هیچ چیز ناراحتکنندهتر از آن نیست که کودکی برای تامین مخارج زندگی خود و خانواده ناچار شود سر کوچکش را داخل مخزن کند و دنبال پسماند غذا و زباله خشک بگردد.
«کودک کار» همان آشنای شهر ما است که فقر از سر رویش میبارد، مشکلات اقتصادی وادارش کرده وارد کاری نه تولیدی که انگلی شود و مورد بهرهکشی و استثمار قرار گیرد و کار زیاد بکند و در برابر مزدِ اندک بگیرد. کودکان میلیونی که بهجای بهرهمندی از مهر خانواده، کودکیشان از آنان دزدیده میشود و اینگونه به جسم و روحشان آسیب میرسد. واداشته میشوند مدرسه را وا نهند و بازی و نیازهای کودکی خود را نادیده بگیرند. هنگامی که یک کودک کار را کیسه بهدوش میبینم، میگویم چرا او مانند همسنوسالهای خود در کلاس سایبری نیست یا بر صندلی مدرسه ننشسته است؟
کودکی که در آغازین سالهای زندگیاش باید در وحشت بهسر ببرد و شوق زیستن را در خود نابود کند و آسیبهای جبرانناپذیری را به تن بخرد و سهم آیندهاش را از دست بدهد و خلاقیت و نیروی یادگیریاش را تباه کند.
کودکان کار در مقایسه با همسنوسالهای خود که از کفش و لباس مناسب، غذای گرم دستپخت مادر، خانۀ شاد، تفریح و بازی و گردش و مهر خانواده برخوردارند، در وضعیت بسیار بدی بهسر میبرند و از کمترینها هم برخودردار نیستند و مانند بلور شکنندهاند.
کودکی که زبالهگردی میکند، هنوز کودکی نیاموخته است. او به یکباره بزرگ شده و برای زندهماندن چارهای ندارد جز اینکه هر کاری میخواهند انجام دهد. سر کوچکش را بهجای خمکردن بر روی کتاب درسی، در مخزن میکند و زباله میجویَد و در میان آنچیزهایی که مردم عادی دور میریزند و مرکز آلودگی و بیماری است، به دنبال روزی میگردد.
زبالهگردی توأم با بیگاری و استثمار و بیماری و رنج و درد ستون فقرات همراه است؛ برخی از کودکان مانند مورچه، سهبرابر وزن و جثه خود، کیسۀ زباله به پشت میکشند. اینها بچههایی هستند که کودکیشان را میفروشند تا لقمۀ نانی بهدست آورند.
خطرات گوناگونی ازجمله آسیبهای جسمی، روانی و اجتماعی این کودکان را تهدید میکند. این کودکان زبالهگرد افزون بر آسیبهای جسمی با آسیبهای روانی هم مواجهاند؛ همچون افسردگی، اضطراب، اعتیاد، کودکآزاری و گاهی در برابر پول کم اعتراض میکنند و کتک میخورند. ابتلا به بیماریهای واگیر خونی ازجمله هپاتیت و ایدز و بیماریهای پوستی به علت تماس بدون دستکش با زبالهها نیز این کودکان را تهدید میکند. لذا تمام این مشکلات نیازمند اقداماتی همچون پیشگیری، کاهش آسیب، درمان و بازتوانی است.
اشرف گرامیزادگان- حقوقدان و مدیرمسئول مجله حقوق زنان- در ارتباط با حقوق انسانی کودکان میگوید: بیشک کودکان، جمعیتی را تشکیل میدهند که باید مورد توجه بیشتر واقع شوند. آنان به تنهایی و بدون پشتوانه نمیتوانند به حقوق خود در جامعه دست یابند. لذا جامعه و یا حکومتها هر کدام بنا به فرهنگ و آداب خود برای کودکان برنامهریزی میکنند؛ اما درصورتی چنین جوامعی موفق میشوند که کلیه منافع کودکان را لحاظ کنند.
وی در ادامه میگوید: جهان اراده کرده که با پیماننامهای حقوق کودک را به رسمیت بشناسد و حمایتهای ضروری را بهمنظور اجرا به کلیۀ دولتها اعلام کند، اما آیا دولتها ارادۀ لازم را برای اجرای حقوق کودک داشتند یا دارند؟ گزارشهای سالانه نشان میدهد که بسیاری از کشورها تا رسیدن به مرحله مناسبسازی برای کودکان فاصله دارند.
این حقوقدان ادامه میدهد: در ایران هرچند که خانواده جایگاه ارزشی دارد، ولی آگاهی از حقوق کودک برای بسیاری از افراد و خانوادهها تنها به رسیدگیهای ظاهری خلاصه میشود و مفاهیمی که باید جسمی و روحی را تحت حمایت قرار دهد مشاهده نمیشود. عدم آگاهی از حقوق کودک مشکل عمده جوامع است، ولی کشورها، اخبار رسانهها و یا مشاهدات مردمی بیانگر آن است که تضییع حقوق کودک به حدی است که اکثر آسیبها در حوزه کودک صورت میگیرد و اغلب این آسیبها هم از جانب خانوادهها انجام شده است.
به نقل از: روزنامۀ «اطلاعات»- یکشنبه 7 آذرماه 1400 (با اندکی تلخیص و ویرایش)
دیدگاههای کاربران