امروز :شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳

«شگفتی‌های اندیشۀ اقبال»

«شگفتی‌های اندیشۀ اقبال»

بعضی از کتاب‌ها چنان جاذبه‌ای دارند که فقط با شنیدن نام‌شان بی‌قرار می‌شوم و تا کتاب را در دستم نگیرم، آرام نمی‌گیرم. «شگفتی‌های اندیشۀ اقبال» از امام سیدابوالحسن ندوی رحمه‌الله، از همین دسته کتاب‌هاست. «عوامل نبوغ شخصیت اقبال» یکی از بخش‌های این کتاب است.

اقبال از دو نوع مدرسه و مرکز آموزشی فارغ‌التحصیل شد. نخستین مدرسه‌اش همان مدارس و دانشگاه‌هایی است که عموم مردم می‌روند و علوم و فنون رایج را فرا می‌گیرند. استادان و دانشمندان و ادیبان و سیاست‌مداران و دولت‌‌مداران و شاعران و نویسندگان و علمای زیادی از این مراکز فارغ‌التحصیل می‌شوند که تاریخ نام آنها را از یاد می‌برد، اما اقبال در تمام دوران زنده است، چون در مدرسۀ دومی دانش آموخته است که کمتر کسی به آن مدرسه و دانشش توجه می‌کند و از آن فارغ‌التحصیل می‌شود.
این دومین مدرسه، همان دانشگاه درونی است؛ دانشگاهی منحصربه‌فرد که هرکس در درونش دارد و آن قلب و وجدان بیدار آدمی است که زیر نظر تربیت الهی قرار دارد و مرکز نیروهای روحانی است.

در این مدرسۀ درونی، پنج عامل در نبوغ شخصیت اقبال مؤثر بودند:

◽️عامل اول، ایمان راسخ وی بود. ایمان او، عقیدۀ صرف و باوری ساده نبود، بلکه آمیزه‌ای از اعتقاد و محبت بود که قلب و فکر و عقل و اراده و دوستی و دشمنی و احساسات او را تحت‌الشعاع قرار داده بود. ایمانی راسخ به اسلام و رسالت آن و محبت به رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم.

◽️عامل دوم که در ساختار شخصیت و تفکر اقبال نقش اساسی داشت، استادی بود که در خانۀ همۀ مسلمانان حضور دارد، فقط باید به او مراجعه کرد و درس‌هایش را با دل‌وجان آموخت. این استاد گران‌قدر «قرآن کریم» است. اقبال چون مردی تازه‌مسلمان به قرآن روی آورد و با علاقه و اشتیاق زیاد به مطالعه و آگاهی از محتویات باارزش آن پرداخت.

◽️سومین عامل، خودشناسی و به‌گفتۀ اقبال «خودی» است.
اقبال در یکی از قصیده‌های خود به زبان اردو می‌گوید: «ای انسان! در اعماق قلب و ژرفای وجود خویش غوطه خور و خویشتن را بشناس تا راز زندگی را دریابی، تو اگر در حق من انصاف نمی‌دهی و مرا نمی‌شناسی، باکی نیست، اما خودت را بشناس. زیرا جهان دل، عبارت است از سوز و گداز و محبت و شوق، و جهان جسم عبارت است از سود و سودا، مکر و فن؛ دولت قلب جاودان است و ثروت تن زوال‌پذیر، در جهان دل، سلطۀ بیگانه و اختلاف طبقات وجود ندارد. وجودم از شرم، ذوب شد و عرق از جبینم جاری گشت، آن‌گاه که از حکیمی شنیدم که می‌گفت: «هرگاه در برابر دیگری کرنش کردی، نه قلبت مال توست نه جسمت.»
اقبال از آنجا که به ارزش و کرامت خود آگاه بود، خود را حامل پیام و مأموریت بزرگی در زندگی می‌دانست، نه مداح و شاعری که به هر مناسبت شعر بسراید و مداحی کند و شخصیت خود را زیر سؤال ببرد.

◽️عامل چهارم در رشد سیرت و شخصیت اقبال این بود که اقبال، فقط به تحقیق علمی و مطالعۀ کتاب اکتفا نکرد، بلکه مستقیم با طبیعت و نسیم سحری و با سرچشمۀ تمام علوم و فیوض رابطه داشت. در قسمت آخر شب برمی‌خاست و با خدایش مناجات می‌کرد و اشک خویش را نثار او می‌کرد و خواسته‌های خود را از او می‌طلبید و با ره‌توشه‌ای از نشاط و شادابی روحی و نور قلب و غذای فکری جدید بازمی‌گشت. برای همین شعر او رنگ و بویی جدید داشت.

◽️عامل پنجم، کتاب «مثنوی معنوی» مولانا جلال‌الدین رومی بود که جوششی از وجدان بیدار اوست.
اقبال مدتی با قلب و عقلش در نزاع بود. در این نزاع فکری و اضطراب روحی، مثنوی معنوی مولوی، بهترین کمک و یاور اقبال بود که با آن بسیاری از معماهای زندگی را حل نمود و با این بحران مبارزه کرد.

با این پنج عامل که نتیجۀ تربیت مدرسۀ درونی اقبال بود، بدون شک هر انسان آزاده‌ای به رشد شخصیت و سیرت و خودشناسی خواهد رسید./ کانال تلگرامی قلم، ادب، فرهنگ و رسانه [با اندکی تلخیص]


دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید