امروز :جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳

حسنک کجایی!؟

حسنک کجایی!؟

❇️ هم‌سن‌وسال من، «حسنک کجایی!؟» را به یاد دارند و چه‌بسا که با شنیدن نام «حسنک» خاطرات خوش گذشته برای‌شان تداعی می‌شود. ولی برای آنان که خاطره‌ای از حسنک ندارند؛ «حسنک کجایی!؟» نام یکی از داستان‌های کتاب فارسی دوم دبستان و گویا برداشتی آزاد از داستان کوتاهی به همین نام از محمد پرنیان بود. داستانك حسنك، تا اواخر دهه هشتاد خورشیدی بخشی از کتاب فارسی دوم دبستان بود اما در دهه نود خورشیدی از کتاب درسی حذف شد.
◻️ «حسنک کجایی؟!» حکایت یک بچه روستایی بود که به مدرسه رفته اما دیرکرده است، حالا گاو او یونجه، گوسفندش علف می‌خواهد و مرغش دانه و همه حیوانات منتظر او هستند تا بیاید و به آنها رسیدگی کند. حسنک دوان‌دوان می‌آید و یکسر به سراغ حیوانات می‌رود. به گاو قهوه‌ای، یونجه می‌دهد و به گوسفند سفید و بز سیاه علف! و مشتی دانه جلوی خروس، مرغ حنایی و جوجه‌هایش!
اما درخور توجه‌ترین قسمت حکایت حسنک و حیواناتش این که، تنها و تنها پس از یک روز تاخیر و اعتراض حیوانات!! «حسنک» مسئولیت‌پذیر «تصمیم گرفت از فردا غذای حیوانها را زودتر بدهد تا گرسنه نمانند. [چرا که] خدا فرموده است: با حیوان‌ها مهربان باشیم و به آنها آزار نرسانیم.»
❇️حسنک کتاب ما، نماد یک انسان مسئول بود. پسرکی با دو مسئولیت تحصیل و رسیدگی به حیوانات! و از قضا آن روز مشغولیت به مسئولیت اولی او را از انجام وظیفه‌ای دیگر بازداشته بود. از یک منظر ما همه «حسنک»یم! از حسنک پدر و فرزند بگیر ! تا حسنک کارمند و مدیر! و از حسنک فرماندار و استاندار تا حسنک وزیر و رئیس جمهور! دانش آموز دوم دبستان از درس «حسنک کجایی!؟» می‌آموخت که نباید درس خواندن، مانع انجام دیگر مسئولیت‌هایش شود، و او هم به مانند قهرمان قصه باید پاسخگو و مسئولیت‌پذیر باشد.
❇️ در این اندک، مجال آن نیست که «حسنک» درون همه مسئولین را غلغلک دهیم و مسئولیت‌شان را به یاد آوریم. اما از «حسنک» استاندار و «حسنک» فرماندارهای استان، می‌پرسیم؛ «حسنک کجایی!؟» اینجا نه یک روز، که هر روز صداها بلند است که «حسنک کجایی!؟» اما دریغ از گوش شنوا و چشم بینا و وجدانی آگاه!
◀️ کودکی ناز و قشنگ در صفی دورودراز در کنار کپسول گاز؛ هم‌قد خودش، اما وزن زیاد! از چشمانش خواندم که می‌گفت: من باید بازی کنم! گرگم به هوا! لیز بخورم یا طناب‌بازی کنم! حسنک کجایی!؟
◀️مادری پیر و نحیف! چشم‌هایش کم‌سو و ضعیف! دست به عصا با فرسوده پیت! در‌به‌در در پی سوخت! به همراه صدای تند نفس‌هایش می‌شنوم که می‌گوید؛ «حسنک کجایی!؟»
◀️ و مادری در صف نان! دلواپس و نگران! دلش در خانه با كودكان! جسمش اسیر صف نان! زیر لب می‌گوید؛ «حسنك كجایی!؟»
◀️ اینجا، در آخر دنیا؛ سیستان‌وبلوچستان؛ اینک ماییم و مسئولینی حتی کمتر از «حسنك»! كارگزارانی كه مردمان، در نظرشان کم‌اهمیت‌تر از بز و گاو حسنک‌اند! چراكه حسنک تنها یك روز در ادای مسئولیتش در قبال حیوانات تاخیر كرد و در همان‌جا «تصمیم گرفت، از فردا غذای حیوان‌ها را زودتر بدهد»! اما مسئولین ما هر سال زمستان صف های دورودراز كپسول گاز، اوضاع نامناسب توزیع نفت را می‌بینند و به اصطلاح «كک‌شان نمی‌گزد»! كه بماند، زمستان امسال به این دو صف، صف نان هم افزوده شده است.
❇️ روی سخنم به‌صورت خاص با آقای موهبتی، استاندار محترم سیستان‌وبلوچستان و آقای نخعی، فرماندار زاهدان است؛ آیا شما اوضاع نابسامان خدمات‌رسانی نهادهای خدمت‌رسان در مركز استان و گرفتاری‌های مردم مظلوم زاهدان و دیگر شهرستان‌ها را می‌بینید، و یا اینكه صدای «حسنك كجایی!؟» مردم شهر هنوز به گوش‌تان نرسیده است؟ هیچكدام شما دو بزرگوار امروز و دیروز مسئولیت نگرفته‌اید، و مشکلات مذکور فوق هم مال امروز و دیروز نیست. چرا برای مشكلاتی كه هر ساله تكرار می‌شوند، برنامه‌ای ندارید؟ چرا باید برای مشكلی چون توزیع كپسول گاز و یا سهمیه نفت شهروندان، هر ساله مدعی‌العموم و دادستان ورود كنند!؟ و دلیل تشكیل صف‌های طولانی در مقابل نانوایی‌ها چیست؟ در شوهای تبلیغاتی روابط عمومی‌ها معمولا از فرماندار شهرستان به‌عنوان «عالی‌ترین مقام دولتی در سطح شهرستان» یاد می‌شود. سوال اینجاست؛ شانیت و مسئولیت این عالی‌ترین مقام چیست؟ و چه موقع قرار است به درد مردم بخورد؟ فرمانداری كه پس از چندین سال سكانداری عالی‌ترین پست دولتی، از حل معضلات تكراری همچون صف نفت و كپسول گاز عاجز است، و امروز مردم را با مصیبتی جدید به نام صف نان مواجه كرده است، باید دوباره سر كلاس دوم ابتدایی برگردد و از «حسنک» بیاموزد، حس مسئولیت‌پذیری و ترحم به زیردستان را!


دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید