امروز :جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳

تفکر کیهانی

تفکر کیهانی

از یادداشت حسین شریعتمداری، مدیرمسئول روزنامۀ کیهان، علیه شیخ‌الاسلام مولانا عبدالحمید (حفظه ‌الله من شرّ الاعداء و الحاسدین) مؤرخۀ 10 بهمن 1401 و انتقادهای تند و مملو از حقد و عقده‌ تعجب نکردیم؛ زیرا همه با تنگ‌نظری و دیدگاه‌های متحجرانۀ او آشنا هستند و توقعی جز این از وی نیست. اما به‌منظور تنویر بعضی افکار که ممکن است از این نوع مطالب نادرست و عوام‌فریب برایشان سوءتفاهم ایجاد شود، بنده به عنوان یکی از شاگردان کوچک شیخ‌الاسلام مولانا عبدالحمید نکاتی چند را عرض می‌کنم.
در بخشی از این یادداشت، از سخنان شیخ‌الاسلام مولانا عبدالحمید مبنی بر تشکیل یک حکومت فلسطینی مستقل و ارائۀ راهکار عملی برای پایان جنگ در فلسطین انتقاد شده است. گرچه در اشغال‍گری اسرائیل غاصب هیچ شکی نیست، اما برای حل قضیۀ پیچیدۀ فلسطین دو نظر در میان مسلمانان وجود دارد؛ یک نظر اینکه تنها راه‌حل پایان اشغالگری صهیونیست‌ها و اخراج آنان از اراضی فلسطینی «جهاد و مبارزه» است. اگر شرایط فراهم شود و مسلمانان متحد باشند، این دیدگاهی مؤثر و نتیجه‌بخش خواهد شد، اما وضعیت مسلمانان بر همه مشخص و روشن است. نظر دوم اینکه با مذاکره و اِعمال فشار بر اسرائیل غاصب، دولت مستقل فلسطینی با مرکزیت بیت‌المقدس برای فلسطینیان تشکیل شود و اسرائیل به مرزهای 1967 بازگردد؛ حتی گروه حماس در اساسنامۀ بازنگری‌شدۀ خود که اردیبهشت 1396 منتشر شده، از خواسته‌اش مبنی بر نابودی کامل اسرائیل دست برداشته و تشکیل کشور فلسطین در مرزهای جنگ ۱۹۶۷ را به‌عنوان راه‌حل مطرح کرده است. تقریبا جنبش فتح هم نظری مشابه دارد. این دیدگاه چندین سال است که موضوع بحث جمع بزرگی از روشنفکران و دوراندیشان مسلمان قرار گرفته است. ضمنا، مولانا عبدالحمید نفرموده‌اند سرزمین‌های فلسطین به اشغالگران اسرائیلی داده شود. دیدگاه ایشان در مورد صلح نیز اصل قرآنی دارد؛ صلح مشروط بر اینکه طرف مقابل به آن تمایل داشته باشد دستور قرآن است: «وَإِن جَنَحوا لِلسَّلمِ فَاجنَح لَها وَتَوَكَّل عَلَى اللَّهِ» (انفال: 61). رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم در صلح حدیبیه با سخت‌ترین دشمنان و مشرکین مکه صلح کردند، و اینگونه نیست که صلح و مذاکره با دشمن مطلقا ممنوع باشد. حال چون شریعتمداری با این نظر موافق نیست، مواضع حضرت شیخ‌الاسلام را به‌خاطر ارائۀ این نظر، خارج و بیرون از آموزه‌های اسلامی می‌داند! این کمال تنگ‌نظری است که هرکس که با نظر شریعتمداری موافق نباشد، حکم خروج او از آموزه‌های اسلامی صادر می‌شود و او عامل بیگانگان قرار می‌گیرد. متأسفانه این نوع نظرات تنگ و خشک و تعصبات خالی از فکر و اندیشۀ صحیح باعث شده، دیدگاه تکفیر و تفسیق در کشور تقویت شود و مشکلات عدیدۀ داخلی و خارج به وجود بیایند.
یکی از عوامل اصلی و اساسی مشکلات داخلی و خارجی کشور همین تفکر است. هم‌وطنان ما به‌خاطر اعتراضات و فریاد مشکلات‌شان، با انواع انگ‌ها و اتهاماتی همچون مزدوری برای بیگانگان و افساد فی الارض و غیره به اشد مجازات محکوم می‌شوند. در روابط با کشورهای دیگر طوری عمل شده که بیشتر همسایگان ما باوجود اینکه مسلمان‌اند و قوی‌ترین وجه اشتراک را با آنان داریم، از یک طرف به دلیل توطئۀ استکبار شرق و غرب و از طرف دیگر به دلیل همین تنگ‌نظری‌ها و تکفیر و تفسیق و دخالت‌های بی‌جا، دو طرف وارد یک رقابت تسلیحاتی شده‌اند. اکنون این کشورهای مسلمان همّ‌وغمی جز قانع‌کردن قدرت‌هایی که به آنها اتکا کرده‌اند ندارند تا بتوانند پیشرفته‌ترین موشک‌ها، هواپیماهای جنگی و تسلیحات پیشرفته را برای نبردهای احتمالی با یکدیگر داشته باشند. در نتیجه بخش بزرگی از سرمایه‌های مسلمانان به جیب دشمنان شرقی همچون چین و روسیه و غربی همچون اروپا و امریکا می‌رود. شک ندارم که یکی از علل این حجم از نابسامانی‌ها همین تفکرات متحجرانه و تعصبات خشک است.
وقتی عالمی دوراندیش، خیرخواه و دلسوز همچون شیخ‌الاسلام مولانا عبدالحمید در رابطه با این موضوعات نظرات خیرخواهانه و مقبول خویش را ارائه می‌دهند، افرادی مثل آقای شریعتمداری تحمل نمی‌کنند و بدترین توهین‌ها و اتهامات ناروا حتی در حد خروج از سلک علمای اهل‌سنت، و اتهام تغییر مسیر از اسلام به‌سوی صهیونیست‌ها را دریافت می‌نماید. خوانندگان عزیز خود قضات فرمایند این فتوا و دیدگاه تا چه حد ناشی از تعصب کورکورانه و عاری از خرد و اندیشه‌ است؛ «فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ».
حسین شریعتمداری که فعلاً ردای یک مفتی تکفیری را به تن کرده و فتوای خروج مولانا عبدالحمید از جمع علمای دینی اهل‌سنت را صادر می‌کند و گویا خود را وکیل اهل‌سنت هم می‌داند چه اطلاعات دینی و حقوقی‌ای بر مبنای فقه اسلامی از حقوق ادیان و اقلیت‌ها دارد؟ او ناراحت است که چرا شیخ‌الاسلام مولانا عبدالحمید از حقوق انسانی و شهروندی بهائیان دفاع نموده، و نوشته بهائیان به اتفاق‌نظر علما یک فرقۀ منحرف، مرتد و غیراسلامی است و منکر خاتمیت پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وسلم هستند. از ایشان می‌پرسیم آیا یهودیت و مسیحیت «خاتمیت» پیامبر اعظم به‌جای خود، پیامبری خاتم‌النبیین را قبول دارد؟ آیا یهودیان و مسیحیان «غیراسلامی» نیستند؟ آیا همین ادیان نیستند که بنابر تصریح نص قرآن، حضرت عیسی و عُزیر را فرزندان خدا می‌دانند؟ آیا یهودیان را قرآن نفرموده: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ»، اما باوجود این نصوص قرآن، آیا در زمان رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم یهودیان از حقوق شهروندی بهره‌مند نبودند؟ آیا پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم با آنان معاهده و پیمان نداشتند تا اینکه خود یهودیان پیمان‌شکنی کردند؟ اگر بهائیان ساخته و پرداختۀ صهیونیسم هستند (که البته شواهد تاریخی خلاف این را نشان می‌دهند)، صهیونیست‌ها خودشان یهودی و در دنیا از حمایت یهود و نصارا برخوردارند؛ آیا این مسئله باعث شود که ما مسیحیان و یهودیان ایرانی را از حقوق انسانی و شهروندی‌شان محروم نماییم؟ این منطق مدارا و حکومت‌داری نیست.
در قسمتی از یادداشت سراسر بهتان و افترای شریعتمداری، انتقاد مولانا عبدالحمید از احکام صادره علیه معترضین «حمایت از تروریست‌های آشوبگر» نامیده شده و اعتراض ایشان «هماهنگ با آمریکا و تروریست‌ها» دانسته شده است. واقعاً انسانی که گرفتار تعصب خشک‌وخالی باشد چقدر از حق و حقیقت و عدالت فاصله می‌گیرد و حمایت از مطالبات قانونی و حقوق شهروندی معترضان، مظنونان و متهمان را حمایت از تروریست‌های آشوبگر می‌داند؛ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى.
آقای شریعتمداری! شما اعترافاتی را که در شرایط شکنجه و فشار صورت می‌گیرد و فرد آماده می‌شود هر اتهام سنگینی را بپذیرد اما زودتر اعدام و از این زندگی راحت شود، عادلانه می‌دانید؟ در کدام دین و شریعت و قانون این نوع اعترافات اعتبار دارد؟ خداوند را در نظر بگیرید؛ حکومت و مواهبش تا ابد برای شما نمی‌ماند. فردای قیامت باید جواب خداوند را بدهید.
سؤالی از آقای شریعتمداری دارم؛ شما به‌عنوان روزنامه‌نگار، رجل سیاسی، نظریه‌پرداز و هر عنوان دیگری که خود را لایق آن می‌دانید، هرگاه نظری در این کشور پهناور برخلاف نظر شما مطرح شود با تمام قوت و حدت و شدت پاسخ می‌دهید و دفاع از نظرات خودتان را لازم و ضروری می‌دانید. حال، اتفاق خون‌باری که در جمعۀ خونین زاهدان رخ داد و شما به‌عنوان مدیرمسئول یکی از روزنامه‌های بزرگ کشور که از بیت‌المال ارتزاق می‌کنید و حتی خود را وکیل اهل‌سنت هم می‌دانید، چه اقدامی در رابطه با ده‌ها شهید مظلوم از هم‌وطنان اهل‌سنت خود انجام دادید؟ به‌عنوان فردی دست‌به‌قلم که سال‌هاست مخالفین را از دم تیغ قلم‌تان می‌گذرانید، چقدر از هم‌وطنان مظلوم خودتان دفاع نمودید؟
آیا خبر دارید همان‌هایی که این مردم را به خاک و خون کشیدند و در ابتدا اتهام «تجزیه‌طلبی» و «تروریسم» زدند، بعد از روشن‌شدن حقیقت و افشاگری‌های مولانا عبدالحمید، به مظلومیت مردم و بی‌گناهی شهدا اعتراف کردند؟ شما به‌عنوان یک مسلمان مدعی چقدر با ستمدیدگان همدردی نمودید؟ چه اقدام مثبتی برای احقاق حق انجام دادید؟ آیا تعصب به‌قدری هست که اصلاً اجازه نمی‌دهد قلم شما حتی یک جمله بنویسد! بلکه برعکس به‌جای حمایت و همدردی، پیشوای دینی و عالم محبوب و دوست‌داشتنی این مردم مظلوم را با تندترین و شدیدترین کلمات و اتهامات ناروا یاد نمودید. بدانید در قبال تک‌تک این جملات و کلمات‌مان باید پاسخگوی پروردگار عادل باشیم. «سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ». رب احکم بیننا بالحق وأنت خیر الحاکمین.


دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید