عشق باسوادشدن بچههای روستا، آنها را پای کار نگه داشته است. مدارس کانکسی و کمبود امکانات آموزشی و مسیری که باید از کوه و کمر بگذرانند، آنها را دلسرد و منصرف نکرده است. معلمان روستاهای دورافتاده و صعبالعبور با دست خالی اما مشتاق در کنار آموزش الفبا، درس زندگی هم به بچهها میآموزند. با اینحال سرانۀ پایین مدارس روستایی، فرسودگی بناها، مدارس کانکسی، کلاسهای چندپایه و کمبود امکانات آموزشی از مشکلات این مناطق در زمینه آموزش همچنان به قوت خود باقی است.
همراه با سوختبران
عبید ملکرئیسی، سن زیادی ندارد، اما در همین سالهای کوتاه معلمی در روستاهای نقطه صفر مرزی در مرز ایران و پاکستان مشغول به تدریس بوده است. او که بهعنوان نیروی خرید خدمات مشغول بهکار شده، برای رسیدن به کلاسهای درس گاهی ممکن است 2 روز در مسیر باشد؛ سیستانوبلوچستان پایینترین شاخص را در زمینه راههای دسترسی در میان استانها دارد و به همین دلیل بهویژه در شهرهای مرزی، مسیرها اغلب صعبالعبور هستند و گاهی تردد در یک مسیر چندساعته، چند روز طول میکشد.
ملکرئیسی توضیح میدهد معلمان روستاهای مرزی در راسک و دیگر شهرهای جنوبی استان تا محدودهای با هزینه شخصی میروند و بعد از آن بهدلیل بد بودن جادهها و نبود وسایل حملونقل، همراه سوختبران میشوند: هر بار یک سوختبر سر راهمان است. حتی معلمان خانم هم مجبورند با سوختبرها خود را به نقاط صفر مرزی برسانند. البته چون معلم هستیم سوختبرها از ما کرایهای نمیگیرند.
هرچند ملکرئیسی و سایر معلمان به عشق باسوادی کودکان محروم روستاهای مرزی در این مسیرها تردد میکنند، اما باید تردد چند هفته یکبار، تصادف و مسدودشدن جاده را به جان بخرند: در مسیری که رفتو آمد میکنم، 3 بار نزدیک بود جانم را از دست بدهم. یکبار با ماشین سوختبر با 15بشکه گازوئیل در حال حرکت بودیم که یکباره لاستیک ماشین ترکید و خدا رحم کرد که چپ و منفجر نشد. چند سال قبل یکی از همکاران ما در همین مسیرها جان خود را از دست داد.
او میافزاید: جاده خاکی است و اگر یک باران ساده بیاید، مسدود میشود و مجبوریم گاهی 2 روز منتظر بمانیم تا جاده باز شود.
اغلب نیروهای حاضر در شهرستانهای محروم و مرزی سیستانوبلوچستان نیروهای خرید خدمات هستند که در ایام تابستان و نوروز حقوق ندارند و حتی هنوز حقالزحمه سال گذشته خود را دریافت نکردهاند.
یک شبانهروز پیادهروی در جنگل
«هوفل پلنگی»، «پَلُم» و «انجیرستان» فقط نام چند منطقه صعبالعبور و محروم در شهرستان دزپارت و ایذه در شمال خوزستان است؛ جایی که اغلب روستاهایش نه راه دسترسی دارند و نه امکانات اولیه مثل آب لولهکشی، برق، گاز و نه حتی مدرسه.
صادق سعیدی، 9 سال است در مناطق دورافتاده، صعبالعبور و محروم تدریس و تأکید میکند که این کار را داوطلبانه و با عشق به آگاهی دانشآموزان مناطق محروم انجام میدهد: در این چند سال خدمت، در انجیرستان، هوفل پلنگی، پَلُم در استان خوزستان یا زردلیمه و دهدلی چهارمحالوبختیاری و در مرز دو استان تدریس کردهام.
او از پیادهرویهای سخت در جنگل و کوهستان حتی بهمدت یک شبانهروز میگوید، زیرا اغلب این روستاها راه دسترسی و جاده ندارند: خودم ساکن ایذه هستم، تا جایی که میشود با خودرو میروم، اما بعد از آن باید یا پیاده یا با اسب و قاطر حرکت کنم.
سعیدی گاهی ناچار میشود 3 ماه در محل تدریس بماند و به خانه نیاید، زیرا بارش برفهای سنگین در این روستاهای کوهستانی موجب میشود مسیرهای دسترسی بهطور کامل مسدود شود.
او در حالی این مسیرهای سخت را بهتنهایی طی میکند که در جنگل و کوهستان انواع و اقسام حیوانات وحشی چون خرس و پلنگ وجود دارند.
این مشکلات فقط در مسیر رسیدن به کلاسهای کانکسی یا چادری روستاهای دورافتاده است و تازه مشکلات اصلی در مقصد شروع میشود. سعیدی توضیح میدهد روستاها امکانات اولیه چون آب آشامیدنی، برق و گاز ندارند، از آب کدر باران و چاه استفاده میکنند و چادرهای عشایری هم با کوچکترین بارندگی متحمل خسارتهای زیادی میشوند.
درس مهربانی در دل کوهستان
روایت آموزش الفبا به کودکان عشایری از زبان «عزیز محمدیمنش» شنیدنی است. او از همان 23 سال پیش که سربازمعلم بود تا امروز دورترین و سختترین مناطق استان لرستان را انتخاب کرده تا به کودکان عشایری خواندن و نوشتن بیاموزد. هر سال با گروهی از عشایر همراه میشود و درباره اهمیت سوادآموزی برایشان میگوید. یک سال به بچهها درس میدهد و بعد معلمی دیگر را جای خود میگذارد و راهی دیاری دیگر میشود. محمدیمنش به همشهری میگوید: امسال جای جدید به نام «اهدا» در دل سالنکوه بختیاری پیدا کردم که برای رسیدن به آن باید 4 ساعت در تنگه پیادهروی کرد.
اهالی ضربالمثلی دارند که «اگر بلدراه نباشی نمیتوانی به اهدا بروی» و حالا محمدیمنش راهی این منطقه درهمانند شده تا بچهها را باسواد کند. طبق روال همۀ سالهای تدریساش، کپر درست میکند با دیوارک سنگی و سقف پلاستیکی که میشود کلاس درس. اگر میزی برای معلم باشد که چه بهتر وگرنه کنار دانشآموزان مینشیند و درس میدهد. محمدیمنش تمام سال تحصیلی با عشایر زندگی میکند. هم معلم است، هم مدیر و هم ناظم مدرسه. میگوید: معلم عشایر، محیطبان و رئیس پاسگاه هم هست. به نوعی تنها نماینده رسمی دولت کنار عشایر همین معلمها هستند. او با عشق و علاقه به آموزش سختیهای تدریس را از سر میگذراند و میگوید که وقتی با عشایر همراه است، خودش را یکی از آنها میداند. عصرها برای بچهها قصه و داستانهایی از شاهنامه میخواند. با پنل خورشیدی که شارژ آن 3 روز طول میکشد بهمدت 3 ساعت فیلمهای محلی، آموزشی و مذهبی برای بچهها نمایش میدهد.
محمدیمنش که روزشماری میکند تا سال تحصیلی آغاز شود، میگوید: در این مناطق دور از آبادی برای عشایر اول دام اهمیت دارد، بعد دانشآموز و بعد معلم. اما صفا و صمیمیتی دارند که سختی تدریس 6 پایه را آسان میکند. میگوید: پسران بعد از کلاس ششم دنبال چوپانی میروند و دختران هم در انجام کارها به خانواده کمک میکنند. از میان خاطراتش یاد دانشآموزی میافتد که در دل کوه الفبا را یادش داد و حالا مهندس برق شده است و میگوید: شیرینی باسوادشدن بچهها، رفتوآمد در سنگلاخیترین مسیرها را آسان میکند.
تدریس در مرز
مرتضی حیدری، 5 سال در روستاهای دیذج، تولکان، ماوانا و گردوان شهرستان ارومیه در آذربایجان غربی زبان انگلیسی تدریس کرده است. روستاهایی صعبالعبور که در نقطه صفر مرزی قرار دارند. برای رفتن به مدارس روستا از جادههایی که از آذر تا آخر فروردین برفگیرند، عبور کرده و از تصادفات سهمگین در جادههای گرفتار برف و بوران جان سالم بهدر برده.
او از تجربه آن روزها اینطور میگوید: بچههای روستا صفای خاصی دارند. باوجود کمبود شدید امکانات آموزشی، معلم و شاگرد در روستا با جان و دل در کلاس حاضر میشوند.
حیدری روزهایی را به خاطر میآورد که بهدلیل بارش سنگین برف، آموزش و پرورش مدارس روستا را 2 هفته تعطیل میکرد و بعد از آن سختی تدریس در کلاسهای چندپایه برای جبران چندبرابر میشد.
میگوید: در مدرسه کاغذ A4 نداشتیم. مردم روستا باوجود اینکه وضع مالی خوبی ندارند، اما برای تعلیم و تربیت ارزش زیادی قائلاند و هزینه سوخت بخاری و برخی از نوشتافزار کلاس 10 نفری را تقبل میکردند.
حیدری معتقد است راه موفقیت بچههای روستا فقط از مسیر درسخواندن میگذرد و برای همین معلمان روستا از هیچ تلاشی برای باسواد کردن آنان دریغ نمیکنند.
جادههای برفی مسدود
روستای شاهینی در 27 کیلومتری شهرستان کامیاران استان کردستان، 12سال محل خدمت و تدریس کلاس اول تا پنجم برای «خبات کرمی» بود؛ روستایی که برای تدریس در کلاس درس باید ساعت 5 صبح شنبه از سنندج راه میافتاد و بعد از طی 14 کیلومتر جاده خاکی به روستا میرسید. چهارشنبهها به شهر برمیگشت.
کرمی که حالا در آموزشوپرورش مسئولیت نظارت بر مدارس روستا را دارد و راهبر آموزشی است، از خاطرات آن روزها به همشهری میگوید: امان از روزهای برفی که جاده بسته میشد. مجبور بودم مسیر طولانی با کلی کتاب و وسیله پیاده بروم. یکبار در برف گرگ دیدم و نمیدانم چطور تا روستا دویدم و اهالی روستا نجاتم دادند.
کرمی سال اول تدریساش معلم 17 نفر بود و میگوید که هر سال تعداد دانشآموزان تغییر میکرد.
او حالا دلتنگ بچههاست و گاهی به روستا سر میزند. دستی به خاطراتش میکشد و اینطور تعریف میکند: وقتی دانشآموزان سابقم با من تماس میگیرند و از موفقیتهایشان میگویند، بهترین لحظه زندگی من است.
بیتوته معلم در روستا
فیروز خالدی بعد از 25 سال تدریس در مدرسه چندپایه روستاهای اطراف سنندج ازجمله گرمیدر و سمان و روستاهای اطراف دیواندره بازنشسته شد.
روزهایی را به یاد میآورَد که معلم مشغول تدریس یک پایه میشد و بچههای پایههای دیگر در همان کلاس با صبوری منتظر مینشستند. میگوید: آن زمان مدارس دو نوبته بود. من هم تمام هفته را در روستا میماندم یا بهاصطلاح «بیتوته» میکردم. متأسفانه هنوز هم در مدارس روستا چند پایه در یک کلاس هستند و این باعث افت کیفیت آموزشی است. البته کمبود امکانات سختافزاری و نرمافزاری هم بیتأثیر نیست.
خالدی همین چند سال پیش قبل از بازنشستگی، یکی از دانشآموزانش را ملاقات کرد که فارغالتحصیل زبان انگلیسی شده بود. میگوید: درست سال اول تحصیلم در یکی از روستاهای دیواندره شاگردم بود؛ با من همراه شد و سر کلاس رفتیم.
بعد از کلاس به من گفت آقا باورم نمیشود اینقدر کلاس داری و روش تدریس شما عوض شده باشد. ما جرأت نداشتیم نفس بکشیم. حتی یکبار مرا تنبیه بدنی کردی. برایش گفتم که آن روزها همینقدر میدانستم و حالا روش تدریس مشارکتی شده.
دغدغه این معلم بازنشستۀ روستا همچنان ترک تحصیل دختران روستا بعد از گذراندن پایه ششم ابتدایی است. میگوید: دانشآموز دختری داشتم که بهخاطر هوش و ذکاوتش در کلاس به او میگفتند دکتر! اما بعد از پایه ششم بهدلیل نبود مدرسه دخترانه متوسطه اول در روستا مجبور به ترک تحصیل شد.
مکث
از بین 4 هزار مدرسه کانکسی در کشور که اغلب در روستاهای صعبالعبور، دورافتاده، عشایری و محروم قرار دارند، بیشترین فراوانی مربوط به آذربایجان شرقی و غربی، کرمانشاه و خوزستان است و از سوی دیگر، حداقل 20 درصد مدارس کشور هم فرسوده هستند.
ادارههای نوسازی مدارس آموزشوپرورش استانی برنامههای زیادی در این زمینه دارند که اگر اعتبار مورد نیازشان تامین شود، در آیندهای نزدیک میتوانند بخشی از مشکلات این مناطق را جبران کنند.
مسئولان آذربایجان شرقی وعده دادهاند تا پایان سال مدارس کانکسی مستقل با بیش از 10 دانشآموز برچیده میشود. از خوزستان خبر میرسد در 2-3 سال اخیر بیش از یکمیلیونوسیصدهزار مترمربع فضای آموزشی در استان ساخته شده است. در سیستانوبلوچستان برای رسیدن به حداقلها ساخت سالانه هزار کلاس درس نیاز است و سال گذشته 1130 کلاس درس در قالب 324 مدرسه ساخته و تحویل آموزشوپرورش شده.
طبق اعلام وزارت آموزشوپرورش استانها برای رفع کمبود کلاس درس در کشور به حداقل 50هزار کلاس درس نیاز دارند؛ سیستانوبلوچستان با کمبود 18هزار کلاس درس بیشترین نیاز را در این زمینه دارد.
منبع: روزنامه همشهری- چهارشنبه 23 شهریور 1401
دیدگاههای کاربران