یكی از رویدادهای مهم، حساس و تأملبرانگیز دوران خلافت راشده كه در سالهای خلافت حضرت علی رضیاللهعنه روی داد، جریان حكمیت است كه در جنگ صفین و برای پایان دادن به این نبرد خونین تاریخ اسلام به وقوع پیوست. بسیاری از نویسندگان و مؤرخان در مورد حقیقت این جریان دچار سردرگمی شده و با اعتماد بر روایات ضعیف و غیرقابل اعتبار، چهرهای ناخوشایند از اصحاب بزرگوار پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بویژه حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص رضیاللهعنهما به تصویر كشیدهاند.
——————————————
صلاحالدین شهنوازی
یكی از رویدادهای مهم، حساس و تأملبرانگیز دوران خلافت راشده كه در سالهای خلافت حضرت علی رضیاللهعنه روی داد، جریان حكمیت است كه در جنگ صفین و برای پایان دادن به این نبرد خونین تاریخ اسلام به وقوع پیوست. بسیاری از نویسندگان و مؤرخان در مورد حقیقت این جریان دچار سردرگمی شده و با اعتماد بر روایات ضعیف و غیرقابل اعتبار، چهرهای ناخوشایند از اصحاب بزرگوار پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بویژه حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص رضیاللهعنهما به تصویر كشیدهاند.
حضرت ابوموسی اشعری رضیاللهعنه را به ضعف رأی و فریب خوردن و حضرت عمرو بن عاص را به زیركی و فریبكاری متهم ساختهاند. در صورتی كه این قبیل روایات، ساختگی بوده و توسط مخالفان و دشمنان صحابه وضع شدهاند، و بعضی از نویسندگان بدون ارزیابی دقیق و سنجش علمی، آنها را پذیرفتهاند.
این دو صحابی بزرگوار از این اتهامات پاك و مبرا بوده و از بزرگان صحابه و مورد اعتماد رسولاكرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و خلفای راشدین و سایر صحابه بودهاند و توسط مسلمانان برای حل و فصل یك اختلاف و نزاع بزرگ كه منجر به قتل هزاران مسلمان شده بود، انتخاب شدند، و آنها نیز برای حل و فصل این نزاع و درگیری و خاتمه دادن به آن، نهایت تلاش خود را مبذول داشتند. اما مخالفان صحابه حجم عظیمی از روایات نادرست را در این زمینه جعل كردند؛ حق را باطل و طرح قضیه حكمیت قرآن را كه برای جلوگیری از خونریزی بیشتر مسلمانان مطرح شده بود، توطئه، نیرنگ و جنایت جلوه دادند، و در این زمینه سخنانی را به امیرالمؤمنین حضرت علی رضیاللهعنه نسبت دادند كه با نقل صحیح در تعارض است. همچنین به اندازهای دایره تبلیغات نادرست و خلاف واقع را علیه حضرت عمرو بن عاص گستردهاند، كه كمتر كتاب تاریخیای را میبینید به سبب نقل روایات موضوع و ساختگی، حضرت عمرو بن عاص را به فریبكاری متهم نكند.
ما برای روشنتر شدن بیشتر قضیه حكمیت، آن را در پرتو روایات صحیحی كه مورد اعتماد محققان برجسته تاریخ اسلام و اهلسنت است، بررسی میكنیم.
جنگ صفین و جریان حكمیت
حضرت علی رضیاللهعنه پس از خلیفه شدن، نمایندگان و كارگزارانی را برای مناطق مختلف تعیین كرد. ولایت شام را ابتدا به حضرت عبدالله بن عمر رضیاللهعنه پیشنهاد كرد، اما وی نپذیرفت. لذا حضرت سهل بن حنیف را به جای حضرت معاویه رضیاللهعنه به ولایت شام منصوب كرد، اما سپاهیان حضرت معاویه حضرت سهل را بازگرداندند. مردم شام از بیعت با حضرت علی سرباز زدند و گفتند: حضرت علی اول از قاتلان حضرت عثمان قصاص بگیرد، سپس ما با او بیعت میكنیم. حضرت علی خواسته مردم شام و حضرت معاویه را بهانهای برای نافرمانی و عدم بیعت میدانست. لذا با هدف الزام حضرت معاویه و هوادارانش به اطاعت از خود، با سپاهی پنجاههزار نفری به سوی شام روانه شد. در یكی از روزهای تجهیز لشكر جهت حركت به سوی شام، حضرت حسن بن علی رضیاللهعنهما به نزد پدر رفت و گفت: «یا أبت دع هذا، فان فیه سفك دماء المسلمین و وقوع الاختلاف بینهم» [پدر جان از تصمیم لشكركشی و جنگ صرفنظر كن، زیرا با وقوع چنین جنگی خون بسیاری از مسلمانها به زمین خواهد ریخت و در میانشان اختلاف خواهد افتاد]. اما پیشنهاد ایشان پذیرفته نشد.
از آنجایی كه مردم شام بر خونخواهی خلیفه سوم با حضرت معاویه بیعت كرده بودند و در این مورد كوتاه نمیآمدند، با رسیدن خبر حركت سپاه عراق به سوی شام، به تجهیز لشكری شصتهزار نفری پرداخته و از جانب شمال شرقی دمشق برای رویارویی به سوی صفین روانه شدند.
نبرد میان دو سپاه در ماه ذیالحجه سال سی و شش هجری با درگیریهای موردی و جنگهای پراكنده آغاز گردید و در طول ماه ذیالحجه ادامه یافت. گاهی روزی یك نبرد و گاه دو نبرد اتفاق میافتاد. با آغاز ماه محرم آتشبس اعلام شد، به این امید كه میان آنان امكان گفتوگو و تفاهم پدید آید و زمینه برای صلح و آشتی و جلوگیری از خونریزی بیشتر فراهم شود.
در ماه محرم بود كه حضرت علی هیئتی را به ریاست عدی بن حاتم طایی نزد حضرت معاویه فرستاد. عدی، معاویه را به بیعت با حضرت علی فرا خواند، تا زمینه وحدت هر چه بیشتر مسلمانان فراهم شود و جنگ و خونریزی پایان یابد! حضرت معاویه در پاسخ فراخوان عدی گفت: ما با علی سر مخالفت و ناسازگاری نداریم و در مورد مقام خلافت با او در نمیافتیم، و او را به دست داشتن در شورش علیه حضرت عثمان و قتل ایشان متهم نمیكنیم، اما شورشیان و قاتلان بسیاری در میان سپاه او مأمن گرفتهاند، تمام خواسته ما این است كه آن قاتلان شورشی را به ما تسلیم كند، پس از آن ما با او به عنوان امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمین بیعت میكنیم و از او اطاعت مینماییم.
موضع حضرت معاویه واضح و روشن بود، اما حضرت علی رضیاللهعنه در شرایطی قرار نداشت كه بتواند خواسته او را برآورده نماید. حضرت معاویه در همین راستا هیئتی را به ریاست حبیب بن مسلمه نزد حضرت علی رضیاللهعنه فرستاد، تا او را برای تسلیم قاتلان حضرت عثمان و پایان دادن به جنگ و خونریزی ترغیب كنند، اما آنان نیز بدون نتیجه بازگشتند. ماه محرم نیز بدون آنكه تلاشهای مسالمتآمیز به نتیجهای بیانجامد، پایان یافت و ماه صفر آغاز شد. ظاهراً مرحله دیگری از جنگ همهجانبه و سخت در صفین نزدیك بود. روز چهارشنبه اول ماه صفر مرحله دوم جنگ آغاز شد و تا روز جمعه دهم صفر ادامه پیدا كرد. سختترین و خشنترین رویارویی میان سپاهیان دو طرف در روز پنجشنبه نهم و شب جمعه دهم ماه صفر روی داد و آن شب را لیلهالهریر [شب زوزه] نامیدند؛ زیرا بجز از چكاچك شمشیرها و نیزههای سپاهیان دو طرف، و زوزه سگها و گرگها، از فرط خستگی و كوفتگی صدایی و كلامی از كسی شنیده نمیشد. در آن شب به اندازهای جنگ و درگیری شدت گرفت كه نیزهها و شمشیرها و سپرهای بسیاری از سربازان درهم شكست و از دست آنها افتاد، تا آنجا كه جنگ با سنگ انداختن به سوی یكدیگر و حتی با چنگ و دندان به جان یكدیگر افتادن، ادامه یافت.
در طول یك نبرد سخت و فرسایشی، هزاران نفر كشته و زخمی شدند و خوف آن میرفت كه هر دو سپاه تا آخرین نفراتشان به نبرد ادامه دهند و بجز زنان و كودكان كسی زنده نماند. اظهار این خوف ابتدا بر زبان اشعث بن قیس رئیس قبیله كنده جاری شد. ایشان در لیلهالهریر خطاب به قومش گفت: ای مسلمانان! صحنه دیروز را مشاهده كردید كه چه تعداد از مردم عرب كشته شدند. ای مردم! سن زیادی از من گذشته است و تا به امروز هرگز چنین صحنهای را مشاهده نكردهام. شما سخنان مرا به كسانی كه در اینجا حضور ندارند، برسانید. اگر ما فردا رودرروی هم قرار بگیریم، عربها نابود خواهند شد و حرمت و قداست شما از بین خواهد رفت. قسم به خدا! من این حرفها را از ترس مرگ نمیزنم، چرا كه سن زیادی از من گذشته است، اما ترس من برای زنان و كودكان است. اگر ما فردا همگی از بین برویم بر آنها چه خواهد گذشت. بار الها! تو میدانی كه من مصلحت قوم خود و مسلمانان را مدنظر دارم و در این زمینه از هیچ كوششی دریغ نورزیدهام.(1)
خبر اظهارات اشعث بن قیس به حضرت معاویه رضیاللهعنه رسید، ایشان گفت: قسم به پروردگار كعبه! او درست میگوید. اگر این روند ادامه پیدا كند، همه مردان جنگی دو طرف كشته خواهند شد و با پیش آمدن چنین وضعی، رومیها از یك سو و فارسها از سوی دیگر برای حمله به سرزمینهای اسلامی طمع كرده و زنان و كودكان را پایمال خواهند كرد، پس باید چارهای اندیشید، و این واقعیت را فقط انسانهای آگاه و با فراست درك خواهند كرد. سپس رو به سپاهیانش كرد و گفت: قرآنها را بر نیزهها بسته و بالا ببرید. در این روایت اصلاً نامی از حضرت عمرو بن عاص و یا نشانی از نیرنگ و فریبكاری وجود ندارد. به هر حال، طرح مسئله حكمیت اقدامی شجاعانه برای جلوگیری از گسترش خونریزی و كشتار میان مسلمانان و حفظ توان و نیروی امت اسلامی بود، حال چه از جانب حضرت معاویه و چه حضرت عمرو بن عاص رضیاللهعنهما مطرح شده باشد. این موضوع فقط آشوبگران و قاتلان حضرت عثمان را كه آتش جنگ و فتنه را برافروخته بودند، پریشان و ناراحت كرد.(2)
اصرار آشوبطلبان بر تداوم جنگ
آشوبطلبان و كسانی كه در قتل خلیفه سوم و همچنین دامن زدن به جنگ جمل دست داشتند، به استمرار جنگ صفین نیز بسیار اصرار میكردند تا یا طرفین كاملاً در این جنگ از بین بروند و یا حداقل توانشان به قدر كافی تحلیل برود و آنان از قصاص و مجازات در امان بمانند. به همین خاطر وقتی دیدند كه مردم شام مصاحف را بالا بردند، و حضرت علی نیز به درخواست آنها مبنی بر توقف جنگ و خونریزی پاسخ مثبت داد، وحشتزده شدند و تمام تلاش خود را به كار بستند تا حضرت علی رضیاللهعنه را از تصمیمش منصرف كنند. ولی جنگ متوقف شده بود و كاری از دست آنها بر نمیآمد. لذا چارهای ندیدند جز اینكه علیه حضرت علی رضیاللهعنه دست به شورش بزنند و با طرح مقوله «لا حكم الا لله» شكاف جدیدی را به نام «خوارج» در میان امت اسلامی ایجاد كنند.
شگفت اینجاست كه مؤرخان به این رفتار آشوبطلبان و قاتلان خلیفه سوم، آن هم در این مرحله حساس، كه منجر به شكلگیری خوارج گردید، زیاد توجه نكردهاند. (3)
اما روایت ابومخنف كه در آن ذكر شده است كه حضرت علی ابتدا پیشنهاد مردم شام را مبنی بر حكمیت قرآن نپذیرفت و سپس بر اثر فشار گروهی كه بعداً به خوارج مشهور شدند، آن را پذیرفت؛(4) قطعنظر از ضعف در سند با مقام شامخ حضرت علی رضیاللهعنه سازگاری ندارد، و در مقابل روایاتی كه با سند صحیح و توسط راویان موثق روایت شده است، اعتباری ندارد.
بنابر روایات معتبر، شورشیان و خوارج وقتی از قبول تحكیم توسط حضرت علی رضیاللهعنه باخبر شدند، در حالی كه شمشیرهایشان را بر دوش گرفته بودند، نزد حضرت علی آمده و با پذیرش فراخوان شامیان به تحكیم كتابالله مخالفت نموده و گفتند: باید جنگ را ادامه دهیم تا در نهایت خداوند خود میان ما و آنان داوری كند!
سهل بن حنیف انصاری رضیاللهعنه خطاب به آنان گفت: ای مردم! رأی و دیدگاه خود را در برابر دین علم نكنید. اگر ما در روز حدیبیه اختیار میداشتیم، رأی خود را بر فرمان رسول خدا ترجیح میدادیم! اما چون امر ایشان حكم دین بود، آن را پذیرفتیم! پس از آن سهل به بحران و نابسامانیای كه پس از شهادت حضرت عثمان رضیاللهعنه در میان مسلمانان پیش آمده بود، اشاره نمود و گفت: سوگند به خداوند از زمانی كه مسلمان شدهام، در راستای دفاع از دین خداوند شمشیرهایمان را در هر جا به كار میگرفتیم میدانستیم كه چه كاری انجام میدهیم، به غیر از این وضعی كه الآن داریم! هرگاه مشكلی را حل و فصل مینماییم، مشكل دیگری روی میدهد كه نمیدانیم چگونه با آن برخورد نماییم.(5)
خلاصه اینكه هم سپاهیان شام و هم سپاهیان عراق به این امید كه راهی برای جلوگیری از خونریزی بیشتر و پایان دادن به اختلافات پیدا شود، به حكمیت و مصالحه تمایل نشان دادند.
دلایل پذیرش حكمیت
طرح موضوع حكمیت قرآن از طرف حضرت معاویه بدون تأكید بر تحویل دادن قاتلان حضرت عثمان و یا قصاص آنان، و پذیرش حكمیت توسط حضرت علی بدون تاكید بر اطاعت و بیعت حضرت معاویه و مردم شام با ایشان، اتفاق و تحولی بود كه حوادث جنگ صفین آن را به دو طرف تحمیل كرد؛ چرا كه این جنگ منجر به نابودی تعدادی زیادی از مسلمانان شده بود و این موضعگیری جمعی را در طرفین تقویت كرد كه پایان دادن به نبرد و جلوگیری از كشتار، ضرورتی است كه باید برای حفظ شوكت و قدرت امت اسلامی به آن تن دهند.
حضرت علی رضیاللهعنه با توقف جنگ در صفین موافقت كرد و به حكمیت رضایت داد و آن را پیروزی و فتحی به حساب آورد و سپس به كوفه بازگشت در حالیكه به اتحاد مسلمین، برطرف شدن اختلافات، تقویت دولت اسلامی و آغاز مجدد فتوحات اسلامی امیدوار بود.(6)
عوامل متعددی سبب شد كه طرفین به حكمیت و حل نزاع پیش آمده از این طریق بیندیشند، از آن جمله:
1ـ طرح حكمیت در واقع آخرین تلاشی بود كه برای جلوگیری از جنگ و خونریزی در میان مسلمانان صورت میگرفت. تلاشهایی كه به صورت فردی یا گروهی از زمان جنگ جمل آغاز شده بود، به نتیجه نرسیده بود. نامههای زیادی برای این منظور بین طرفین رد و بدل شد. آخرین تلاشی كه از طریق نامه صورت گرفت، نامهای بود كه حضرت معاویه در سختترین شرایط جنگ برای حضرت علی رضیاللهعنه فرستاد و از ایشان خواست كه جنگ را متوقف كند و گفت: به گمان من اگر ما و شما میدانستیم كه این جنگ تا این حد ادامه پیدا خواهد كرد، هرگز به آن اقدام نمیكردیم. اگر در این قضیه عقل و تدبیر ما تاكنون درمانده است، باز هم فرصت برای ندامت از گذشته و جبران آینده وجود دارد.(7)
2ـ دومین عامل، كشتار و خونریزی بسیار زیادی بود كه دامن هر دو سپاه را گرفته بود و ترس آن میرفت كه سرانجام همه كشته و نابود شوند. از اینرو درخواست توقف جنگ موضوعی بود كه هر دو گروه به آن تمایل نشان میدادند.
3ـ سومین عامل، خستگی و درماندگی مردم بود كه بر اثر جنگهای طولانی توانشان تحلیل رفته بود و چنان وضعیتی پیش آمده بود كه گویا همگی در انتظار این پیام صلح و آشتی بودند. اكثر سپاهیان حضرت علی گرایش به خاتمه جنگ و مخاصمه داشتند. به همین خاطر اكثراً این جمله را بر زبان میآوردند كه: «قد أكلتنا الحرب و لانری البقاء الا عن الموادعة»؛ جنگ تمام قوای ما را تحلیل برده است و برای بقای خود چارهای جز ترك مخاصمه نداریم.(8) این جمله كه بر زبان اكثر سپاهیان حضرت علی زمزمه میشد، نشان میدهد كه بالا بردن قرآنها جهت توقف جنگ، فریب و نیرنگی از طرف حضرت عمرو بن عاص و حتی به ابتكار ایشان نبوده است؛ بلكه در جنگ جمل كعب بن سور، قاضی بصره، برای توقف نبرد به چنین اقدامی دست زده بود. اما شورشیان جنگطلبان و سبائی او را تیرباران كردند تا در اقدامش موفق نشود.
4ـ چهارمین عامل، پاسخ مثبت به ندای وحی بود كه خداوند در آن از بندگانش خواسته است: «فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول»[نساء: 59]؛ هرگاه در چیزی اختلاف كردید، آن را به خدا و رسول (یعنی به حكم شرع در پرتو قرآن و سنت) بازگردانده و ارجاع دهید.
به همین سبب وقتی به حضرت علی رضیاللهعنه پیشنهاد شد كه تصمیمگیری در این باره را به قرآن واگذارد، گفت: من در این ارتباط از شما اولیتر و سزاوارترم و به حكمیت و داوری كتاب خدا رغبت بیشتری دارم؛ كتاب خدا بین من و شما داور خواهد بود.(9)
یكی دیگر از اتفاقاتی كه در جنگ صفین رخ داد و به روشن شدن موضع درست از نادرست و پایان یافتن جنگ كمك كرد، شهادت صحابی جلیلالقدر حضرت عمار بن یاسر به دست سپاهیان شام بود. حضرت معاویه و مردم شام به تصور اینكه موضعشان در خونخواهی حضرت عثمان رضیاللهعنه و خودداری از بیعت با حضرت علی رضیاللهعنه، تا روشن شدن قضیه قاتلان حضرت عثمان و قصاص آنان، موضع درست و برحقی است، در مقابل ایشان ایستادگی كردند تا اینكه سرانجام نبرد صفین روی داد.(10)
اصحاب جلیلالقدری كه تا آن زمان در قید حیات بودند یكی از این سه موضع را اختیار كرده بودند: 1ـ گروهی به خونخواهی خلیفه سوم و دفاع از این موضع پرداختند، 2ـ گروهی موضع حضرت علی رضیاللهعنه را تأیید كردند و به ایشان پیوستند، 3ـ و اما گروه سوم، كه بیشترین تعداد صحابه را شامل میشد، كسانی بودند كه مخالف نزاع و درگیری بودند و انزوا اختیار كرده بودند.
در این میان شهادت حضرت عمار اتفاق افتاد و در پرتو حدیث نبوی: «تقتلك الفئة الباغیة» [تو به دست گروه عصیانگر و سركش كشته میشوی]، برای همگان روشن شد كه حق با حضرت علی رضیاللهعنه بوده است و همه باید با ایشان بیعت و از ایشان پیروی میكردند. این اتفاق و روشن شدن موضع حق، ادامه نبرد را بیمعنا كرد و همه را به تلاش برای پایان دادن به نبرد ترغیب كرد، و در چنین شرایطی موضوع حكمیت مطرح گردید و پذیرفته شد.
وقتی خبر شهادت حضرت عمار به حضرت عمرو بن عاص رسید، گفت: «وددت أنی مت قبل هذا الیوم بعشرین سنة»(11)؛ كاش كه من بیست سال قبل از این روز از دنیا رفته بودم.
دیدگاههای کاربران