علامه سید ابوالحسن ندوی رحمهالله در فصل اول باب چهارم کتاب گرانسنگاش «ماذا خسرالعالم بانحطاط المسلمین» به بررسی تاریخچه، ماهیت و ویژگیهای فرهنگ و تمدن غرب میپردازد.
زمانی که بحث از تمدن غرب است، لازم است ابتدا اصول و پایههای این تمدن را خوب بشناسیم. باید بدانیم این تمدن بر چه پایههایی بنا شده است تا بهتر بتوانیم نقاط قوت و ضعف آن را پیدا کنیم. آنوقت میتوانیم خوب آن را از بدش تشخیص دهیم؛ خوبیهای آن را برگیریم و بدیهایش را دور بریزیم.
علامه سیدابوالحسن ندوی در کتاب «الصراع بین الفکرة الغربیة و الفکرة الإسلامیة» موضعگیریهای جهان اسلام را در برابر این تمدن تشریح کرده است. کتاب «الصراع بین الفکرة الغربیة و الفکرة الإسلامیة» در واقع مکمِّل کتاب «ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین» است که باید خوانده شود.
یک اعتراف
در هرحال چه بپذریم یا رد کنیم، امروزه غرب بر ما غلبه یافته است. ملتهای غالب همیشه فرهنگ و ارزشهای خود را بر امتهای مغلوب تحمیل میکنند. اکنون غرب زمام قیادت علمی، فکری، اجتماعی و سیاسی را در دست گرفته است. برتری بعضی از جوانب تمدن غرب غیرقابل انکار است.
ضرورت شناخت تمدن غرب
یک تمدّن را نمیتوان از اطلاعات سطحی روزنامهها و مجلات شناخت. چنین اطلاعاتی نمیتواند یک تمدن را ریشهای بررسی کند و خوبِ آن را از آلودهاش جدا سازد.
علامه ندوی در این فصل از کتاب خود با بررسی ریشههای تمدن غرب، ماهیت آن را برای ما روشن میکند.
شناخت تمدن غرب برای کسی که به عنوان یک دعوتگر در جامعه مطرح است، بسیار مهم و ضروری است. او باید تمدن غرب، ویژگیها و تهاجمات فکری و فرهنگی آن را بشناسد تا در دام آن نیفتد.
باید شناخت ما از غرب و تمدن و فلسفۀ آن عمیق باشد. باید جنبۀ مثبت و منفی غرب را بشناسیم تا از جوانب مثبت استفاده کنیم و جوانب منفی را دور بریزیم.
لذا باید ابتدا برای شناخت این تمدن مطالعه عمیقی انجام دهیم. در مرحلۀ بعد به غرب مسافرت کنیم تا اصول و مبادی تمدن آن را آنجا بهتر بشناسیم و در مرحلۀ سوم اینکه لغت غرب را فرا گیریم و از منابع آن استفاده کنیم.
تمدن غرب، زاییدۀ تمدن یونان و روم باستان است
وقتی ناگزیر به شناخت تمدن غرب هستیم، باید ابتدا مصدر و منبع این تمدن را بشناسیم؛ اینکه این تمدن از کجا نشأت گرفته است؟
از نگاه علامه ندوی این دیدگاه که تمدن غرب برگرفته از تمدن اسلامیست یا اینکه از دین مسیحیت کپیبرداری شده است، دیدگاه بدون دلیلی است. از نظر ایشان تمدن جوان غرب هزاران قرن پیش متولد شده است. این تمدن زاییدۀ تمدن یونان و روم باستان است. اینکه چرا اروپا در قرون وسطی در تاریکی قرار داشت مسألهای دیگر است.
ایشان میفرماید: «تمدن قرن بیستمِ غرب، برخلاف عقیدۀ بسیاری از مردم، تمدنی جدید و زاییدۀ پس از قرنهای تاریک اروپا نیست. بلکه تاریخ این تمدن به چندین هزار سال پیش برمیگردد؛ زیرا این تمدن سلالۀ تمدن روم و یونان است و جانشین آندو در میراث سیاسی، عقلی و مدنی است. تمدن یونان نخستین تمدن بوده که بر اساس فلسفۀ اروپا بهوجود آمده و روحیۀ اروپایی در آن تجلی یافته است. تمدن یونان بر فراز آوارهای تمدن روم پا گرفته است، اما پس از قرنهای طولانی هنوز ویژگیها و اساس تغییر نکرده و ملت اروپا همچنان وارث و حافظ اخلاق، فلسفه، علوم، آداب و افکار روم و یونان است. سرانجام این تمدن در قرن نوزدهم میلادی در لباسی درخشنده خود را نمایان کرد. اگرچه زیبایی و درخشندگی رنگهای این لباس این پندار را ایجاد میکند که این لباس تازه بافته شده است، اما باید دانست که تار و پود آن از رشتۀ روم و یونان است.» [ترجمه برگرفته از کتاب: «جهان در سایۀ عقبماندگی مسلمانان» با اختصار]
ویژگیهای تمدن یونان
علامه ندوی میفرماید: ملت یونان ملتی با استعداد و از نجیبترین ملتهای عالم بهشمار میرفت و از لحاظ هوش، استعداد، علم و ادب سرآمد جهانیان بود. آثار دانشمندان، حکما و نوابغ آنان، زینتبخش کتابخانههای جهان است.
اگر تمدن یونان را با دقت بیشتری بررسی کنیم، ویژگیهایی که آن را از تمدنهای دیگر خصوصاً تمدنهای شرق جدا میکند، عبارتند از:
1- اعتقاد به محسوسات و ارج نگذاردن به آنچه با حس قابل درک نیست؛
2- دینداری اندک و کرنش نکردن در مقابل خدای یکتا؛
3- علاقهی شدید به زندگی دنیا و اهتمام به منافع و شادکامیها و کامجوییهای آن؛
4- گرایش ملی و میهنپرستی؛
البته میتوان این مظاهر پراکنده را در یک کلمه یعنی «مادیگرایی» خلاصه کرد، با این بیان که شعار تمدن یونان مادیگرای بود، هرچه در یونان وجود داشت از جمله فرهنگ، علم، فلسفه، شعر و دین به مادیگرای منتهی میشد.
اساس و پایههایی که تمدن روم و یونان باستان بر آنها بنا شده و امروز تمدن اروپا نیز که بر اساس آن پایهریزی شده است، مخالف با تمدن شرقی-اسلامی است.
امروز ارتباط و شناخت غرب از مسیح علیهالسلام در حد سرگرمی و رفع خستگی است. مسیح را فقط در حد یک مجسمه میشناسند و برای شعار.
شعار وطنپرستی و قومگرایی از بارزترین صفات تمدن غرب و ملتهای اروپایی است. پیروان این تمدن برای تثبیت سیادت و برتری خویش شهرها را خراب میکنند و هزاران نفر را میکشند.
توطئهای علیه امت اسلام
پیروان تمدن غربی همواره میکوشند و در جهان اسلام تلاشهای زیادی انجام دادهاند و دانشگاههایی را تأسیس کردهاند تا مسلمانان را نیز به طرف تفکر مادیگرایی بکشند و ارتباطشان را با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم مانند ارتباط مسحیان با حضرت عیسی علیهالسلام بگردانند.
متاسفانه بعضی از دانشگاههای ما دارند به این سمت میروند. در قشر تحصیلکرده ارتباط با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم کم شده است. معنویت از بین جوانان رخت بربسته است. اسلام را فقط در شکل یک مجسمه و نماد میشناسند. مغزهای جوانان ما را شستو دادهاند و در دلهایشان نسبت به حقانیت اسلام و جاودانگی آن شک و شبهه ایجاد کردهاند. اینها حقایقی است که باید اعتراف کنیم و برایشان راه برونرفتی پیدا کنیم.
خسارتی بزرگ
رومیان جانشین یونانیان شدند. گرچه در صنعت و سیستم حکومتداری از یونانیها پیشی گرفتند اما در عرصۀ علم، ادب و فرهنگ به پایۀ آنان نرسیدند.
در اصل “مسیحیت” دین شرقی بود، از اینجا به روم رفت و بر بتپرستی و وثنیت (بتپرستی) روم غلبه یافت. روم تسلیم نصرانیت شد. نصرانیت آنجا به سیاست رسید، اما دین خود را از دست داد. “قسطنطین”، پادشاه روم در سال 306م. به دین نصرانیت گروید. قسطنطین حکومت را به دست مسیحیان سپرد و دین مسیحیت بهطور ناگهانی به سرزمینی وسیع و گسترده که تصور آن را در خواب هم نمیدید، دست یافت. علامه ندوی مینویسد: «ربحوا ملکا کبیرا و خسروا دینا جلیلا»؛ (پادشاهی و ممکلت وسیعی را بهدست آوردند، [اما] دین بزرگ و باعظمتی را از دست دادند.)
وثنیت رومی، دین مسیحی را مسخ کرد. تلفیقی از وثنیت و مسیحیت درست شد و بدین ترتیب شرک و وثنیت در مسیحیت جا پیدا کرد.
در نتیجه مسیحیت و وثنیت دست به دست هم دادند و رهبانیتی ویرانگر به وجود آوردند. مردم رهبانیت را برای خود یک کمال می دانستند و اینگونه شد که راهبان زیاد شدند.
علامه ندوی در ذیل عنوان «عجائب الرهبان» به بیان نمونههایی از باورهای رهبانیت میپردازد.
راهبان به تعذیب و ضرر رساندن جسم روی آوردند. راهبی 6 ماه در فاضلاب ماند. برخی به شکل چهارپان راه میرفتند. گیاه و علف میخوردند. یکی 50 سال آب بر صورتش نزد. فرزندان مردم را میدزدیدند تا به آنها تعلیم رهبانیت بدهند.
هر کُنشی، واکنشی دارد. سرانجام از «رهبانیت عاتیة / ویرانگر» «مادیت جامحة/ افسارگسیخته » سر برآورد.
اما اسلام
اینجاست که برتری دین اسلام بهعنوان «دین میانه و وسط» مشخص میشود. اسلام آمد، تا مادیت را جهتدهی و مدیریت کند. بین دین و دنیا آشتی برقرار کند و مادیت را تعدیل کند.
علامه ندوی یکی از ارمغانهای بعثت نبوی را «ایجاد صلح بین دین و دنیا» ذکر کرده است.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم نیز همین کار را کرد؛ ایشان اسراف عربها را به انفاق فی سبیلالله جهت دهی فرمود و جنگهای طائفهای را با جهاد فیسبیلالله خاموش کرد.
* برگرفته از سلسلهدرسهای اصلاحی- تربیتی استاد مفتی محمدقاسم قاسمی حفظهالله، در پرتو کتاب «ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین؟»
تهیه و تنظیم: شاکر رئیسی
دیدگاههای کاربران