وحی الهی و پیام آسمانی در شهر مكۀ مكرّمه و غار حرا بر بهترین انسان روی زمین فرود میآید و آنحضرت به نبوت و پیامبری مبعوث میشود. ایشان درحالیكه حامل این نور بزرگ و این امانت سترگ و عظیم الهی است، یكراست به خانه میرود و قبل از هركس ماجرا را برای همراه و همراز زندگیاش خدیجۀ كبری رضیاللهعنها تعریف میکند. خدیجه ایمان میآورد و برای تقویت قلب و اطمینان خاطر حضرت رسول صلیاللهعلیهوسلم از هیچ تلاشی دریغ نمیورزد. كمكم نور اسلام بر قلوب انسانهای پاكفطرت، صادق و واقعگرا تابیدن میگیرد و هر كس که مُشرَّف به اسلام میشود، خود را با پیامبر اكرم همهدف میبیند و در زمینۀ ابلاغ پیام حق و خدمت به اسلام مردانه ایستادگی میکند.
در دوران زندگی مكی و سپس مدنی، پذیرش اسلام مترادف با مواجه شدن با هر رنج و محنت است، ازاینجهت مسلمانان آنروز كه خالصانه اسلام را پذیرفتهاند، با جان و دل هرگونه رنج و مشکلی را به جان میپذیرند، و همدلی، همیاری و صمیمیت بهقدری است كه رنج و مشكل هر فرد، مشكل همه است، و مشكل همه، مشكل یك فرد است. حتی اگر یكی گرسنه میشود، دیگران آن را احساس میكنند؛ اگر یكی دچار خسارتی میشود، همه درصدد جبران آن برمیآیند؛ و اگر جامعه با مشكل و بحرانی مواجه میشود، همۀ افراد جامعه بیقرار میشوند و برای رفع آن به چارهجویی میپردازند.
وضعیت جامعۀ اسلامی و مدینۀ فاضلۀ آن روز و مورد انتظار از نسلهای بعدی مسلمان را رسول خدا صلیاللهعلیهوسلم اینگونه توصیف مینماید: «مثل المؤمنین فی توادّهم و تراحمهم كمثل الجسد الواحد، إذا اشتكی منه عضو تداعی له سائر الجسد بالحمی و السهر»؛ مثال مؤمنان در دوستی و مهربانی و همدردی با یكدیگر، مانند پیكر واحد و اعضای یك بدن است كه هرگاه عضوی دچار درد و رنج شود سایر اعضا آن را احساس میكنند و دچار تب و بیخوابی میشوند.
در ادوار بعدی گرچه گاه بنابر برخی ضعفها و مشكلات و سوءتفاهمها از سویی، و توطئۀ منافقان و دشمنان اسلام از سویی دیگر، آن صمیمیت و وحدت و همدردی پیشین تا حدودی کمرنگ میشد و كموبیش اختلافاتی پدید میآمد، اما بازهم همه در مقابل دشمنان اسلام و مسلمانان ید واحد و جبهۀ مشترکی بودند؛ بهگونهایكه هیچگاه اجازه نمیدادند دشمنان از اختلافاتشان سوء استفاده كنند.
برای درک بهتر این موضوع، به این واقعۀ تاریخی درسآموز توجه کنیم. علامه ابنکثیر دمشقی در تاریخ البدایه و النهایه مینویسد:
«[امیر معاویه] در سال 27 هجری [در دوران خلافت خلیفۀ سوم حضرت عثمان رضیاللهعنه] جزیرۀ قبرس را فتح کرد و مسلمانان در دوران امارت ایشان بر شام و پس از آن نزدیک به 60 سال در آن جزیره سکونت داشتند. پس از فتح قبرس، امر جهاد و فتوحات اسلامی در سرزمینهای تحت سلطۀ دولت روم و فرنگ و دیگر سرزمینها ادامه یافت تا اینکه نبرد صفّین میان ایشان و امیرالمؤمنین علی رضیاللهعنه رخ داد. با بروز این اتفاق، سلسلۀ فتوحات اسلامی متوقف شد و نه بهدست حضرت علی رضیاللهعنه و نه بهدست معاویه رضیاللهعنه فتحی صورت نگرفت. پادشاه روم با مشاهدۀ این وضعیت، به طمع افتاد و قصد کرد به سرزمینهای تحت امارت معاویه حمله کند و شکست و ذلتی را که خود و لشکریانش پیش از این از دست ایشان چشیده بودند، تلافی نماید. وی از فرصت درگیری میان حضرت علی و حضرت معاویه استفاده کرد و با لشکری عظیم به برخی مناطق در قلمرو اسلامی نزدیک شد و قصد تصرف آنها را داشت. حضرت معاویه با اطلاع از تحرکات پادشاه روم، بلافاصله طی نامهای به وی نوشت: به خدا قسم! ای لعین، اگر از کارت بازنیایی و به سرزمینت بازنگردی، من و پسرعمویم (علیبن ابیطالب) با هم صلح کرده و علیه تو پیمان جنگ میبندیم و تو را از تمام قلمروت بیرون رانده و زمین را با تمام وسعتش بر سرت تنگ خواهیم کرد. با رسیدن نامه به دست پادشاه روم، ترس و وحشت او را فراگرفت و دستور عقبنشینی داد و نمایندگانی را برای مذاکره و درخواست صلح فرستاد.» (ابنکثیر، البدایة و النهایة: 8/ 173)
پس از این اتفاق و در واقع برای جلوگیری از سوءاستفاده دشمنان اسلام و همچنین پرهیز از ریختهشدن خون مسلمانان و تحلیل قوای آنان در نبردهای داخلی، ماجرای حکمیت بین حضرت علی و حضرت معاویه شکل گرفت و سرانجام در سال 41 هجری بین حضرت حسنبن علی و امیر معاویه صلح تاریخی و بسیار مهمی صورت گرفت و به اختلافات داخلی پایان داده شد. با برقراری صلح و امنیت و ایجاد وحدت و همبستگی در سرزمینهای اسلامی، پیشرفت مسلمانان و فتوحات اسلامی بار دیگر آغاز شد.
این وقایع درسهای متعددی به همراه دارد، از جمله اینکه هرگاه در سرزمینهای اسلامی و بین گروهها و جریانهای مؤثر در قدرت، اختلاف و چنددستگی پیش آید و این اختلاف به رویارویی و جنگ داخلی منجر شود، گذشته از خسارتها و آسیبهای مادی و معنوی، زمینه برای سوءاستفادۀ دشمنان اسلام فراهم میشود و آنان به طمع میافتند و به دخالتهای بیجا و اشغالگری رومیآورند.
درس دیگر این است که از هر فرصت و امکانی برای مذاکره و مصالحه باید استقبال کرد و جلوی خونریزی و آسیب را از هر جا که میتوان گرفت و بهسوی وحدت و انسجام پیش رفت.
از منظری دیگر، در قرون نخستین اسلامی، غیرت دینی و ملی مسلمانان بهقدری بود كه حتی حکام و دولتمردانی كه در زمینۀ اجرای احكام اسلامی و عدالت زیاد خوشنام نبودند، تحمل نداشتند ندای مظلومی را بیپاسخ بگذارند.
بلاذری در «فتوح البلدان» نقل میكند: جمعی از زنان مسلمان سوار بر كشتی، مورد حمله و تعرض گروهی از قوم "مید" از سرزمین دَیبُل (بندری بر کنارۀ دریای عرب و رودخانۀ سند) قرار گرفتند. آنها كشتی را با تمام بارش توقیف نمودند. در این اثنا زنی از قبیلۀ "یربوع" فریاد برآورد: «یا حجاج! یا حجاج!» این فریاد توسط مردم به گوش حجاج بن یوسف در عراق رسید. به محض رسیدن این خبر به حجاج، وی بلافاصله لبیك گفت و فردی را جهت آزادی اسیران به سوی والی آنجا به نام "داهر" فرستاد. او جواب داد که اسیران در دست رهزنانی هستند كه از قدرت من خارجاند. حجاج در ابتدا سپاهی را به فرماندهی عبیدالله بن نبهان فرستاد كه با كشته شدن عبیدالله، سپاه شكست خورد. سپس سپاهی دیگر را به فرماندهی بدیلبن طهفه فرستاد كه وی نیز كشته شد و سپاه شكست خورد. برای بار سوم سپاهی به فرماندهی محمدبن قاسم در زمان ولیدبن عبدالملك فرستاد كه سبب فتح "سند" گردید. (ندوی، فریاد آشنا: 12)
تاریخ پر افتخار مسلمانان از این نوع مثالها سرشار است. بهراستیكه آنان با وجود برخی نقاط ضعف، مسلمانان باغیرتی بودند.
اما اوضاع فعلی مسلمانان دگرگون شده است. هر روز صدای مظلومان به گوش میرسد، اجساد تكهتكه شده و خونآلود كودكان به نمایش گذاشته میشود، كرامت و عفت زنان مسلمان مورد تعرض قرار میگیرد، ولی آب از آب تكان نمیخورد و تأسفانگیزتر از همه اینكه خود مسلمانان با دشمنان اسلام برای تذلیل و سرکوب مسلمانان دیگر همپیمان میشوند. و بسا عدهای مسلمان به فرمان كفار بر مسلمانان دیگر میتازند و بهراحتی آنها را به خاك و خون میکشند و به دوستی و همپیمانی با دشمنان افتخار میكنند.
تراژدی اینجاست كه دشمنان اسلام چون نقاط ضعف مسلمانان را پیدا كردهاند، میدانند چگونه میان آنان نفرت و تفرقه ایجاد كنند، بهطوریكه یك مسلمان، مسلمان دیگری را که مخالف اوست شاید از هر كافری بدتر بداند و جز به حذف فیزیكی یا طرد او به گزینۀ دیگری فکر نکند.
جای بسی تأسف و تعجب است كه بسیاری از كفار و مشركان از ناحیۀ برخی مسلمانان نهتنها احساس خطر نمیكنند كه از عنایاتشان نیز برخوردارند؛ ولی مسلمانانیكه با آنها همفكر و همسو نیستند از ناحیهشان هیچ امنیتی احساس نمیكنند.
با توجه به این اوضاع نابهسامان، تودههای مسلمان و نسل معاصر با زبان حال و قال میپرسند: تا كی باید این وضعیت در جهان اسلام ادامه یابد؟ چرا اسلحهای كه باید برای دشمن مشترك استفاده شود، علیه خود مسلمانان بهكار گرفته میشود؟ چرا خود مسلمانان سرمایۀ مسلمانان را تبدیل به خاكستر میكنند؟ چرا بهوسیلۀ مسلمانان خانههای مسلمانان بر سرشان فرو ریخته میشود؟ چرا برخی مسلمانان با غیرمسلمانان كینهتوز، برای زدن و سرکوب برادران مسلمانشان همپیمان و همداستان شدهاند؟ غیرت اسلامی كجا رفته است؛ آیا اخوت اسلامی همین است، مقتضای وحدت و همبستگی اسلامی چیست؟
در دورانی كه یهود و نصاری كه بدترین دشمن یکدیگر بودند، با هم متحد شدهاند، چرا فِرَق و جریانهای اسلامی نمیتوانند در كنار هم قرار گیرند و صمیمیت و وحدت و همبستگی را تجربه و عملی كنند؟ تكلیف شرعی علما و اندیشمندان طراز اول جهان اسلام در این اوضاع چیست؟ دولتها، احزاب، سازمانهای اسلامی و فعالان عرصۀ دعوت و اصلاح منتظر كدام فرصت برای نقشآفرینی هستند؟ آیا در سازمان همکاری اسلامی مردان غیور و مبتكری وجود ندارند كه برای خروج از وضعیت بحرانی فعلی طرح و راهحلی ارائه کنند؟ و…؟
امروزه تودههای مسلمان در سطح جهان و شهروندان كشورهای اسلامی با این قبیل پرسشهای بیپاسخ روبهرو هستند و قطعاً نسل آینده متولیان امر و مسئولان امروزی را نخواهند بخشید؛ زیرا عوارض تخریبها و ویرانگریهای امروز محدود به نسل معاصر نمیشود.
آنچه مسلّم است اینکه در قاموس اسلام بیتفاوتی و عدم احساس مسئولیت در قبال اوضاع نابهسامان، نهتنها هیچ ارزشی ندارد بلكه در دنیا و آخرت مایۀ شرمساری و ناکامی است. آنحضرت به صراحت هشدار دادهاند: «من لم یهتمّ بأمر المسلمین فلیس منهم»؛ كسی كه به قضایای مسلمانان توجه نكند و بیاعتنا باشد، از مسلمانان نیست.
امید است بحرانهای فعلی تغییرات راهگشایی را در اندیشه و عمل مسلمانان بهوجود آورد و طوفان سهمگین فتنهها و تنشها سبب بیداری و بیدارگری بیشتر و مؤثرتر در جهان اسلام و در جامعۀ بشری شود.
دیدگاههای کاربران