امروز :جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳

پیشگویی‏های مهم قرآن (1)

پیشگویی‏های مهم قرآن (1)
quran08یکی از معجزه‏های قرآن مجید، پیشگویی‏های آن می باشند. معجزه به امری گفته می شود که بر طریق خرق عادت، فقط به قدرت حق، برای تائید یکی از پیامبرانش ظاهر شود، وعقل انسانی از توجیه آن عاجز باشد. با توجه به شرایط حاکم بر دوران نزول قرآن، مواردی که قرآن درباره آنها پیشگویی نموده بود، اصلاً گمان نمی رفت که این پیشگویی‏ها به این زودی و به این شکل تحقق یابد.

اینجاست که متحقق شدن چنین پیشگویی‏هایی حکم معجزه را پیدا می کند، که در آنها دو بُعد اعجازی جمع شده است؛ یکی علم و آگاهی نسبت به وقایع آینده در شرایط دور از قیاس و گمان؛ دوم، ظهور وقایع دقیقاً مطابق با پیشگویی.

غلبه روم

شیوۀ بیان این پیشگویی و اهمیت آن
از میان پیشگویی‏های متعدد، صریح‏ترین و شگفت‏انگیزترین آنها، پیشگویی قرآن مجید درباره پیروز شدن روم است. اکنون به تعبیر قرآن در این خصوص توجه کنید:
«الم*غُلِبَتِ الرُّومُ*فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ*فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ*بِنَصْرِ اللَّهِ يَنصُرُ مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ*وَعْدَ اللَّهِ لَا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ*يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ»[روم، آیه:1-7] (رومیان در نزدیکترین کشور به سرزمین عرب شکست خوردند و پس از شکست به زودی در مدت چند سال پیروز خواهند شد. چه حوادث قبل و چه حوادث بعد، همگی به فرمان خدا رخ می دهد و به یاری خدا مومنان در روز پیروزی رومیان پیروز خواهند شد. الله به هر کس که بخواهد یاری می دهد و او غالب مهربان است. [پیروزی رومیان بر ایرانیان] وعده خداست و خدا خلاف وعده نمی کند، اما بیشتر مردم نمی دانند. علم آنها به زندگی ظاهری دنیا منتهی می شود و از آخرت غافل و ناآگاه هستند.)
از شیوه بیان قرآن مجید بر می آید که این پیشگویی به عنوان معجزه قرآن مجید و پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم و اثبات صداقت آن دو بیان شده است؛ بدون تردید واقعه مذکور واقعه خارق‏العاده‏ای بوده است، زیرا بعد از شکست نهایی رومیان اتفاق افتاده است. به همین دلیل در ابتدای آیه، دو بار مغلوبیت رومیان ذکرشده است. نکته شگفت‏انگیز دیگر در این پیشگویی این است که در آن گفته شده، پیروزی رومیان در خلال مدت 9 سال اتفاق خواهد افتاد، در صورتی که مدت نه سال برای یک ملت شکست خورده و از هم پاشیده و تبدیل شدن آن به ملتی فاتح مدتی کوتاه می باشد. در قمست دوم آیات به این نکته تاکید شده است که این واقعه به طور خرق عادت و بر خلاف کلیه آثار و قرائن ظاهری و بر عکس پیش‏بینی‏ها و قیاس‏های انسانی پیش خواهد آمد، چنانکه می فرماید: «لله الامر من قبل و من بعد»؛ هم قبل و هم بعد حکم همیشه به دست خداست.
در این آیه به این واقعیت اشاره شده است که الله تعالی همیشه صاحب قدرت و اختیار است؛ اوست که غالب را مغلوب، مغلوب را غالب و مرده را زنده و زنده را مرده می کند، او برای تحقق بخشیدن به اراده‏اش منتظر اوضاع و شرایط نیست، شب و روز فرمانش جاری است.
«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ*تُولِجُ اللَّيْلَ فِي الْنَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الَمَيَّتَ مِنَ الْحَيِّ وَتَرْزُقُ مَن تَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ» [آل عمران، آیه 26-27] (بگو: پروردگارا! ای فرمانروای مطلق! به هر کس بخواهی قدرت فرمانروایی می دهی و از هر کس بخواهی قدرت فرمانروایی را می گیری و هر کس را تو بخواهی عزت می دهی و هر کس را تو بخواهی خوار و ذلیل می کنی، خیر و خوبی همه در دست توست. تو بر هر چیز توانا هستی. شب را در روز و روز را در شب فرو می بری؛ و زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون می آوری، و هر کس را بخواهی بی حد و اندازه رزق می دهی.)
جلوتر می فرماید؛ این واقعه در نتیجه نصرت حق ظهور می کند، آنگاه مسلمانان به دلیل اینکه با رومی‏ها نزدیک‏ترند و مورد مسخره کفار قرار گرفته بودند، خوشحال خواهند شد، چنانکه با شکست رومیان غمگین شده بودند؛ «و یومئذ یفرح المومنون بنصرالله» (آن روز مومنان خوشحال خواهند شد به نصرت الله).
ممکن است در این آیه به آن پیروزی بزرگی که در جنگ بدر نصیب مسلمانان شد اشاره شده است، زیرا پیروزی مسلمانان در بدر در همان روزی اتفاق افتاد که رومیان بر ایرانیان پیروز شدند.
ممکن است در اذهان این سوال پدید آید که چرا الله تعالی رومیان مسیحی را نصرت کرد. در جواب فرمود: «ینصر من یشاء» (هر کسی را که می خواهد نصرت می کند). سپس آن صفات خود را ذکر می کند که با این واقعه محیرالعقول ارتباط دارند، و دلیل بر وقوع چنین واقعاتی می باشند؛ «وهو العزیز الرحیم» (و او غالب مهربان است).
در ظهور این واقعه هر دو صفت الهی تجلی یافته است؛ در حق ایرانیان که مستِ باده پیروزی بودند، قدرت و غلبه الهی ظهور کرد، اما در حق رومیان که اجسام و قلوبشان جریحه‏دار و سلطنتشان در حال مرگ و احتضار بود، و پنجاه هزار نفرشان دستگیر شده بود و ملت‏شان ذلیل و خوار شده بود، رحمت الهی ظهور نمود. علاوه از آن برای مسلمانانی که از شکست رومیان رنجیده خاطر شده بودند پیام شادمانی تلقی شد و ضمناً برای پیروزی آینده شان اشاراتی را در بر داشت و تاکید کرد که تحقق این پیشگویی تخلف‏پذیر نیست؛ «لایخلف الله وعده» [روم، آیه:30] (خدا به وعده اش خلاف نمی ورزد.) در آخر می فرماید؛ این واقعه بر خلاف معلومات ظاهری انسانها و بر خلاف تجربه بشری به وقوع خواهد پیوست، به همین علت تصدیق چنین واقعه‏ای قبل از وقوع آن، برای بسیاری از مردم مشکل بود؛ «ولکن أکثر الناس لایعلمون» [نمل، آیه:38] (ولیکن بیشتر مردم نمی دانند). «یعلمون ظاهراً من الحیوة الدنیا و هم عن الاخرة هم غفلون» [یونس، آیه: 92] (علم بیشتر مردم به زندگی ظاهری دنیا منتهی می شود و از آخرت غفلت می ورزند.)

پیشینۀ تاریخی
اکنون باید بنگریم که آن شرایط و اوضاع نامساعد چه بود که در آن اوضاع، غلبه رومیان طوری بعید به نظر می رسید که قرآن مجید آن را با اهمیت ذکر کرده و نشانه قدرت الهی دانسته است، زیرا به آزادی رسیدن یک ملت رنج‏دیده و پیروز شدن یک ملت شکست خورده و فتح و شکست حکومتها چیز تازه و نادرالوقوعی نیست، پس چرا قرآن مجید به این واقعه اهمیت قائل شده و آن را غیرعادی قلمداد کرده است. اینجاست که باید نخست آن محیطی را که در آن، این واقعه خارق‏العاده پیش آمد بررسی نماییم؛ آیا واقعاً رومیان همین قدر مغلوب و شکست خورده بودند و ایرانیان واقعاً چنان بر اوضاع مسلط بودند که غلبه مجدد رومیان و شکست خوردن ایرانیان را در ظرف نُه سال می توان یک واقعه خارق‏العاده به حساب آورد؟ آیا می توان ادعا نمود که در وقوع این حادثه، قدرت الهی تجلی یافته و توجیه عقلی ندارد؟ در پاسخ به این پرسش لازم می دانیم از گفتار مؤرخان اروپایی استفاده نماییم. در این خصوص مهمترین مرجع ما تاریخ «سقوط روم» Delcline and fall of the roman emaire، تألیف: ادوارد گبون Edward Gibbon می باشد.

عوامل تهاجم ایرانیان به روم
خسرو (که نوۀ نوشیروان و فرزند هرمز بود) توسط “بهرام گور” از تخت ساسانی محروم شد و به روم گریخت. در این دوران “مارس” (در کتابهای عربی “موریقس” ذکر شده است) maurice بر روم حکومت می کرد. پادشاه روم از شاهزاده ایرانی استقبال نمود و مقدمش را گرامی داشت و او را فرزند خود قرار داد. سپس لشکر بزرگی تحت فرماندهی “نارسز”(narses) به ایران گسیل داشت. این لشکر با کمک ایرانیان در سال 590 م. خسرو را مجدداً به تاج و تخت نیاکانش برگردانید. خسرو پیوسته خود را ممنون توجهات مارس می دانست و او را همچون پدر مهربان خود تصور می نمود. تا زمانی که شاه مارس زنده بود، روابط ایران با روم دوستانه بود، سلطنت روم نیز همواره از این روابط فوائد سیاسی و اقتصادی به دست می آورد.
در سال 602م. یکی از سرداران ارتش، به نام “فاکس” (phocas) علیه پادشاه دست به کودتا زد و پادشاه و خاندانش را با نهایت سنگدلی و بی‏رحمی به قتل رسانید و خودش زمام امور را به دست گرفت؛ پادشاه جدید به خاطر روابط دوستانه بیزانس و ایران، دولتمردان ایران را از اوضاع کشورش مطلع ساخت، و سفیر خود “لیلیس” (liliys) را به در بار خسرو فرستاد. “لیلیس” همان شخصی بود که سرهای بی جسد مارس و فرزندانش را به “فاکس” تقدیم کرده بود. وقتی سفیر روم به دربار شاه ایران رسید، و خسرو را در جریان امور قرار داد خسرو شدیداً خشمگین شد و سفیر را به زندان انداخت، و از به رسمیت شناختن دولت جدید امتناع ورزید و اعلام کرد که انتقام خون “مارس” را که محسن او بود خواهد گرفت. تعصبات ملی و مذهبی بعضی از استانداران این احساس انتقام را تشدید کرد، اینجا بود که خسرو در سال 603 میلادی بر روم حمله کرد.

وسعت فتوحات ایرانی
“فاکس” کسی بود که “نارسز” (narses)، ژنرال بزرگ رومی، را در بازار قسطنطینیه زنده سوزانید. در کشور روم در آن زمان فرماندهی بهتر از وی وجود نداشت؛ فاکس کسی بود که مادران “اسیریا” کودکان خود را از وی می ترسانیدند، بعد از کشته شدن این فرمانده، لشکریان رومی زیر پای فیلان لگدمال شدند. خسرو قبل از فتح قلعه‏های مرزی رومیان را منهدم کرده بود. او از رودخانه فرات عبور کرد و شهرهای سوریه را فتح نمود. شهرهای «هیروپلس» [hierapolis]، «چالس» [chaleis] و “حلب” را زیر سلطه خود قرار داد و سرانجام پایتخت شرقی کشور«انطاکیه» را فتح کرد. فتوحات سیل‏آسای ایرانیان دلیل بی‏کفایتی “فاکس” و سبب سقوط سلطنت روم تلقی گردید. ایرانیان بعد از آن پایتخت «کاپی دوسیا» [cappadocia] “تیمساریه” را به آسانی فتح کردند و بعد از فتح «دمشق»، «الخلیل» و شرق «اردن» بالاخره «اورشلیم» را نیز تصرف نمودند. مدفن مسیح (طبق عقیده نصاری) «هیلینا» و کلیسای باشکوه قسطنطینیه سوزانده شدند. نذورات سیصدساله ظرف یک روز وقف کرده شدند. صلیب اصلی [true cross] به ایران برده شد، و نودهزار نفر از مسیحیان کشته شدند. ایرانیان بعد از شام متوجه مصر شدند و آن کشور را تحت سلطه خود درآوردند، بدین ترتیب قلمرو ایران تا حبشه و طرابلس توسعه یافت، آبادی‏های جدید رومی‏ها و مناطقی از آفریقا نیز به دست ایرانیان افتاد. فاتحان ایرانی مانند اسکندر از راه صحرای «لیبی» بازگشت نمودند، قسمتی از سپاه ایران از “فرات” تا “باسفورس” [Brsphorus] و “چالسیدن” [CHalcedon] را تسخیر نمودند، خیمه‏های ایرانیان تا 10 سال روبروی قسطنطنیه نصب شده بود، و اگر خسرو دارای نیروی دریایی بود می توانست بخشهایی از اروپا را نیز تحت قلمرو خود قرار دهد.

جانشینی هرقل (هراکلیوس)
در عین حالی که سلطنت رومی در میان مرگ و زندگی به سر می‏برد، هرقل [Heraclius] حاکم آفریقا علیه “فاکس” پرچم بغاوت و شورش را برافراشت، و درسال 619 میلادی “فاکس” را به قتل رسانید و زمام امور سلطنت روم را به دست گرفت. با به قدرت رسیدن وی نخستین اطلاعی که به گوش مردم رسید، سقوط “انطاکیه” بود. با قتل “فاکس” باید آتش انتقام خسرو فرو می نشست، و او از هرقل تشکر می کرد، زیرا هرقل، قاتلِ ولی‏نعمت و غاصب حکومتش را به قتل رسانده بود، اما نیت پادشاه ایران تبدیل شده بود. او به عملیات تجاوزگرانه‏اش ادامه داد و فتوحاتش را به پایه تکمیل رسانید.
مشکلات رومیان
در سال 616م. رومی‏ها کاملاً مغلوب شدند و سلطنت باشکوه روم را از دست دادند. علاوه از این شکست‏های زیان‏آور، در خود اروپا نیز بازار ظلم و خیانت رواج یافته بود، خون‏هایی که در جنگ ایتالیا بر زمین ریخته شده بود هنوز خشک نشده بود. قبل از این در میدان مقدس «پنسونیا» [pansonia] اسیران جنگی کشته شدند و زنان و کودکان برده قرار داده شدند.
سلطنت روم فقط در میان دیوارهای قسطنطنیه و در قسمتهایی از یونان و ایتالیا و آفریقا و چند نقطه دریایی در ساحل آسیا از “صور” [Tyre] تا “طرابزون” محدود شده بود.
بعد از سقوط مصر، پایتخت روم مورد تهاجم خشکسالی و بیماریهای واگیردار قرار گرفت. قبلا گندم قسطنطنیه توسط مصر تامین می شد، اما بعد از سقوط مصر صادرات گندم از آنجا قطع شد.
توزیع مواد غذایی از زمان قسطنطین تا 3030 م. به بعد، در قسطنطنیه شروع شد، با این هدف که مردم را برای سکونت در پایتخت ترغیب نمایند، در سال 618م. برای نخستین بار توزیع گندم به علت عدم ورود آن متوقف گردید.

عملکرد هرقل
سیره نگاران هرقل بر این امر اتفاق نظر دارند که هرقل با وجود همه حوادث و تحولات، تحرک و جنب و جوشی نداشت؛ او با چشمان خود سقوط دولت روم را مشاهده کرده بود. «گبون» می نویسد: «هرقل در آغاز و پایان دو حکومتش خیلی بی‏حال و رفاه‏طلب و توهم‏پرست بود. با آنکه ملتش دچار مشکلات بود، اما نقش او از یک تماشاچی بی‏همت بیشتر نبود».

پیشگویی قرآن مجید
در سال 617م. کشور روم در حالت احتضار بود که در همین حال قرآن مجید پیشگویی کرد که رومیها ظرف نُه سال غالب خواهند شد.
گبون در ادامه می نویسد: «محمد- صلی الله علیه وسلم- در اوج فتوحات ایرانی پیشگویی کرد که در ظرف چند سال آینده پرچم‏های رومی به اهتزاز درخواهند آمد. هنگامی‏که این پیشگویی به گوش مردم رسید، تحقق آن باورکردنی نبود. زیرا دوازده سالِ نخستین «هرقل» بر این امر دلالت می کرد که سلطنت روم در شرف ویرانی و انقراض می باشد.[تاریخ سقوط روم، ج:3، ص:303، طبع:1890]
در سال پنجم بعثت، کفار مکه به خاطر فتح بزرگ ایرانیها و شکست ذلت‏آمیز رومیها سرود شادی سر دادند و فتح ایرانی ها را برای خود به فال نیک گرفتند، زیرا هر دو گروه در عقیده شرک اشتراک داشتند، هنگامی که آیه های نخستین سورۀ روم نازل شد و کفار مکه از آن آگاهی یافتند، فتح مجدد رومی ها را بعید از وقوع پنداشته و شرط کردند که اگر چنین واقعه ای اتفاق بیفتد آنها چندین شتر به مسلمانان خواهند داد. حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه در این خصوص مدت شرط را پنج سال تعیین کرد. وقتی رسول اکرم صلی الله علیه وسلم مطلع شد، فرمود: کلمۀ «بضع» که در قرآن به کار رفته است برای 3تا 9 گفته می شود، ابوبکر رضی الله عنه مدت شرط را نه سال قرار داد.

تحقق پیشگویی
با وجود مشکلات ذکر شده، هرقل تصمیم گرفت “قسطنطنیه” را به قصد “کارتیج” [carthage) ترک نماید. (این شهر که در تاریخ های عربی به نام “قرطاجنه” شناخته شده در نزدیکی تونس کنونی قرار داشت).
هنگامی که کشتی‏های هرقل اشیای قیمتی دربار شاهی و جواهرات گرانبها را بارگیری کرده و آماده حرکت بودند، «بطریق»، هرقل را وادار به جنگ کرد و او را ترغیب نمود. هرقل به “سیت صوفیا” [ST.sophia] آمد و قسم خورد که مرگ و زندگی او همراه کسانی خواهد بود که خداوند مسئولیتشان را به وی سپرده است. شایان ذکر است که ضعف رومیان به جایی رسیده بود که پادشاه روم، یکی از فرماندهان ایرانی را همراه چند تن از مسئولین رومی نزد شاه ایران فرستاد تا از او معذرت خواهی کرده و درخواست تأمین نمایند، اما پادشاه ایرانی به این هیات هیچ توجهی نکرد و گفت: من هرگز به هرقل امان نمی دهم مگر اینکه خدای اعلام شده خود را رها کند و به پرستش خورشید روی آورد!. بالاخره او به این شرط رومیان را امان داد که سالانه به وی هزار تالنت[ Talents] طلا و جواهر به عنوان خراج تقدیم نمایند. این شرطهای سنگین کافی بود که غیرت و حمیت رومیان و هرقل تحریک شود، اینجا بود که هرقل برای یک جنگ مذهبی [Sacred war] اعلام آمادگی کرد. او برای هزینه‏های جنگ از اوقاف و درآمد کلیساها بر این شرط قرض کرد که همراه با بهره، تمام مبلغ را پس دهد.

دگر گونی هرقل
ناگهان در وجود افسرده هرقل موجی از احساسات پدید آمد و در جسم بی‏جان وی روح تازه‏ای دمیده شد، زندگی‏اش کاملاً دگرگون گردید، اکنون او یک پادشاه بی‏حال و خوش‏گذران نبود، بلکه به یک مرد بلندهمت و روشنفکر و فاتح و فرمانده‏ای حماسه‏آفرین تبدیل شده بود که برای استرداد و باز پس‏گیری کشورش بی‏قرار به نظر می رسید. “گبون” در این مورد می نویسد: «همچنان که روشنی آفتاب هنگام نصف‏النهار به اوج خود می‏رسد».

لشکرکشی هرقل و فتوحات وی
هرقل لشکرهای خود را در “خلیج اسکندریه” پیاده کرده و قلعه‏ها را نوسازی نمود و نیروهای جدیدی بسیج کرد. او هنگام یک مراسم مذهبی، که به مناسبت حضرت مسیح برگزار شده بود، رومیان را به انتقام‏گیری از آتش‏پرستان تحریک نمود و با ایراد خطبه‏ای موثر، آتش انتقام را در وجود آنها شعله‏ور نمود. هرقل بعد از فتح “سلیشیا” [Cilicia] به سوی “کاپادوسیا”حرکت کرد. از دریای سیاه و کوههای “ارمنستان” عبور نمود و به قلب ایران حمله‏ور شد.
او با پنج هزار نیروی برگزیده از «قسطنطنیه» به «طرابزون» رسید، شهرهای «طوس»، «گندزاگا» و «موگان» را فتح کرد، مسیحیان، معبد «ماگی» را منهدم کردند و تندیس‏های خسرو را به آتش کشیدند، به انتقام توهین مدفن مسیح، جای تولد زرتشت را مورد اهانت قرار دادند و پنجاه هزار نفر از مسیحیان زندانی را آزاد کردند. هرقل وارد «ساباط» شد و تا «قزوین» و «اصفهان» پیش رفت، سلطنت ایرانی‏ها به مخاطره افتاد؛ ایرانیان نیروهای خود را از وادی نیل «باسفورس» طلب کردند، اما هرقل همگی را شکست داد. او بعد از پشت سر گذاشتن کوههای کردستان از دجله عبور کرد و بعد از یک جنگ خونین وارد «ساباط »شد. بعد از آن او به «دستجرد» رفت و از چند کیلومتری «مدائن» عبور نموده فاتحانه به قسطنطنیه بازگشت.

تحقق کامل پیشگویی
سلطنت ایرانی‏ها متزلزل گردید. رومی‏ها از مرزهای قدیمی خود گذشتند و سرزمین ایران را پایمال نموده و در قلب آن پرچم روم را برافراشتند. بدین طریق در سال 625م. یعنی سال دوم هجری، هنگام وقوع جنگ بدر و بعد از گذشت 9 سال کامل، پیشگویی قرآن مجید به طور دقیق تحقق یافت.

افسردگی مجدد هرقل
مورخان و نویسندگان اروپایی بر این امر اتفاق نظر دارند که بهترین دوران سلطنت هرقل زمانی بوده است که او با ایرانی‏ها مقابله نموده و حکومت از دست رفته را مجدداً به دست آورد. دوران اخیر وی با ادوار قبلی‏اش هیچ مناسبتی ندارد. چنین معلوم می شود که خداوند متعال او را فقط برای استرداد سلطنت روم ماموریت داده بود. هرقل بعد از انجام این مهم، دوباره مانند زمان قبل خوشگذران و بی حال شد. به قول گبون؛ «هرقل کلیه مناطقی را که با خون رومیان از ایرانیان پس گرفته بود، همه را گویی بی چون و چرا به عربها تحویل داد».
مورخان دچار حیرت‏اند که این تحول شگفت‏انگیز هرقل را چگونه توجیه نمایند. آنها درباره عدم ارتباط ادوار مختلف هرقل با یکدیگر، تحلیل‏های گوناگونی ارایه نموده اند. گبون می نویسد: «بر مورخان بیزانس لازم بود که عوامل بیداری هرقل را بیان کنند، اما تنها چیزی که بعد از گذشت مدت مدید می توانیم حدس بزنیم این است که او بیش از اراده سیاسی، دارای جرأت شخصی بوده است».
سرانجام هرقل، دلباخته جمال سحرانگیز برادرزاده‏اش (مارتینی) شد، و با وی ازدواج غیرشرعی نمود، او در این خصوص به مشورت احمقانه مشاوران خود عمل کرد، آنها بودند که به هرقل گفتند یک پادشاه نباید تمام زندگی‏اش را در جبهه جنگ صرف نماید.
یکی از نگارندگان «دائرة المعارف برتانیکا» می نویسد: «زندگانی هرقل خیلی شگفت‏انگیز است؛ او با وجود این که شخصی دلیر و باجرأت و سیاستمداری باتجربه و سپه‏سالاری برجسته بود، اما مملکت وی در مقابل چشمانش تکه تکه گردید و او با آرامش نظاره‏گر اوضاع بود. ویژگیهای برجسته او در دوران مختلف زندگی‏اش، ضد و نقیض به نظر می رسند. البته فراموش نکنیم که اطلاعات ما درباره زندگی‏اش ناقص است، ممکن است عامل واقعی این تضادها چیز دیگری باشد. هرچند نمی توانیم او را معذور قرار دهیم. به هر حال برای بقای شهرت او بهتر این بود که بعد از فتح ایران فوراً از دنیا رحلت می کرد».[دائرة المعارف برتانیکا، ج:11،ص:682، چاپ نهم]
از بیانات مورخان اروپایی به وضوح معلوم می‏شود که هرقل هنگام مقابله با ایرانیان دارای روحیه‏ای انقلابی شده بود که بعد از آن اثری از آن، در وجودش باقی نماند. به همین دلیل آنچه از ایرانیان گرفته بود آن را به عربها تحویل داد. البته ما در این خصوص نمی توانیم بپذیریم که چون هرقل با نیروی اسلام کاملاً جنگ نکرده بود، لذا مسلمانان توانستند سلطنت روم را سقوط دهند. به نظر ما عامل سقوط سلطنت روم، بیشتر از ضعف هرقل، همان نیروی اسلام و مسلمین بود. برای اثبات این موضوع این صفحات کافی نیست و از حوصلۀ بحث ما خارج است.


دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید