از بدو تولد با بیماری تالاسمی دستوپنجه نرم میکرد، اما ارادهٔ آهنینش نمیگذاشت تسلیم بیماریاش شود. او جوانی شجاع، مسئولیتپذیر و بسیار دلسوز بود.
زمانی که توزیع داروهای موردنیاز بیماران تالاسمی محدود شده بود و بسیاری از بیماران از نبود دارو رنج میبردند، او به همراه دوستانش با هدف اعتراض به وضع موجود و گرفتن حقشان تجمع اعتراضی برگزار کردند. این اقدام باعث شد که ارگان دولتی ذیربط فقط به او دارو بدهد تا دست از اعتراض بردارد، اما او نپذیرفت و خواست که حق همۀ دوستان تالاسمیاش داده شود.
آبادی بلوچستان، شعار همیشگیاش بود. میگفت: «این زهیزهیها را باید کنار گذاشت. ما همه بلوچیم و فرزندان همین آبوخاک و هموغممان باید آبادی بلوچستان باشد.»
به نمازهای پنجوقتش و علیالخصوص نماز جمعه بسیار پایبند بود و با وجود ضعف و بیماری سعی میکرد همیشه در نماز جمعه شرکت کند.
آن روز خودش را برای ضیافت الهی آماده کرد و جانمازش را به دوش انداخت و دواندوان رهسپار قبلهگاه بینیاز شد و خودش را به مصلای نماز جمعۀ زاهدان رساند.
پس از ادای نماز، پیش از آنکه مردم بخواهند به خانههایشان برگردند، صدای اللهأکبر نمازگزاران در مصلا و بیرون از آن طنینانداز شد و در یکچشمبههمزدن محوطهٔ داخلی مصلا و بیرون آن مورد آماج گلولههای جنگی قرارگرفت.
او مثل بسیاری از جوانان دیگر به سوی در خروجی رفت که دید پیرمردی جلوتر از او گلوله خورده است. بهطرف پیرمرد رفت تا او را به کناری بکشاند که گلولۀ بعدی به پهلوی خودش اصابت کرد و خون گرمش روی لباسش جاری شد و در همان لحظه بر زمین افتاد.
مردم او را فوراً به داخل مصلا بردند و پهلوی تیرخوردهاش را با لُنگی بستند. کمی بعد ماشینهای شخصی مردم که آمبولانس مجروحان شده بودند از راه رسیدند و او و مجروحان دیگر را به بیمارستان منتقل کردند.
به محض رسیدن به بیمارستان، به اتاق عمل منتقل شد. خون زیادی از دست داده بود و دیگر امیدی به زندهماندنش نبود. سرانجام پس از چند ساعت در بخش مراقبتهای ویژهٔ بیمارستان نبیاکرم جام شهادت را نوشید.
نام او صلاحالدین گمشادزهی بود. یکی از دهها نفری که جمعه 8 مهر 1401 هدف شلیک مستقیم مأموران قرارگرفت به شهادت رسید. داستان مظلومیت صلاحالدین اینجا پایان نیافت؛ جمعه 30 دی 1401 عدهای سنگ قبرش را شکستند و با این کار خود سبب شدند مادر داغدارش از صمیم دل دعا کند: الهی! بشکند دستان آن که سنگ قبرش شکست.
صلاحالدین و سایر شهدای جمعههای خونین زاهدان و خاش گرچه این روزها در بین ما نیستند، اما آرمانشان روزبهروز در قلب تکتک ما شعلهورتر میشود و مصممتر میشویم تا سرزمینی آباد و باعزت داشته باشیم.
دیدگاههای کاربران