حضرت عمر رضیاللهعنه یکی از ده شخصیتی است که در دنیا مژده ورود به بهشت را از زبان نبی مکرم اسلام صلیاللهعلیهوسلم دریافت کردند. خداوند همواره حق را از زبانش جاری ساخته بود و در بسیاری از موارد وحی الهی در مقام تأیید رأی ایشان نازل میگردید. رأی ایشان در مورد اسرای بدر، عدم نماز جنازه بر منافقین، حجاب ازواج مطهرات، مصلی قرار دادن مقام ابراهیم، حرمت شراب و… مورد تأیید قرآن مجید قرار گرفتهاند.
ابوحفص فاروق عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزی قریشی عدوی در سال سیزدهم بعد از واقعه عام الفیل- چهل سال قبل از هجرت- دیده به جهان گشود. اودر دوران جوانی دارای قاطعیت و صلابتی خاص و از جایگاه والایی در میان قریش برخوردار بود. هنگامیکه قریش با قومی دیگر منازعه و درگیری پیدا میکرد و نیاز به رایزنی میشد، ایشان را به عنوان سفیر میفرستادند. در میان یاران و اصحاب نبی مکرم اسلام از عمر فاروق به عنوان یک شخصیت برجسته ، شجاع، قاطع، اندیشمند، عادل و فاتحی به نام یاد میشود و اولین کسی است که به امیرالمؤمنین ملقب گشت.
فاروق اعظم رضیاللهعنه در سال ششم بعثت در سن 27 سالگی به اسلام مشرف گشت. اسلام آوردن حضرت عمر رضیاللهعنه یکی از معجزات رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم بود زیرا روز قبل، آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم دعا کرده بود: اللهم أعزّ الإسلام بأحبّ هذین الرجلین إلیک؛ بإبی جهل أو بعمر بن الخطاب[ سنن الترمذی] (بار الها دین اسلام را با هر کدام از این دو نفر که در نزد تو محبوبتر هستند نصرت بفرما؛ با ابوجهل یا اینکه با عمربن خطاب).
روزی خباب بن ارت به قصد تعلیم قرآن به فاطمه بنت خطاب (خواهرعمر) و همسرش سعید بن زید رضیاللهعنه به منزل آنان رفته بود. در همین اثنا حضرت عمر رضیاللهعنه در حالی که حمایل شمشیر را به گردنش آویخته بود تا با اسلام و پیامبر خدا تسویه حساب نموده و آن حضرت را به شهادت برساند. صدای تلاوت قرآن از داخل منزل خواهرش به گوشش رسید در را گشود، پس از درگیری و ضرب و شتم خواهر و دامادش، با تلاوت آیاتی از قرآن کریم، انقلاب بزرگی در درونش پدید آمد و پرسید: محمد کجاست؟!
خباب رضیاللهعنه هنگامی که گفتار عمر رضیاللهعنه را شنید از مخفیگاه خود بیرون آمد و فریاد برآورد: ای عمر! سوگند به خدا من امیدوارم که خدا تو را مشمول دعای رسول خدا صلیاللهعلیهوسلم گردانیده باشد؛ من دیروز از ایشان شنیدم که میفرمود: بار الها اسلام را با یکی از این دو نفر- ابوجهل یا عمربن خطاب تقویت بگردان.
حضرت عمر رضیاللهعنه بلافاصله از او پرسید: ای خباب! پیامبر را اکنون کجا میتوانم بیابم؟ خباب پاسخ داد: در محل صفا داخل منزل ارقم بن أبی الارقم.
حضرت عمر رضیاللهعنه به دار ارقم رفت. آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم چند قدم از جای خود به پیشواز او رفت و حمایل و شمشیرش را گرفت و فرمود:« ما أنت منتهي يا عمر حتى ينزل الله بك من الخزي والنكال ما أنزل بالوليد بن المغيرة اللهم هذا عمر بن الخطاب اللهم أعز الدين بعمر. فقال عمر: أشهد أنك رسول الله – صلى الله عليه وسلم – . فأسلم»[ دلائل النبوة للبیهقی] ای عمر! آیا زمان آن فرانرسیده که از کردارت دست برداری قبل از اینکه مانند ولید بن مغیره مورد سرزنش و عذاب الهی قرار بگیری؟. بارالها ب! این عمربن خطاب است، دین را با او عزت ببخش.آنگاه حضرت عمر رضیاللهعنه اعلام فرمود: گواهی میدهم که تو رسول خدا هستی. و- به این ترتیب- اسلام آورد.
با اسلام آوردن حضرت عمر رضیاللهعنه دعوت دین مقدس اسلام در سرزمین مکه علنی و آشکار شد زیرا او در همان لحظات نخستین که در منزل ارقم اسلام را پذیرفت خطاب به رسول خدا صلیاللهعلیهوسلم و مسلمین فرمود: ای رسول الله! قسم به ذاتی که شما را به پیامبری مبعوث کرده است بیا از اینجا بیرون شویم و به طور روشن به اعلام موضع خود بپردازیم. مسلمانان به همراه حضرت عمر رضیاللهعنه وارد مسجد الحرام شدند و نماز را در اطراف کعبه برگزار کردند و کسی از قریشیان جرأت ممانعت نداشت. اینجا بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ایشان را ملقب به ” فاروق” کردند؛ زیرا خداوند با اسلام وی بین حق و باطل جدایی افکند.
حضرت عمر رضیاللهعنه یکی از ده شخصیتی است که در دنیا مژده ورود به بهشت را از زبان نبی مکرم اسلام صلیاللهعلیهوسلم دریافت کردند. خداوند همواره حق را از زبانش جاری ساخته بود و در بسیاری از موارد وحی الهی در مقام تأیید رأی ایشان نازل میگردید. رأی ایشان در مورد اسرای بدر، عدم نماز جنازه بر منافقین، حجاب ازواج مطهرات، مصلی قرار دادن مقام ابراهیم، حرمت شراب و… مورد تأیید قرآن مجید قرار گرفتهاند.
همانگونه که حضرت عبداللهبنعمر رضیاللهعنهما میفرماید: ما نزل بالناس أمر فقالو فیه و قال فیه عمر أو قال عمر إلاّ نزل القرآن نحو ما قال عمر. ترمذی- مسند احمد] هر گاه برای مردم ماجرایی رخ میداد و درباره آن به اظهار نظر میپرداختند و عمر در آن سخنی میگفت خداوند بر حسب سخن عمر آیهای نازل میفرمود .
حضرت ابوهریره رضی الله عنه میفرماید: آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمودند: لقد کان فیما قبلکم من الأمم محدّثون فإن کان فی أمتی فإنه عمر[متفق علیه] در امتهای پیشین بعضی از مردم محدّث بودند؛- یعنی برای آنان با خدا همکلامی حاصل میشد- اگر در امت من چنین کسی وجود داشته باشد، جز عمر کسی دیگر نیست.
از حضرت عبداللهبنعمر رضی الله عنهما منقول است که از حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم شنیدم که فرمودند:« بَيْنَا أَنَا نَائِمٌ أُتِيتُ بِقَدَحِ لَبَنٍ ، فَشَرِبْتُ حَتَّى إِنِّى لأَرَى الرِّىَّ يَخْرُجُ فِى أَظْفَارِى ، ثُمَّ أَعْطَيْتُ فَضْلِى عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ » . قَالُوا فَمَا أَوَّلْتَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ « الْعِلْمَ » خواب دیدم که به من یک لیوان شیر تازه داده شد، آن را نوشیدم تا آنکه سیرابی را در سر انگشتان خود احساس کردم. سپس باقیمانده آن را به عمربن خطاب دادم. صحابه پرسیدند: ای رسول الله! آن را چه تعبیر میفرمایید؟ فرمودند:علم.[ صحیح بخاری]
قاطعیت در راه تحقق حقیقت
او در راستای تحقق آرمانهای دینی کاملا مصمم بود و هیچگاه تحت تأثیر ملامت گران واقع نمیشد. روزی حضرت فاروق اعظم رضیاللهعنه اجازه ورود بر آن حضرت صلی الله علیه وسلم را خواست در حالی که نزد پیامبر گروهی از زنان قریش سرگرم گفتگو بودند و صدایشان از دور به گوش می رسید به محض اینکه از ورود حضرت عمر اطلاع یافتند به سرعت برخاستند و به حجاب مبادرت ورزیدند. پیامبر خدا به ایشان اجازه ورود دادند. حضرت عمر رضیاللهعنه وارد شد در حالی که آن حضرت تبسم بر لب داشت، حضرت عمر رضیاللهعنه عرض کرد: خداوند شما را خندان و شادمان بگرداند. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودند: از زنانی که نزد من بودند شگفت زده شدم وقتی صدایت را شنیدند خود را جمع کردند، فاروق گفت شما سزاوارترید که بترسند. سپس حضرت عمر خطاب به زنان گفت: ای دشمن جانهایتان! آیا از من میترسید و از رسول خدا هراسی به دل راه نمیدهید. زنان گفتند: آری شما به مراتب از رسول خدا سخت تر و خشمگینتر هستید. آنگاه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودند: آری ای ابن خطاب! والذی نفسی بیده ما لقیک الشیطان سالکا فجاً قط إلاّ سلک فجاً غیر فجّک [متفق علیه]؛قسم به آن ذاتی که جانم در قبضه و قدرت اوست، هرگاه شیطان تو را در راهی میبیند ، آن راه را رها کرده از راهی دیگر میرود.
از نمونههای شجاعت و هیبت حضرت عمر هجرت وی بود. او هنگام رهسپار شدن از مکه ، کعبه را طواف نموده، مجمع کفار را مورد خطاب قرار داد و گفت: من اکنون قصد هجرت دارم، فردا نگویید که عمر پنهانی گریخت، کسی که میخواهد زنش بیوه و بچههایش یتیم شوند با آمدن در این رودخانه جلوی مرا بگیرد . ولی کسی جرأت نکرد سخنان او را پاسخی دهد.
از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم احادیث فراوانی روایت شده که جایگاه رفیع حضرت عمر رضیاللهعنه را به تصویر میکشند، در اینجا به پارهای از آنها خواهیم پرداخت:
1- إن الله سبحانه و تعالی جعل الحق علی لسان عمر و قلبه.[ ترمذی، مسند احمد]؛ براستی که خداوند حق را از زبان و دل عمر جاری ساخته است.
2- إن الشیطان لم یلق عمر منذ أسلم إلا خرّ وجهه؛[المعجم الکبیر] همانا از روزی که حضرت عمر به اسلام مشرف شد شیطان سرنگون گردیده است.
5- دخلت الجنة فإذا أنا بالرمصیاء إمراة أبی طلحه و سمعت حشفة فقلت من هذا؟ قال هذا بلال و رأیت قصرا بفنائه فقلت لمن هذا؟ فقالوا لعمر بن الخطاب، فاردت أن أدخله فأنظر إلیه فذکرت غیرتک، فقال عمر: بأبی أنت و أمی یا رسول الله أعلیک أغار.[متفق علیه]؛ وارد بهشت شدم، رمصیاء زن ابوطلحه را در آنجا دیدم و صدای کفشی به گوشم رسید. گفتم این کیست؟ فرشتهای جواب داد: این بلال است. در کنار آن، قصری را مشاهده نمودم، پرسیدم: این قصر از آن کیست؟ گفتند: مال عمر بن خطاب است. خواستم وارد آن شوم و آن را ببینم، اما به یاد غیرت تو افتادم. حضرت عمر رضیاللهعنه عرض کرد: یا رسول خدا پدر و مادرم قربانت باد آیا من بر شما غیرت میورزم؟!.
6- بینا أنا نائم رأیت الناس یعرضون علی و علیهم قمیص منها ما بلغ الثدی و منها ما یبلغ دون ذلک و عرض علی عمر بن الخطاب و علیه قمیص یجره، قالوا فما أولت ذلک یا رسول الله؟ قال: الدین[متفق علیه] یک مرتبه در خواب دیدم مردم در حالی که پیراهن برتن داشتند نزد من جمع شدند پیراهن یکی تا سینه و دیگری از این کمتر. وقتی عمر بن خطاب نزد من آمد پیراهن بلندی پوشیده بود که دامن آن بر روی زمین کشیده میشد، مردم پرسیدند: ای رسول خدا آن را چه تعبیر میفرمایید؟ فرمود: دین.
7- لو کان بعدی نبی لکان عمر بن الخطاب [رواه ترمذی]؛اگر بعد از من پیامبری مبعوث میشد یقینا عمربنخطاب بود.
حضرت ابوبکر صدیق خیر و مصلحت مسلمانان را در این دید که خلیفه پس از خود را به مردم پیشنهاد کند و این پیشنهاد او به معنای انتصاب و تعیین خلیفه نبوده بلکه صرفا یک پیشنهاد و رای بوده و تصمیمگیری برای انتخاب شخص مورد نظر و بیعت با او یا مخالفت با آن و انتخاب شخص دیگری به جای او، حق مردم بوده است زیرا مسئولیت خلافت تنها بعد از بیعت و موافقت و انتخاب مسلمانان با وی مشروعیت پیدا میکند. لذا ابوبکر صدیق رضیاللهعنه در این رابطه با تنی چند از مهاجرین و انصار به مشورت پرداخت، همه آنان به تعریف و تمجید از فاروق اعظم پرداختند. حضرت عثمان رضی الله عنه فرمود: «به نظرم باطن او از ظاهرش بهتر است و کسی مانند او در میان ما نیست.» بر اساس این مشوره و با در نظر گرفتن مصالح مسلمین و وحدت امت اسلامی حضرت ابوبکر رضیاللهعنه پیشنهاد خلافت او را مطرح نمود و در این خصوص فرمود: بارالها! من با این کار هیچگونه هدفی جز صلاح و خیراندیشی مسلمانان ندارم و از بروز فتنه در صفوف آنان میترسم. لذا در این زمینه از هیچ تلاشی فرو گزار نکرده و بهترین و نیرومندترین فرد را متولی امورشان گماشتم.
حضرت ابوبکر صدیق رضیاللهعنه فرمود: ای مردم! من هیچ کسی از خویشاوندان خود را برای خلافت پیشنهاد نکردم، من عمر را پیشنهاد نمودهام، آیا شما از کسی که به خلافت پیشنهاد کردهام راضی هستید؟ به خدا سوگند من از هیچ سعی و تلاشی دریغ نورزیدهام. اگر او را به خلافت انتخاب نمودید از او بشنوید و اطاعت کنید. مسلمانان یک صدا جواب دادند: شنیدیم و اطاعت کردیم. و بدین ترتیب در سال سیزده هجری قمری با حضرت فاروق اعظم رضیاللهعنه به عنوان خلیفه مسلمانان بیعت صورت گرفت.
به محض قبول خلافت، دستور عمومی صادر کرد و فرمود: هرگاه کسی بر سخنانم اعتراضی دارد مرا به اشتباهم اطلاع دهد. از سوی ایشان اعلام عمومی شد که «أحب الناس إلی من رفع إلی عیوبی» بیشتر از همه کسی را دوست دارم که مرا نسبت به عیوبم آگاه سازد.
حضرت فاروق اعظم رضیاللهعنه به مدت ده سال و شش ماه و پنج روز خلافت نمود و در این دوران فعالیتهای بسیار گسترده و مهمی را در راستای اعتلای جامعه اسلامی انجام داد. از همین رو حضرت عبدالله بن مسعود رضی الله عنه میفرماید: «مسلمان شدن عمر پیروزی اسلام، هجرت وی نصرت الهی و خلافت وی رحمت خداوندی بود. ما تا قبل از اسلام آوردن او – عمر-نمیتوانستیم در بیت الله نماز اقامه کنیم ولی هنگامی که عمر مسلمان شد با آنان به مبارزه برخاست تا اینکه ما را برای ادای نماز به حالمان گذاشتند.»
از اقدامات و فعالیتهایی بارزی که فاروق اعظم رضیاللهعنه در دوران خلافت خود انجام داده است به موارد زیر میتوان اشاره نمود:1ـ در ربیع الاول سال شانزده بعثت، مبدأ تاریخ اسلامی را از هجرت پیامبر تعیین کرد. 2ـ صفت رعیتپروری و شفقت ایشان بر امت اسلامی بینظیر بود؛ رعیت خود را هنگام شب مورد تنقد و بررسی قرار میداد. 3ـ قانون خراج را وضع نمود. 4ـ شهرهای فراوانی بنیانگذاری و برای آنها قاضی تعیین نمود. 4ـ ده حج پیدرپی در معیت مردم انجام داد و در آخرین حج با امهات المؤمنین همراه بود.5ـ با توجه به گسترش جمعیت مدینه منوره و تنگی مسجد نبوی، آن را توسعه داد و منزل عباس بن عبدالمطلب را به آن افزود.6ـ ایشان اولین شخصیتی بود که یهود را از سرزمین جزیرةالعرب اخراج نموده و به سوی شام گسیل داشت و اهل نجران را هم در قسمتی از کوفه اسکان داد. 7ـ همچنین فاروق اعظم فتح ایران، روم و شام را در کارنامه خود دارد و در دوران زمامداری وی اسلام گسترش چشمگیری یافت.
در حکمی به استاندارانش چنین نوشت: 1- لباس نازک نپوشید.2- نان از آرد غربال شده نخورید.3- درب خانه خود را بر روی مردم نبندید و نگهبان تعیین نکنید تا هر نیازمندی به راحتی بتواند با شما تماس بگیرد.4- به عیادت بیماران بروید و در تشییع جنازه شرکت کنید.
حضرت فاروق اعظم رضیاللهعنه از نظر اخلاقی مزاجی جلالی داشت و نسبت به امور اسلام و مسلمین شدیدا عکسالعمل نشان میداد، خیلی زود به خشم میآمد و کاملا اخلاق حضرت موسی علیه السلام را داشت، اما با این حال دارای دو صفت برجسته و ممتاز هم بود: اول اینکه هرگز به خاطر منافع شخصی خشمگین نمیشد. دوم اینکه؛ اگر کسی هنگام عصبانیت او نام خدا را بر زبان جاری میکرد یا آیه ای از قرآن را تلاوت مینمود، خشم وی فرو مینشست و چنان رقت قلبی به ایشان دست میداد که گویی اصلا خشمگین نشده است.
فروتنی او به حدی بود که به خود اجازه نمیداد در هنگام سخنرانی از پلهای که حضرت ابوبکر در آن قرار میگرفت پا را فراتر بگذارد. با وجود اینکه مردم میگفتند بالاتر بنشین، میفرمود: اگر آنجایی که پای ابوبکر قرار گرفته است به من برسد مرا کافی خواهد بود. حضرت زید بن ثابت رضیاللهعنه میفرماید: در لباس ایشان هفده پیوند را شمردم. او بدون هیچ همراه و پاسبانی به گشت زنی در کوچههای مدینه میپرداخت.
کجای دنیا دیده شده است که پادشاه و فرمانروایی در رأس حکومت قرار داشته باشد و برای اطمینان خاطر بیشتر در اجرای عدالت و کنترل اعمال زیردستان خود، وظیفه حراست غیرملموس را هم خودش انجام دهد ؟
حضرت انس رضیاللهعنه میفرماید: فاروق اعظم طبق معمول در حال گشتزنی و نگهبانی بود. گذرش به مرد عربی افتاد که جلوی خیمه خود نشسته بود. او هم رفت و پهلویش نشست و سر صحبت را با او باز کرد. آنگاه از او پرسید: این صدای گریه از چه کسی و برای چیست؟ او گفت: به تو ارتباطی ندارد، این فریاد زنی هست که در حال وضع حمل میباشد. حضرت عمر به منزل رفت و به همسرش امکلثوم- دختر حضرت علی و فاطمه- رضیاللهعنهم گفت: برخیز چادر حجابت را بر سر کن و همراه من بیا ، آنگاه او را همراه خود برد و نزد اعرابی رسید و به او گفت: اجازه هست این زن داخل خیمه برود و او را در امر زایمان یاری دهد؟ مرد عرب اجازه داد. امکلثوم رضی الله عنها وارد خیمه شد، پس از مدتی آواز داد ای امیر المؤمنین به دوست خود مژده بده که پسری برای او متولد شد. اعرابی با شنیدن کلمه “امیرالمؤمنین” لرزه بر اندام شد، فوراً با ادب نشست و معذرت خواست. حضرت فرمود: ترسی به دل راه مده، صبح نزد ما بیا آنگاه برای نوزاد او حقوقی تعیین کرد و به خودش هم کمک نمود.
حضرت عمر رضیاللهعنه همواره در طول زندگی آرزوی شهادت در راه خدا را در سر میپروراند و دعا میکرد:« اللهم ارزقنی شهادة فی سبیلک و اجعل موتی فی بلد نبیک؛ بارالها شهادت را نصیبم گردان و موت مرا در شهر پیامبرت بگردان.» سرانجام هنگام برگزاری نماز فجر به دست ابولؤلؤ مجوسی غلام مغیرة بن شعبه در محراب مسجد النبی ضربت خورد و در شب چهارشنبه در بیست و هفتم ذیالحجه سال بیست و دو هجری قمری به آرزوی دیرینه خود رسید و همانطور که دعا کرده بود خداوند درجه رفیع شهادت را نصیبش فرمود.
حضرت عمر هنگامی که اطلاع یافت ضارب او یک غلام مجوسی بوده سپاس خدا را به جای آورد که به دست مسلمانی به قتل نرسیده است. ایشان را در روضه اطهر در کنار آرامگاه حضرت رسول اکرم و ابوبکر صدیق در مدینه منوره به خاک سپردند. و به راستی اقبال مسلمین با شهادت ایشان از دنیا رخت بربست . انا لله و انا الیه راجعون
دیدگاههای کاربران