بدون تردید سر تا پای وجود ما انسانها غرق دریای بیکران نعمتهای الهی است. در هر نفسی که فرو می رود و بر می آید نه تنها دو نعمت که صدها نعمت موجود است، و بر هر نعمتی شکری واجب. هر دقیقه ای که از عمر ما می گذرد حیات و سلامت ما مدیون میلیونها موجود زنده در درون ما و میلیونها موجود جاندار و بیجان در بیرون ماست که بدون فعالیت آنها ادامه حیات حتی برای یک لحظه ممکن نیست.
آیا هیچ می دانی که در بدنت چه تجهیزات پیشرفته ای تعبیه شده است؟ قلب، کلیه، کبد، شُش، معده، مثانه، عقل و…
آیا با خود اندیشیده ای که خداوند چه نعمتهای آفاقی برای رفاه تو در کائنات گذاشته است؟ خورشید، ماه، ستارگان، آب، هوا و…
چقدر به نعمت سلامتی، مال، مقام، شرافت، خانواده و مهمتر از همۀ اینها به نعمت دین و آیین اسلام فکر کرده ای؟
تمام نعمتهای الهی شایسته شکراند و عرصه شکرگزاری و سپاس بسیار است و به حساب نمی آید. همان گونه که خداوند در قرآن مجید ارشاد می فرماید: «و إن تعدوا نعمة الله لاتحصوها إن الله غفور رحیم» (نحل:18) و اگر بخواهید نعمت های خدا را بشمارید، نمی توانید، قطعا خداوند آمرزنده و مهربان است.
به راستی که عقل انسان از توصیف نعمتی از نعمتهای الهی و احاطه بر آن ناتوان است، چه رسد به تعریف و توصیف تمام نعمتهای گوناگون او.
البته منظور از شکرگزاری تنها به کار بردن یک کلمه تشریفاتی و گفتن با زبان نیست؛ به عقیده دانشمندان اخلاق اساساً شکرگزاری دارای سه مرحله است:
اول: شکر قلبی؛ و آن اندیشه درباره نعمتها و شناخت ذات بزرگی که بخشنده آنهاست؛ آثار این شکر در ایمان، خضوع، خشوع و خشیت الهی و امثال آن تبلور می یابد.
دوم: شکر زبانی که بنده به وسیله زبان، ثنا و مدح منعم را به جا می آورد.
سوم: شکر عملی که بسیار حایز اهمیت است؛ در این مرحله باید درست بیندیشیم که هر نعمتی برای چه هدفی به ما داده شده است، آن را در مورد خودش صرف کنیم و چنانچه این کار را نکنیم کفران نعمت کرده ایم.
راستی چرا خداوند به ما چشم داد؟ چرا نعمت شنوایی و گویایی بخشید؟ چرا نیروی فکر و اندیشه و دانش، نفوذ اجتماعی، مال و ثروت و سلامتی و تندرستی عطا کرد؟ آیا جز این بوده که عظمت او را در این جهان ببنیم، راه زندگی را بشناسیم و با این ابزارها در مسیر تکامل گام برداریم؟ اگر نعمت الهی را به نحو شایسته مصرف کردیم شکر عملی است و چنانچه وسیله ای شد برای طغیان و خودپرستی و غرور و غفلت و بیگانگی و دوری از خداوند این عین کفران نعمت است.
علامه ابن کثیر رحمه الله می فرماید: «إذا قمتم بما أمرکم الله من طاعة بأداء فرائضه و ترک محارمه و حفظ حدوده فلعلکم أن تکونوا من الشاکرین.»
هرگاه فرمان خداوند را اطاعت کنید و فرائض او را ادا نمایید و از چیزهای حرام اجتناب ورزید و حدود و موازین الهی را رعایت کنید در چنین صورتی شما از شاکران خواهید بود.
ثمرۀ شکر
شکر و سپاس خداوند نوعی اعتراف به عظمت و احسان اوست. وظیفه انسان آن است که در مقابل این همه نعمتهای الهی، به بارگاه او سر تعظیم فرود آورده و شکرگزار باشد. مومن هیچگاه به خود اجازه نمی دهد که در برابر نعمتهای سرشار خداوند ناسپاس باشد و یا به کم و زیاد مقدرات اشیای هستی شکایت داشته و زبان گلایه واعتراض دراز نماید. مومن بر این عقیده است که همیشه شکر نعمت باعث ازدیاد و رشد نعمت می گردد و برعکس کفر نعمت باعث از بین رفتن آن می شود و ثوابی نیز عاید صاحب آن نمی گردد.
چنانکه خداوند می فرماید: «لئن شکرتم لأزیدنکم و لئن کفرتم إن عذابی لشدید» (ابراهیم:7)
اگر واقعا سپاسگزاری کنید نعمت شما را افزون خواهیم کرد و چنانچه ناسپاسی نمایید قطعا عذاب من سخت خواهد بود.
شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند
افراد سخاوتمند و کریم وقتی نعمتی به آنها روی آورد بازگو می کنند و شکر خدا را بجا می آورند، و عملشان نیز تأیید و تاکیدی است بر این حقیقت. به عکس بخیلانِ دون همت که دائما ناله می کنند و اگر دنیا را نیز به آنها بدهی اصرار در پرده پوشی بر نعمتها دارند. چهره آنان فقیرانه و سخنانشان آمیخته با آه و زاری و عملشان نیز بیانگر فقر است.
یادآوری نعمتهای خداوند سبب می شود که انسان کمبودها را کمتر احساس کند، از بیماریها شکوه نکند. فرد مومن هنگامی که به بیماری مبتلا می شود به نعمتهای دیگری که در کنار بیماری از آنها برخورداراست می اندیشد و بقیه امکانات موجود در کنار آن را بازگو می کند. مثلا با خود می گوید: «الحمدلله» من برای سپری کردن دوران بیماری کسانی را دارم که از من تیمارداری و پرستاری کنند، برای درمان بیماری من پزشک معالجی یافت می شود، هزینه درمان بیماری را دارم، این بیماری من نسبت به فلان بیماری آسان تر است. وقتی به امثال این موارد توجه می کند، دیگر بابت ابتلا به آن بیماری جزع و فزع نمی کند.
افرادی با این بینش در سختیها و طوفانهای زندگی گرفتار یأس و نومیدی و اضطراب و ناراحتی نمی شوند و توانشان در مبارزه با مشکلات زیاد است.
بنابراین سود شکرگزاری که همان دوام نعمت، و افزایش آن، به اضافه ثواب آخرت است، عاید خود انسان می شود. همان گونه که کفران نعمت فقط دامان خود فرد ناسپاس را می گیرد.
شکر؛ باعث دفع بلا و جلب رضایت مولی
انسانهای شکرگزارِ با ایمان، به جای عذاب و گرفتاری، مورد لطف و عنایت خداوند قرار می گیرند. همان گونه که خداوند می فرماید: «ما یفعل الله بعذابکم إن شکرتم و آمنتم و کان الله شاکرا علیما» (نساء: 147)
اگر سپاس بدارید و ایمان آورید، خداوند می خواهد با عذاب شما چه کند؟ که خدا همواره سپاس پذیر و حق شناس و داناست.
بنابراین خداوند متعال در ازای سپاسگزاری، پاسخ آن را خواهد داد، گرچه ذات باری تعالی هیچ گونه نیازی به تشکر و سپاس بندگان خود ندارد و برای ذات مقدس او هیچ گونه تفاوتی نمی کند که کدام انسان سپاسگزار و کدام یکی ناسپاس است، بلکه نتیجه تلاش و عمل هر انسانی به خود او برمی گردد، همان طوری که خداوند می فرماید: «ومن شکر فإنما یشکر لنفسه و من کفر فإن ربی غنی کریم» (نمل:40)
و هر کس سپاس گزارد تنها به سود خویش سپاس می گزارد و هر کس ناسپاسی کند، بی گمان پروردگارم بی نیاز و کریم است.
باز در جایی دیگر می خوانیم: «و سیجزی الله الشاکرین» (آل عمران:144)
و خداوند شکرگزاران را پاداش خواهد داد.
شکر، نفس را پاک می کند و موجب قربت انسان شاکر به خدای متعال و باعث بذل و بخشش الهی می شود و بدین ترتیب منافع ارزشمندی برای فرد و جامعه به بار می آورد.
ارتقای معنویت؛ راهی به سمت شکرگزاری
تفکر در نعمتهای متنوع معنوی یکی از راههای شکرگزاری است. در حدیث آمده است: «عن عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده عن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال: خصلتان من کانتا فیه کتبه الله شاکراً و صابراً، من نظر فی دینه إلی من هو فوقه فاقتدی به و نظر فی دنیاه إلی من هو دونه فحمدالله علی ما فضّله الله علیه، کتبه الله شاکراً صابراً و من نظر فی دینه إلی من هو دونه و نظر إلی دنیاه إلی من هو فوقه فأسف علی ما فاته منه، لم یکتبه الله شاکراً صابراً» (جامع الترمذی: رقم الحدیث:2512)
هر کس دارای دو خصلت باشد، خداوند او را در زمره شاکران و صابران قرار خواهد داد؛ نخست شخصی که در امور دین و شریعت، بندگانی را مورد توجه قرار می دهد که از او به مراتب بالاتراند و آنان را سرمشق دینی خود قرار می دهد، و در امور دنیا به افرادی نظر می کند که از لحاظ دنیوی در رتبه و مقامی پایین تر از وی قرار دارند، وانگهی در مقابل این که خداوند متعال با فضل و کرم خود، نسبت به آنان نعمتهای بیشتری به او عنایت کرده، شکر و سپاس خداوند را بجا می آورد. خداوند او را در گروه صابران و سپاسگزاران نعمتهای خود قرار خواهد داد، و ثانیا هر کس در مورد دین و شریعت به افراد پایین تر از خود و در امور دنیوی به افراد بالاتر از خود بنگرد و بر نعمتهایی که از دنیا به او نرسیده و از آنها محروم گشته، متأسف شود و اظهار غم و اندوه و گلایه کند، خداوند متعال او را در گروه صابران و سپاسگزاران نعمتهای خود قرار نخواهد داد.
این حدیث تاثیر مهمی در درمان روان فرد و جامعه دارد، زیرا یکی از مهمترین عواملی که دشمنی فردی و اجتماعی را به دنبال دارد تفاوت مردم در سطح زندگی است. اگر سطح مادی افراد تنها میزان سنجش برتری مردم نسبت به یکدیگر قرار داده شود، چنین باوری مردم را به یک درگیری طبقاتی می کشاند. آنان به داشته های خود هیچ اعتنایی نخواهند کرد و با تمام حرص و ولع در مسیر دنیاطلبی پیش می روند و ایستگاهی هم برای خواسته های مادیشان وجود ندارد، در نتیجه شکر در قاموس این گونه افراد جایی نخواهد داشت. از سوی دیگر حضرت رسول صلی الله علیه وسلم از پیروان خود خواسته که در امور دینی به بالاتر از خود بنگرند. هدف ایشان نشان دادن نمونه های صالح و با ایمان و الگوپذیری از این افراد در سطح جامعه اسلامی بوده است تا چنین رویکردی زمینه ارتقای معنویت افراد جامعه را فراهم سازد.
شکرگزاری با بازگو کردن نعمتها
یکی دیگر از راههای شکر نعمت، سخن گفتن در مورد نعمتهاست. کسی که آثار نعمتهای الهی در زندگی وی مشاهده نشود، کفران نعمت کرده است.
خداوند در قرآن خطاب به پیامبرش می فرماید: «و أما بنعمة ربک فحدث» (ضحی: 11) و نعمت پروردگارت را به منظور سپاس بازگو کن.
در روایت آمده است: «عن قتادة قال: رأی النبی صلی الله علیه وسلم رجلاً رث الهیئة و قال مرة رأی رجلا علیه أطمار له یعنی خلق الثیاب. قال: فدعاه النبی صلی الله علیه وسلم فقال: هل لک شئ؟ قال: قال: نعم، قال: فکل و اشرب و البس و تصدق فی غیر سرف و لا مخیلة فإن الله یحب أن یری أثر نعمته علی عبده». (شعب الایمان: رقم الحدیث 6194)
آن حضرت صلی الله علیه وسلم مردی را که لباس ژولیده و کهنه پوشیده بود مشاهده کرد. از او پرسید: آیا مالی داری؟ پاسخ داد: آری! حضرت رسول اکرم صلی اله علیه وسلم فرمودند: بخور، بنوش، بپوش و بدون اسراف و خودنمایی صدقه بده. همانا خداوند دوست دارد که اثر نعمت خود را بر بنده اش ببیند.
بنابراین کتمان نمودن نعمتهای الهی و خود را فقیر جلوه دادن امر قابل تحسینی نیست. افراد توانگری که ظاهر ژولیده را تواضع تلقی می کنند ولی قلبشان مملو از محبت دنیاست و از ثروتشان در راستای رفاه خود و اطرافیان و مستمندان جامعه بهره نمی برند، و تأسف بارتر اینکه از پرداخت زکات که یک تکلیف الهی است شانه خالی می کنند، بدانند که این گونه اقدامات کفران صریح نعمت الهی به شمار می رود.
سرانجام ناسپاسی
ناشکری نعمت خدا گاهی با ناسپاسی و گاهی با منکر شدن این که دهندۀ آن نعمت، خداست صورت می پذیرد. فرد به جای انتساب نعمت به منعم حقیقی، آن را به دانش و تجربه و آگاهی و زحمت شخصی و تلاش و کوشش نسبت می دهد و گاهی ناسپاسی با استفاده بد صورت می گیرد، از قبیل غرور و سرمستی و تکبر بر مردمان و بهره برداری از نعمت در راه شهوات و فساد. همه اینها مصادیقی از ناشکری نعمت الهی است. چه بسا نعمتهایی که بر اثر ناسپاسی به جای این که نعمت باشد، به نقمت و استدراج تبدیل می گردد و به جای این که سعادت بیافریند مایۀ شقاوت می شود.
همان گونه که خداوند می فرماید: «و ضرب الله مثلا قریةً کانت آمنة مطمئنة یأتیها رزقها رغداً من کل مکان فکفرت بأنعم الله فأذاقهاالله لباس الجوع و الخوف بما کانوا یصنعون» (سوره نحل:111)
خداوند (برای آنان که کفران نعمت می کنند، داستان) مردمان شهری را مثل می زند که در امن و امان بسر می بردند و از هر طرف روزیشان به گونه فراوان به سویشان سرازیر می شد. اما آنان کفران نعمت خدا کردند، و خداوند به خاطر کاری که انجام دادند گرسنگی و هراس را بدیشان چشاند.
داستان قوم سبأ نمونه بارز دیگری از عاقبت ناسپاسی است که خداوند آن را در معرض انظار عموم قرار داد تا عبرت بگیرند.
در پایان این ماجرا چنین می فرماید: «و ظلموا أنفسهم فجعلناهم أحادیث و مزقناهم کل ممزق إن فی ذلک لآیات لکل صبار شکور» (سباء:19)
به خود ستم کردند (ما چنان زندگی ایشان را پریشان کردیم که) آنان را سخنانی (بر سر زبان ها) نمودیم و سخت متلاشی شان ساختیم، قطعا در این سرگذشت نشانه های عبرت برای همه شکیبایان سپاسگزار است.
در ماجرای ابرص و اقرع و اعمی که حضرت ابوهریره رضی الله عنه از حضرت نبی اکرم صلی الله علیه وسلم روایت کرده بالاترین درسهاست؛
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: خداوند متعال خواست که سه تن از بنی اسرائیل را که یکی پیس مادرزاد و دیگری کچل مادرزاد و سومی کور مادرزاد بود بیازماید. لذا فرشته ای را فرستاد که نزد ابرص (پیس) آمده و گفت: چه چیزی را بیشتر دوست داری؟ وی گفت: رنگ نیکو و پوست خوب و این که بیماریم که سبب نفرت و دوری مردم از من شده از میان برود. پس [فرشته] دستی بر وی کشید، عارضۀ پیسی از میان رفت و رنگ نیکو به وی داده شد. به او گفت: کدام مال را بیشتر دوست داری؟ پاسخ داد: شتر یا گاو [شک در قول راوی است.] خداوند به او ماده شتر آبستنی داد و گفت: خداوند در آن برکت دهد.
آنگاه نزد کچل آمد و گفت: چه چیزی را بیشتر دوست داری؟ گفت: موی نیکو و برطرف شدن کچلی که مردم بر اثر آن از من متنفراند. دست بر سر او مالید، کچلی نماند و موی نیکو بر آورد. گفت: کدام مال را دوست تر داری؟ گفت: گاو. گاو آبستنی به او داده شد. گفت: خداوند برایت در آن برکت دهد.
سپس نزد کور آمد و گفت: چه چیزی را بیشتر دوست داری؟ گفت: این که خداوند بینایی را به من باز دهد تا مردم را ببینم. دست بر او کشید و خداوند بینایی را به او بازگرداند. گفت: چه مالی را دوست تر داری؟ گفت: گوسفند را. خداوند گوسفند بارداری را به او داد. این سه حیوان آبستن زاییدند و آن یکی صاحب یک دشت شتر و دیگری صاحب یک دشت گاو و سومی صاحب یک دشت گوسفند شد.
سپس روزی این فرشته نزد شخص مبتلا به پیسی به همان صورت پیسی آمد و گفت: مردی هستم مسکین که از سفر بازمانده ام و نمی توانم به منزل برسم مگر به کمک خداوند و سپس تو. از تو می خواهم به خاطر کسی که به تو رنگ و پوست زیبا و مال داد به من شتری بدهی تا بتوانم سفر را به وسیله آن پایان دهم. مرد پاسخ داد: حقوق و بدهی زیاد دارم. فرشته گفت: فکر کنم تو را می شناسم، آیا همان ابرص فقیر نیستی که مردم از تو نفرت داشتند و اکنون خداوند این همه نعمت به تو داده است. مرد گفت: من این مال را از اجدادم به ارث برده ام! گفت: اگر دروغ می گویی خداوند تو را به حالت اولی برگرداند.
سپس نزد کچل به شکل و قیافه سابق او رفت. کچل هم مانند ابرص جواب رد داد و فرشته هم به او همان گفت که به ابرص گفته بود و گفت: چنانچه دروغ می گویی خداوند تو را به حالت اول برگرداند.
آنگاه به شکل و قیاقه کور نزد مرد نابینا آمد و گفت: مردی مسکین و مسافرم، اسباب سفرم نمانده، امروز فریادرسی ندارم جز خداوند و سپس تو. از تو می خواهم به حق آن که نور چشمانت را به تو باز داد، گوسفندی به من عطا کنی که بدان به سفرم ادامه دهم. وی گفت: آری! من نابینا بودم، خداوند بینایی را به من برگردانده است. آنچه میل داری بردار و هر چه می خواهی بگذار. سوگند به خدا امروز هر چه ببری با تو سخت گیری نخواهم کرد. فرشته گفت: مالت را با خود بردار. شما مورد آزمایش قرار گرفتید، خداوند از تو راضی شد و بر دو رفیقت خشم گرفت. (متفق علیه)
آری! این جهان دارای رنج و آلام، آرامش و خوشحالی، غم و اندوه، تلخی و شیرینی، خوشی و ناخوشی است، و همه اینها از سوی پروردگار و طبق حکم اوست. مومنان راستین هرگز هنگام بروز مشکلات و مصائب، دچار یأس و سراسیمگی نمی شوند و هرگاه اوضاع مساعد و وفق مرادشان باشد و اسباب خوشی و رفاه برایشان فراهم گردد، آن را نتیجه کمال و توان بازوی خویش نمی پندارند، بلکه آن را فضل الهی دانسته و بر آن شاکراند.
در پرتو شکر نعمت، زندگی اصلاح و رو به راه می گردد. انسانهای شاکر با رو کردن به ولی نعمت، اطمینان یافته و آرامش پیدا می کنند. آنان بر اثر از دست دادن نعمت به هول و هراس نمی افتند و آه و ناله سر نمی دهند و حسرت و افسوس نمی خورند، چه در هر صورت، دهندۀ نعمت موجود است.
آن حضرت صلی الله علیه وسلم می فرماید: «عجباً لأمرالمؤمن إن أمره کله له خیر و لیس ذلک إلاّ للمومن؛ إن أصابته سرّاء شکر فکان خیراً له و إن أصابته ضرّاء صبر فکان خیراً له» (مسلم) مومن حال عجیبی دارد چون در هر حال و موقعیتی برای او خیر تمام است؛ اگر به او خوشی و آرامشی برسد، سپاس پروردگار را به جای می آورد و این برایش خیر است و چنانچه با رنج و مصیبتی مبتلا شود، بر آن صبر می کند و این صبر برای او سراسر خیر و موجب برکت است.
ادای حق شکر پروردگار از یک نظر بسیار دشوار است، زیرا همین که انسان در مقام شکر بر می آید و توفیق شکرگزاری پیدا می کند خود، نعمت تازه ای است که نیاز به شکر مجدد دارد.
پس به قول سعدی رحمه الله:
بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدا آورد
ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که بجا آورد
از خداوند منان مسئلت داریم که به ما توفیق شکر نعمت خود را عنایت فرماید. آمین
دیدگاههای کاربران