امروز :جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳

آیا یهودیان در فلسطین حقی دارند؟

آیا یهودیان در فلسطین حقی دارند؟

ادعای یهودیان مبنی بر داشتن حق تاریخی و مذهبی در فلسطین تعجب‌آور نیست، زیرا از ایدئولوژی سیاسی- اجتماعی صهیونیست غیر از این انتظار نمی‌رود، اما آنچه مایۀ حیرت و تعجب و اندوه است، تحت تاثیر قرارگرفتن برخی مسلمانان از این ادعا و دامن‌زدن به آن است، و باز تعجب بیشتر اینکه جمعی از نخبگان و تاریخدانان مسلمان با تکیه بر بعضی از متون تورات که یهود را به‌عنوان وارثین انبیا معرفی می‌کند و این‌که حضرت ابراهیم علیه‌السلام سرزمین فلسطین را به آنان سپرده است، بر گفته خود دلیل می‌آورند. وقتی قضیه دشمنی صهیونیست و اشغال فلسطین کمرنگ شد این نویسندگان مسیر جدیدی را پیش گرفتند که مبارزه بین ما و صهیونیست‌ها بر سر حاکمیت فلسطین است، به‌طوری‌که فلسطینیان نیز مانند یهودیان در این ارث سهیم هستند، چراکه دوطرفِ عربی و اسرائیلی «عموزاده‏» هستند، زیرا آنان فرزندان اسماعیل و اسحاق؛ دو پسر حضرت ابراهیم علیه‌السلام هستند.
دکتر “حسن صبری الخولی” یکی از نویسندگانی است که باور فوق‌الذکر را دارد؛ او در این‌باره می‌نویسد: «صهیونیست‌ها می‌گویند: فلسطین همان سرزمینی است که خداوند به آنان وعده داده است؛ چراکه در تورات آمده است خداوند به حضرت ابراهیم علیه‌السلام و نسل‌های پس از ایشان فلسطین را وعده داده است تا در آن دولتی بنا کنند».
دکتر صبری در ادامه می‌گوید: «ما آنچه در تورات آمده را می‌پذیریم، بر این اساس که کتابی مقدس از سوی خداوند است؛ اما نمی‌توانیم یهود را در تفسیر خودسرانه و استبدادی آنان همراهی کنیم، چراکه عهد الهی تنها متوجه یهود نیست بلکه مخاطب خداوند حضرت ابراهیم علیه‌السلام و فرزندانش؛ اسماعیل، اسحاق، یعقوب و… هستند. در این عهد، اسحاق؛ جد یهودیان، و اسماعیل؛ جد عرب‌ها، با هم برابرند. بنابراین فلسطین تنها به یهودیان تعلق ندارد بلکه تمام فرزندان ابراهیم علیه‌السلام را شامل می‌شود که اعراب و یهودیان ازجملۀ آنان می‌باشند.»‏
با توجه به گسترش این دیدگاه که البته هیچ پشتوانۀ قوی دینی و تاریخی ندارد، لازم است مقداری مورد بررسی قرار گیرد تا ثابت شود که این دیدگاه و نظریه کاملا غیرعلمی و غیرمنطقی و دروغ محض است. در این‌خصوص ابتدا به بیان ایراد روشنی که دکتر یوسف قرضاوی در کتاب خود؛ «القدس قضیة کل مسلم» بر این ادعا وارد می‌کند، می‌پردازیم. دکتر قرضاوی می‌نویسد: قبل از اینکه به بحث درباره ادعای حق یهودیان در قضیه فلسطین بپردازیم، می‌خواهیم از آنها بپرسیم: چرا در سال‌های دور چنین ادعایی نکردید؟ بلکه چرا در وهله اول ظهور صهیونیسم سیاسی سازمان‌یافته توسط «هرتسل»، چنین ادعایی نکردید؟ ضمن اینکه معروف است که «فلسطین» در ابتدا به‌عنوان گزینۀ اصلی برای «وطن ملی» از سوی یهودیان مطرح نبوده است، بلکه چندین جای دیگر در آفریقا و آمریکای شمالی نیز سرزمین‌‏هایی مدنظر آنان بوده و قضیه فلسطین ـ به‌عنوان سرزمین موعود ـ پس از مدت‌ها مطرح شده است.
هرتسل سعی کرد مکانی در «موزامبیک» و سپس در «کنگوی بلژیک» تصاحب کند؛ همان‌طور که همکارانش نیز به دنبال تاسیس جنبش سیاسی صهیونیسم بودند؛ چنان‌که «ماکس نوردو» به “آقریقایی” و «حاییم وایزمان» به “اوگاندایی” مشهور بود. اما با توجه به اینکه یهودیان یا به دلایل ایدئولوژیک و یا به این دلیل که نمی‌خواستند از کشوری که در آن سکونت داشتند فرار کنند، تمایلی به تشکیل دولت سیاسی یهودی نداشتند، هرتسل رفته‌رفته ناامید شد. ضمن اینکه کنفرانس خاخام‌ها که در اواخر قرن نوزدهم در شهر «فیلادلفیا» در آمریکا برگزار شد، طی صدور بیانیه‌ای اعلام کرد: رسالت معنوی یهود با تاسیس یک واحد سیاسی مستقل یهودی سازگار نیست. از سوی دیگر هرتسل به دنبال راهی بود تا بتواند با این وضعیت مقابله کند، تا اینکه سرانجام به این نتیجه رسید که قضیه را به موضوعی «مذهبی» تبدیل نماید تا احساسات عموم یهودیان را برانگیخته کند. او دید که فلسطین تنها مکان مناسب برای این فراخون جدید است، چراکه یهودیان در فلسطین دارای روابط تاریخی هستند و در آنجا مقدسات مذهبی دارند. لذا اگرچه بعد از مرگ هرتسل، اما پرچم «مذهب» برافراشته، احساسات، برافروخته و نظریه هرتسل پیروز شد و کنگره جهانی یهودیان از ایدۀ «سرزمین یهودی در فلسطین» در سال 1905م، یک سال پس مرگ او استقبال کرد. از این‌رو معلوم می‌شود که ادعای تابعیت یهودیان در فلسطین رویکردی امروزی است که صهیونیسم دنبال کرده است و هدف آن تبدیل یهودیت از یک دین به یک ملیت است.
اگر درباره حق ادعای تاریخی آنان سخن بگوییم، متوجه خواهیم شد که ادعای آنان از نظر قدمت اسکان و تابعیت مردود است، چراکه اولین ساکنان فلسطین «یبوسیان» از نژاد اعراب نخستین بوده‌اند. قدیمی‌ترین نام بیت‌المقدس «یبوس» است و در تورات نیز ذکر شده است. روی سنگ‌نوشته‌های شهر «تل العمارنة» در موزه مصر نیز از آن یاد شده است. اعراب کنعانی در کنار یبوسیان ساکنان دیگر آن هستند. سپس او را «اورشلیم» یا شهر «شلم»؛ خدای یبوسیان نامیدند. بعدها پس از گذر قرون متوالی، حضرت ابراهیم علیه‌السلام برای اولین‌بار به این سرزمین آمد.
بنابراین نژادی از اعراب قبل از حضرت ابراهیم علیه‌السلام که یهود از تبار ایشان است ـ همچنان‏‌ه قومی از عرب نیز از سلاله ایشان هستند ـ در فلسطین زندگی می‌کردند؛ پس اعراب اولین ساکنان بیت‌المقدس هستند. مدت‌زمان اقامت حضرت ابراهیم علیه‌السلام در فلسطین بیشتر از 100 سال نبود. ایشان در آنجا بسان غریبه‌ای بود که یک وجب از خاکش را نیز صاحب نبود. مدت‌زمان سکونت حضرت ابراهیم، حضرت اسحاق و حضرت یعقوب علیهم‌السلام تا زمان مهاجرت حضرت یعقوب علیه‌السلام به سوی مصر همراه با خانواده‌اش که 70 نفر بودند، بیشتر از 230 سال طول نکشید و آنان مالک هیچ‌بخشی از این سرزمین نبودند.
بر پای‌بست این نگرش، ما تنها ادعای آنان را در تقدم مسکن رد می‌کنیم؛ هرچند می‏دانیم تقدم، هیچ حقی را تضمین نمی‏کن،. وگرنه جایز بود که یهودیان مدعی مصر باشند نه مسلمانان، زیرا آنان قبل از مسلمانان ساکن مصر بوده‏اند، اما جنبۀ دیگری نیز وجود دارد که حرف آخر را در اثبات مالکیت می‌زند که در ادامۀ مطلب به آن می‌پردازیم.
در مورد این استناد یهودیان که خداوند متعال به ابراهیم علیه‌السلام و فرزندانش این سرزمین را وعده داده است؛ پس آنها به‌عنوان نوادگان ابراهیم در این‌باره حق دارند، این سوال پیش می‌آید که آیا اسماعیل علیه‌السلام و نوادگانش از سلاله ابراهیم علیه‌السلام نیستند؟! بنابراین بایستی به مقتضای عدالت، چیزی وجود داشته باشد که به این اختلاف پایان دهد و حق قانونی یکی از طرفین این سرزمین را به او بدهد و این در حقایق زیر مشهود می‌گردد:
اول: فرزندان ابراهیم علیه‌السلام چه کسانی هستند؟ آیا تنها اصالت نژادی کافی است؛ بدون این‌که ایمان و پیروی از آیین ابراهیمی را مد نظر قرار دهیم؟ خیر! چنین نیست. به این دلیل که هرکس از یکتاپرستی- که دین انبیاست- منحرف شود، دیگر از فرزندان آنان به‌شمار نمی‌رود. چنان‌که خداوند متعال به حضرت نوح علیه‌السلام، زمانی که می‌خواست شفاعت فرزندش را بکند، گفت: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ»؛ [ای نوح!] به یقین او از خاندان تو نیست، او [دارای] کرداری ناشایسته است. (هود: 46) بنابراین فرزندان ابراهیم کسانی هستند که بر عهد ایمان باقی ماندند و از آیین ابراهیمی پیروی نمودند.
بر این اساس سوال دیگری نیز پیش می‌آید؛ آیا یهودیان در میثاق خداوند باقی ماندند؟ هر مسلمانی می‌داند که یهودیان تا چه اندازه نسبت به امر خداوند دچار انحراف و کج‌روی شده‌اند. آنان کسانی‏ هستند که گوساله را پرستش کردند، انبیای الهی را به قتل رساندند، خداوند و فرستادگانش را دشنام و ناسزا گفتند، دین‌شان را تحریف کردند، آیات الهی را به ناچیز فروختند، آنان بودند که گفتند: «عُزیر» فرزند خداست و ما فرزندان خداوندیم، آنان بودند که گفتند: دست [قدرت] خدا [نسبت به تصرّف در امور آفرینش، تشریع قوانین و عطا‏کردنِ روزی] بسته است، آنان بودند که حضرت لوط علیه‌السلام را – العیاذبالله- متهم به زنا با دو دخترش کردند، آنان بودند که عیسی علیه‌السلام را- العیاذبالله- ولد زنا خواندند، حضرت زکریا و حضرت یحیی علیهماالسلام را کشتند و هیچ جرمی را روی زمین نگذاشتند مگر این‌که مرتکب آن جرم شدند. پس آیا می‌توان گفت که آنان به عهد و میثاق‌شان با خداوند پایبند بوده‌اند؟! خداوند می‏فرماید: «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»؛ و (به یاد آر) هنگامی که خدا ابراهیم را به اموری امتحان فرمود و او همه را به جای آورد، خدا به او گفت: من تو را به پیشوایی خلق برگزینم، ابراهیم عرض کرد: به فرزندان من چه؟ فرمود: (اگر شایسته باشند می‌دهم، زیرا) عهد من به مردم ستمکار نخواهد رسید. [بقره: 124] بنابراین یهودیان با ظلم‌هایی که روا داشته‌اند هیچ عهدی از سوی خداوند ندارند که مالک این سرزمین و یا سرزمین دیگری باشند.
دوم: دین تمام پیامبران «اسلام» است، اگرچه در قوانین اختلاف داشته باشند. قرآن در این‌باره به تفصیل سخن می‌گوید؛ چنان‌که در آیه 67 آل ‏عمران می‌فرماید: «مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلاَ نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا»؛ ابراهیم به آیین یهود و نصاری نبود، لیکن به دین حنیف توحید و اسلام بود. و آنجا که از زبان یوسف علیه‌السلام می‌فرماید: «تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»؛ مرا به تسلیم و رضای خود بمیران و به صالحانم بپیوند. و در آیه 19 آل ‏عمران که می‌فرماید: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الإِسْلاَمُ»؛ مسلماً دینِ [واقعی که همه پیامبرانْ مُبلّغ آن بودند] نزد خدا، اسلام است. این آیین ناب توحید و یکتاپرستی است. پس چه کسی بر توحید و اسلام که دین ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، موسی، عیسی و محمد علیهم‌السلام باقی مانده است؟
یهودیان قبل از تحریف و تبدیل دین خود، تا زمانی که بر یکتاپرستی و توحید قرار داشتند، نمایندگان اسلام بودند، اما زمانی که دین‏شان را دچار تحریف کردند دیگر نمایندۀ اسلام نبودند. مسیحیان نیز قبل از تحریف، نمایندۀ اسلام بودند، اما از زمانی که دین‏شان را به انحراف کشاندند و آن را تبدیل کردند، دیگر نمایندۀ اسلام نبودند. اما امت حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏وسلم؛ کسانی که به تمام کتاب‏های آسمانی ایمان دارند و به تمام انبیای الهی باورمندند، از اسلام نمایندگی می‏کنند و نزدیک‏ترین مردمان به ابراهیم علیه‏السلام هستند، چنان‌که خداوند متعال تصریح می‌فرماید: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آَمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ»؛ مسلماً نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم [از جهت پیوند و انتساب معنوی] کسانی‌اند که [از روی حقیقت] از او پیروی کردند، و این پیامبر و کسانی که [به او] ایمان آورده‌اند [از همه به او نزدیک‏ترند] و خدا یاور و سرپرست مؤمنان است. [آل‌عمران: 68] بر این اساس، در تایید مالکیت این امت دربارۀ فلسطین این فرمودۀ خداوند متعال صدق می‌کند که می‌فرماید: «وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»؛ و همانا ما پس از تورات در زبور نوشتیم که زمین را بندگان شایستۀ ما به میراث می‌برند. [انبیا: 105] بنابراین وجود مسلمانان در این سرزمین ـ فلسطین ـ حق مسلّم و شرعی است.
این حکمت الله تعالی بود که در ماجرای اسرا و معراج، حق مسلمانان را در قضیه فلسطین تاکید کند، زیرا پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم مستقیم از مکه به آسمان عروج نکرد، بلکه ابتدا ایشان را به قدس بردند تا در آنجا با دیگر انبیای الهی در نماز جماعت «امام» باشد. بنابراین نماز ایشان در مسجدالاقصی کنایه از انتقال رهبری مذهبی برای جماعتی بود که شایستۀ این رهبری بودند؛ آن‌هم زمانی که یهودیان از عناصر استحقاق خود ـ در قضیه فلسطین ـ غافل شدند. این حقیقت با گوشت و خون یاران پیامبر درآمیخته بود، از این‌رو در دوران خلافت عمر فاروق رضی‌الله‌عنه برای گرفتن کلید‏های قدس به‌پا خواستند. بعدها نیز در عهد نورالدین زنگی برای بازپس‌گیری کلیدهای قدس از دست صلیبیان اقداماتی صورت گرفت تا این‌که صلاح‏الدین ایوبی باری دیگر قدس را آزاد کرد.
در پایان باید خاطرنشان کرد که مخاطب پاسخ ما به شبهۀ وجود حق تاریخی یا مذهبی برای یهودیان در فلسطین، تنها مسلمانانی هستند که از این شبهه متاثر شده‌اند. در غیر این‌صورت هرگز یهودیان را با کلام خداوند مورد خطاب قرار نمی‌دادیم، چرا‏که به‌غیر از مسلمانان کسی دیگر به آن اعتقادی ندارد و آن را به‌عنوان منهج و قانون اساسی نمی‏پذیرد، اگرچه این حجتی برای آنان و هر انسان ملکف روی زمین است و سخن در این‌باره نیز بسیار است.


دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید