود و توسط یک تاجر کویتی خریداری میگردد.
آشنایی با معهد اسلامی امام بخاری تاشکند
بعد از بازدید از قدیمیترین نسخۀ قران کریم در موزۀ مدرسۀ موی مبارک، به معهد عالی امام بخاری که در مجموعۀ حضرت امام قرار داشت، رفتیم. قبل از سفر به ازبکستان با دوست ارجمند؛ جناب مولانا عبدالمجید جوزجانی؛ از فارغالتحصیلان دارالعلوم دیوبند و نویسندگان مستعد و خوشفکر که هماینک در استانبول زندگی میکند، برای بازدید از اماکن و شخصیتهای مهم تاشکند مشورت کرده بودم. ايشان با یکی از اساتید برجستۀ معهد به نام دکتر عبدالهادی که مدرس صحیح بخاری و مترجم کتاب اعلاءالسنن و مولف کتابهای زیادی به زبان ازبکی است، هماهنگی نمودند. اما ایشان به خاطر تیمارداری از مادرشان در آن روز حضور نداشتند و شماره تلفن شیخ بهادیر را عنایت کردند و از عدم حضورشان عذرخواهی نمودند. ما با راهنمایی استاد بهادیر، بازدید کوتاهی از معهد امام بخاری نمودیم و ایشان توضیحاتی ارائه کردند که به اختصار مطالبی عرض میکنم:
معهد امام بخاری تاشکند، یک موسسۀ آموزشی دینی و به تعبیر دقیقتر یک دانشکده علوم اسلامی است. این دانشکده در سال ۱۹۶۹م زیر نظر ادارۀ مسلمانان ازبکستان تاسیس شد و در اول نوامبر ۱۹۷۱م فعالیتهایش را آغاز نمود. هدف از تاسیس آن تربیت کادر متخصص در تاریخ و اندیشه ادیان، علوم و معارف اسلامی و زبان و ادبیات عرب بود. زبان آموزش، زبان ازبکی و عربی است و در کنار آن به آموزش زبان روسی، انگلیسی و فارسی نیز پرداخته میشود. مدتزمان تحصیل در این دانشکده چهار سال است که از طریق آزمون دانشجو میپذیرد. دانشآموزانی که از دبیرستانهای خصوصی علوم اسلامی دیپلم گرفتهاند، میتوانند در این آزمون شرکت کنند. نزدیک به سیزده دبیرستان علوم اسلامی زیر نظر ادارۀ مسلمانان ازبکستان فعالیت دارند. دانشآموزان در این دبیرستانها با مبادی علوم اسلامی آشنا میشوند. در دورۀ چهارساله معهد امام بخاری کتابهایی مثل صحیح بخاری، الهدایه فی الفقه علامه مرغینانی، مشکات و غیره تدریس میشود. البته در آغاز اسم این مرکز آموزشی”المدرسۀ الدينية العليا” بود. اما در سال ۱۹۷۴م به مناسبت هزارودویستمین سالروز ولادت امام بخاری، به «معهد امام بخاری» تغییر نام پیدا کرد.
مسجد حضرت امام
بعد از بازدید از معهد امام بخاری، زمان نماز ظهر فرا رسیده بود. برای ادای نماز ظهر به مسجد نوساز حضرت امام رفتیم. این مسجد که در مجتمع حضرت امام قرار دارد، به سبک معماری ملی کشور ازبکستان و بسیار زیبا ساخته شده است. معماری شگفتانگیز آن یکی از جاذبههای مهم شهر تاشکند محسوب میشود. طول این مسجد ۸۸ و عرض آن ۲۲ متر و بدون ستون است. این مسجد به دستور «اسلام کریماف» رئیسجمهور وقت، ساخته شد و در سال ۲۰۰۷م به دست ایشان افتتاح گردید. به احترام قرارگرفتن ضریح امام ابوبکر محمدبنعلیبناسماعیل قفال شاشی، این مسجد تازهتأسیس را به «مسجد حضرت امام» نامگذاری کردند.
گشتوگذاری در شهر تاشکند
بعد نماز، گشتی در بخشهای جدید شهر تاشکند زدیم. از میدان امیرتیمور گذر کردیم. مجسمه امیرتیمور در وسط میدان سوار بر یک اسب نصب شده است. تا قبل از استقلال ازبکستان مجسمۀ مارکس در این محل قرار داشته است. در سال ۱۹۹۴م مجسمۀ امیرتیمور جایگزین آن میشود. از کنار کاخ شاهزاده رومانوف نیز گذر کردیم؛ بنای اقامتگاه شاهزاده رومانوف که در زمان حمله و سلطه روسها به تاشکند در این شهر سکونت داشته و اکنون یکی از آثار تاریخی تاشکند است. این کاخ که در سبک مدرن و در سال ۱۸۹۱ ساخته شده، بنایی است زیبا که با برجهای کوچک و پنجرههای فراوان تزئین شده است.
شهر تاشکند با جمعیتی قریب به پنج میلیون، یکی از زیباترین شهرهای ازبکستان به حساب میآید. دارای خیابانها عریض و طویل، بلوارهای زیبا و پارکهای متعدد پوشیده از گل و درخت چمن است.
یکی از اماکن دیدنی، بازار چارسو (چورسو بازار) در تاشکند است. برخی چارسوبازار را بزرگترین و قدیمیترین بازار آسیای میانه میدانند. بازاری که سنگ بنای ساختش به قرن نهم هجری بازمیگردد و تا قرن ۱۳ مدام در حال تکمیل بوده است.
این نام به زبان محلی به معنای « چهار مسیر» و یا همان چهارراه فارسی است. با وجود اینکه این بازار مورد مرمت و بازسازی قرار گرفته است، ولی همچنان حالوهوای زمان گذشتۀ خود را در تمام طول قرنهای متمادی حفظ کرده است.
بر طبق دستنوشتههای افرادی که در زمانهای دور از این بازار دیدن کردهاند، چورسوبازار حجرههای بسیار زیادی به همراه اجناس متنوع داشته است و مملو از گرمابه، کاروانسرا، چایخانه، دکههای فروش آثار هنری و دیگر امکانات بوده است، ولی امروزه اجناسی که در این بازار به فروش میروند، به بخشهای چون مواد غذایی، صنایع دستی، پوشاک و غیره منقسم میشوند. دو بخش اول چورسوبازار بسیار جلب توجه میکند. این بخش از بازار در زیر عمارت عظیمی که سقف آن گنبدیشکل است، قرار دارد.
بازدید از سازمان انتشارات و چاپخانۀ الهلال
بعد از گشتوگذار در شهر زیبای تاشکند، با هماهنگی قبلی که زحمت آن را نیز مولانا عبدالمجید جوزجانی کشیده بودند، با هماهنگی به وسیلۀ شیخ رحمتالله (داماد شیخ محمدصادق) به انتشارات و چاپخانۀ الهلال رفتیم. در آنجا با شیخ اسماعیل فرزند شیخ محمدصادق محمدیوسف، رئیس اسبق ادارۀ دینی مسلمانان آسیای میانه ملاقات نمودیم. ایشان به گرمی از ما استقبال کرد و شخصا به تبیین فعالیتهای این موسسه بزرگ پرداخت و از زندگی، آثار و فعالیتهای پدرش سخن گفت. سپس ما را به چاپخانه مدرن الهلال برد و از آنجا نیز بازدید نمودیم. این سازمان به وسیلۀ عالم برجستۀ ازبکستان؛ شیخ محمدصادق رحمهالله در سال ۲۰۱۱م تاسیس و در سال ۲۰۱۲م رسما فعالیتهایش را آغاز نمود و تاکنون صدها اثر کوچک و بزرگ به چاپ رسانده است. اولین کتابی که در آن به چاپ رسید، ترجمۀ جلد اول کتاب صحیح بخاری بود. این انتشارات و چاپخانۀ زیر نظر آن، یکی از بزرگترین مراکز چاپ قران کریم در آسیای میانه است. وقتی قران کریم به چاپ میرسد، مردم برای خرید قرآن از یک روز قبل صف میبندند. این موسسه با برخورداری از امکانات مدرن و پیشرفته در چهار محور فعالیت دارد: ۱. تهیه و چاپ کتابهای اسلامی؛ ۲. چاپ کتابهای علمی فرهنگی؛ ۳. چاپ کتابهای درسی مدارس دولتی؛ و۴. تهیۀ کتابهای صوتی و تهیه برنامههای صوتی تصویری در قالب فیلم و مصاحبه و پرسشوپاسخ. تا زمان حیات شیخ محمدصادق، ایشان شخصا بر این امور نظارت میکردند و بعد از وفات ایشان، فرزند برومندش؛ شیخ اسماعیل این مسئولیت را به نحو احسن پیش میبرد. بعد از پایان بازدید، شیخ اسماعیل جزوهای به زبان عربی تقدیم کرد که در آن زندگینامه پدر مرحومش نوشته بود. بنده خلاصهای از آن را خدمت شما تقدیم میکنم:
«محمدصادقبنمحمدیوسفبنمحمدعلی» در تاریخ ۱۵ آوریل سال ۱۹۵۲ میلادی در استان «اندیجان» ازبکستان متولد شد. شیخ «محمدصادق» تعلیم ابتدایی مذهبی را از پدرش آموخت. در سال ۱۹۷۰میلادی پس از اتمام مدرسه متوسطه شوروی، به مدرسۀ دینی میرعرب در «بخارا» پذیرفته شد، پس از آن در دانشگاه اسلامی تاشکند تحصیل کرده و در سال ۱۹۷۵ میلادی فارغالتحصیل این دانشگاه شد. در سال ۱۹۷۶ میلادی شیخ «محمدصادق محمدیوسف» به دانشگاه ملی اسلامی در لیبی رفت و در رشته «الدعوة الاسلامیة» پذیرش گرفت و با کسب درجۀ عالی از این دانشگاه فارغالتحصیل شد. در سال ۱۹۸۱م به ازبکستان برگشت و در معهد امام بخاری به تدریس پرداخت. در سال ۱۹۸۲م به عنوان معاون مدیر معهد انتخاب شد. در سال ۱۹۸۴م به ریاست معهد انتخاب شد و تغییرات بنیادی در سیستم آموزشی آن پدید آورد. کتابهای جدیدی مثل آیات الاحکام صابونی و غیره به برنامه درسی افزود. در سال ۱۹۸۹م به ریاست ادارۀ دینی مسلمانان آسیای میانه، قزاقستان و نیز مفتی پنج جمهوری همجوار انتخاب گردید. در دوره ریاست خود برای رشد و پیشرفت و تاثیرگذاری ادارۀ دینی، تلاشهای بسیار زیادی کرد و تحولات بنیادینی پدید آورد. با درخواست او از طرف ادارۀ دینی مسلمانان ازبکستان نسخۀ اصلی مصحف عثمانی از موزۀ ملی به محل اصلی خود ارجاع داده شد. بعد از مدت کوتاهی به معاونت مجلس اعلی در پارلمان شوری انتخاب گردید. با ملاقتهایی که با میخائیل گورباچف داشت، برای احقاق حقوق مسلمانان جمهوریهای مسلماننشین فعالیتهای زیاد و مثمرثمری کرد. در سال ۱۹۹۳م به خاطر شرایط بحرانی از مقام خود استعفا داد و برای مدت یک سال در مکه مکرمه اقامت گزید و برنامههای تالیفی خویش بهویژه تفسیر هلال را با جدیت زیاد ادامه داد. در سال ۱۹۹۴م همراه خانواده به لیبی مهاجرت کرد و در سال ۲۰۰۱م به وطن محبوبش ازبکستان برگشت.
شیخ محمدصادق کتابهای اسلامی زیادی را تالیف کرده است. وی از سال ۱۹۹۴ میلادی تا سال ۲۰۰۰ میلادی ۶۰ درصد کارهای خود یعنی نزدیک به ۳۰ مقاله معروف و ۲۵ عنوان کتاب و کتابهای دستوری چاپ کرده است. اکثریت این آثار به زبان ازبکی نوشته شده، برخی از آنها به زبان روسی و به زبانهای دیگر کشورهای عضو کشورهای مستقل مشترکالمنافع ترجمه شده است.
طی مدت یادشده مرکز فرهنگی اسلامی در شهر «اوش» قرقیزستان بسیاری از آثار شیخ «محمدصادق محمدیوسف» را منتشر کرده است. آثاری مانند «تفسیر هلال»، «تصور در خصوص تصوف»، «در مورد اختلافات»، «دین، نصیحت است»، «تربیت روانی» و دیگر کتابهای شیخ «محمدصادق محمدیوسف» در حال حاضر در بین خوانندگان معروف است. حتی کتاب «بختیار عائله» در عروسیها به عروس و داماد هدیه داده میشود و صدها هزار نسخه تاکنون از آن چاپ شده است.
سایت اینترنتی www.islom.uz در سال ۲۰۰۴ میلادی، شخصا به ریاست شیخ «محمدصادق محمدیوسف» راهاندازی شد. این سایت امکان پرسش مستقیم سوال از شیخ «محمدصادق محمدیوسف» را فراهم کرده بود. این سایت هماینک نیز فعالیت دارد.
شیخ محمدصادق در سالهای آخر عمر، خود را وقف فعالیتهای علمی دعوی کرده بود و در سازمانهای اسلامی بینالمللی زیادی عضویت داشت. ازجمله: عضو رابطه اسلامی جهانی در شهر مکه، عضو انجمن جهانی تصوف، عضو مدیریت مردم اسلامی جهان، عضو انجمن جهانی دعوت، عضو انجمن شورای علمای جهان، عضو انجمن اسلامی جهان در شهر اسلامآباد، عضو کمیته اجرایی نشست علمای متفکر جهان در شهر مکه، عضو انجمن مساجد جهانی، عضو فرهنگستان افکار اسلامی مربوط به موسسه آل بیت اردن.
بعد از بازدید از سازمان انتشارت و چاپخانه الهلال، برای صرف ناهار و شام و پلوی ازبکی به رستوران مشهور تاشکند، «بش قزن» رفتیم. در کنار پلوی خوشمزۀ ازبکی، کمی گوشت اسب هم خوردیم. بعد از ناهار و شام، زمان نماز مغرب فرارسیده بود و برای نماز و استراحت به هتل محل اقامتمان برگشتیم.
حرکت به سوی سمرقند
پنجشنبه سوم آگوست راس ساعت ۹:۲۵ دقیقه با قطار سریعالسیر به سمت سمرقند حرکت کردیم. سرعت این قطار ۲۵۰ کیلومتر در ساعت گزارش شده که میتواند مسافت بین دو شهر را در دو ساعت طی کند. قطارهای عادی معمولاً این مسافت را ظرف چهار تا پنج ساعت طی میکنند. وقتی به سمرقند رسیدیم، راهنمای تور با ماشین در انتظار ما بهسر میبرد. اما زبان عربی و فارسی نمیدانست. درخواست مترجم دیگری کردیم که بعد از نیم ساعت مترجمی که به زبان عربی و فارسی مسلط بود، برایمان فرستادند. اما چون ساعت ورود به هتل دوی بعد از ظهر بود، فورا بازدید از شهر تاریخی سمرقند را آغاز کردیم.
سمرقند شهری در شرق ازبکستان و مرکز ولایت سمرقند، نزدیک رود زرافشان، به فاصلۀ ۲۱۷کیلومتری شرق بُخارا و از قدیمیترین شهرهای آسیای مرکزی است و قدمت آن به هزارۀ ۳ یا ۴م میرسد. ناحیۀ سغد باستان در دوطرف رود زرافشان در سمرقند یکی از چهار بهشت دنیا لقب گرفته است. این چهار بهشت عبارتاند از: ۱. دشت سرسبز سغد در سمرقند، ۲. تفرجگاه غوطه در اطراف دمشق، ۳. منطقۀ اطراف رودخانه ابله در بصره و ۴. دره بوان در شیراز.
رود زرافشان از شرق رشتهکوه ترکستان واقع در کوههای پامیر در تاجیکستان سرچشمه میگیرد. این رود سپس با جریانیافتن به سمت غرب از تاجیکستان و درۀ زرافشان گذشته و وارد جنوب شرقی ازبکستان میشود و با عبور از شهرهای سمرقند و بخارا و طی مسافتی بین ۷۴۰ تا ۸۷۷ کیلومتر، در بیابانی واقع در شمال ترکمنآباد (چهارجوی) و در نزدیکی رود آمودریا که زرافشان زمانی یکی از رودهای تغذیهکنندۀ آن بود، ناپدید میشود.
شهر قدیم سمرقند در حملۀ مغولها کاملا از بین میرود. تقریبا مساحتش دویستوبیست هکتار بوده که امروزه نیز ویرانههای آن بهچشم میخورد. یکی از انگیزههای قیام امیرتیمور، انتقام از بقایای مغولها و آبادانی مجدد این سرزمین ذکر شده است. وی به سرزمینهایی که تحت تصرف مغلها بود، حمله کرد و با غنایمی که از آنجا بهدست آورد، دوباره سمرقند را ساخت و با انتخاب آن به عنوان پایتخت دولت تیموریان، این شهر را به یکی از مهمترین شهرهای جهان اسلام مبدل ساخت.
بازدید از مجموعۀ گور امیر
نخستین مکانی که از آن بازدید کردیم، مجموعۀ گور امیر بود. گور امیر همان آرامگاه امیرتیمور نخستین پادشاه گورکانی و مؤسس این سلسله است که در بیشتر سرزمینهای آسیا حکومت میکرده است. این آرامگاه نمونه اعلایی از صنایع معماری قرون میانی در منطقه آسیای میانه میباشد. چرا که معماران و طراحان کنونی تناسب بهکار رفته در ساخت این بنا را تحسین میکنند. گنبد و دیوارهای سالن کاملا با موزاییک روشن و آجرهای فیروزهای پوشانده شده و بر روی گنبد این بنا از نقش و نگارهای زیبایی استفاده شده که به رنگ آسمان آبی است. دارای یک گنبد و دو مناره میباشد. کلا آرامگاه امیرتیمور به خاطر سادگی ساختش و نیز ظاهر شیک و آراستهاش معروف است.
تیمور در خانوادهاى از قبایل ترک ماوراءالنهر و در شهر ” کَش ” – از توابع سمرقند- در سال ۱۳۳۵ میلادی(۷۳۶ قمری) دیده به جهان گشود و خیلی زود در سوارکاری و تیراندازی مهارت یافت. امیرتیمور ابتدا گروهی جنگجو برای محافظت از کاروانها در برابر رهزنان درست کرد وتدریجا لشکری بزرگ پدید آورد. تیمور توانست با زیرکى و سیاست، از همان آغاز کار، در بلخ به فرمانروایى برسد. پس از آن به ماوراءالنهر رفت و سمرقند را پایتخت خویش ساخت. تیمور در جنگ با والی سیستان چند زخم برداشت، دو انگشت دست راستش قطع شد و پای راستش چنان صدمه دید که تا پایان عمر میلنگید و به این دلیل به “تیمور لنگ” شهرت یافت. “گور امیر” را امیرتیمور برای نوه خود محمدسلطان، ساخت و بعد خود وی هم در همین قبرستان دفن شد. این آرامگاه به طرحی پیشرو و مدلی کامل برای آرامگاههای مغولی بعدی شامل باغهای بابر در کابل، مقبرۀ همایون در دهلی و تاجمحل در آگرا تبدیل شد که توسط نوادگان تیمور ساخته شد.
تیمور سراسر عمر خویش را در جنگ بهسر آورد. رویهمرفته بیش از ۳۵ لشکرکشی کرد و تاج ۲۷ سلطان را بر سر نهاد. از دیوار چین تا مسکو و از دهلی تا آسیای صغیر را به تصرف درآورد. در موکب او، همه جا سایه مرگ و ویرانی بر بلاد معمور و نفوس بیگناه میافتاد. گرچه تیمور بیشتر عمرش را به لشکرکشی گذراند، اما به سانِ اسلاف خویش، برای نشان دادن شایستگی خود به جمعیت شهرنشین، اسباب تمدن را پذیرفت و به لباس، غذا، آداب اجتماعی، معماری، موسیقی و از همه بالاتر ادبیات فارسی ذوق و علاقه پیدا کرد. تیمور به اهل علم و هنر حرمت مینهاد و نسبت به صوفیه اظهار تواضع مینمود. او از ثمرات پیروزیهایش برای تبدیل سمرقند به تماشاییترین شهر روزگارش دریغ نکرد.
تیمور شوق زیادی برای بناهای یادمانی داشت، قصر عظیمی برای خودش در زادگاهش شهر سبز در جنوب سمرقند سفارش داد و همینطور بنای یادبودی برای همسرش بیبیخانم و مقبره خودش یعنی «گور امیر» در سمرقند را ساخت.
میگویند: سال ۷۸۵ هجری بود که تیمور فارس را مسخر ساخت و خواجه حافظ هنوز در قید حیات بود. تیمور احضارش نمود و گفت: خواجه شیراز! من به ضرب شمشیر آبدار، هزاران ولایات را ویران کردم تا سمرقند و بخارا را آبادان سازم، تو در بیت «اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را / به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را» به یک خال هندوی ترک شیرازی، سمرقند و بخارای ما را ارزان میبخشی؟ خواجه حافظ که در آن زمان مفلس و فقیر بود، زمین خدمت را بوسه داد و خطاب به تیمور گفت: ای سلطان عالَم! من بخاطر همین بخشندگیهاست که بدین روز فقر و فاقه افتادهام. تیمور را این لطیفه خوشآمد و او را بخشید.
معروف است که نادرشاه بعد از لشکرکشی به سمرقند، سنگ اصلی قبر امیر تیمور را از جای کند و خواست آن را با خود ببرد. مردم محلی او را هشدار دادند که امیرتیمور کسانی را که قبرش را باز کنند، نفرین کرده است. اما او به حرف مردم گوش فرانداد. میگویند در مسیر راه فرزندش بیمار شد. پزشکان از علاجش درماندند. پزشکان او را به بازگرداندن سنگ قبر امیرتیمور توصیه کردند. این بار نادر پذیرف و سنگ قبر را پس فرستاد. پسرش هم بهبود یافت.
در زمان استالین، گراسیموف Mikhail. M. Grasimove یکی از برجستهترین محققان علم آناتومی تصمیم گرفت تا قبر امیرتیمور را باز کرده و جسد او را برای تحقیقات و چهرهشناسی به موسکو منتقل کنند. گراسیموف به توسعه دانش بازسازی چهره بر اساس قراین میپرداخت. او توانست چهرۀ بیش از دویست نفر را بازسازی کند. وقتی آنها قبر امیرتیمور را گشودند، بوی عجیب و تندی استشمام کردند؛ مثل بوی روغنهایی که در مومیایی کردن اجساد فراعنه از آن استفاده میشد. بر روی قبر جملات حک شده بود:
هر کس قبر مرا باز کند، با دشمنی ترسناکتر از من مواجه خواهد شد. و آن جملۀ دیگر چنین بود: هنگامی که از گور خود برخیزم، دنیا خواهد لرزید.
جسد تیمورلنگ را به موسکو منتقل کردند و به بررسی و تحقیقات بر روی آن پرداختند. پس از چندی، نتیجه تحقیقات گراسیموف نشان داد که تیمور فردی بلندقد، با سینههای پهن و استخوانگونه و لبهای درشت و قلوهای بوده است.
در آن زمان آلمانها عملیات معروف بارباروسا را علیه شوروی آغاز کرده بودند. در این عملیات آلمانها توانستند ضربات سنگینی به روسها وارد کنند. یک شایعه دهانبهدهان میچرخید: نفرین تیمور لنگ حقیقت دارد. گراسیموف پس از انجام تحقیقات تصمیم گرفت، جسد تیمورلنگ را به سمرقند بازگرداند. در این زمان نبرد مشهور استالینگراد اتفاق افتاد و به نفع شوروی پایان یافت.
این اتفاقات پشتسرهم باور به نفرین امیرتیمور را در نزد برخی مردم قوت بخشید، درحالیکه بسیاری آن را خرافه میدانند که در نتیجه توالی چند حادثه پشت سر هم رخ داده است. این ماجرا امروز به نفرین امیرتیمور و یا آنچه بدان افسانه امیرتیمور میگویند، موسوم است.
حضور بر آرامگاه امام ابومنصور ماتریدی؛
قبرستان چاکردیزه
بعد از بازدید از مجموعۀ آرامگاه امیرتیمور که شامل مقبرههای امیرتیمور، فرزندانش یعنی شاهرخ و میرانشاه و نوههایش شامل الغبیگ و محمدسلطان، همچنین مقبرۀ و خانقاه معلم تیمور؛ یعنی سید باراکا بود، راهنمای تور، ما را به قبرستان چاکردیزه جایی که امام ابومنصور ماتریدی؛ یکی از صاحبنظران اندیشۀ انسانی و نوابغ عالم که به ذکاوت و مهارت در فنون مختلف علمی شهرت داشته، برد. در همین آرامگاه شخصیتهای برجستهای امثال علامه برهانالدین مرغینانی؛ صاحب هدایه، محمدبنعلی سوزنی سمرقندی ملقب به تاجالشعرا و هزاران عالم و عارف و دانشمند دیگر مدفون هستند.
چاکردیزه از دو کلمۀ «چاکر» و «دز» ساخته شده است. چاکر به معنای سرباز جاننثار و خدمتکار است و دز به معنای قلعه است. این مکان تا مدتهای مدیدی یکی از قلعههای نظامی مسلمانان بوده است. در قرن دهم میلادی تبدیل به قبرستان میشود. به خاطر وجود قلعه چاکردز به قبرستان چاکردیزه مشهور میگردد. در سال ۱۹۴۷م این قبرستان از طرف حکومت شوری تخریب و تسطیح میگردد و سپس در اختیار گروهی از خانوادههای یهودی قرار میگیرد و آنها بر روی این قبرستان خانه میسازند. در سال دوهزار میلادی به مناسبت هزار و صد و سیامین سالگرد وفات امام ابومنصور ماتریدی، منازل مسکونی روی مقابر توسط حکومت ازبکستان خریداری شده و بعد از کاوش و پیداشدن پایههای بنایی که امیر تیمور بر آن ساخته بود و نیز پیدا شدن سنگ قبر ایشان، بنای یادبودی بر آن ساختند. این قبرستان چهار و نیم هکتار بوده است. در این قبرستان طبق گفته ابوطاهر ابن ابوسعید سمرقندی در رسالۀ قندیه سمریه که در آن به تاریخ و جغرافیای سمرقند میپردازد، چهارصدوچهل هزار انسان عالم و متقی در آن آسودهاند و بعد گورستان بقیع در مدینه و قبرستان معلی در مکه بزرگترین قبرستان بهشمار میرود. بهخاطر کمبود جا برای دفن مردگان، قبرها را چند طبقه ساخته و آنها را به خاک میسپردند. بخشهای مختلف این قبرستان نامهای خاصی داشته است. مثلا یک بخش آن به قبرستان محمدیه مشهور بوده که در آن قطعه، فقط علمایی اجازه دفن پیدا میکردهاند که اسمشان محمد بوده است. امام ابومنصور ماتریدی نیز چون نامش محمد بوده، در همین قطعه مدفون است.
امام ابومنصور محمد ابن محمد ابن محمود ماتریدی سمرقندی حنفی رحمهالله، در روستای ماترید یا ماتریت که یکی از روستاهای سمرقند بهشمار میرود در دوره متوکل عباسی و حدود بیست سال پیش از ولادت ابوالحسن اشعری متولد شده است. تاریخ وفات وی را مورخین بالاتفاق سال ۳۳۳ هجری قمری دانستهاند. او جزو اکابر علمای حنفی مذهب عصر خویش بوده و در فن کلام و تفسیر قرآن کریم تبحر کامل داشته است. امام ابو منصور ماتریدی بهواسطه داشتن شخصیتی ممتاز و امتیازاتی خاص، یکی از دو امام بزرگ اهلسنت در عقائد به شمار میرود و با القابى چون الشیخ، الفقیه، علمالهدى، امامالهدى، امام اهلالسنه و امامالمتکلمین متصف شده است. وی در کنار امام ابوالحسن اشعری شافعی، پایهگذار مکتب کلامی مهمی بهنام «ماتریدیه» است. تقریبا نیمی از اهلسنت و جماعت جهان، از پیروان مکتب ماتریدیه محسوب میشوند.
وی از نظر فقهی از پیروان مکتب حضرت امام اعظم ابوحنیفه بوده و همچنین اساتید مهم و تاثیرگذار وی، همه حنفی مذهب بودهاند. از جمله اساتید ایشان میتوان به محمد مقاتل رازی، نصر بن یحیی بلخی، احمد ابن اسحاق جوزجانی اشاره نمود. امام ابومنصور ماتریدی چند اثر بسیار مهم از خود به جای گذاشته است که عبارتند از: تاویلات اهل السنه، کتاب التوحید، کتاب المقالات. آثار دیگری نیز داشته که متاسفانه هنوز در کنج کتابخانههای دنیا ناشناخته باقی ماندهاند.
شاه زنده؛ قدیمیترین قبرستان ماوراءالنهر
بعد از بازدید از مجموعۀ قبرستان چاکردیزه، به سمت قدیمیترین قبرستان ماوراءالنهر که به شاه زنده معروف است، رفتیم و نماز ظهر را در آنجا با جماعت ادا کردیم. در این مکان قُثَمبنعباس کوچکترین پسرعموی رسول اکرم و شبیهترین فرد به ایشان مدفون است. قثمبنعباس یکی از یاران سعیدبنعثمانبنعفان رضیاللهعنه است. سعیدبنعثمان در سال ۵۶ هجری از طرف حضرت معاویه به ولایت خراسان منصوب شد. بعد از ورود وی به خراسان، به سرعت به سوی سمرقند لشکر کشید و آن را برای نخستین بار فتح کرد. طبق یک قول در جنگ با مردم سمرقند بود که قثمبنعباس به شهادت رسید. برخی دیگر معتقدند که ایشان برای دعوت و تبلیغ دین به این مناطق آمدند و به مرگ طبیعی از دنیا رحلت کردند. چون مردم سمرقند زردشتی و بودایی بودند و پیش از آن در آن دیار تدفین مردگان مرسوم نبود، قبرستانی وجود نداشت؛ زیرا زردشتیها مردگانشان را در مکان خاصی رها کرده تا پرندگان جسد آنها را بخورند و بوداییها آنها را میسوزاندند. بنابراین اولین کسی که در آنجا به خاک سپرده شد، قثمبنعباس بود. جسد قثم را در منطقۀ بنوناحیۀ سمرقند، نزدیک دروازۀ آهنین قلعه افراسیاب، به خاک سپردند. این قبرستان امروزه به مزار «شاه زنده» یا «شهید زنده» مشهور است. در زمان سلطان سنجر سلجوقی کنار قبر او مدرسهای بنا کردند که قثمیه نام گرفت. قبر او در سمرقند از دیرباز معروف و زیارتگاه بوده است. گروهی از علما و رجال و بزرگان در جوار او به خاک سپرده شدهاند. در زمان تیمور گورکان، در سال ۷۳۵ هجری، آرامگاهی برای وی ساختند و برخی از اعضای خاندان وی در شاه زنده دفن شده و بناهایی بر آن افزودند.
ریگستان
بعد از بازدید از آرامگاه شاه زنده، به مجموعۀ ریگستان رفتیم. ریشه نام اشاره به رودخانهای دارد که در زمانی نهچندان دور از ساخت بنا، میخشکد و تنها ریگهای آن بهجا میماند. این بنا در طی سدههای مختلف آسیبهای فراوانی میبیند که با بازسازیهای انجام گرفته در زمان شوروی سابق، به حالت نخستین بازمیگردد. دو مناره این بنا هماکنون خم زیادی برداشتهاست که آن را به برج پیزای سمرقند معروف کرده است. سه بنای مهم در ریگستان وجود دارد که از این قرارند:
۱. مدرسه الغبیگ؛ این مدرسه که رو به میدان است به دستور الغبیگ پسر شاهرخ ساخته شد. ساختار بنای چهارایوانی (۵۶ در ۸۱) با چهار مناره و رو به میدان است. دارای حیاتی چهارگوش ۳۰ مترمربعی است که در پیرامونش حجرههایی برای آموزش دینی طلبهها بوده است. طاق مرکزی بنا ۳۵ متر است و احتمال میرود در گذشته گنبدهای دوجدارهای در کنار آن وجود داشته، اما امروزه تنها سقفهای کوتاه گنبدی بازمانده است.
۲. مدرسه شیردار؛ نام شیردار اشاره به نشانهای شیر و خورشید دارد که در بخش پشتی پهلوی ورودی بهچشم میخورند. این بنا از مدرسه الغبیگ جدیدتر است و پیرامون سالهای ۹۹۷ تا ۱۰۲۷ خورشیدی به دستور زمامدار سمرقند، و به جای بنایی کهنتر در مکانی که خانقاه الغبیگ بوده، ساخته شده است. نمای بیرونی بنا از مدرسه الغبیگ الگوبرداری شده است. این مدرسه دارای ایوانی بزرگ، و گنبدهای که بر روی پایههای بلند ساخته شدهاند است و گوشههای آن منارههای بلندی هم خودنمایی میکنند. بیرون مدرسه کاشیکاری، و درون هم با نماهای گل و گیاهی نگارگری شدهاست.
۳. مسجد مدرسه طلاکاری؛ نام آن به دلیل گنبد زرین آن است. این بنا در بین سالهای ۱۰۲۴ تا ۱۰۳۹ خورشیدی ساخته شدهاست. در گوشههای ساختمان برجکهای کوچکی قرار دارد و با منارههای دو بنای نامبرده پیشین متفاوت است. نمای بنا متقارن، بخش بیرونی کاشیکاری شده و ورودی آن جناغی است. بهدلیل وجود مسجدی در بخش باختری این بنا، اتاقهای گنبددار و نمازخانههایی که در دو بنای دیگر به چشم میخورند در اینجا دیده نمیشوند.
حضور بر آرامگاه امام محمدبناسماعیل بخاری
آخرین مکانی که در سمرقند از آنجا بازدید بهعمل آوردیم، آرامگاه شخصیت پرآوازه جهان اسلام؛ امیرالمومنین فی الحدیث، دانشمند، محدث و مفسر؛ ابوعبدالله محمدبناسماعیل بخاری در روستای خرتنگ بود. این روستا در ۱۶ کیلومتری شمال سمرقند واقع شده است. دولت ازبکستان اقدام به ساخت مجموعۀ یادبود و مرکز تحقیقی بزرگی در عرصه حدیث و علوم حدیث شامل مسجد، مدرسه مذهبی و کتابخانه در محل دفن امام بخاری کرده است. شکی نیست که یادبودها نقش مهمی در آموزش و آگاهی مردم در مورد تاریخ و فرهنگ ایفا میکنند. ساخت این مسجد و بازسازی این مجموعه تاریخی نهتنها افتخار بزرگ، بلکه مسئولیت سنگینی برای دولت و جامعه ازبکستان بوده که واقعا زحمات زیادی برای احیای فرهنگ و تمدن اسلامی میکنند. این مجموعه که هنوز در حال ساخت است، بر جاذبه گردشگری خرتنگ افزوده است. (البته امروزه خرتنگ شکل شهری به خود گرفته است.) مسجد این محموعه با چهار مناره، ظرفیت پذیرایی از ۲۵ هزار نفر را داراست. ۷۰۰۰ نفر در سالن اصلی، ۳۰۰۰ نفر در سالن زنان و ۱۵۰۰۰ نفر از فضای باز مجموعه استفاده خواهند کرد. همچنین دارای یک ساختمان اداری، گالری زیرزمینی و محوطهای برای وضو گرفتن است.
نیای بزرگ امام محمد ابن اسماعیل بخاری، بردزبه (بزدزبه)، دهقانی سغدی، و بر دین زردشتی بود و فرزند او مُغیره؛ جد دوم بخاری، به دست یَمان جعفی، والی بخارا اسلام آورد و به سبب همین رابطه، نسب جعفی یافت. بخاری در ۱۳ شوال ۱۹۴ در خرتنگ، از قرای بخارا، زاده شد. در کودکی پدرش راـ که راوی معتبر حدیث بود ـ از دست داد و مادرش سرپرستی او را به عهده گرفت. او در همان دوران بیناییش را از دست داد، ولی با دعای مادرش آن را بازیافت. بخاری حافظهای بسیار قوی داشت. از کودکی در بخارا مشغول تحصیل شد و از ده سالگی به حفظ و جمعآوری حدیث پرداخت؛ یازده ساله بود که اشتباه استادش را درباره سند روایتی تصحیح کرد و تحسین او را برانگیخت. بخاری در جستجوی حدیث، به رسم بیشتر عالمان و محدثان آن روزگار، سفرهای طولانی کرد و در شهرهای خراسان، جبال، عراق، مصر، شام و حجاز نزد استادان به فراگیری حدیث پرداخت.
بخاری پس از ترک نیشابور، پس از سالها شاید برای اقامت به موطن خود بخارا بازگشت. خالد بن احمد ذهلی، امیر بخارا که در این برهه از سوی طاهریان برآن دیار فرمان میراند، خود از شیفتگان حدیث بود و چنین مینماید که بخاری از حمایت مؤثر او برخوردار بوده است، اندکی پس از ورود بخاری به موطنش، خالد از او درخواست کرد که مجلسی خصوصی برای آموختن حدیث به وی و فرزندانش اختصاص دهد؛ اما بخاری این درخواست را به تندی رد کرد و با بیان دیدگاه خود دربارۀ شان حدیث، از امیر خواست که در صورت تمایل خود و فرزندانش در جلسات عمومی شرکت جویند. این برخورد بخاری موجب رنجش امیر بخارا گردید و شاید با بهرهگیری از اتهاماتی که محمد بن یحیی ذهلی، عنوان میکرد، شرایط راندن بخاری از بخارا نیز فراهم شد. بخاری این بار، راهی سمرقند شد که در آنجا شماری از خویشان او میزیستهاند. او روستای خَرتَنگ، در نزدیکی سمرقند را نیز اقامتگاه مناسبی برای خود ندید، چه گویا نامهای به سمرقندیان رسیده بود که آنان را نیز به بیرون راندن بخاری امر میکرد. وی که در آستانه ماه رمضان به خرتنگ رسیده بود، رمضان سختی را در آنجا گذراند و در شب عید فطر ۲۵۶ق درگذشت.
بزرگترین افتخاری که این بزرگمرد عرصه علم حدیث برای مسلمانان به ارمغان آورد، جمعآوری احادیث پیامبر و تالیف صحیحترین کتاب حدیثی اهلسنت؛ الجامع الصحیح است. این کتاب که در میان کتابهای ششگانه حدیثی مقام نخست را داراست، از ویژگیهای منحصربهفردی برخوردار است. مولانا محمدقاسم نانوتوی در این باره میگوید: در تاریخ اسلام چهار کتاب وجود دارد که در نوع خود بینظیرند و هر چه انسان در آنها تعمق کند، به نکات جدیدی پی میبرد و گنجینۀ معارف آنها پایانی ندارد. در بادی امر خواننده تصور میکند که این کتابها از نظم و هماهنگی خاصی برخودار نیستند، ولی وقتی با این کتابها آشنایی و مناسبت پیدا گردد، چنان هماهنگی و نظم و دقت شگفتانگیزی میبیند که در حیرت فرومیرود. این چهار کتاب عبارتاند از: ۱. قرآن کریم (در میان کتابهای آسمانی) ۲. الجامع الصحیح، امام بخاری (در میان کتب حدیث) ۳. الهدایه فی الفقه، امام برهانالدین مرغینانی بخاری (در میان کتب فقه) ۴. مثنوی معنوی، مولانا جلالالدین بلخی (در میان کتب شعر و ادب) و از عجایب روزگار اینکه مولفان این سه کتاب اخیر، هر سه از علمای ماوراءالنهر بودهاند.
آخرین مقصد ما شهر تاریخی بخارا
جمعه چهارم آگوست راس ساعت ۱۱:۱۵ دقیقه با قطار سریعالسیر به سمت بخارا حرکت کردیم. وقتی به شهر بخارا رسیدیم، نیم ساعت برای نماز جمعه باقی مانده بود. موضوع را با راهنما درمیان گذاشتیم و ایشان ما را به نزدیکترین مسجد شهر؛ مسجد خواجه سید امیرکُلال که ده دقیقه با ایستگاه راهآهن فاصله داشت، برد. نماز جمعه را در این مسجد خواندیم. بعد از نماز متوجه شدیم که این مسجد یکی از مساجد تاریخی شهر بخارا و مسجد و خانقاهِ استاد و مرشدِ شیخ بهاءالدین نقشبند است.
سید شمسالدین معروف به امیر کُلال (۱۲۷۸–۱۳۷۰) از عرفا و علمای بنام ماوراءالنهر است. او یکی از اعضای عرفان و طریقت خواجگان بود. امیرکُلال در بخارا متولد شد. شمسالدین در دوران کودکی تحصیل کرد و در اوایل زندگی به عنوان سرپرست مدرسه در وابکنت مشغول به کار شد. او همچنین به عنوان یک کشتیگیر بزرگ شناخته میشد. پدرش سیفالدین حمزه، از سادات حسینی و رئیس قبیله کُلال بود. به سبب اشتغال به کار سفالگری آنها را کُلال میگفتند. کُلال یعنی کسی که کوزه و کاسه سفالی درست میکند.
پس از مرگ پدر، شمسالدین امیر و رئیس قبیله شد. هنگامی که وی رئیس قبیله کلال شد، شهرت وی به عنوان یک شخصیت عالم مذهبی در مناطق اطراف گسترش یافته بود و بسیاری از خانوادههای نجیب و قدرتمند، فرزندان خود را برای تحصیل نزد وی میفرستادند. امیرکلال شاگردان زیادی داشت که بعدها برخی از آنها به چهرههای برجستۀ تاریخی تبدیل شدند؛ ازجمله شیخ بهاءالدین نقشبند (شیخ و مؤسس سلسلۀ طریقت نقشبندیه) و امیرتیمور؛ (یکی از فاتحان بزرگ و موسس امپراطوری تیموری). پس از ظهور سلسله تیموری، رابطه نزدیکی بین دربار امیرتیمور و درگاه امیرکُلال ایجاد شد و این ارتباط تا دربار گورکانیان در هند ادامه یافت.
پس از نماز و زیارت مسنون قبر امیرکلال که در گوشهای دور از صحن مسجد قرار داشت، به بخش قدیمی و تاریخی شهر بخارا رفتیم. از اماکن مختلف بازدید کردیم. هر نقطۀ آن سرشار از تاریخ و تمدن و فرهنگ بود. توضیح هر گوشۀ آن نیاز به نگارش چندین کتاب دارد که در این مجال نمیگنجد.
شهر بخارا در مسیر سفلای رود زرافشان در مرکز بیابان قزل قوم كه از بزرگترین بیابانهای آسیای میانه بهشمار میرود؛ دارای جایگاهی مهم در تاريخ تمدن اسلام است. بخارا قرون متمادی مرکز سیاسی و فرهنگی دول ترک در آسیای میانه بوده و از لحاظ پرورش علمای دینی و دانشمندان یکی از سه شهر جهان دارای عنوان «قبةالاسلام» است. اين شهر كه همواره در طول تاریخ بهواسطه راه ابریشم، شرق و غرب جهان را به هم متصل كرده، به عنوان نقطه تلاقی فرهنگها، ادیان و تجارت، با غنای تاریخی و فرهنگی خود چشمها را خیره میکند. نام شهر بخارا که با آثار تاریخی، پارکها، گلستانها و استخرهای خود همچون باغ و موزهای در بیابان قرار دارد، از ريشه کلمۀ «ویهارا» و در زبان سغدی قدیم به معنی قلعه و معبد است.
آثار باستانی و تاریخی شهر بخارا فراوان است. امروزه در شهر بخارا حدود ۷۰۰ اثر داراي ارزش تاریخی و فرهنگی توسط دولت ازبکستان حفاظت مىشود. اين شهر كه جشن ۲۵۰۰ سالگی آن در سال ۱۹۹۷ برگزار شد، در سال ۱۹۹۳ از سوی سازمان علمی، فرهنگی و تربیتی سازمان ملل متحد (یونسکو) در فهرست میراث جهانی به ثبت رسيد.
به اتفاق دوستانِ همراه، از اماکن ذیل بازدید کردیم:
ارگ (یا قُهَندِز) که بنابر روایات تاریخی سیاوش آن را بنا کرده است. مقبرة اسماعیل سامانی (قرنهای سوم ـ چهارم )؛ مجموعة کلان مشتمل بر منارة کلان (۵۲۰) و مسجد کلان (۹۴۸)؛ مسجد نمازگاه (قرن دهم )؛ مسجد مغاک عطاری (قرن ششم )؛ مدرسة الغ بک (۸۲۰)؛ مسجد جامع (۹۲۰)؛ مسجد خواجه زین الدین (قرن دهم )؛ مدرسة میرعرب (۹۴۱-۹۴۲) که مزار میرعرب در آن است.
مدرسة میرعرب؛ تنها مدرسۀ اسلامی در دورۀ کمونیسم
مدرسۀ میرعرب یک مدرسۀ دینیست که میان سالهای ۱۵۳۰-۱۵۳۶ میلادی در دورۀ فرمانروایی خانات بخارا (۱۵۰۰-۱۷۸۵ میلادی) به دست شیخ «عبدالله النقشبندی الیمنی» مشهور به امیر عرب در شهر بخارا در ازبکستان ساخته شد. سید عبدالله یمنی حضرموتی ملقّب به میرعرب از شیوخ طریقت نقشبندیه و امام جمعۀ بخارا در دورۀ حکمرانی عبیداللهخان شیبانی بود. در واقع امیر عبیداللهخان شیبانی این مدرسه را روبهروی مسجد و در نزدیکی منار کلان جهت تدریس این عالم برجسته ساخت. این مدرسه در کنار دیگر مدرسههای بخارا به کانونی مهم برای سپریکردن دورۀ تحصیلات عالی دینی تبدیل شد و طلبههای علوم دینی از سرتاسر مناطق مسلماننشین روسیه و دیگر مناطق همجوار برای ادامۀ تحصیل وارد بخارا شدند. بسیاری از طلبههای تاتاری و باشقیری که در بخارا تحصیل میکردند، بعد از بازگشت به موطن خود بهعنوان بخارایی شناخته میشدند و علاوه بر اعتبار قابل توجهی که برای جامعۀ خود به ارمغان میآوردند، از جایگاه اجتماعی و مذهبی ممتازی نیز بهرهمند بودند. مدرسۀ میرعرب دربردارندۀ کلاسهای درس و خوابگاه برای دانشآموزان بود. دورۀ دانشآموزی در مدرسۀ میرعرب ۹ سال بود که در دو مرحله انجام میگرفت. دانشآموزان در این مدرسه تجوید، حدیث، فقه و تاریخ اسلام و دو زبان عربی و فارسی میآموختند. در دورۀ کمونیسم نیز زبان روسی، تاریخ ملتهای اتحادیۀ جماهیر شوروی، قانون کمونیسم و ورزش نیز به این درسها افزوده شد. پس از انقلاب بلشویکی، کمونیستها این مدرسه را در سال ۱۹۲۰ میلادی بستند. اما این مدرسه در سال ۱۹۴۶ میلادی با نظارت اداره دینی مسلمانان آسیای میانه و قزاقستان بازگشایی شد و در زمان حکمرانی حاکمان اتحاد جماهیر شوروی نیز اسلامیت خود را حفظ کرد.
امیر اسماعیل سامانی
بعد از گشتوگذار در بخش قدیمی شهر بخارا و دیدن اماکن تاریخی شگفتانگیز، بر سر آرامگاه امیر اسماعیل سامانی؛ یکی از بزرگترین رهبران در تاریخ ماوراءالنهر رفتیم. ایشان توانست حکومت سامانیان را به معنای واقعی در منطقه یک ابرقدرت نماید و از لحاظ فرهنگ، علم و دانش، ماوراءالنهر را به قلههای بزرگی از پیشرفت برساند. در زمان امیر اسماعیل سامانی گرایش به اسلام در ماوراءالنهر خیلی گسترش یافت و مردم زیادی به اسلام گرویدند. در زمان اسماعیل سامانی، قلمرو سامانیان گسترش یافت و بخارا پایتخت سامانیان شد. زبان و فرهنگ فارسی به جای عربی در اینجا بیشتر رواج پیدا کرد. تجارت در امتداد جادههای ابریشم، ثروت عظیمی را برای شهرهای تجاری مانند بخارا به وجود آورد.
مقبره اسماعیل سامانی (همچنین آرامگاه سامانیان)، یکی از قدیمیترین بناهای تاریخی بخارا، در محل گورستان باستانی در پارک سامانیان در نزدیکی میدان رجستان قرار دارد. این مقبره علاوه بر زیبایی، به دلیل اینکه قدیمیترین بنای معماری اسلامی در آسیای مرکزی است، شهرت دارد و در قرن نهم (بین سالهای ۸۹۲ تا ۹۴۳) به عنوان آرامگاه اسماعیل سامانی، امیر قدرتمند و تأثیرگذار سلسله سامانیان، ساخته شد. امیراسماعیل همواره تحت تبعیت و مطیع و مجری اوامر خلیفه عباسی در بغداد بود و کاملا مورد عنایت و توجه خلفای عباسی قرار داشت. وی مذهب تسنن داشت و به علما احترام میگذاشت. امیر اسماعیل سامانی توانست سلسله صفاریان را که با خلیفه عباسی دشمن بودند، از بین ببرد و سرزمینهای آنها را تصرف کند.
بعد از اتمام بازدید، برای صرف شام به رستوران ترکی که غذای حلال سرو میکرد و به وسیلۀ راهنما رزرو شده بود، رفتیم. در بخارا رستورانهایی که فقط غذای حلال داشته باشند، بسیار کم است. هتلهایی که فضای اسلامی در آن باشد نیز کم است. اگر راهنمای خبره نمیداشتیم، با مشکل مواجه میشدیم. بعد از صرف غذا به هتل رفتیم. بعد از اندکی استراحت، پیاده گشتی در شهر زدیم و با چند کیلومتر پیادهروی به مسجد نمازگاه رفتیم. نماز مغرب را در آنجا با جماعت خواندیم. امام مسجد قرائت بسیار زیبایی داشت. بعد از نماز، تمام مسیر را دوباره پیاده طی کردیم و به این شکل ورزش روزانه خود را در سفر به اتمام رساندیم. خیابانهای شهر بخارا همانند تاشکند و سمرقند، بسیار زیبا و وسیع هستند، پیادهروها نیز فراخ و پر از درخت و گل و بسیار تمیز و پاکیزه میباشند.
بهاءالدین محمد نقشبند
یکی از اماکنی که بسیار مشتاق بودم آن را از نزدیک ببینم، مجموعۀ خواجه بهاءالدین نقشبند بود. اما از آنجاییکه آرامگاه ایشان در دوازده کیلومتری شهر بخارا و در روستای قصر عارفان قرار داشت، روز بعد را برای این منظور اختصاص دادیم. بلیت برگشت ما به تاشکند، بعدازظهر شنبه پنجم آگوست بود. لذا صبح شنبه بعد از صرف صبحانه عازم روستای قصر عارفان شدیم. مجموعۀ بهاءالدین محمد نقشبند دارای خانقاه، مدرسه، مسافرخانه و مسجد است. مقبره و ضمائم آن، در حدود سال ۸۹۵ به دستور عبدالعزیزخان ساخته شد و از عوامل مهم موقعیت بخارا به عنوان مرکز علم و تقدّس در سراسر نواحی مسلماننشین این منطقه بوده است. خواجه بهاءالدین در ماه محرّم سال (۷۱۷ هـ ق) در قريۀ «قصر هندوان» که بعداً به «قصر عارفان» تغییر نام یافت، متولّد گرديد و در شب دوشنبه سوم ربیعالاول سال ۷۹۱ در سن ۷۳ یا ۷۴ سالگی درگذشت و در قصر عارفان به خاک سپرده شد.
آشنایی با سلسلۀ طریقت نقشبندیه
شيخ بهاءالدين محمّدبنمحمّدبنمحمّد، مشهور به نقشبند و ملقّب به«محمّد البخاری»، بنیانگذار سلسلۀ طریقت نقشبندیه است. این طریقت شاخهای منشعب از سلسلۀ خواجگان است که اصل آن به عارف مسلمان؛ خواجه یوسف همدانی(۵۳۵–۴۴۰ ه. ق) و خواجه عبدالخالق غجدوانی (درگذشتۀ ۵۷۵)، بازمیگردد.
بهروایت مؤلفان تذکرهها و مناقبنامههای نقشبندی، صوفیانی که طریقت خود را به حضرت ابوبکر صدیق رضیاللهعنه منسوب میدارند، این سلسله را از زمان حضرت ابوبکر تا دورۀ بایزید بسطامی (متوفی ۲۶۱ـ ۲۶۴) بَکریّه، از دورۀ بایزید که طَیفور نامیده میشد تا زمان خواجهیوسف همدانی (متوفی ۵۳۵) طیفوریه و از دورۀ خواجه یوسف تا ظهور بهاءالدین نقشبند (متوفی ۷۹۱) خواجگان نامیدهاند. این سلسله پس از بهاءالدین نقشبند به «نقشبندیه» شهرت یافت.
طریقت نقشبندی در اندکمدتی در ماوراءالنهر و خراسان رواج یافت و پس از بهاءالدین، خلفای او خواجه علاءالدین عطار (درگذشته ۸۰۲) و محمد پارسا (درگذشته ۸۲۲) و یعقوب چرخی (درگذشته ۸۵۱) بر مسند ارشاد نشستند و در ترویج این طریقت سهمی بسزایی داشتند. بعد از آنها خواجه عبیدالله احرار (۸۹۵–۸۰۶ هـ) مشهورترین و متنفذترین مشایخ عصر تیموری است و در عهد او، این طریقت به نفوذ و شهرت و رواج رسید. از عارفان و شاعران مشهور پیرو این طریقت میتوان عبدالرحمن جام؛ی شاعر و عارف قرن نهم هجری را نام برد.
سلسله نقشبندیه در زمان مجدد الف ثانی، شیخ احمد سرهندی (۹۷۱ـ۱۰۳۴) با نام سلسلۀ مجددی نقشبندی در هند تجدید و احیا شد. بعدها در زمان مولانا خالد نقشبندی (متوفی ۱۲۴۲) سلسلۀ نقشبندی مجددی خالدی در مناطق کردنشین توسعه یافت و از طریق جانشینان مولانا خالد به قلمرو دولت عثمانی رسید و تعداد زیادی از علمای اهلسنت و صاحبمنصبان دولتی در دولت عثمانی از پیروان این سلسله شدند.
بهاءالدین محمد نقشبند در محرم سال ۷۱۸ق در قصر عارفان بخارا به دنیا آمد. سه روز بعد از ولادت، جد او که از ارادتمندان طریقه خواجگان بود، وی را نزد خواجه محمد باباسماسی برد و باباسماسی، بهاءالدین را به فرزندی پذیرفت. خواجه بهاءالدین نزد وی تربیت یافت و آداب طریقت را از سید امیر کلال آموخت و بعد از طی مراحل سلوک از سوی امیر کلال اجازه یافت تا در صحبت مشایخ دیگر به تکمیل مراحل مجاهدت بپردازد. بدین جهت وی چندین سال صحبت مشایخی همچون عارف دیگ گرانی، قُثم شیخ و خلیل آتا را دریافت. البته خواجه شماری دیگر از مشایخ مانند مولانا زینالدین ابوبکر تایبادی را نیز ملاقات کرد. بعد از مدتی در میان پیروان این طریقه مرتبهای بلند یافت و در شمار مشایخ بزرگ خواجگان درآمد و به ترویج تعالیم عرفانی آنان پرداخت. طریقه خواجگان از این پس تحول یافت و با تعالیم بهاءالدین محمد نقشبند به طریقه تازهای تبدیل شد. این طریقۀ تازه نقشبندیه نام گرفت. تعالیم نقشبند بر پیروی از سنت، حفظ شریعت و توجه به حق استوار بود. ذکر جهر، خلوت و سماع در این مشرب عرفانی پذیرفته نیست.
دربارۀ شهرت او به «نقشبند» چند وجه بیان کردهاند: یکی آنکه نقشبند قریهای است در اطراف بخارا و چون محمد در آن قریه به دنیا آمدهاست وی را بدانجا منسوب کرده و نقشبند خواندهاند. دوم آنکه بهاءالدین از کثرت ذکر به مرتبهای دست یافت که ذکر تهلیل در قلب وی نقش بست. سوم آنکه وی مانند سایر مشایخ خواجگان اهل حرفه بوده و به پیشه نقشبندی اشتغال داشته یا در اوایل حال به اینگونه کاری اشتغال داشته است. به نظر میرسد وجه اول اساسی ندارد بدان جهت که اولاً مولد و مدفن بهاءالدین به اجماع صاحبان تراجم قریه قصر عارفان در یک فرسخی بخاراست. ثانیاً در اطراف بخارا هیچ قریهای به نام نقشبند وجود نداشته است.
پایان سفر به زیباترین چهرۀ زمین
بعد از بازدید از مجموعۀ بهاءالدین نقنشبند رحمهالله، مستقیم به فرودگاه بینالمللی بخارا رفتیم و پس از تشریفات پرواز با خطوط هوایی ازبکستان با سرزمین تاریخ و فرهنگ و تمدن مسلمانان ماوراءالنهر وداع گفته و به سوی تاشکند پرواز کردیم. شب را در هتل سابق سپری کرده و صبح یکشنبه ششم آگوست با خطوط هوایی ترکیه، تاشکند را به مقصد استانبول ترک نمودیم و اینگونه این سفر بهیادماندنی و به تعبیری سفر در زمان را با احساسی وصفناشدنی به پایان رساندیم.
قبل از اینکه این نوشته را به پایان برسانم با توجه به مشاهداتم ذکر چند نکته را لازم و ضروری میدانم:
نخست اینکه ازبکستان در میان جمهوریهای آزادهشده شوری مسیر مطلوب و قابل توجهی را برای رشد و ترقی همهجانبه برداشته است. مردم از آزادیهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، تا حد زیادی رضایت داشتند. بهویژه در دور ریاست جمهوری شوکَت میرامانوویچ میرضیایف (میرزایف) آرامش و ثبات سیاسی و اقتصادی در کشور حاکم شده است.
نکته دوم اینکه وقتی از مردم درباره دورۀ ریاستجمهوری اسلام کریموف میپرسیدیم، برخلاف آنچه شنیده بودیم، اکثریت مردم دوراندیشی و مدیریت هوشمندانه او در آن شرایط سخت را ستایش میکردند. حتی معتقد بودند که آزادی و پیشرفت فعلی ازبکستان مرهون سیاستهای خردمندانۀ او بعد از استقلال بوده است. آنها بر این باور بودند که اسلام کریموف ازبکستان را از افتادن در چنگال جنگ داخلی نجات بخشیده و با سرکوب بهموقع جریانهایی خارجیای که بدون شناخت از فرهنگ مردم منطقه و ساختار سیاسی و بافت اجتماعی ازبکستان سعی داشتند منطقه را به آشوب بکشند، خدمت بزرگی به ازبکستان کرده است. جریانهای تکفیری و نیز گروههای بهاصطلاح اسلام سیاسی که در هیچ کجای جهان اسلام موفقیتی نداشتهاند، با شرایطی که بعد از فروپاشی شوری در آن منطقه پیشآمده بود، به امید تحمیل آرمانهایشان، این کشورها را درگیر جنگ داخلی کردند و سبب شدند که حاکمان بعضی از این جمهوریها، سیاستهای دینستیزانهای درپیش بگیرند و هنوز هم مردم درگیر عوارض آن هستند.
دیدگاههای کاربران