یكی از رویدادهای مهم، حساس و تأملبرانگیز دوران خلافت راشده كه در سالهای خلافت حضرت علی رضیاللهعنه روی داد، جریان حكمیت است كه در جنگ صفین و برای پایان دادن به این نبرد خونین تاریخ اسلام به وقوع پیوست. بسیاری از نویسندگان و مؤرخان در مورد حقیقت این جریان دچار سردرگمی شده و با اعتماد بر روایات ضعیف و غیرقابل اعتبار، چهرهای ناخوشایند از اصحاب بزرگوار پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بهویژه حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص رضیاللهعنهما به تصویر كشیدهاند. حضرت ابوموسی اشعری رضیاللهعنه را به ضعف رأی و فریب خوردن و حضرت عمرو بن عاص را به زیركی و فریبكاری متهم ساختهاند. درصورتیکه این قبیل روایات، ساختگی بوده و توسط مخالفان و دشمنان صحابه وضع شدهاند و بعضی از نویسندگان بدون ارزیابی دقیق و سنجش علمی، آنها را پذیرفتهاند.
این دو صحابی بزرگوار از این اتهامات پاك و مبرا بوده و از بزرگان صحابه و مورد اعتماد رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و خلفای راشدین و سایر صحابه بودهاند و توسط مسلمانان برای حلوفصل یك اختلاف و نزاع بزرگ كه منجر به قتل هزاران مسلمان شده بود، انتخاب شدند و آنها نیز برای حلوفصل این نزاع و درگیری و خاتمه دادن به آن، نهایت تلاش خود را مبذول داشتند؛ اما مخالفان صحابه حجم عظیمی از روایات نادرست را در این زمینه جعل كردند؛ حق را باطل و طرح قضیۀ حكمیت قرآن را كه برای جلوگیری از خونریزی بیشتر مسلمانان مطرح شده بود، توطئه، نیرنگ و جنایت جلوه دادند و در این زمینه سخنانی را به امیرالمؤمنین حضرت علی رضیاللهعنه نسبت دادند كه با نقل صحیح در تعارض است. همچنین به اندازهای دایرۀ تبلیغات نادرست و خلاف واقع را علیه حضرت عمرو بن عاص گستردهاند، كه كمتر كتاب تاریخیای را میبینید به سبب نقل روایات موضوع و ساختگی، حضرت عمرو بن عاص را به فریبكاری متهم نكند.
ما برای روشنتر شدن بیشتر قضیۀ حكمیت، آن را در پرتو روایات صحیحی كه مورد اعتماد محققان برجستۀ تاریخ اسلام و اهلسنت است، بررسی میكنیم.
جنگ صفین و جریان حكمیت
حضرت علی رضیاللهعنه پس از خلیفه شدن، نمایندگان و كارگزارانی را برای مناطق مختلف تعیین كرد. ولایت شام را ابتدا به حضرت عبدالله بن عمر رضیاللهعنه پیشنهاد كرد، اما وی نپذیرفت. لذا حضرت سهل بن حنیف را به جای حضرت معاویه رضیاللهعنه به ولایت شام منصوب كرد، اما سپاهیان حضرت معاویه حضرت سهل را بازگرداندند. مردم شام از بیعت با حضرت علی سرباز زدند و گفتند: حضرت علی اول از قاتلان حضرت عثمان قصاص بگیرد، سپس ما با او بیعت میكنیم. حضرت علی خواستۀ مردم شام و حضرت معاویه را بهانهای برای نافرمانی و عدم بیعت میدانست. لذا با هدف الزام حضرت معاویه و هوادارانش به اطاعت از خود، با سپاهی پنجاههزارنفری بهسوی شام روانه شد. در یكی از روزهای تجهیز لشكر جهت حركت بهسوی شام، حضرت حسن بن علی رضیاللهعنهما به نزد پدر رفت و گفت: «یا أبت دع هذا، فان فیه سفك دماء المسلمین و وقوع الاختلاف بینهم» [پدر جان از تصمیم لشكركشی و جنگ صرفنظر كن، زیرا با وقوع چنین جنگی خون بسیاری از مسلمانها به زمین خواهد ریخت و در میانشان اختلاف خواهد افتاد]؛ اما پیشنهاد ایشان پذیرفته نشد.
ازآنجاییکه مردم شام بر خونخواهی خلیفۀ سوم با حضرت معاویه بیعت كرده بودند و در این مورد كوتاه نمیآمدند، با رسیدن خبر حركت سپاه عراق بهسوی شام، به تجهیز لشكری شصتهزارنفری پرداخته و از جانب شمال شرقی دمشق برای رویارویی بهسوی صفین روانه شدند.
نبرد میان دو سپاه در ماه ذیالحجه سال سیوشش هجری با درگیریهای موردی و جنگهای پراكنده آغاز گردید و در طول ماه ذیالحجه ادامه یافت. گاهی روزی یك نبرد و گاه دو نبرد اتفاق میافتاد. با آغاز ماه محرم آتشبس اعلام شد، به این امید كه میان آنان امكان گفتوگو و تفاهم پدید آید و زمینه برای صلح و آشتی و جلوگیری از خونریزی بیشتر فراهم شود.
در ماه محرم بود كه حضرت علی هیئتی را به ریاست عدی بن حاتم طایی نزد حضرت معاویه فرستاد. عدی، معاویه را به بیعت با حضرت علی فراخواند تا زمینه وحدت هر چه بیشتر مسلمانان فراهم شود و جنگ و خونریزی پایان یابد! حضرت معاویه در پاسخ فراخوان عدی گفت: ما با علی سر مخالفت و ناسازگاری نداریم و در مورد مقام خلافت با او درنمیافتیم و او را به دست داشتن در شورش علیه حضرت عثمان و قتل ایشان متهم نمیكنیم، اما شورشیان و قاتلان بسیاری در میان سپاه او مأمن گرفتهاند، تمام خواستۀ ما این است كه آن قاتلان شورشی را به ما تسلیم كند، پسازآن ما با او بهعنوان امیرالمؤمنین و خلیفة مسلمین بیعت میكنیم و از او اطاعت مینماییم.
موضع حضرت معاویه واضح و روشن بود، اما حضرت علی رضیاللهعنه در شرایطی قرار نداشت كه بتواند خواستۀ او را برآورده نماید. حضرت معاویه در همین راستا هیئتی را به ریاست حبیب بن مسلمه نزد حضرت علی رضیاللهعنه فرستاد تا او را برای تسلیم قاتلان حضرت عثمان و پایان دادن به جنگ و خونریزی ترغیب كنند، اما آنان نیز بدون نتیجه بازگشتند. ماه محرم نیز بدون آنكه تلاشهای مسالمتآمیز به نتیجهای بیانجامد، پایان یافت و ماه صفر آغاز شد. ظاهراً مرحلۀ دیگری از جنگ همهجانبه و سخت در صفین نزدیك بود. روز چهارشنبه اول ماه صفر مرحلۀ دوم جنگ آغاز شد و تا روز جمعه دهم صفر ادامه پیدا كرد. سختترین و خشنترین رویارویی میان سپاهیان دو طرف در روز پنجشنبه نهم و شب جمعه دهم ماه صفر روی داد و آن شب را لیلةالهریر [شب زوزه] نامیدند؛ زیرا بهجز از چكاچك شمشیرها و نیزههای سپاهیان دو طرف، و زوزة سگها و گرگها، از فرط خستگی و كوفتگی صدایی و كلامی از كسی شنیده نمیشد. در آن شب به اندازهای جنگ و درگیری شدت گرفت كه نیزهها و شمشیرها و سپرهای بسیاری از سربازان درهم شكست و از دست آنها افتاد تا آنجا كه جنگ با سنگ انداختن بهسوی یكدیگر و حتی با چنگ و دندان به جان یكدیگر افتادن، ادامه یافت.
در طول یك نبرد سخت و فرسایشی، هزاران نفر كشته و زخمی شدند و خوف آن میرفت كه هر دو سپاه تا آخرین نفراتشان به نبرد ادامه دهند و بهجز زنان و كودكان كسی زنده نماند. اظهار این خوف ابتدا بر زبان اشعث بن قیس رئیس قبیلة كنده جاری شد. ایشان در لیلةالهریر خطاب به قومش گفت: ای مسلمانان! صحنۀ دیروز را مشاهده كردید كه چه تعداد از مردم عرب كشته شدند. ای مردم! سن زیادی از من گذشته است و تا به امروز هرگز چنین صحنهای را مشاهده نكردهام. شما سخنان مرا به كسانی كه در اینجا حضور ندارند، برسانید. اگر ما فردا رودرروی هم قرار بگیریم، عربها نابود خواهند شد و حرمت و قداست شما از بین خواهد رفت. قسم به خدا! من این حرفها را از ترس مرگ نمیزنم، چراکه سن زیادی از من گذشته است، اما ترس من برای زنان و كودكان است. اگر ما فردا همگی از بین برویم بر آنها چه خواهد گذشت. بار الها! تو میدانی كه من مصلحت قوم خود و مسلمانان را مدنظر دارم و در این زمینه از هیچ كوششی دریغ نورزیدهام.)1)
خبر اظهارات اشعث بن قیس به حضرت معاویه رضیاللهعنه رسید، ایشان گفت: قسم به پروردگار كعبه! او درست میگوید. اگر این روند ادامه پیدا كند، همة مردان جنگی دو طرف كشته خواهند شد و با پیش آمدن چنین وضعی، رومیها از یك سو و فارسها از سوی دیگر برای حمله به سرزمینهای اسلامی طمع كرده و زنان و كودكان را پایمال خواهند كرد، پس باید چارهای اندیشید و این واقعیت را فقط انسانهای آگاه و با فراست درك خواهند كرد. سپس رو به سپاهیانش كرد و گفت: قرآنها را بر نیزهها بسته و بالا ببرید. در این روایت اصلاً نامی از حضرت عمرو بن عاص و یا نشانی از نیرنگ و فریبكاری وجود ندارد. بههرحال، طرح مسئلة حكمیت اقدامی شجاعانه برای جلوگیری از گسترش خونریزی و كشتار میان مسلمانان و حفظ توان و نیروی امت اسلامی بود، حال چه از جانب حضرت معاویه و چه حضرت عمرو بن عاص رضیاللهعنهما مطرح شده باشد. این موضوع فقط آشوبگران و قاتلان حضرت عثمان را كه آتش جنگ و فتنه را برافروخته بودند، پریشان و ناراحت كرد. (2)
اصرار آشوبطلبان بر تداوم جنگ
آشوبطلبان و كسانی كه در قتل خلیفۀ سوم و همچنین دامن زدن به جنگ جمل دست داشتند، به استمرار جنگ صفین نیز بسیار اصرار میكردند تا یا طرفین كاملاً در این جنگ از بین بروند و یا حداقل توانشان به قدر كافی تحلیل برود و آنان از قصاص و مجازات در امان بمانند. به همین خاطر وقتی دیدند كه مردم شام مصاحف را بالا بردند و حضرت علی نیز به درخواست آنها مبنی بر توقف جنگ و خونریزی پاسخ مثبت داد، وحشتزده شدند و تمام تلاش خود را به كار بستند تا حضرت علی رضیاللهعنه را از تصمیمش منصرف كنند. ولی جنگ متوقف شده بود و كاری از دست آنها برنمیآمد. لذا چارهای ندیدند جز اینكه علیه حضرت علی رضیاللهعنه دست به شورش بزنند و با طرح مقولة «لا حكم الا لله» شكاف جدیدی را به نام «خوارج» در میان امت اسلامی ایجاد كنند.
شگفت اینجاست كه مؤرخان به این رفتار آشوبطلبان و قاتلان خلیفۀ سوم، آنهم در این مرحلۀ حساس، كه منجر به شكلگیری خوارج گردید، زیاد توجه نكردهاند. (3)
اما روایت ابومخنف كه در آن ذكر شده است كه حضرت علی ابتدا پیشنهاد مردم شام را مبنی بر حكمیت قرآن نپذیرفت و سپس بر اثر فشار گروهی كه بعداً به خوارج مشهور شدند، آن را پذیرفت؛ (4) قطعنظر از ضعف در سند با مقام شامخ حضرت علی رضیاللهعنه سازگاری ندارد، و در مقابل روایاتی كه با سند صحیح و توسط راویان موثق روایت شده است، اعتباری ندارد.
بنا بر روایات معتبر، شورشیان و خوارج وقتی از قبول تحكیم توسط حضرت علی رضیاللهعنه باخبر شدند، درحالیکه شمشیرهایشان را بر دوش گرفته بودند، نزد حضرت علی آمده و با پذیرش فراخوان شامیان به تحكیم كتابالله مخالفت نموده و گفتند: باید جنگ را ادامه دهیم تا در نهایت خداوند خود میان ما و آنان داوری كند!
سهل بن حنیف انصاری رضیاللهعنه خطاب به آنان گفت: ای مردم! رأی و دیدگاه خود را در برابر دین علم نكنید. اگر ما در روز حدیبیه اختیار میداشتیم، رأی خود را بر فرمان رسول خدا ترجیح میدادیم! اما چون امر ایشان حكم دین بود، آن را پذیرفتیم! پس از آن سهل به بحران و نابسامانیای كه پس از شهادت حضرت عثمان رضیاللهعنه در میان مسلمانان پیش آمده بود، اشاره نمود و گفت: سوگند به خداوند از زمانی كه مسلمان شدهام، در راستای دفاع از دین خداوند شمشیرهایمان را در هر جا به كار میگرفتیم میدانستیم كه چه كاری انجام میدهیم، به غیر از این وضعی كه الآن داریم! هرگاه مشكلی را حلوفصل مینماییم، مشكل دیگری روی میدهد كه نمیدانیم چگونه با آن برخورد نماییم.(5)
خلاصه اینكه هم سپاهیان شام و هم سپاهیان عراق به این امید كه راهی برای جلوگیری از خونریزی بیشتر و پایان دادن به اختلافات پیدا شود، به حكمیت و مصالحه تمایل نشان دادند.
دلایل پذیرش حكمیت
طرح موضوع حكمیت قرآن از طرف حضرت معاویه بدون تأکید بر تحویل دادن قاتلان حضرت عثمان و یا قصاص آنان، و پذیرش حكمیت توسط حضرت علی بدون تأکید بر اطاعت و بیعت حضرت معاویه و مردم شام با ایشان، اتفاق و تحولی بود كه حوادث جنگ صفین آن را به دو طرف تحمیل كرد؛ چراکه این جنگ منجر به نابودی تعدادی زیادی از مسلمانان شده بود و این موضعگیری جمعی را در طرفین تقویت كرد كه پایان دادن به نبرد و جلوگیری از كشتار، ضرورتی است كه باید برای حفظ شوكت و قدرت امت اسلامی به آن تن دهند.
حضرت علی رضیاللهعنه با توقف جنگ در صفین موافقت كرد و به حكمیت رضایت داد و آن را پیروزی و فتحی بهحساب آورد و سپس به كوفه بازگشت درحالیکه به اتحاد مسلمین، برطرف شدن اختلافات، تقویت دولت اسلامی و آغاز مجدد فتوحات اسلامی امیدوار بود.)6)
عوامل متعددی سبب شد كه طرفین به حكمیت و حل نزاع پیش آمده از این طریق بیندیشند، از آن جمله:
1ـ طرح حكمیت درواقع آخرین تلاشی بود كه برای جلوگیری از جنگ و خونریزی در میان مسلمانان صورت میگرفت. تلاشهایی كه بهصورت فردی یا گروهی از زمان جنگ جمل آغاز شده بود، به نتیجه نرسیده بود. نامههای زیادی برای این منظور بین طرفین رد و بدل شد. آخرین تلاشی كه از طریق نامه صورت گرفت، نامهای بود كه حضرت معاویه در سختترین شرایط جنگ برای حضرت علی رضیاللهعنه فرستاد و از ایشان خواست كه جنگ را متوقف كند و گفت: به گمان من اگر ما و شما میدانستیم كه این جنگ تا این حد ادامه پیدا خواهد كرد، هرگز به آن اقدام نمیكردیم. اگر در این قضیه عقل و تدبیر ما تاكنون درمانده است، بازهم فرصت برای ندامت از گذشته و جبران آینده وجود دارد.)7)
2ـ دومین عامل، كشتار و خونریزی بسیار زیادی بود كه دامن هر دو سپاه را گرفته بود و ترس آن میرفت كه سرانجام همه كشته و نابود شوند. ازاینرو درخواست توقف جنگ موضوعی بود كه هر دو گروه به آن تمایل نشان میدادند.
3ـ سومین عامل، خستگی و درماندگی مردم بود كه بر اثر جنگهای طولانی توانشان تحلیل رفته بود و چنان وضعیتی پیش آمده بود كه گویا همگی در انتظار این پیام صلح و آشتی بودند. اكثر سپاهیان حضرت علی گرایش به خاتمه جنگ و مخاصمه داشتند. به همین خاطر اكثراً این جمله را بر زبان میآوردند كه: «قد أكلتنا الحرب و لانری البقاء الا عن الموادعة»؛ جنگ تمام قوای ما را تحلیل برده است و برای بقای خود چارهای جز ترك مخاصمه نداریم.)8) این جمله كه بر زبان اكثر سپاهیان حضرت علی زمزمه میشد، نشان میدهد كه بالا بردن قرآنها جهت توقف جنگ، فریب و نیرنگی از طرف حضرت عمرو بن عاص و حتی به ابتكار ایشان نبوده است؛ بلكه در جنگ جمل كعب بن سور، قاضی بصره، برای توقف نبرد به چنین اقدامی دست زده بود. اما شورشیان جنگطلبان و سبائی او را تیرباران كردند تا در اقدامش موفق نشود.
4ـ چهارمین عامل، پاسخ مثبت به ندای وحی بود كه خداوند در آن از بندگانش خواسته است: «فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول»[نساء: 59]؛ هرگاه در چیزی اختلاف كردید، آن را به خدا و رسول (یعنی به حكم شرع در پرتو قرآن و سنت) بازگردانده و ارجاع دهید.
به همین سبب وقتی به حضرت علی رضیاللهعنه پیشنهاد شد كه تصمیمگیری در این باره را به قرآن واگذارد، گفت: من در این ارتباط از شما اولیتر و سزاوارترم و به حكمیت و داوری كتاب خدا رغبت بیشتری دارم؛ كتاب خدا بین من و شما داور خواهد بود.)9)
یكی دیگر از اتفاقاتی كه در جنگ صفین رخ داد و به روشن شدن موضع درست از نادرست و پایان یافتن جنگ كمك كرد، شهادت صحابی جلیلالقدر حضرت عمار بن یاسر به دست سپاهیان شام بود. حضرت معاویه و مردم شام به تصور اینكه موضعشان در خونخواهی حضرت عثمان رضیاللهعنه و خودداری از بیعت با حضرت علی رضیاللهعنه، تا روشن شدن قضیة قاتلان حضرت عثمان و قصاص آنان، موضع درست و برحقی است، در مقابل ایشان ایستادگی كردند تا اینكه سرانجام نبرد صفین روی داد.)10)
اصحاب جلیلالقدری كه تا آن زمان در قید حیات بودند یكی از این سه موضع را اختیار كرده بودند: 1ـ گروهی به خونخواهی خلیفۀ سوم و دفاع از این موضع پرداختند، 2ـ گروهی موضع حضرت علی رضیاللهعنه را تأیید كردند و به ایشان پیوستند، 3ـ و اما گروه سوم، كه بیشترین تعداد صحابه را شامل میشد، كسانی بودند كه مخالف نزاع و درگیری بودند و انزوا اختیار كرده بودند.
در این میان شهادت حضرت عمار اتفاق افتاد و در پرتو حدیث نبوی: «تقتلك الفئة الباغیة» [تو به دست گروه عصیانگر و سركش كشته میشوی]، برای همگان روشن شد كه حق با حضرت علی رضیاللهعنه بوده است و همه باید با ایشان بیعت و از ایشان پیروی میكردند. این اتفاق و روشن شدن موضع حق، ادامه نبرد را بیمعنا كرد و همه را به تلاش برای پایان دادن به نبرد ترغیب كرد، و در چنین شرایطی موضوع حكمیت مطرح گردید و پذیرفته شد.
وقتی خبر شهادت حضرت عمار به حضرت عمرو بن عاص رسید، گفت: «وددت أنی مت قبل هذا الیوم بعشرین سنة»(11)؛ كاش كه من بیست سال قبل از این روز از دنیا رفته بودم.
انتخاب دو حكم
با طرح موضوع حكمیت، جنگ صفین عملاً پایان یافت و گفتوگوها و مكاتبات میان طرفین آغاز گردید. در نهایت دو طرف به توافق رسیدند كه از هر طرف یك نفر مذاكرهكنندة ارشد، یك نفر از سوی حضرت علی و سپاه عراق، و یك نفر از سوی حضرت معاویه و سپاه شام، بهعنوان حكم انتخاب گردند تا در مورد حل بحران پیش آمده و پایان دادن به جنگ و اختلاف، به گفتوگو و مذاكره بپردازند و بر سر آنچه كه به خیر و مصلحت مسلمانان است به توافق برسند.
از طرف سپاه عراق حضرت ابوموسی اشعری (عبدالله بن قیس) و از طرف سپاه شام حضرت عمرو بن عاص قرشی بهعنوان حكم و نمایندة برگزیده شدند.
انتخاب حضرت ابوموسی اشعری بر خلاف آنچه در بسیاری از كتب تاریخی شایع است بنا به تحمیل خوارج بر حضرت علی نبوده است، زیرا خود آنها از مخالفین سرسخت پذیرش حكمیت بودند و به همین علت نیز در مقابل حضرت علی موضع گرفتند و ایشان را تكفیر كردند. بلكه این انتخاب بنا به ویژگیهایی صورت گرفت كه در شخصیت حضرت ابوموسی اشعری وجود داشت. ایشان از نسل اول مسلمانان، از مهاجرین به حبشه و مدینۀ منوره، از فرماندهان بزرگ سپاه اسلام در فتح ایران، و از علما و فقهای بزرگ صحابه به شمار میآمدند. امام شعبی از ایشان بهعنوان یكی از چهار قاضی بزرگ صحابه نام برده است كه عبارتاند از: حضرت عمر فاروق، حضرت علی، حضرت زید بن ثابت و حضرت ابوموسی اشعری. در ضمن ایشان فردی صلحطلب بودند و در بین مردم عراق خصوصاً مردم كوفه و بصره از محبوبیت بسیار بالایی برخوردار بودند. از دوران خلافت حضرت عمر رضیاللهعنه تا خلافت حضرت علی رضیاللهعنه بهعنوان والی بصره و كوفه خدمت كرده بودند. حتی حضرت علی پس از خلیفه شدن، باوجود عزل بسیاری از والیان و استانداران پیش از خود، ایشان را از ولایت كوفه عزل نكردند.)12)
حضرت عمرو بن عاص نیز از جایگاه ویژهای در میان مسلمانان برخوردار بود. در سال هشتم هجری اسلام آورده بود. پیامبر اسلام صلیالله علیه وسلم در مورد اسلام وی فرمود: «أسلم الناس و آمن عمرو بن العاص»؛ دیگر مردم اسلام آوردند ولی عمرو بن عاص ایمان آورد.)13) حضرت طلحه رضیاللهعنه میگوید كه من از آنحضرت صلیالله علیه وسلم شنیدم كه فرمود: «ان عمرو بن العاص من صالحی قریش»؛ همانا عمرو بن عاص از نیكان و صالحان قریش است.)14) در دوران خلافت حضرت ابوبكر و حضرت عمر رضیاللهعنهما از فرماندهان بزرگ سپاه اسلام بود. در پیروزی مسلمانان در جنگ یرموك نقش بسزایی داشت. فاتح بخش زیادی از سرزمینهای فلسطین، شام و مصر بود. در سالهای خلافت حضرت عثمان رضیاللهعنه نیز از نزدیكان و مشاوران ایشان بود. وقتی شورشیان مدینه را عرصة تاختوتاز خود قرار دادند و خانۀ خلیفه را محاصره كرده و سرانجام ایشان را به قتل رساندند، عمرو بن عاص در مدینه بود ولی وقتی دید كه در مقابل شورشیان كاری از دستش برنمیآید مدینۀ منوره را به قصد شام ترك كرد تا بتواند با كمك حضرت معاویه علیه شورشیان و قاتلان خلیفه قیام كند.)15) با توجه به ویژگیهایی كه از دو حكم ذكر شد، روشن میگردد كه آنچه را كه مخالفان و دشمنان صحابه، به این دو بزرگوار نسبت میدهند دروغ و افترایی بیش نیست.
متن توافقنامة حكمیت
بسم الله الرحمن الرحیم.1ـ این قراردادی است كه علی بن ابیطالب و معاویهبن ابیسفیان و پیروان آنها منعقد نموده و در آن به حكم شرع در پرتو كتاب و سنت رضایت دادهاند.
2ـ این قرارداد توسط حضرت علی به نمایندگی از مردم عراق اعم از كسانی كه حاضرند و كسانی كه حضور ندارند، و نیز توسط حضرت معاویه به نمایندگی از مردم شام اعم از كسانی كه حاضرند یا كسانی كه حضور ندارند، تصویب شده است.
3ـ ما توافق نمودیم كه به حكم قرآن گردن نهیم؛ آنچه را قرآن بپذیرد بپذیریم، و آنچه را مردود شمارد مردود بشماریم. همین است داوری ما و به آن راضی هستیم.
4ـ حضرت علی و هوادارانش به داوری عبدالله بن قیس (ابوموسی اشعری) و حضرت معاویه و هوادارانش به داوری عمرو بن عاص رضایت دادند تا در قضیة حكمیت به نظارت و قضاوت بپردازند.
5ـ البته حضرت علی و حضرت معاویه از عبدالله بن قیس و عمرو بن عاص عهد و پیمان محكمی گرفته و آنان را به عهد خدا و رسول متذكر شده و از آنها خواستهاند در این قضیه قرآن را راهنمای خود قرار دهند. اگر حل مشكل را در كتاب خداوند یافتند به آن عمل كنند، و اگر راهحل آن را در قرآن پیدا نكردند به سنت جامع رسول خدا مراجعه كنند، و بر خلاف قرآن و سنت تصمیمی نگیرند و به دنبال شبهات نگردند.
6ـ حضرت عبدالله بن قیس و حضرت عمرو بن عاص از حضرت علی و حضرت معاویه تعهد گرفتند كه آنچه را آنان در پرتو كتاب و سنت فیصله كنند، بپذیرند، و حق ندارند قضاوت آنان را نقض نموده و یا با آن به مخالفت برخیزند.
7ـ آن دو ـ حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص ـ در مورد جان، مال، اولاد و خانواده خود در امنیت خواهند بود. كسی به قضاوت آنها راضی شود یا ناراضی، آنها از حق تجاوز نخواهند كرد. در قضاوتی كه آنها بر اساس حق در پرتو قرآن و سنت انجام میدهند، امت اسلامی باید از آن حمایت و پشتیبانی كند.
8ـ اگر یكی از دو حكم و داور قبل از پایان قضاوت و داوری فوت نمودند، هواداران او انسان صالح و عادل دیگری را به جای او انتخاب نمایند، البته با همان عهد و پیمان قبلی.
9ـ اگر یكی از دو امیر ـ حضرت علی و حضرت معاویه رضیاللهعنهما ـ قبل از تاریخ تعیینشده برای حل این قضیه فوت نمایند، هواداران و طرفداران او كسی را كه به عدالتش رضایت دارند، به جایش انتخاب نمایند.
10ـ همچنین دو گروه باید اسلحه را به زمین بگذارند و با هم به گفتوگو بپردازند.
11ـ عمل بر تمام مواردی كه در این قرارداد مطرح شدهاند، از تاریخ انعقاد بر هر دو امیر، هر دو حكم و هر دو گروه لازم میباشد و خداوند بر این عهد و میثاق گواه است و او به گواهی دادن كفایت میكند. اگر هر یك از طرفین در این قضیه مرتكب خلافی شود و از حد تجاوز نماید، تمام امت از عملكرد آن طرف بیزار است و پس از آن هیچکس نسبت به آنها تعهدی نخواهد داشت.
12ـ همة مردم در مورد جان، مال و اهل و اولادشان تا پایان مدت قرارداد از امنیت برخوردارند. همه باید اسلحه خود را به زمین بگذارند، راهها باید امن باشد، كسانی كه در این قرارداد حضور ندارند، همانند كسانی كه حضور دارند، متعهد و پایبند به اجرای مفاد قرارداد خواهند بود.
13ـ هر دو حكم برای گفتوگو منطقهای را بین عراق و شام در نظر بگیرند.
14ـ هیچکس در این گفتوگوها حضور نیابد مگر با توافق و رضایت طرفین.
15ـ زمان گفتوگو تا پایان ماه مبارك رمضان خواهد بود. اگر دو حكم خواستند زودتر از موعد مقرر تشكیل جلسه دهند، میتوانند، و اگر خواستند آن را به تأخیر بیندازند باز هم میتوانند.
16ـ اگر دو حكم تا پایان مدت قرارداد در پرتو كتاب و سنت به قضاوت نپرداختند، آنگاه دو گروه دوباره به همان حالت اولیۀ جنگ بازخواهند گشت.
17ـ همۀ مسلمانان در این زمینه با خداوند عهد و پیمان میبندند كه علیه كسی كه بخواهد در این زمینه عهدشكنی، ظلم و یا تخلف ورزد، متحد شوند.
این توافقنامه چهارشنبه 15 صفر سال 37 هجری به امضای نمایندگان مردم عراق و شام رسید. از طرف مردم عراق افراد ذیل آن را امضا كردند:
حضرت حسن و حسین دو فرزند حضرت علی، عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر بن ابیطالب، اشعث بن قیس كندی، اشتر بن حارث، سعید بن قیس همدانی، حصین و طفیل دو فرزند حارث بن عبدالمطلب، ابوسعید بن ربیعه انصاری، عبدالله بن خباب بن ارت، سهل بن حنیف، ابوبشر بن عمر انصاری، عوف بن حارث بن عبدالمطلب، یزید بن عبدالله اسلمی، عقبه بن عامر جهنی، رافع بن خدیج انصاری، عمرو بن حمق خزاعی، نعمان بن عجلان انصاری، حجر بن عدی كندی، یزید بن حجیه نكری، مالك بن كعب همدانی، ربیعه بن شرحبیل، حارث بن مالك، حجر بن یزید و علبه بن حجیه.
از طرف مردم شام افراد ذیل امضا كردند:
حبیب بن مسلمه فهری، ابوالأعور سلمی، بسر بن أرطات قرشی، معاویه بن خدیج كندی، مخارق بن حارث زبیدی، مسلم بن عمرو سكسكی، عبدالله بن خالد بن ولید، حمزه بن مالك، سبیع بن یزید بن ابجر عبسی، مسروق بن جبله عكی، بسر بن یزید حمیری، عبدالله بن عامر قرشی، عتبه بن ابیسفیان، محمد بن ابیسفیان، محمد بن عمرو بن عاص، عمار بن احوص كلبی، مسعده بن عمرو عتبی، صباح بن جلهمة حمیری، عبدالرحمن بن ذیالكلاع، تمامه بن حوشب و علقمه بن حكم.)16)
ابوموسی اشعری و عمرو بن عاص در مورد محل برگزاری اولین نشست حكمیت در ماه رمضان در أذرُح، محلی بین عراق و شام در نزدیكی منطقۀ دومةالجندل، به توافق رسیدند. پس از دست یافتن به توافقنامة حكمیت، هر دو سپاه از صفین عقبنشینی نموده و به مواضع قبلی خود بازگشتند.
جلسۀ حكمیت(17)
در ماه رمضان سال سیوهفت هجری، بنا بر توافق قبلی، زمان ملاقات حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص فرارسید و آنان در محل مقرر حضور یافتند. حضرت علی چهارصد نفر را به ریاست حضرت عبدالله بن عباس برای حضور در این نشست اعزام كرد. حضرت معاویه نیز چهارصد نفر را به محل نشست فرستاد كه عبدالله بن عمر در میان آنان بود.
بعضی از مسلمانان خواهان شركت دادن سعد بن ابیوقاص رضیاللهعنه در این گفتوگوها بودند و بعضی نیز از او میخواستند كه برای ایجاد وحدت در میان مسلمانان و پایان نزاع مقام خلافت را بپذیرد. اما او خود را از این حوادث كنار كشیده بود و از هیچیک از طرفین جانبداری نمیكرد.
اولین نشست حكمیت برگزار شد و دو طرف راجع به راهكارهای مختلف برای حلوفصل نزاع پیش آمده به بحث و بررسی پرداختند.
نباید فراموش كرد كه در آن شرایط كه جلسة حكمیت در أذرح در حال برگزاری بود، خلیفة مسلمین تنها امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب رضیاللهعنه بود، و حضرت معاویه نه مدعی احراز مقام خلافت بود، نه خود را در مقام امیرالمؤمنین نهاده بود و نه اتباع و هوادارانش با او بهعنوان امیرالمؤمنین بیعت كرده بودند.
منظور این است كه دو طرف نزاع و اختلاف هر دو خلیفه و امیرالمؤمنین نبودند، بلكه یکطرف نزاع حضرت علی خلیفه و امیرالمؤمنین بود كه اكثریت مسلمانان با او بیعت نموده و عدهای هم مانند مردم شام به رهبری حضرت معاویه بیعت با او را مشروط به مجازات شورشیان گردانیده بودند.
حضرت معاویه در مورد اهلیت و شایستگی حضرت علی برای مقام خلافت اعتراضی نداشت، و به خود بهعنوان جایگزینی برای حضرت علی نگاه نمیكرد، بلكه انتقادش در مورد پارهای از تصمیمگیریهای حضرت علی بود، ازجمله شتاب در عزل و نصبها و عدم مجازات مجرمان شورشی، آنهم در شرایطی كه هنوز بسیاری از مردم با او بیعت نكرده بودند. حال با ملاحظه آنچه گفته شد، به جریان اولین نشست حكمین نگاه میكنیم تا به حقیقت موضوع بیشتر پی ببریم.
واقعیت موجود فراروی حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص این بود كه گروه زیادی از مردم با حضرت علی رضیاللهعنه بیعت نموده و خود را ملزم به اطاعت از او میدانستند، و از طرف دیگر عده زیادی از مسلمانان شام و در رأس آنها حضرت معاویه ـ نه بر پایة عدم شایستگی حضرت علی و نزاع با او بر سر خلافت ـ هنوز با ایشان بیعت نكرده بودند، و بر این باور بودند كه انتخاب ایشان از طریق اصول صحیح اسلامی ـ مورد نظر آنان ـ صورت نگرفته و تعدادی از اصحاب هنوز با ایشان بیعت نكردهاند. از طرف دیگر احكام الهی را در مورد شورشیان فتنهگر و مجرم به اجرا نگذاشته و درعینحال بسیاری از آن جنایتكاران خود را در میان سپاهیان ایشان جای داده و در كنار ایشان شمشیر میزدند.
از نظر آنان انتخاب حضرت علی رضیاللهعنه عملاً به ایجاد تفرقه انجامیده بود و زمینه را برای جنگهای داخلی ازجمله جنگ جمل كه در آن چندین هزار نفر كشته و زخمی شدند و همچنین جنگ صفین كه در آن بنا بر یك روایت هفتاد هزار نفر كشته و تعداد بسیار زیادی زخمی شدند، فراهم كرد.
ازنظر مخالفان حضرت علی رضیاللهعنه این سؤال مطرح بود كه با توجه به اینهمه حوادث و جنگهای خونینی كه پس از انتخاب ایشان بهعنوان امیرالمؤمنین در میان مسلمانان روی داده است، و از طرفی بسیاری از مسلمانان هنوز با ایشان بیعت نكردهاند، اگر ایشان همچنان خلیفه باشد و اوضاع نیز همچنان نابسامان و جنگ و نزاع میان مسلمین ادامه داشته باشد، آیا بهتر نیست كه ایشان از مسئولیت خلافت صرفنظر نمایند و تصمیمگیری در این مورد را به اهل حل و عقد متشكل از اصحاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم بسپارند تا شخص مناسبی كه همة مسلمانان در مورد وی اتفاقنظر داشته باشند بهعنوان امیرالمؤمنین انتخاب گردد.
این موضوع توسط حضرت عمروبن عاص و حضرت ابوموسی اشعری، در اجتماع «أذرح» مورد بحث و بررسی قرار گرفت. پس از گفتوگوهای بسیار، حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص در این مورد به توافق رسیدند كه تصمیمگیری در مورد خلافت را به اهل حل و عقد و اصحابی كه هنوز در قید حیات هستند و رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم تا هنگام فوت خود از آنان راضی بود، بسپارند؛ شورایی متشكل از خود حضرت علی، سعد بن ابیوقاص، سعید بن زید و عبدالله بن عمر رضیاللهعنهم كه در شورایی كه حضرت عثمان را به خلافت انتخاب كرده بودند، مشاركت داشتند.
آنان توافق كردند كه اصحاب مذكور برای تصمیمگیری در مورد خلافت در «أذرح» تشكیل جلسه دهند و از میان خود یكی را بهعنوان امیرالمؤمنین انتخاب و با او بیعت نمایند تا پس از آنان همۀ مسلمانان در سرتاسر سرزمینهای اسلامی با ایشان بیعت كنند.
اتفاقنظر آنان در این مورد به معنای آن بود كه حضرت علی تا تشكیل جلسه شورای حل و عقد، مدعی مقام خلافت و فرمانروایی بر تمام سرزمینهای اسلامی نباشد، اما درصورتیکه بار دیگر از طرف شورای حل و عقد بهعنوان خلیفه برگزیده شد همه با او بیعت خواهند كرد و در غیر این صورت هر كسی كه بهعنوان امیرالمؤمنین انتخاب گردد حضرت علی نیز با وی بیعت كند.
حكمین همچنین توافق كردند كه تا موعد اجتماع و نشست اهل حل و عقد برای انتخاب خلیفه، حضرت علی رضیاللهعنه به ادارۀ امور ممالكی مانند عراق و حجاز و یمن بپردازد، و حضرت معاویه نیز امور مربوط به شام و مصر و شمال آفریقا را سروسامان دهد و جنگ را پایان یافته تلقی كنند.
حضرت عمرو بن عاص بخشی از گفتوگوهایی را كه میان او و ابوموسی اشعری در نشست تحكیم روی داده بود، در پاسخ به پرسش حضین بن منذر توضیح داده است. حضین بن منذر از حضرت عمرو بن عاص پرسید: در اجتماع حكمیتی كه به تو و حضرت ابوموسی اشعری سپرده شده بود، میان شما چه گفتوگوهایی انجام گرفت؟
حضرت عمرو بن عاص گفت: بسیاری در مورد گفتوگوهای ما سخنهای گزافی گفتهاند، اما سوگند به خداوند، بسیاری از آنچه را آنان گفتهاند، درست نبوده است. من به حضرت ابوموسی گفتم: نظر تو در مورد خلافت چیست؟ ایشان گفت: من بر این باورم كه آن عده از اصحابی كه رسول خدا با خشنودی از آنان از دنیا رفت، از میان خود یكی را بهعنوان امیرالمؤمنین انتخاب كنند.
به او گفتم: نقش من و معاویه در ارتباط با آن چیست؟ حضرت ابوموسی گفت: كسی كه بهعنوان امیرالمؤمنین انتخاب گردید برای سروسامان دادن امور از شما هم یاری بخواهد، اگر هم نیازی به شما نداشت، مسئولیت از دوش شما ساقط میشود.
حضرت ابوموسی نیز در مورد حضرت عمرو بن عاص میگوید: او خود را مورد ملامت قرار میداد و سرزنش میكرد و راجع به سیرت درخشان خلافت ابوبكر صدیق و عمر فاروق رضیاللهعنهما سخن میگفت.)18)
متأسفانه برای اجرای موارد مورد اتفاق حكمین گامهای عملی برداشته نشد و حاصل گفتوگوها و حكمیت آنان موجب رضایت طرفین قرار نگرفت و بزرگان اصحاب برای انتخاب خلیفه نتوانستند گرد هم بیایند و اوضاع میان حضرت علی و حضرت معاویه همچنان بهصورت قبلی باقی ماند. حضرت علی رضیاللهعنه در ممالك زیر سلطۀ خلافت خویش دخل و تصرف مینمود، و حضرت معاویه نیز در مناطق و ممالكی كه زیر فرمانروایی وی قرار داشت دخل و تصرف میكرد، و دخل و تصرف او در مقام استانداری بود نه بهعنوان مدعی خلافت. اما متاركة جنگ میان آنان همچنان پابرجا بود. بدین ترتیب جریان حكمیت بدون آنكه مشكل موجود را حلوفصل كند، پایان یافت.
پس از پایان نشست حكمیت، سرزمین شام زیر حاكمیت حضرت معاویه در آرامش قرار داشت و همه از او اطاعت میكردند. اما حضرت علی رضیاللهعنه با مشكل رو به افزایش خوارج روبرو گردید و در پی آن جنگ نهروان رخ داد. سرانجام حضرت علی رضیاللهعنه در پی توطئۀ تروریستی خوارج، با شمشیر زهرآلود فردی شقی و نگونبخت به نام عبدالرحمن بن ملجم خارجی در بامداد روز جمعه هفدهم رمضان سال چهل هجری بر دروازۀ مسجد كوفه زخمی گردید و شب 19 رمضان دعوت حق را لبیك گفت و به شهادت رسید.
پس از شهادت حضرت علی رضیاللهعنه مردم عراق با حضرت حسن رضیاللهعنه بیعت كردند. اوضاع چنان پیش میرفت كه نزدیك بود رویارویی دیگری میان سپاه عراق و شام رخ دهد. دو طرف تحركاتی را نیز آغاز كردند، اما در میان سپاه عراق هرجومرج پیش آمد و آنان از دستورات حضرت حسن رضیاللهعنه سرپیچی كردند و همین امر باعث شد تا ایشان به فكر مصالحه با حضرت معاویه بیفتد و به همین منظور نامهای برای وی فرستاد. سرانجام پس از مذاكراتی، در ماه ربیعالاول سال چهلویك هجری بین حضرت حسن و حضرت معاویه قرارداد صلح امضا شد و حضرت حسن به نفع حضرت معاویه از مقام خلافت كنار رفت، و این سال، «سال همبستگی» میان تمام مسلمانان نام گرفت.
درسی از توافقنامۀ حكمیت
از توافقنامۀ حكمیت بهعنوان یك سند سیاسی و دیپلماتیك مهم در تاریخ صدر اسلام، میتوان در حل منازعات میان كشورهای اسلامی بهخوبی بهره برد. به این صورت كه رهبران كشورهای اسلامی در قبال پیش آمدن چنین منازعاتی احساس مسئولیت كنند؛ ملتهای مسلمان نیز طرفهای درگیر را برای توقف جنگ و نزاع وادار نمایند و آنان را به پذیرش داوری شریعت اسلام ملزم سازند.
استفاده از شیوة حكمیت برای حل منازعات كشورهای اسلامی راه دخالت نیروهای خارجی را در سرزمینهای اسلامی مسدود میسازد و آنان بهانهای نخواهند داشت كه یكی از طرفین درگیر از آنان كمك خواسته است. زیرا در صورت فراهم شدن زمینه برای دخالت قدرتهای خارجی، آنها از این فرصت استفاده كرده و به توطئه علیه مسلمانان میپردازند و بر دامنة درگیریها میافزایند و برای حل منازعه راهحلهایی ارائه میكنند كه فقط منافع و مصالح آنها را تأمین میكند و مسلمانان فقط با آثار زیانبار راهحلهای پیشنهادی آنان مواجه میشوند. و به فرض رسیدن به صلحی با كمك قدرتهای خارجی، آن صلح بیش از نزاع و فتنهای كه درگیر آن بودند، برایشان مضر ثابت خواهد شد؛ چنانكه امروزه در عراق و افغانستان شاهد هستیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- برای نگارش این مقاله از سه كتاب گرانسنگ 1ـ أسمی المطالب فی سیرة أمیرالمؤمنین علی بن أبیطالب تألیف دكتر علیمحمد الصلابی، 2ـ تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة من روایات الامام الطبری و المحدثین تألیف محمد أمحزون، و 3ـ از ترجمۀ فارسی كتاب الخلفاء الراشدون بین الاستخلاف و الاستشهاد (خلفای راشدین از خلافت تا شهادت) تألیف دكتر صلاح عبدالفتاح الخالدی، ترجمة عبدالعزیز سلیمی، بهصورت ترجمه و اقتباس با اندكی تصرف استفاده شده است و ارجاعات ذكر شده در پینوشت به نقل از این کتابها آمده است.
1ـ وقعة صفین للمغتری، ص 479.
2ـ همان ص 481 ـ 884 .
3ـ أحداث و أحادیث فتنة الهرج، ص 147.
4ـ تاریخ طبری: 5/ 663 ـ 662.
5ـ مصنف ابن أبیشیبه: 8/ 336 ؛ مسند احمد مع الفتح الربانی: 8/ 483.
6ـ دراسة فی تاریخ الخلفاء الأمویین، ص: 38.
7ـ همان، ص: 38.
8ـ صفین، ص 482 ـ 485. دراسات فی عهد النبوة، ص: 433.
9ـ مصنف ابن أبیشیبه: 8/ 336.
10ـ معاویه ابن أبیسفیان، الغضبان، ص: 215.
11ـ أنساب الأشراف: 1/ 170.
12ـ أمحزون، محمد، تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة من روایات الامام الطبری و المحدثین، ص: 510، دارالسلام للطباعة و النشر، اسكندریه ـ قاهره، جمهوریة مصر العربیة، الطبعة الأولی، 1426هـ./2005م. ؛ الصلابی، علیمحمد، أسمی المطالب فی سیرة أمیرالمؤمنین علی بن أبیطالب، ص: 627، دار ابنكثیر، دمشق ـ بیروت، طبعة دارابنكثیر الأولی، 1425هـ./ 2004م.
13ـ سلسلة الأحادیث الصحیحة: 1/ 238، رقم: 155.
14ـ سنن الترمذی، كتاب المناقب، باب مناقب عمرو بن العاص، رقم: 3844.
15ـ الصلابی، علیمحمد، أسمی المطالب فی سیرة أمیرالمؤمنین علی بن أبیطالب، ص: 640 ـ 637.
16ـ الوثائق السیاسیه، ص: 538 ـ 537 ؛ الأخبار الطوال للدینوری، ص: 199 ـ 196 ؛ أنساب الأشراف: 1/ 382 ؛ تاریخ الطبری: 5/ 666 ـ 665 ؛ البدایه و النهایه: 7/ 277ـ 276.
17ـ الخالدی، صلاح عبدالفتاح، خلفای راشدین از خلافت تا شهادت (الخلفاء الراشدون بین الاستخلاف و الاستشهاد)، ترجمۀ عبدالعزیز سلیمی، ص: 339ـ332، نشر احسان، چاپ اول، 1382، تهران.
18ـ العواصم من القواصم، ابنالعربی، ص: 178ـ 180.
دیدگاههای کاربران