امروز :شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳

دین و حقوق اساسی

دین و حقوق اساسی

مقدمه
اصول دین اسلام ریشه در عقل و دانش داشته و ارتقای رفاه انسان در دنیا و آخرت را در نظر دارد. شریعت، عدالت، نفع عام و حکمت را با آغوش باز می‌پذیرد. هر قانونی که حرکت از عدالت به بی‌عدالتی، از مهرورزی به خشونت، از منافع مشترک به ضرر، و از عقلانیت به نابخردی و پوچی را باعث شود، نمی‌تواند از شریعت و دین شمرده شود.

1ـ دین و حقوق اساسی
هر کدام از ادیان- الهی و غیر الهی-، اصولی برای معرفی خود و تمایزش از دیگر تفکرات و آیین‌ها، عرضه کرده که بر اثر تحولات زمان و نخ‌نماشدن مسائل مستحدثه یا متغیرات، درپی پیشرفت‌های علمی و رسیدن به فن‌آوری‌های نوین، پیروانش را به آن‌ها فرامی‌خواند تا با توجه به آن‌ها راه درست و نادرست را بیابند و در دام بدعت‌های ناروا نیفتند.

1ـ1 اصول اساسی
این اصول که با ذات وجود انسان عجین هستند و بدون آن‌ها انسان رسمیت ندارد و به لحاظ جایگاه، منشأ حقوق بشر هستند عبارتند از:
1ـ 1ـ 1 حق کرامت
کرامت انسانی عبارت از ارج و حرمتی است که الله به انسان از آن‌رو که انسان است عطا فرموده و وی را از سایر آفریدگان جدا نموده است: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا» (اسراء: 70)
این برخورداری ذاتی‌ست و ارتباطی با عقیده، رنگ، نژاد، جنس و… ندارد و حتی با ارتکاب و انکار و نافرمانی الله نیز این منزلت از آدمی سلب نمی‌شود، زیرا لفظ بنی‌آدم در آیه شامل جنس انسان می‌شود. (ابن ‌عاشور، محمدطاهر، التحریر و التنویر، 8/ 273)
این تکریم الهی پایۀ اول حقوق بشر و مهم‌ترین اصل دین اسلام است. (محمد فتحی عثمان، من اصول الفکر السیاسی، 196)
مهم‌ترین جلوه‌های تکریم الله عبارت است از:
1ـ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ؛ [تین: 4]
2ـ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ؛ [سجده: 9]
3ـ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ؛ [ص: 70]
4ـ وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ؛ [انعام: 165]
5ـ أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً ۗ وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ؛ [لقمان: 20]
6ـ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا؛ [نساء: 174]
7ـ كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ؛ [بقره: 151]
8ـ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ؛ [نحل: 90]
مفهوم مجموع آیات فوق عبارتند از:
1ـ طراحی و نگارگری زیبای انسان توسط الله؛
2ـ دمیدن روح خداوندی در انسان؛
3ـ فرمان سجده‌کردن ملائکه بر انسان؛
4ـ انتصاب انسان به‌عنوان جانشین الله در زمین؛
5ـ زمین و آسمان در اختیار انسان؛
6ـ قابلیت و شایستگی تخاطب و دریافت پیام وحی؛
7ـ صلاحیت اعزام پیامبران برای راهنمایی او؛
8ـ توانایی اِعمال عدل و احسان در تعاملات فردی و اجتماعی.
(الزحیلی، محمد، حقوق الانسان فی الاسلام: 130)

از دیدگاه اسلام دو نوع کرامت داریم:
الف. کرامت ذاتی: براساس این اصل، انسان فارغ از همۀ تمایزات مثل: رنگ، نژاد، زبان، جنس و… دارای شرافت و به تعبیر اعلامیۀ جهانی حقوق بشر (حیثیت ذاتی) است.
در اندیشه اسلامی، پایه و بنیاد این شرافت به جنبۀ روحانی انسان که وجه تمایز او با دیگر آفریده‌ها و سرچشمه خواسته‌های فرا مادی اوست، بازمی‌گردد.
حقوقی که برای انسان با عنوان «حقوق بشر» تعریف شده به کرامت ذاتی انسان وابسته است؛ چنان‌که ماده یکم اعلامیه جهانی حقوق بشر تأکید می‌کند؛ «همه افراد بشر آزاد به دنیا می‌آیند و از دید حیثیت و حقوق با هم برابرند».
ب) کرامت ارزشی یا اکتسابی: گرچه همۀ افراد جامعه انسانی از جایگاه برابر با یکدیگر برخوردارند، اما براساس کمال‌طلبی خدادادی خود و آموزه‌های دینی، می‌توانند پلکان کمال انسانی را بپیمایند و از نشان انسان کامل برخوردار شوند: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (حجرات: 13)
قطعا انسان‌ها در بسیاری از فضایل و استعدادها با یکدیگر برابر نیستند. نهایتاً اصل برابری و مساوات ذاتی و فطری انسان‌هاست.

1ـ1ـ2 حکومت
تشکیل دولت و حکومت در همۀ شرایط یک ضرورت اجتماعی است و نمی‌توان بی‌نیاز از آن بود و نیاز به تشکیل حکومت از مسائل جدید حیات اجتماعی نیست، این ضرورت تمام دوران‌های گذشته زندگی مدنی و اجتماعی بشر بوده است. پیامبر بزرگوار اسلام صلی‌الله‌علیه‌وسلم نیز پس از هجرت به مدینه، اقدام به تشکیل حکومت نمودند و یثرب به‌عنوان «مدینة‌النبی» مرکز این حکومت اعلام گردید. (ابن عاشور، طاهر، اصول النظام الاجتماعی فی الاسلام: 211)
نتیجه: باید مطابق با قواعد و اصول اسلامی، حکومتی تعریف‌شده وجود داشته باشد، تا مصالح امت را تأمین نماید.
اسلام فقط بیانگر احکام فردی و روابط خصوصی میان افراد نیست، بلکه به اعتبار مجموعۀ تعالیم دینی، برای تنظیم زندگی انسان در عرصه‌های مرتبط با جامعه، سیاست و دولت، برنامه‌ای جامع دارد که اظهارنظر و پاسخ به کلیه موضوعات که در حقوق اساسی، مفاهیم سیاسی و حقوق بین‌الملل بحث می‌شود، در حوزه اسلام سیاسی در خصوص انتخابات، تفکیک قوا، مشروعیت و جایگاه دستگاه اجرایی و… تعریف شده است.
بر این اساس:
ـ حق حاکمیت مردم از راه بیعت و رأی مردم اِعمال می‌شود و حاکم منتخب، فعلیت قدرت خود را از رأی فردی می‌گیرد.
ـ استقرار حکومت محصول ایفای نقش طرفینی از سوی مردم و هیأت حاکمه است.
ـ هیأت حاکمه، وکلای سیاسی مردم‌اند.
ـ در صورت تخلف حاکم از وظایف خود، مردم می‌توانند او را عزل کنند.
ـ از وظایف حکومت، ارتقای رشد سیاسی مردم است.
نتیجه: حکومت محصول عقد و پیمان دوطرفه بین مردم و حکومت است و تفاوتی با قراردادهای اجتماعی ندارد. ایجاب توسط مردم و قبول توسط حاکم انجام می‌شود.
ناگفته‌ نماند که حقوق فطری انسان، حق حیات و زندگی و حق آزادی است و کامل‌ترین گونۀ آزادی در پیام دین‌های توحیدی نهفته است که بر پایۀ آموزه‌های آن‌ها، انسان موحد تنها در برابر الله سر می‌سپارد و در آستان بندگی او به زمین می‌افتد و خود را از دیگر بندها و بندگی‌ها آزاد می‌داند، مخاطب تکلیف‌ها و قانون‌ها در آزادی تشریعی، انسان است و او در اجرای آن‌ها مسئول خواهد بود. (فارق الدسوقی، حریة‌الانسان في الفکر الاسلامی: 416)

انواع آزادی

الف. آزادی سیاسی
آزادی سیاسی گونه‌ای از آزادی اجتماعی‌ است که در ارتباط حاکمیت و ملت تعریف می‌شود و از مهم‌ترین انواع آزادی‌هاست، به‌گونه‌ای که برخی از آن‌ به «مادر آزادی‌ها» تعبیر کرده‌اند. لذا با توجه به گسترۀ شمول آن، طبعاً اساس دین اسلامی قرار می‌گیرد، زیرا در صورت فقدان آن بسیاری از ضروریات دین که حیات و امنیت زندگی انسان‌ها به آن وابسته است، در معرض تهدید قرار می‌گیرند و عدالت نیز که اقامۀ آن در جنبه هدف انبیا در طول تاریخ بوده است، در پیشگاه استبداد قربانی می‌شود. آزادی سیاسی که متضاد استبداد است، زمانی محقق می‌شود که: فرد بتواند در زندگی سیاسی و اجتماعی خود، از راه انتخاب زمامداران و مقامات سیاسی شرکت جوید و یا به تصدی مشاغل عمومی، سیاسی و اجتماعی کشور خود نائل آید و یا در مجامع، آزادانه عقاید و افکار خود را به نحو مقتضی ابراز نماید. (محمد فتحی عثمان، من اصول الفکر السیاسی الاسلامی: 243)
نمونه‌هایی از حقوق و آزادی‌هایی که با آزادی سیاسی مرتبط‌اند:
1ـ حق مردم در انتخاب حاکم یا رئیس دولت؛
2ـ حضور بانوان در مشاغل سیاسی؛ «فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» [ممتحنه: 12]
3ـ حق مؤاخذه، بازخواست و در صورت لزوم عزل حاکمان؛ «وَأْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ» [طلاق: 6]
معلوم است که تعبیر قرآن قوی‌تر از واژه‌ بازخواست و حسابرسی است، به‌گونه‌ای که سقوط و نابودی برخی ملل را الله به کوتاهی آن‌ها در امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر نسبت می‌دهد؛ «كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ» [مائده: 79]
4ـ تصدی مشاغل عمومی، سیاسی و اجتماعی کشور بدون دخالت افراد ذی‌نفوذ و بهره‌گیری از رانت که قرآن می‌فرماید: «وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» [مائده: 45]
5ـ موارد و محورهای دیگری نیز مانند حق تجمع و تظاهرات مسالمت‌آمیز، حق‌پناهندگی سیاسی، آزادی اظهارنظر سیاسی و نشر آن‌ها، وجود دارد که در حوصله این نوشته نمی‌باشد و از ورود به آن‌ها صرف‌نظر می‌کنم.

ب. آزادی اعتقاد و اندیشه
این نوع آزادی به‌خاطر ارتباط با مقصد توحید که لازمۀ آن آزادی انسان از عبودیت غیر خداوند است، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ازجملۀ آن، آزادی عقیده؛ تحقق انسانیت انسان و تأکید بر کرامت او، گرامی داشتن تعقل، تحقق معنای عدل الهی، حفظ امنیت و سلامت جامعه، نشان‌دادن تساهل و تسامح اسلامی و نفی تقلید کورکورانه می‌باشد.
براساس منابع معتبر اسلامی حق اندیشه‌ورزی، باورداشتن، اظهار اعتقاد، آموزش و تبلیغ، پایبندی به باور و عمل مطابق آن، آزاد و مجاز است و کسی نمی‌تواند دیگری را به انتخاب یا ترک دینی مجبور کند، زیرا ایمان و باورمندی به دین و آیین از امور قلبی است و در امور قلبی، راهی برای اجبار و اکراه وجود ندارد. به همین دلیل و نیز به‌خاطر تعبدی‌نبودن اسلام و روشن‌بودن مسیر هدایت و رشد از ضلالت و گمراهی و تبیین مصالح و مفاسد، اسلام قبول دین را از سر تقلید کورکورانه نمی‌پذیرد و بر همۀ باورمند به اسلام تکلیف نموده است که اصول دین را پس از تحقیق، بررسی، تعقل و اقناع درونی انتخاب کنند و به آن وفادار بمانند. (طباطبایی، محمدحسین، المیزان: 2/ 342، ذیل آیۀ لا اکراه فی الدین)

ج. آزادی بیان
مطابق ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب دسامبر سال 1948 میلادی، «هر انسانی محق به آزادی عقیده و بیان است، و این حق شامل آزادی‌داشتن باور و عقیده‌ای بدون [نگرانی] از مداخله [و مزاحمت]، و حق جست‌وجو، دریافت و انتشار اطلاعات و افکار از طریق هر رسانه‌ای بدون ملاحظات مرزی است.»
از دیدگاه اسلام این آزادی مطلق نیست و قلمروهایی ممنوعه که حقوق و آزادی‌های افراد و یا جامعه را مورد تهدید قرار می‌دهد برای آن تعریف شده است. ازجملۀ این موارد:
1ـ اظهارات دروغ؛ [حج: 30]
2ـ سخنان بیهوده؛ [لقمان: 60]
3ـ تکفیر مسلمانان؛ [نساء:94]
4ـ اظهارات غیرمسئولانه و بی‌اساس؛ [نور: 15]
5ـ هتک حیثیت و آبروی مؤمنان؛ [نساء: 148]
6ـ اهانت به مقدسات اقوام؛ [انعام: 108]
و… قابل‌توجه است. (غزالی، محمد، حقوق الانسان بین تعالیم الاسلام و اعلان الامم المتحده: 217)
آزادی کار، حق مالکیت و حق امنیت نیز ازجمله موارد آزادی هستند که از حوصله این نوشتار خارج است.


دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید