امروز :پنجشنبه, ۳۰ فروردین , ۱۴۰۳

مردی که می‌گریست!

مردی که می‌گریست!

ابوبکرِ صدیق رضی‌الله‌عنه، یار غار پیامبر ﷺ را می‌گویم. عجایبِ این مرد، بی‌شمار است، یکی از آنها ـ و من می‌گویم عجیب‌ترین‌اش ـ علاقۀ وافر او به پیامبر ﷺ بود. نمی‌گویم پیامبر ﷺ را «دوست» داشت؛ چون علاقه‌اش به محمد ﷺ فراتر از دوست‌داشتن بود. از طرفی می‌ترسم بگویم «عاشق» پیامبر بود، چون در قرآن که کلام خداست و حدیث که سخن پیامبر ﷺ، نامی از «عشق» نرفته است؛ هرگز. حتی در عاشقانه‌ترین داستانش، یعنی داستان یوسف. وقتی قرآن سخن از شیدایی می‌زند، تعبیرش این است: «قد شغفها حبا» (سخت دل‌بستۀ او شده است). اگر اصطلاح عاشق‌شدن رواست، می گویم: «ابوبکر عاشق پیامبر ﷺ بود.»
چرا می گویم عاشق؟ دلیل دارم. نه یکی، نه دوتا، چندین و چند تا.
محبوبش (شما بخوانید معشوقش) را در کنار کعبه می‌زنند، تعداد دشمنان زیاد است، مداخله می‌کند. دست از محمد ﷺ برمی‌دارند و او را به باد کتک می‌گیرند، می‌زنندش تا دم ِمرگ. بیهوش می‌شود. به خانه‌اش می‌برند. به هوش می‌آید. خوشحال می‌شوند؛ زنش، مادرش و همۀ اطرافیانش. او اما ناراحت است. محبوبش (و باز بخوانید معشوقش) محمد ﷺ را ندیده است. می‌پرسند: آب می‌خوری؟ نه. غذا؟ نه. دارو؟ نه. استراحت؟ نه، محمد ﷺ را باید ببینم. از اطرافیان انکار و از او اصرار. امکان ندارد، باید محمد ﷺ را ببینم. زبان حالش می‌گوید: «از سر بالین من برخیز ای نادان طبیب / دردمند عشق را درمان به‌جز دیدار نیست» نای راه رفتن ندارد. شانه‌هایش را می‌گیرند. کشان‌کشان نزد محمدش می‌برند. می‌بیند و آرام می‌گیرد.
شب هجرت و در غار. قریش رد پای او و محبوبش را گرفته‌اند. نزدیک است آنان را بیابند. می‌گرید و می‌گوید: «ای پیامبر خدا، اگر زیر پای خود را بنگرند ما را می‌بینند. من نگران توام محبوب من.» محمد ﷺ آرام‌اش می‌کند؛ «غمگین‌مباش، خدا با ماست.» خداوند حرف محمد ﷺ را تایید می‌کند: «ابوبکر! ناراحت نباش، خدا با شماست.»
از غار به طرف یثرب به راه می‌افتند. سراقه؛ ردیاب معروف عرب، به دنبال‌شان اسب می‌دوانَد. ابوبکر دوباره اشک می‌ریزد. «چه شده است؟ چرا گریه می‌کنی ابوبکر؟» «نگران توام محبوب من، دارد به ما می‌رسد. قاصد قریش، طمع مال او را کور کرده است، می‌گیردت و تحویل قریش‌ات می‌دهد.» محمد ﷺ دوباره می‌گوید: «غمگین مباش، خدا با ماست.» خداوند باز پیامبرش را تصدیق می‌کند. اسب سراقه در بطحای مکه تا زانو به زمین می‌رود. سوارش را بر زمین می‌کوبد. از راکب اصرار و از مرکب انکار و باز خداوند به یاری پیامبر و یار غارش می‌آید.
تاریخ می‌گوید: در فتح مکه، وقتی ابوقحافه، پدر ابوبکر مسلمان شد، ابوبکر گریست. گفتند: باید خوشحال باشی، چه وقت گریستن است؟! می‌گوید: کاش به‌جای پدرم، عموی پیامبر ایمان می‌آورد تا او خوشحال می‌شد.
نوشته‌اند: پیامبر ﷺ مریض شد. ابوبکر به عیادتش آمد، مریضیِ محبوب را تحمل نکرد. خود بر بستر بیماری افتاد. محمد ﷺ بهبود یافت، به ملاقات ابوبکر آمد. تا چشم ابوبکر به محمد ﷺ افتاد، از بستر بیماری برخاست. خوب شده بود، خوبِ خوب؛ انگار اصلاً مریض نبوده است.
تاریخ می‌گوید: پیامبر ﷺ در خطبه‌اش گفت: خداوند بنده‌ای را بین ماندن در این دنیا و رفتن به آن دنیا مخیر گذاشت و آن بنده، رفتن نزد خدا را انتخاب کرد. ابوبکر گریست. گفتند: چرا؟ گفت: آن بنده محمد است. به زودی می‌رود. راست می‌گفت. دیری نپایید که محبوبش رفت!
او حتی وقتی خوشحال بود نیز می‌گریست. اما نه در هر خوشحالی‌ای؛ اگر علت آن خوشحالی همراهی محبوبش محمد ﷺ در سفر باشد. تاریخ‌نویسان نوشته‌اند: «وقتی خبر رسید در سفر هجرت همسفر محبوبش محمد ﷺ است از خوشحالی گریست! عائشه؛ ام‌المومنین می‌گوید: دیدم ابوبکر از فرط خوشی می‌گرید.
اطرافیان او را شناخته بودند. می‌دانستند که اشک‌اش اگر برای محمد ﷺ باشد مضایقه نمی‌کند، فوراً فوران می‌کند. پیامبر ﷺ در روزهای پایان زندگی که سخت مریض است دستور می‌دهد که به ابوبکر بگویند برای مردم نماز بخواند. عائشه که پدرش را می‌شناسد، می‌داند که او طاقت ایستادن در محراب محبوبش محمد ﷺ را ندارد. می‌گوید: «ابوبکر اگر بدون شما در محراب بایستد، اشک امانش نمی‌دهد. کسی دیگر را ماموریت دهید. » محمد ﷺ می‌گوید: «فقط ابوبکر و دیگر هیچ کس.»
قربانت شوم مردِ دوست‌داشتنی! چگونه توانستی جلو سیل اشکت را بگیری زمانی که پرده از چهره محبوبت محمد ﷺ برداشتی، چهره‌اش را بوسیدی و برای آخرین بار با جسد بی‌جانش وداع گفتی؟
چگونه قدم‌هایت توان ایستادن داشت، آن‌زمان که در مسجد با صدای رسا گفتی: «هر کس محمد را می‌پرستید بداند که محمد مرده است و هر کس خدا را می‌پرستد خداوند زنده و ابدی است.»
همۀ این کارها فقط و فقط از یک عاشق برمی‌آید و بس! خدایت بیامرزد مردِ مهربان که عشق را به تمام معنا تفسیر کردی./ انواروِب


دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید