سنیآنلاین/ مولانا مفتی احتشامالحق آسیاآبادی و فرزند برومندشان عصر یکشنبه 3 مرداد در شهرستان “کیچ” ایالت بلوچستان پاکستان توسط افراد ناشناس به شهادت رسیدند. یکی از شخصیتهای مطرح علمی و اجتماعی منطقه که نسبت به این حادثهی ترور واکنش نشان دادند، مولانا مفتی محمدقاسم قاسمی، رئیس دارالافتای دارالعلوم زاهدان و سردبیر مجله ندای اسلام بود.
ایشان در نخستین جلسه اساتید و مدرسان دارالعلوم زاهدان در سال تحصیلی جدید، که صبح سهشنبه 5 مرداد 1395 برگزار شد، با بیان اینکه فعالیتهای مولانا احتشامالحق محدود به یک جبهه نبود، به نکات مهمی دربارهی شخصیت، افکار و ویژگیهای این عالم فرزانه بلوچستان اشاره کرد.
مشروح سخنان ایشان در ادامه میآید:
در دارالعلوم کراچی پاکستان زمانی که در سال اول مقدمات تحصیل میکردم با مولانا احتشامالحق هماتاق شدم. ایشان آن زمان به گمان غالب من در سال موقوفعلیه (سال هفتم) به تحصیل میپرداخت و با آنکه خودش طلبه بود اما نقشی مصلحانه در بین طلاب داشت. همواره به فکر اصلاح مدرسه، طلاب و هماتاقیها بود. یک مرتبه به من گفت: اگر میخواهی خوب درس بخوانی کتاب «تعلیمالمتعلم» را حتما بخوان. گفتم: استادی نیست که این کتاب را به من درس بدهد. مولانا گفت: من خودم به تو درس میدهم. و ایشان کتاب «تعلیم المتعلم» را به بنده درس داد که خیلی هم برایم مفید شد.
مولانا احتشامالحق رحمهالله در تأسیس جمعیت طلاب اهلسنت نقش بسیار موثری ایفا کرد. در زمان طلبگی با اساتید، از جمله مولانا مفتی محمدشفیع، مولانا محمدتقی، و حتی اساتیدی که با آنان درس نداشت، ارتباط عمیق و تنگاتنگی داشت و این ارتباط را تا آخر حفظ کرد. با اساتید و مشایخی مانند مفتی محمدتقی عثمانی دامتبرکاته ارتباط مداوم داشت. همچنین با علمای ایران ارتباط تنگاتنگی داشت. هرگاه یکی از علمای ایران مثل مولانا عبدالعزیز، مولانا شهداد، مولانا محمدیوسف، مولانا خالد و… به پاکستان سفر میکرد حتما او را به صبحانه، شام یا نهار طلبگی دعوت میکرد و حق مهماننوازی را بهجا میآورد.
مولانا آسیاآبادی خود را به یک جبهه محدود نکرده بود. ایشان علیه همه گروههای انحرافی از جمله مسیحیت فعال بود. محضر حضرت شیخالاسلام [مولانا عبدالحمید] میآمد و مانند بچهای گریه میکرد. میگفت برای نسل آیندهی ما دارند کلیسا میسازند، نسل ما دارد به سمت مسیحیت میرود. ایشان به فکر نسل آینده بود.
مولانا احتشامالحق در امور مدرسه دامن تقوا را رها نمیکرد. در صلحجویی خیلی صبور بود، شاید به خاطر محبوبیت، اخلاص و یا کهولتی که داشت در حل پروندههای بسیار بزرگ حتی در ایران، پیشین و ایرانشهر موفق بود. اگر میدانست بین شاگردان و اساتید اختلافی است آن را در اولویت قرار میداد و در اسرع وقت حل میکرد. چنانکه یک مرتبه وقتی مطلع شد در جنوب استان ما میان برخی از اساتید یک مدرسه و مدیر آن سوءتفاهم پیش آمده است، بلافاصله قدم پیش گذاشت و مسئله را حل کرد. محبوبیت ایشان فراتر از یک منطقه و گروه بود و بر همین اساس شهادت ایشان همه را متاثر کرده است. حتی رهبران احزاب ملیگرا و ذکریها هم بیانیه صادر کردهاند و شهادت ایشان را تلاش برای عقیمسازی علمی بلوچستان دانستهاند.
مولانا احتشامالحق به احوال ایران علاقهمند بود. من عالمی را در پاکستان ندیدهام که اینقدر نسبت به احوال جزئی ایران علاقه نشان بدهد. با مولانا عبدالحمید و مولانا عبدالعزیز محبت داشت و احوالشان را جویا میشد. وقتی با ایشان ملاقات میکردیم، متوجه میشدیم که از جزئیات بعضی مسائل داخلی ما مطلع است و پیشنهادهایی هم ارائه میکرد.
مولوی شبیراحمد، فرزند مولانا احتشامالحق نیز که در هنگام این حادثه همراه پدرش بود و به شهادت رسید، انسان مستعدی بود. او از نظر علمی و شایستگی نزدیکتر به مولانا احتشامالحق بود. به نظر میرسد این ترور طبق برنامهای از قبل طراحیشده و با برنامهریزی دقیق انجام شده است.
اللهم اغفرله و ارحمه و لا تفتنّا بعده.
دیدگاههای کاربران