امروز :شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳

سخنان استاد مفتی محمد قاسم قاسمی حفظه الله

سخنان استاد مفتی محمد قاسم قاسمی حفظه الله
Imageدنیای غرب که به این ترقی‌ها و پیشرفت‌های هولناک و شگفت انگیز دست یافته، این همه دانشگاه‌ها و مدارک دکتری و… که صادر می‌شود، همه و همه نتیجه فکر است. جایی که فکر نیست قهقرا، ایستایی و عقب گرد است و جایی که فکر باشد پویایی، پیشرفت، صعود و رشد است.

 

 

سخنان استاد مفتی محمد قاسم قاسمی حفظه الله
در جمع فارغ التحصیلان تخصص فی الفقه

عزیزان گرامی! الله سبحانه و تعالی را سپاس می‌گوئیم که چنین فرصتی راعنایت فرمود که یکدیگر را اینجا دیدار نمائیم. هر چند عده‌ای از دوستان در کنار و یا نزدیکی ماهستند، اما بعضی‌ها مقداری دوراند و کمتر اتفاق می‌افتد که در چنین جمعی گردهم باشیم.
واقعاً نیاز بوده و هست که این نوع نشست‌ها برگزار شده و تکرار پیدا کند و در فاصله‌های کمتری صورت بگیرد، اما خواست خداوند متعال چنین بوده که این نشست اول (در نوع خودش) به تأخیر بیفتد. ان‌شاء‌الله امیدواریم که خداوند صورتی مهیا فرماید که این نشست‌ها تکرار شود.
عزیزان! شما به دعوت قسم تخصص و دارالافتاء حوزه لبیک گفتید و تشریف آوردید، دعا کنید که این تشریف فرمایی شما را خداوند در حق ما، شما، امت اسلامی و حتی آیندگان مفید و مؤثر بگرداند، «شکر الله سعیکم و تقبل قدومکم».
شما گروهی هستید که بعد از فراغت از تحصیلِ مروج در اکثر مدارس ما، با وجود امکان خدمت در یکی از شعبه‌های دینی و با وجود گرفتاری‌ها و عدم مساعدت و تعاونی که بتواند مشکل شما را حل کند، ترجیح دادید که در یک رشته علمی مطالعات خود را افزایش دهید و تحت عنوان «تخصص فی‌الفقه» سفر جدیدی را آغاز کنید، این یک مجاهده بوده و شما به توفیق الله‌تعالی این کار را به انجام رساندید. و دو سال دیگر در همین مرکز به مطالعات فقهی و دراسات فقهی اشتغال داشتید.
به نظر من، شما با این کار به مسئولیت و به انتظار مردم نسبت به خود و به تکلیف شرعی خود که از جانب الله است افزودید «لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلّا وُسْعَها» [بقره: 286] الله تعالی مکلف نمی‌کند مگر به حسب توان. هر قدر که خداوند به کسی نعمتی داده است، همان اندازه محاسبه می‌کند.
اگر شما به آن ایامی که به عنوان تخصص فی‌الفقه گزراندید توجه کنید، و بدانید که در این زمینه حوزه چقدر هزینه کرد، اساتید چقدر وقت خود را صرف شما کردند ، در می‌یابید که انتظارات مردم نسبت به شما بسیار و تکلیف الهی بیشتر به عهده شما است. و این اسم و انتصاب از شما خواسته‌ای دارد، اگراین فکر در وجود شما موجود است و نسبت به آن احساس و باور دارید پس آن وقت من احساس می کنم که شما یک قدم جلو رفته‌اید. «اخاطب نفسی و ایاکم»

چه انتظاری از ما می‌رود؟
انتظار می‌رود که تقوا و اخلاص ما بیشترباشد، ما بتوانیم جوابگوی مسائل و نیاز مردم باشیم، مردم به ما اعتماد کرده‌اند و مسئله می‌پرسند، در هر کجا هستید به شما مراجعه می‌کنند و در مورد مسائل طلاق، حلت و حرمت و مسائل ایمان خود را مطرح می کنند، شما را امین قرار داده و می‌خواهند سرنوشت‌شان تغییر یابد؛ اینها بسیار مسئولیت سنگینی است و بر دوش انسان بار می‌گذارد.
اگر الله سبحانه وتعالی بپرسد که: در دل مردم نسبت به تو اعتماد و انتظار ایجاد نمودم، چه کار کردی؟
پاسخ ما چه خواهد بود.
در جلسه روز گذشته جناب دکتر محمود احمد غازی گفتند که: «علما را توده کرده‌اند، خواص، خواص‌الخواص». علما پاسخ گوی مسائل مردم هستند و از میان علما آنهایی که پاسخ گوی علما نیز باشند، اینها وظیفه‌شان بسیار سنگین‌تر است. من نمی‌گویم که جماعت ما و شما خواص‌الخواص است و چنین باوری برای خود داشته باشیم و در خوش باوری بسر ببریم، اما به هر حال بعضی‌ها این انتظار و این پندار را از ما دارند، این انتظار، اعتماد و این نیاز، خودش یک مسئولیتی را ایجاد کرده است.
درهر منطقه که هستید، نسبت به سایر همکاران و همفکران، انتظارات متفاوتی از شما می‌رود است. اگر یک عمل نا مطلوب اجتماعی در محل زندگی شما انجام می‌گیرد، از شما توقع است که آن را اصلاح کنید و مصلح آن باشید، این مسئولیت را قرآن متوجه خواص نموده است و چنین می‌فرماید: « إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدي منْ بَعْدِ ما بَيَّنّاهُ لِلنّاسِ فِي الْكِتابِ أُولآءِكَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللّاعِنُونَ » [بقره:159]
واقعاً سخت و طاقت فرسا است، گروهی از خواص که نسبت به بینات و هدی (در زمینه سیاست، اجتماع، اخلاق، روابط اجتماعی، اوامر و نواهی اطلاعات دارند) اگر کتمان بکنند، خداوند بر آنها لعنت می‌کند. مفتی محمد شفیع رحمه‌الله در ذیل آیه «وَ مَنْ يَلْعَنِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصيرًا» [نساء:52] نوشته است: «کسی که ملعون می‌شود و مورد لعنت قرار می‌گیرد، از هر خیری محروم بوده و اصلاً از محیط رحمت و برکت طرد می‌شود.»
الله‌تعالی مسائل را تبیین کرده است، اینها می‌دانند و ابلاغ نمی‌کنند و در پی تغییر نیستند، به مسئولیت محوله توجه نمی‌کنند در حالیکه باید به وسیله این حاملان، هدی و بینات به مردم برسد. الله‌تعالی که این علم را مستقیماً به مردم عنایت نکرده، بلکه به این افراد خاص داده و اینها کتمان می‌کنند و نمی‌گویند.

اسباب کتمان علم:
گاهی سبب کتمان بی‌حوصلگی وخوف است، یا عالم بزرگوار حوصله ندارد و خوابش گرفته است، یا اینکه او را کدخدای ‌ده تطمیع کرده، یا از سویی تهدید شده است، یا منفعت او وابسته است به این کتمان و یا صیانت خود را به آن وابسته می‌داند، معمولاً به همین دلائل کتمان صورت می‌گیرد.
به هر حال کتمان برای عالمان بزگترین عیب است و در طول تاریخ، عالمان یهود و نصارا بنابر کتمان مورد لعنت قرار گرفته‌اند. پس باید از هر عملی که موجب لعنت بشود، برحذر بوده و به خدا پناه برد.
در ادامه آیه الله‌تعالی گروهی را استثناء می‌فرماید: «الاالذین تابوا…» مگر کسانیکه باز گشت نموده، توبه کردند، خود و جامعه را اصلاح و تبیین کرده‌اند. کلمه «بینوا» از باب تفعیل است و مبالغه را به همراه دارد، می‌توانست به جای آن کلماتی از قبیل «کلموا، تعلموا، ابانو، اظهروا» به کار ببرد، اما فرمودند: «بینوا» باید روشن بیان کنید، مسائل را خوب روش کنید. مغز را باید از پوست کاملاً جدا کرد.
آدم گاهی که به این مسئولیت‌ها نگاه می‌کند، باخود می‌گوید فرار کند. بعد از وفات حضرت مفتی خدانظر رحمه‌الله و مولانا دادالرحمن قصرقندی ـ یاد همه بزرگان به خیر باد ـ  به شیخ‌الاسلام مولانا عبدالحمید عرض کردیم، به کسی نیاز داریم، کسی را دنبال کنید. یک روز مولانا آمدند و گفتند که خود شما دست جمعی مطالعه و کار کنید، به هر حال کار که از قبل شروع شده بود با همکاری همه ادامه پیدا کرد. چند باری این خیال در ذهن آمد که فرار کنم، بارها به این فکر کردم که چکار کنم، گرچه کار ما و دوستان نقل فتوا است اما باز هم سنگین است.

واقعه‌ای از مولانا عبدالعزیز رحمه‌الله:
یادم هست حضرت مولانا عبدالعزیز رحمه‌الله فرمودند: مولانا عبدالله پدر بزرگوارشان به مسافرت رفته بود. در منطقه «حیط» سرباز قضیه‌ای پیش آمده بود و مردم مراجعه کردند و انتظار داشتند که من و مولانا تاج‌محمد بزرگزاده قضاوت بکنیم، ما هم به در خواست آنها قضاوت کردیم، در همین لحظه که مردم هنوز نرفته بودند، مولانا عبدالله سربازی رحمه‌الله تشریف آوردند، ما گفتیم خوب است الان که حضرت تشریف آورده‌اند، قضاوت خود را خدمتشان تقدیم کنیم، تا ایشان تأیید و تحسین بکنند.
مولانا عبدالله از شتر پائین آمدند و وسائل خود را گذاشتند، ما فتوا را تقدیم کردیم و ایشان نگاهی انداختند. (مولانا عبدالعزیز رحمه الله این مطلب را از باب تواضع فرمودند و من از باب امانت می‌گویم) و به ما دو نفر گفتند: «برای جنهم بردن و دوزخی بودن شما دو نفر همین یک مسئله کافی است» مولانا عبدالعزیز می‌فرمایند که، نزدیک بود زمین زیر پاهای ما شکافته شود و ما را ببلعد.
بعد مولانا عبدالله به سوی مولانا تاج محمد نگاه کرده و گفتند: «مولوی تاج محمد، این مولوی عبدالعزیز که از امور شکم خود فارغ نمی‌شود تو را چه شده است» ـ مولانا عبدالعزیز این سخنان پدر خود را با افتخار بیان می‌کردند ـ ایشان بسیار ما را توبیخ کرد و فرمود: «بعد از وفاتم برای من ختم قرآن نگیرید، فتاوای ابن عابدین را مطالعه کنید همان برای من کافی است (از این مطلب سوء برداشت نشود، منظور مولانا این نبود که قرآن ختم نکنید که ثواب نمی‌رسد بلکه منظورشان این بود که ابن عابدین مرجع فقه است و کتابهای فقهی مطالعه کنید که مردم نیاز دارند، تلاوت و روزه گرفتن و صدقه از همه بر می‌آید، اما شما مطالعه کنید تا پاسخ مردم را درست بدهید زیرا آنان به شما اعتماد کرده‌اند و از شما انتظار دارند.)
آخرین حجی که سعادت داشتم با حضرت شیخ الاسلام همراه باشم مسئله‌ای از جزئیات حج پیش آمد، از خیلی‌ها پرسیدیم، حتی از بسیاری از ائمه و علمای حرمین نیز پرسیدیم، هر کدام یک جوابی دادند، کتاب ملا علی قاری «مناسک» را حضرت مولانا مطالعه کردند و تکلیف کردند به من، که شما طواف نکنید، همین مسئله را تا فلان وقت حل کنید، جواب این مسئله پیدا شود بعد مذاکره می‌کنیم.
پس معلوم می‌شود که مسئولیت بسیار سنگین است و اگر بنده گفتم که می خواهم فرار کنم حق بدهید، اما از فرار کاری ساخته نمی شود. اگر شما از یک روستا و یا یک منطقه محروم فرار کنید جبران آن برای مردم واقعاً مشکل است، پس شما باید آنجا انجام وظیفه کنید. بقیه مسئولیتهای ما با عالمان دیگر مشترک است، اما این مسئولیت خاصی است، پس باید برای اصلاح نفس خود و اصلاح و هدایت جامعه، تحقیق و تبیین مسائل و هُدا باید جدّی فکری برداریم.

چند نکته‌ی مهم:
چند نکته‌ای است که در اغلباً در جلسات علما ذکر می‌کنم اینجا نیز خواهم گفت:
1ـ فکر: در هر زمینه خود را به فکر کردن عادت بدهیم ، قرآن در جاهای بسیاری در باره فکر گفته است «لعلهم یتفکرون»، فکر برای هر کاری، فکر برای اصلاح جامعه، تأسیس مدرسه، دعوت و تبلیغ، برای رشد خود و…
فکر بسیار مهم است، فکر کردن و از فکر دیگران استفاده کردن، نکته دوم را مشاوره می‌گویند. اساس کار ما باید با فکر باشد، شما به هر چیزی که نگاه کنید، این ساختمان با عظمت و این مناره ها، همه پشت سر آن فکر وجود دارد. دنیای غرب که به این ترقی‌ها و پیشرفت‌های هولناک و شگفت انگیز دست یافته، این همه دانشگاه‌ها و مدارک دکتری و… که صادر می‌شود، همه و همه نتیجه فکر است. جایی که فکر نیست قهقرا، ایستایی و عقب گرد است و جایی که فکر باشد پویایی، پیشرفت، صعود و رشد است.
در سفر پاکستان خدمت مفتی محمد رفیع حفظه‌الله حضور یافتم، بنده بی‌اختیار به ایشان گفتم: حضرت می‌خواهم به شما تبریک بگویم، ماشاءالله امروز دارالعلوم را دیدیم که از نظر ظاهری و باطنی بسیار در حد بالایی است، شما برای ترقی اینجا و آسایش طلاب چطور فکر کردید؟ چند سال پیش هنگام تحصیل ما اوضاع برابری نداشت، اما امروز به طلاب یک اتاق با تمام تجهیزات داده اید، این کتابخانه و ساختمانها را بنا کرده‌اید، شگرد و شیوه کار شما چیست؟
مفتی محمد رفیع صاحب بسیار متواضعانه توضیحاتی ارائه کرد و بعد جمله‌ای زیبا گفت: «در بُعد ساختمانی، روی اینچ اینچ من نظارت دارم و دقت می‌کنم.»
2ـ مطالعه: به مطالعه خود اهمیت قایل شوید و آن را بیفزایید، امروزه متأسفانه مطالعه و یکسویی نیست. اگر از یک طلبه مطلبی بپرسید می‌گوید: این را نخواندم. در این زمینه بسیار ضعف است. باید توجه داشت که تنها مطالعه فردی کافی نیست، مذاکره باید صورت بگیرد، اگر به یک مرکز علمی بزرگ دسترسی ندارید خود شما در روستا، با اساتید یک مدرسه کوچک با یکدیگر مذاکرات علمی داشته باشید. امام نووی در مقدمه صحیح مسلم فرموده است: «فإن بالمذاکرة یثبت المحفوظ و یتحرر ویتأکد ویتقرر و یزداد بحسب کثرة المذاکرة، و مذاکرة حاذق فی الفن ساعة أنفع من مالعة والحفظ ساعات بل أیاماً» [شرح النووی علی مسلم ج1: ص48]
مذاکره مطلب را درذهن ماندگار و جایگزین می کند، در تنها مطالعه کردن اشتباه صورت می‌گیرد اما با مذاکره از اشتباه جلوگیری می‌شود، گاهی شما مطالعه کرده، درست تشخیص دادید و بسیار خوشحال هستید اما همینکه مذاکره می‌کنید حتی با یک طلبه کوچکتر از خود، او اظهار نظر می‌کند که در این زمینه، کتابی را دید که این مطلب را که شما مطالعه کرده‌اید، رد کرده است. اینجا دیگر افتخار به پایان رسید و خوشحالی به هم می‌خورد. و یا اینکه اصلاً اشتباه نکردید، از طریق مذاکره یک دلیل اضافه بدست می‌آورید.
استاد دکتر محمود احمد غازی فرمودند: «چیزی که باعث رشد فقه در شام و سوریه شده است، مذاکره می‌باشد».
متأسفانه در جامعه ما کسی لقب مولوی یا مفتی می گیرد، دیگر عیب می‌داند که با دیگران مذاکره کند و یا اینکه در جواب بگوید: «من نمی دانم»، حتی با استاد خود نیز مذاکره نمی‌کند.
روزی مفتی خدانظر رحمه‌الله گفتند: من یک شاگرد طلبه‌ای داشتم که مولوی شد، وی روی یک مسئله نظریاتی داشت، من خواستم کمی او را پائین بیاورم گفتم: فلانی تو فلان کتاب را با من نخواندی؟ گفت: بله خواندم اما چیزی نفهمیدم. حتی حاضر نبود اعتراف کند که شاگرد من است.
همچنین فرمودند: دیگری آمد و گفت: مولانا می‌خواهم کتابی را برای من تکرار کنید. من گفتم تکرار نه اما به تو درس می‌دهم.
اینها عیبهای نفس‌اند که انسان را نمی‌گذارند مذاکره کند، زیرا عیب و کمبود ظاهر می‌شود و وضعیت علمی ما افشا می‌شود و بعد می‌گویند این چیزی نمی‌داند.
3ـ مسافرت: مسافرت و رحلت خود بین علما و محدثین یک اصلی بود، سفر می‌کردند کجا عالمی است که از او کسب علم کنند. «لَقَدْ لَقينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَبًا» [کهف: 62] همه چیز دور و بر ما میسر نیست و برای جستجوی آن باید مسافرت کرد، هر مسافرتی نتیجه و تجربه‌اي دارد.
صوفی نشود صافی تادرنکشد جامی     بسیار سفرها باید کرد تا پخته شودخامی (سعدی)
همه چیز را همگان می‌دانند، اما همگان به شهرها نمی‌آیند و به دیارما سفر نمی‌کنند، باید برویم و آنان را بیابیم که از محضرشان کسب فیض کنیم. به همین مناسبت گاهی بعضی از علما و بزرگان را ما زحمت می‌دهیم که تشریف می‌آورند و نتایج تجربیات خود را بیان می‌کنند.
4ـ مجاهده: تا مجاهده نباشد و چیزی را از دست ندهیم، چیز بهتری نمی‌یابیم، باید خواب را قربان کرده و بیداری بکشیم، با نفس مجاهده کنیم، تا مجاهده با نفس نباشد اصلاح نفس و تحصیل کمالات اخلاقی هم به دست نمی‌آید.
5ـ ارتباط: با اساتید خود، با شخصیتها از طریق تلفن، نامه، ایمیل، مکاتبه داشته باشید، مسائل را مطرح کنید و از آنها نظر بخواهید. شخصیت‌های جدیدی پیدا کنید و ابتداء از آنها اجازه مکاتبه بخواهید، مزاج آنها را بفهمید که آنها از چه نوع نامه نویسی خوش می‌شوند. یک طرفه نامه بنویسید. یادم هست برای یکی از شخصیتها نامه‌ای آمده بود در یک سطر، نوشته بود استدعای دعا دارم اما جواب نامه الزامی نیست. نامه بنویسید و از احوال خود اساتید و شخصیتها را مطلع نمائید، اگر جوابش نیامد، نامه‌ای دیگر بنویسید و توضیح دهید که منظور من این است که شما را در جریان احوال خود قرار دهم.
مولانا سحبان محمود رحمه‌الله می‌فرمود: «در هیچ چیز مستبد به رأی نباشید حتی در مسائل و قضایای اجتماعی، دینی، فقهی و تصمیم گیری‌های کلان در زندگی، خود رأی نباشید.
تا زمانی که اساتیدما وجود دارند، کسانیکه از نظر سن، علم و… از ما بزرگتر هستند، از آنها مشوره بگیریم و با مشاوره حرکت کنیم، تافته جدا بافته نباشیم، خود را با مجموعه اساتید و بزرگان مرتبط بدانیم. ان شاءالله نردبان ترقی و رشد همین است.
6ـ دعا: برای تمامی امور خود باید تضرع کنیم، دست دعا بر آوریم و از الله برای همه امور کمک بخواهیم الله سبحانه و تعالی نصرت بفرماید.

حسبناالله و نعم الوکیل


دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید