اگر نگاهی گذرا به کتب رجال بیندازیم درخواهیم یافت که خیل عظیمی از علما و دانشمندان در آخر اسم خود لقب «خراسانی» دارند. پس از مطالعه بیوگرافی شخصیتهای بزرگ درمییابیم که خراسان زادگاه آنان بوده و یا قسمتی از زندگیشان را در سرزمین علم و دانش “خراسان” سپری نمودهاند.
«خراسان» نقش اساسی و مهمی در پرورش و تربیت شخصیتهای بزرگ، محدثین، فقها، شعرا و عرفا ایفاء نموده و از دیرباز این سرزمین پهناور بهعنوان «سرزمین علم و ادب» شهره آفاق بوده است.
برآن شدم تا تحقیق مختصری در زمینه جغرافیای تاریخی، سیاسی و اجتماعی این سرزمین انجام دهم. این نوشته مشتمل بر چهار بخش به شرخ ذیل است:
بخش اول: علت نامگذاری این سرزمین به “خراسان”؛
بخش دوم: جغرافیای تاریخی خراسان؛
بخش سوم: نگاهی به تاریخ سیاسی خراسان؛
بخش چهارم: زندگی اجتماعی خراسان.
بخش اول: علت نامگذاری این سرزمین به “خراسان”
مورخین و جغرافیدانان در مورد علت نامگذاری این سرزمین اختلافنظر دارند. «دغفل النسابه» میگوید: خراسان اسم نوه حضرت نوح بوده است. وی همراه با برادرش «هیطل» فرزندان عالم بن سام بن نوح بوده است. هیطل به سرزمین ماوراءالنهر و خراسان در این سرزمین اسکان یافتند و هر منطقه به نام هر یک نامگذاری شد.
«شیخ یاقوت حموی» مینویسد: خراسان کلمهای به زبان فارسی دری ست و از دو بخش «خُر» و «آسان» تشکیل یافته است، یعنی «به آسانی بخور.» این اسم بهخاطر کثرت محصولات کشاورزی بر روی این سرزمین نهاده شده است و بنا به گفتهی برخی نویسندگان «خُر» مخفف کلمه خورشید و آسان به معنای «جا و مکان» است و خراسان یعنی مکان خورشید.
شهابالدین عبدﷲ بن عبدالرشید، معروف به حافظ ابرو، (مورخ خراسانی قرن هشتم) معتقد است خراسان به معنای «خورشیدگونه» است. در لغتنامه دهخدا نیز آمده است: خراسان واژهای پهلوی ست که در متون قدیمی به معنی مشرق (خاور) در مقابل مغرب (باختر) بهکار رفته است و در منابع دیگر نیز خراسان در زبان فارسی قدیم به معنای “خاور زمین” آمده است.
بخش دوم: جغرافیای تاریخی خراسان
همانطور که دانشمندان در علت نامگذاری خراسان اختلافنظر دارند، در مورد حدود و مرزهای این سرزمین پهناور نیز اختلافنظر وجود دارد، که این امر خود تحت تاثیر نظامهای سیاسی مختلف بوده است. لفظ خراسان قدیم بهطور کلی به مناطق شرقی ایران کنونی و قسمتهایی از کشورهای افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان و قرقیزستان اطلاق میگردد و شواهد تاریخی حاکی از آن است که این سرزمین در طول تاریخ هیچگاه دارای مرز ثابت جغرافیایی نبوده و همواره تحت تاثیر عوامل مختلف سیاسی محدودهاش کاهش یا گسترش مییافته است.
جغرافیدانان بر این باوراند که در گذشته سرزمین خراسان منطقه وسیع جغرافیایی بوده که این اقلیم شمال غرب افغانستان (شهر هرات) و قسمتی از ترکمنستان به همراه استان خراسان ایران را در بر میگرفته است و شهرهای تاریخی آن عبارت بودند از: هرات، نیشابور، طوس (مشهد)، بلخ و مرو.
جغرافـــیدان مشهور «گریستین سن» طبـــق کاوشهای هرتسفلد چنین مینویسد: «دروازههای کاسپین نزدیک ری، کوههای البرز، گوشه جنوبی بحر خزر و دره اترک، خطی که از صحرای تجن گذشته و در زیر قرقی به جیحون میرسد. موافق مسکوکات سکایی ساسانی که به دست آمده این خط سرحدی از سلسله قلل جبال حصار گذشته و به پامیر میرسد و از آنجا به سمت جنوب مایل گشته و به امتداد قطعهای از جیحون که بدخشان را در میان گرفته سیر کرده به قطعه هـــــندوکش میرسد. از آن نقطه سرحدی به سمت مغرب برگشته و در امتداد سلسله هندوکش و لحقات آن به جنوب هرات رسیده و در ناحیه جنوب، ترشیز و خاف و قهستان(کوهستان) را قطع کرده باز به دروازههای کاسپین میپیوسته است.»
یاقوت حموی جغرافیدان بزرگ ایرانی در کتاب «مراصد الاطلاع» بر پایه برخی از پژوهشهای خویش مینویسد: خراسان سرزمینی وسیع است که یک طـــــرف آن از جوین و بیهق به عـــراق میرسد و طرف دیگرش از طغارسان (طخارستان) و غزنه و سجستان (سیستان) به هند منتهی میگردد. از شهرهای آن نیشابور و هرات و مرو که قسمتی از بلخ است و طــاقان، نســـــاء و ابیورد و ســـرخس میباشد. جیحون و خوارزم را هم بعضی تابع آن شمردهاند و گفته شده که خراسان دارای چهار کرسی بوده:
کرسی اول: ایرانشهر که عبارت است از: نیشابور، قهستان و طبس و حوادث و پوشنج (از نواحی هرات) و بادغیس از توابع هرات (که در قدیم شهری بزرگ و باصفا بوده است) و طوس که به طابران تصریح شده است؛
کرسی دوم: مروشاه جهان، سرخس، نساء، ابیورد و مرو و طالقان و خوارزم؛
کرسی سوم: طرف غربی رود جیحون و جرجان و خوارزم و طخارستان علیا و اندرانه (شهری نزدیک هندوکش) و ساسان و بغلان (شهری از نواحی بلخ) و والج (نام شهری در طخارستان)؛
کرسی چهارم: ماوراء النهر، بخارا، شاش (چاچ) (که در آن کمانهای خوب میساختند) و سغد (نزدیک سمرقند که آن را به سبب خوشی آب و هوا از بهشتهای چهارگانه بهشمار آوردهاند و بین جیحون و سمرقند قرار دارد.)
خراسان، سرزمینی وسیع بوده که ابتدای مرزهای آن از نزدیک عراق و “ازداوار” پایتخت جوین و بیهق آغاز و به حدود نزدیک هندوستان، طخارستان و غزنه (زادگاه سلطان محمود غزنوی) و سجستان و کرمان خاتمه مییافته است و شهرهای مهمی چون نیشابور، هرات، مرو (پایتخت خراسان بود) بلخ، طاقان، نسا (زادگاه محدث معروف صاحب کتاب نسائی) و ابیورد، سرخس و دیگر شهرها را شامل میشد.
اما با توجه به مطالعات جغرافیدان خراسانی مشهور قرن نهم، حافظ ابرو که ساکن شهر خواف بوده است درمییابیم که خراسان نام مملکتی وسیع بوده که از ناحیه شرق به کوههای بدخشان و کوههای طخارستان و بامیان و سرزمین غزنه و کابل و کوههای غور (واقع در افغانستان کنونی) که سرچشمه رود هیرمند بوده میرسیده است و از ناحیه غرب به جرجان و صحرایی میان خوارزم و خراسان و دریای خزر و قومس و ری و از ناحیه شمال مرزهای آن به جیحون و آمویه و مارواءالنهر و از ناحیه جنـــــوب به سند میرسیده است.
اما طول خراسان از بسطام تا غزنه تقریبا 200فرسخ و عرض آن از سجستان تا امویه تقریبا 150 فرسخ بوده است.
حافظ ابرو برای خراسان ولایتهای زیادی را ذکر نموده است که عبارتند از:
1- ولایت هرات و توابع آن که قسمتی از ایران چون تربت جام، تایباد، خواف و باخــــــرز را در بر میگرفته است؛
2- ولایت قهستان و توابع آن که با نام خراسان جنوبی کنون شناخته میشود؛
3- ولایت نیشابور و توابع آن؛
4- ولایت بلخ و توابع آن (تاجیکستان کنونی)؛
5- ولایت فاریاب که قسمتی از آن در ایران مثل سرخس و قسمتی دیگر در کشور ترکمنستان واقع شده است؛
6- ولایت بیهق و توابع آن؛
7- ولایت شقان و توابع آن؛
8- ولایت طوس و توابع آن (خراسان رضوی کنونی)؛
9- ولایت ابیورد و توابع آن؛
10- ولایت نساء و توابع آن؛
11- ولایت جوین و توابع آن؛
12- ولایت اسفراین و توابع آن.
بهطور خلاصه میتوان گفت سرزمین خراسان همواره در طول تاریخ دستخوش تغییرات بوده و گاهی سرزمین سرسبز آرال و ماوراءالنهر را در بر میگرفته و گاهی به رشتهکوههای زاگـــرس میرسیده است و گاهی به این حدود نمیرسیده است و همواره تحولات سیاسی در مرزها و حدود این سرزمین تاثیرگذار بوده است.
جفرافیای خراسان کنونی
استان خراسان تا پیش از تقسیم با مرکزیت شهر مشهد تا سال 1383 با مساحتی معادل 313335 کیلومتر مربع وسیعترین استان ایران بود که حدود یکپنجم مساحت ایران را در بر میگرفت. این استان از شمال و شمال شرق به کشور جمهوری ترکمنستان و از شرق به افغانستان و از جنوب به استان سیستانوبلوچستان و از غرب به استان سمنان و استان اصفهان و از شمال غرب به استان گلستان و از جنوب غرب به استان کرمان و استان یزد محدود میشده است.
این استان پس از سال 1383 به سه استان «خراسان رضوی» با مرکزیت «مشهد» «خراسان جنوبی» با مرکزیت «بیرجند»، و «خراسان شمالی» با مرکزیت «بجنورد» تقسیم گردید.
بخش سوم: نگاهی به تاریخ سیاسی خراسان
خراسان در زمان هخامنشیان
ملوک عجم یکی پس از دیگری بر سرزمین بابل حکم راندند تا اینکه اردشیر فرزند بابک بر تخت سرزمین فارس نشست و خراسان پایتخت آن قرار گرفت. پس از مدتی حکام معروف به هیاطله (کسانی که فیروز فرزند یزدگرد بن بهرام گور را به قتل رساندند) بر خراسان سلطنت نمودند. در زمان اسکندر مقدونی ایران به کشورهای تابعه (ملوک الطوایفی) تقسیم شد و هر کشوری تحت فرمان حاکمی به نام خشترپاون (به زبان پارسی باستان) یا شترپاوان (به زبان پهلوی) اداره میشده است و این نام به یونانی “ساتراپ” نیز ذکر گردیده است که ساتراپی «پرشوه» با نام ایالت شانزدهم (شامل پاربتها، خوارزمیها، سغدیها و هراتیها) با شمال خراسان قدیم منطبق است و از طرف مغرب در بند دریای گرگان با ساتراپی ماد همسایه بوده است.
مرکز ساتراپی پرشوه شهر توس بوده است که ویشتاسب پدر داریوش ساتراپ در آن شهر مستقر بوده است.
به گفته هردوت: پارتها، خوارزمیان، سغدیها و ارینها در یک ساتراپی قرار داشتهاند و در تمام کتیبههای میخی در ذکر اسامی ولایات مملکت “پارت” جدا نام برده شده است و ایرانیان در موقع سیاحت و گردش در ممالک خود سعی میکردند حتیالامکان زودتر از پارت بگذرند. زیرا در ولایت مزبور به واسطه فقر و بیچیزی قادر نبودند آذوقه موکب پرجمعیت شاهانه را فراهم سازد.
خراسان در زمان اشکانیان
پس از مرگ اسکندر، دیورتوس حاکم یونانی بلخ ادعای استقلال کرد و پارت و گرگان به استقلال رسیدند. پس از سقوط سلوکیان و قدرتیافتن اشکانیان، پارتها در سرزمین کوهستانی قدیم جنوب شرقی دریای خزر ساکن شدند. این منطقه از شمال به دشت استرآباد و صحرای ترکستان و از جنوب به کویر نمک و از جنوب از رشتهکوههای البرز به طرف مشرق تا هرات امتداد داشت. مرکز خراسان باستان در آغاز، شهر نیسایه (نساء) بوده است که یونانیان آن را نیسا میخواندند.
خراسان در زمان ساسانیان
لتون.ل.نیل در کتاب خویش به نام «تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان» درباره تشکیلات سیاسی ساسانیان و وضعیت خراسان در عهد آنان مینویسد: ساسانیان خراسان را یکــی از چهار استان کشور میدانستند و آن را سرزمین شرق میگفتند و این استان به چهار بخش تقسیم میشده است. بنا به این روایت، این بخشها عبارتند از: مرو، نیشابور، بلخ و هرات.
خراسان در دوران اسلامی
در سال 18 هجری قمری خلیفه مسلمین حضرت عمر رضیاللهعنه، احنف بن قیس رضیاللهعنه را به طرف خراسان فرستاد. وی قسمتی از خراسان همچون طبس، هرات، مرو شاهجهان و نیشابور را در مدتی کوتاه فتح نمود. یزدگرد فرزند شهریار که پادشاه سرزمین پارسی بود گریخت و به خاقان، پادشاه ترک در ماوراءالنهر پناهنده شد. این امر تا شهادت حضرت عمر رضیاللهعنه ادامه یافت. در عهد حضرت عثمان رضیاللهعنه هنوز دو سال از خلافت ایشان نگذشته بود که قبیله بنیکنازه که از اقوام مادری کسری بهشمار میآمدند، نیشابور را به تصرف خود درآوردند و کارگزاران خلیفه به ناچار عازم مرو شدند که تحت امارت «عبدالله بن سمره» بود. عبدالله این مسئله را به اطلاع خلیفه مسلمانان رساند و ایشان «ابن عامر» را در میان لشکری از اهل بصره به خراسان رهسپار نمود و وی تا نزدیک یزد پیش رفت و از آن سو تا هرات جلو رفت و خراسان بهطور کامل فتح شد و اهل خراسان شیفته اسلام شدند و به اسلام گرویدند و تا پایان خلافت اموی و خلافت بنیعباس را تحت سلطه خلافت اسلامی سپری نمودند. این دو سلسله نزدیک به 200 سال بر این سرزمین حکم راندند که اوج شکوفایی تمدن اسلامی در این سرزمین بود، اما در سال 205 هـ.ق خراسان بهدست طایفه ای به نام «طاهریان» افتاد و این قبیله حدود 78 سال بر این سرزمین حکم راندند تا سرانجام در سال 283هـ.ق دولت «صفاریان» این منطقه را تصرف کردند، اما عمر این حکومت بیش از 4 سال بهطول نینجامید که اسماعیل سامانی، موسس حکومت سامانیان به این سرزمین یورش برد و آن را تصرف نمود و در سال 384هـ.ق سلطان محمود غزنوی از غزنه شورش کرد و این سرزمین را تحت فرمان خود درآورد و 45 سال بر آن حکم راند.
سرانجام در سال 429 طغرل اول، نیشابور را تصرف کرد و آنجا را مرکز حکومت خود قرار داد. خراسان تا سال 552هـ.ق در قلمرو سلجوقیان قرار داشت و پس از مرگ سلطان سنجر سلجوقی، این سرزمین به دست خوارزمشاهیان افتاد. با حمله مغول در قرن هفتم هجری بسیاری از شهرها و آبادیهای خراسان ویران شد.
این سرزمین در سال 873هـ.ق به تصرف پادشاهان گورکانی درآمد و 40 سال پس از آن، ازبکها به رهبری شیبکخان خراسان را مورد تهاجم قرار دادند که در مقابل، شاهاسماعیل صفوی به دفاع از این سرزمین پرداخت و سرانجام از ازبکها شکست خورد. پس از آن خراسان دوباره مورد هجوم و تاخت و تاز ازبکها قرار گرفت که سرانجام شاهعباس صفوی آنان را عقب راند.
بعد از انقراض صفویان، نادرشاه افشار بر این سرزمین حکومت راند که آثار برجامانده از این دوره تاریخی زیاد است. پس از مرگ نادرشاه در سال 1160هـ.ق بخشهای شرقی این سرزمین پهناور (هرات و بلخ) به تصرف احمدشاه درانی (ابدالی) درآمد. در دوران قاجار با دخالت انگلستان و حمایت از احمدشاه با بستن عهدنامه پاریس در سال 1278هـ.ق ایران متعهد گشت که در امور افغانستان دخالت نداشته باشد و از کلیه ادعاهای خویش نسبت به هرات صرفنظر کند و بخش شرقی این سرزمین که مستعمره انگلیس بود به افغانستان واگذار گردید. تلاشهایی برای بازگرداندن هرات به ایران صورت گرفت که ناصرالدینشاه قاجار به بهانه بد درآمدن استخاره از امضای پیشنویس این قرارداد که با تلاش میرزا حسنخان، سفیر ایران تنظیم شده بود، خودداری نمود. متاسفانه بخشهای شمالی (مرو، سمرقند، بخارا و خوارزم) نیز در دوران روسها و ترکمنها مورد تهاجم قرار گرفت و در سال 1299هـ.ق بهوسیله عهدنامه «آخال» میان ایران و روسیه منعقد گشت، رود اترک مرز ایران قرار گرفت و این منطقه از بدنه فلات بزرگ ایران جدا گردید و پس از انقراض قاجار، پهلوی روی کار آمد.
بخش چهارم: زندگی اجتماعی خراسان
اغلب ساکنین این خطه پهناور را فارسها، پشتوها، بلوچها (گرچه اندک) و ترکها تشکیل میدادند. قبل از ورود اسلام به این سرزمین، ساکنان آن به مجوسیت گرویده بودند و خراسان مرکز این آیین قرار گرفته بود، اما در بدو ورود اسلام، خراسانیها شیفته آن شدند و همهتن در اسلام داخل گشتند و غالب مردم این اقلیم، اهلسنت و جماعت بودند، با وجود اندکی از اهل تشیع که در شهر طوس (مشهد کنونی) و شهرهای مجاور آن متمرکز بودند. اما پس از حکومت صفویه بیشتر ساکنان ایرانی خراسان بزرگ به مذهب شیعه گرویدند.
اکنون شمار زیادی از اهلسنت در شهرهای این استان خصوصا شهرهای مرزی ساکناند. شهرهای تربت جام، تایباد، خواف، باخرز و… و شهرهای شمالی این استان که هممرز با ترکمنستان هستند مانند سرخس، درگز و استان کنونی گلستان، اکثریت ساکنین اهلسنت را در خود جای دادهاند.
اما اکثریت ساکنان خراسان قدیم که افغانستان و ترکمنستان کنونی را شامل میشود اهلسنت و حنفی مسلکاند، گرچه قسمتی از شهر هرات شیعی مذهباند.
کوتاهسخن آنکه خراسان از ادوار گذشته نقش سرنوشتسازی در پرورش رجال، محدثین، علما، عرفا و فقها ایفا کرده است، بهطوریکه به عنوان مهد علم و دانش و قطب تصوف و عرفان و مکتب علم حدیث نبوی شهره آفاق بوده است.
منابع:
1- معجم البلدان/ یاقوت حموی؛
2- تاریخ حافظ آبرو؛
3- جغرافیای تاریخی خراسان؛
4- لغتنامه دهخدا؛
5- جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی/ ترجمه محمود عرفان؛
6- مقاله حدود خراسان در طول تاریخ/ کاظم شانهچی؛
7- تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان / التون.ل.نیل. ترجمه مسعود رجبنیا؛
8- تذکره جغرافیای تاریخی ایران؛
9- اینترنت.
منبع: انوار وب (سایت رسمی حوزه علمیه انوارالعلوم خیرآباد-تایباد)
دیدگاههای کاربران