امروز :جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳

«زاهدان» خیلی تنهاست/ از دروازه خاش تا چهارراه رسولی، همۀ آنهایی که برای یک لقمه نان «جان» می‌دهند!

«زاهدان» خیلی تنهاست/ از دروازه خاش تا چهارراه رسولی، همۀ آنهایی که برای یک لقمه نان «جان» می‌دهند!

آدم‌های نگران و عزادار می‌گویند «زاهدان خیلی تنهاست» و اگر بچه زاهدان باشی معنای این تنهایی همیشگی را به خوبی می‌فهمی؛ بچه زاهدان که باشی می‌دانی چقدر این شهر تنها بود وقتی آب نداشت و دبه‌ها را می‌بُردند در گرمای سوزان تابستان سر کوچه‌ها تا آب شیرین بگیرند؛ معنای تمام‌شدن گاز و صف‌های طولانی پرسی‌گاز و ایران‌گاز را می‌دانی؛ معنای نبودن نفت در زمستان‌های خشک و صف‌های طولانی توزیع کوپنی نفت را می‌دانی؛ معنای تنهایی آنهایی که برای یک لقمه نان در خیابان‌ها شبانه‌روزی کار می‌کنند، فرقی نمی‌کند چهارراه رسولی یا چهارراه مگسی؛ دروازه خاش یا خیابان دانشگاه!
زاهدان همیشه تنها بوده و حالا با موج سنگین کرونای هندی، مردمان محروم استان سیستان‌وبلوچستان از همیشه تنهاتر هستند؛ آمارهای رسمی، هولناک است و همۀ همشهریان و آشنایان، عزادارند؛ همۀ پروفایل‌ها سیاه است؛ زاهدان به‌معنای واقعی کلمه «عزادار» است!

دردهای مردم؛ در خطریم اما باید کار کنیم!
عثمان؛ مردی سی‌وپنج ساله و پدر دو فرزند، میوه‌فروش سیار و دوره‌گرد در دروازه خاش زاهدان است؛ او در مورد این روزهای پرخطر و مرگ‌بار می‌گوید: «چطور خانه بنشینم؛ کرایه خانه دارم، هزینه‌های غذا دارم؛ اگر نیایم خیابان و روی این گاری‌ها میوه نفروشم بچه‌هایم حتی نان خالی هم نخواهند داشت؛ هیچ‌کس برای واکسن‌زدن به ما که شغل‌مان پرخطر است هیچ کاری نکرده؛ حتی به ما کمک نمی‌کنند تا مدتی در خانه بنشینیم؛ یا باید خیابان بیایم و کرونا بگیرم یا خانه بمانم و از گرسنگی بمیرم.»
هادی؛ یک مغازۀ کوچکِ فروش قهوه دارد؛ البته مغازه استیجاری است و ماهی ۴ میلیون تومان اجاره می‌دهد؛ چند روزی است که دستور داده‌اند باید درِ مغازه را ببندی؛ او می‌گوید: «چه کسی قرار است اجارۀ مغازه من را بدهد؛ آیا چند روز یا چند ماه اجاره‌ها را به ما می‌بخشند؟! من اگر کرونا نگیرم، از فکر اجاره خانه و اجاره مغازه و هزینه‌ها دیوانه می‌شوم؛ ماهی ۶ میلیون تومان فقط اجاره می‌دهم؛ دیگر پولی نمی‌ماند که خودم را بیمه کنم؛ من حتی یک دفترچه بیمه کارگری هم ندارم که اگر مریض شدم بتوانم بروم دکتر!»
زهره، زنی است که پیش از این در یک شرکت نظافتچی شاغل بوده و حالا چند ماهی است که کار کم شده و کم‌کم تعطیل شده؛ او نیز از شرایط به‌وجودآمده ناراضی است؛ او نان خالی در بساط ندارد و هیچ‌کس به او نگفته بیا واکسن بزن که او استقبال نکند و یا امتناع کند؛ او نیز مثل سایرین مجبور است برود آزاد در منازل پرخطر مردم کار کند؛ کار نظافت تا «نان» دربیاورد و از گرسنگی نمیرد!
مردم زاهدان، از هرکه می‌پرسی خبری از واکسن و واکسیناسیون ندارند؛ حتی سالمندان یا به ندرت واکسینه شده‌اند یا به سختی و با تحمل صف‌های طولانی در این روزهای بحرانی توانسته‌اند واکسن تزریق کنند؛ و علاوه بر شاغلان غیررسمی این شهر که بسیارند و اصولاً «نمی‌توانند» در خانه بنشینند، معضل بزرگ دیگر، کودکان کار بی‌شماری است که در خیابان‌های این شهر به دنبال نان هستند؛ دریغ که نتیجۀ سیاست‌های تعدیلی دهه‌های اخیر برای زاهدان، موج سنگین متکدیان و کودکان کار بوده است؛ زاهدانی که نسل‌های پیش به یاد نمی‌آورند در خیابان‌هایش این‌همه کودک کار باشد!
از جمله شعیب پنج،شش ساله که دعا می‌فروشد؛ او هر روز از شیرآباد تا خیابان دانشگاهِ زاهدان پیاده می‌آید تا دعا بفروشد و خرج مادر بیمارش را دربیاورد؛ فقط معجزه‌ای می‌تواند شعیب را نجات دهد و صدها و هزارها مثل شعیب هستند که این روزها هیولای کرونا، قدم‌به‌قدم در تعقیب آنهاست و مرگ هر لحظه بیخ گوش‌شان نفس می‌کشد!

حرف آخر از زبان خودِ مردم!
بحران در زاهدان جدی است و با بهانه‌آوردن و فرافکنی، موج بحران فروکش نمی‌کند؛ باید پرسید واقعاً چه برنامه‌ای برای این‌همه کودک کار و کارگران غیررسمی دارند؟ برای مردم محروم زاهدان قرار است چه بکنند تا هر روز مثل برگ درخت فرونریزند؛ برای «شیرآباد» و «باباییان»؛ محلات محروم زاهدان چه برنامه‌ای دارند؛ وزارت بهداشت و نمایندگان مجلس چه برنامه‌ای دارند؛ بیمارستان‌ها لبالب پُر، امکانات در مرز اتمام، و مرگ کرونایی در زاهدان بیداد می‌کند.
حرف آخر را از زبان یک دانشجوی زاهدانی می‌شنویم؛ دانشجویی که پیش از این، برای تامین بخشی از مخارج زندگی کار می‌کرد و حالا خانه نشسته است: «زاهدان خیلی تنهاست؛ یا به سرعت این مردم محروم را با اولویت آنهایی که محروم‌ترند و بیشتر در معرض خطر، واکسینه کنند یا اینکه لااقل از صندوق ذخیره یا سایر منابع بیت‌المال برداشت کنند و به شهروندان محروم این استان پول مناسب بدهند تا چند وقت، حداقل دو هفته در خانه بمانند؛ یادش بخیر، روزگاری بود که فکر می‌کردیم قرار است محرومان و مستضعفان سهمی از ثروت‌ها داشته باشند، روزگاری بود که فکر می‌کردیم قرار است بیایند و بلیت‌های سینما مهربانِ زاهدان را قسمت کنند اما حالا فقط مرگِ کرونایی را قسمت می‌کنند، خدایا معجزه‌ای کن، زاهدان خیلی تنهاست…»

به نقل از: خبرگزاری ایلنا


دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید