پذیرش این موضوع که در نظام اسلامی ایران تبعیض وجود داشته باشد، قدری دشوار است اما حقیقت دارد. انقلاب اسلامی که به لحاظ ماهیت عدالتخواهانهاش در تئوری از همان سالهای اول پیروزی امیدهای زیادی را، نهتنها در جامعه متکثر قومی و مذهبی ایران دامن زد بلکه بهدلیل ماهیت جهانگراییاش و طرح این ادعا که «انقلاب اسلامی» است و متعلق به همۀ مسلمانان و محرومان جهان است، الگویی از اسلام را ارائه کرد که میتوانست راهگشای فرمول جدیدی از حکومتداری را در مقابل نظامهای مسلط جهانی صورتبندیشده در قالب دو بلوک ایدئولوژیک قدرت شرقی و غربی دوران جنگ سرد بهعنوان راه سوم پیش پای مستضعفان جهان بگذارد. شعار «نه شرقی و نه غربی» تبلور عینی همین تفکر بود که به عالم سیاست محدود نمیشد و تمامی ابعاد وجود هستی را شامل میشد.
اما در عمل چه اتفاقی افتاد؟!!
اکنون 42 سال از آن روزگاران گذشته است و در نگاهی منصفانه به آنچه روی داده است میتوان گفت که بر خلاف آنچه در سطح تبلیغاتی عنوان میشود، دستآوردها اندک بوده و در بخشهایی در جهت خلاف اهداف حرکت کرده است.
اینکه چرا اینگونه عمل شده و بین شعار و عمل انقلاب اسلامی فاصلۀ رو به تزایدی بهوجود آمده است، دو دیدگاه کاملا متضاد وجود دارد:
الف- دیدگاه بهرهوران از سفره انقلاب؛ این طیف که عمدتا در طبقات فرادست جامعه قرار گرفتهاند، همچنان بر این باور خود تاکید دارند که انقلاب در جهت درست و مطابق اهداف اولیه خود در حرکت است و اگر جاهایی کسریهایی هست ناشی از توطئه دشمنان انقلاب است و موقتی است که با گذشت زمان و پیروزی بر دشمنان مطابق سنتی الهی که همواره حق بر باطل پیروز است، برطرف خواهند شد. بنابراین طبقه حاکم در نظام اسلامی و بهرهور از سفره انقلاب اگر جایی موضوعی آنقدر روشن باشد که نتواند انکار کرد خیلی هوشیارانه اقدام به توجیه آن میکند.
ب- محرومین و یا در حاشیهقرارگرفتهها از سفره انقلاب؛ واقعیت این است که این طیف از جامعه ایرانی با گذشت زمان گستردهتر شده و به تدریج به درک روشنتری از آنچه اتفاق افتاده است میرسد. این طیف به لحاظ عددی اکثریت قاطع جمعیت کشور را شامل میشود و خود را در حاشیه سفره انقلاب حس میکند.
تدابیر موقتی نظیر یارانه 45 هزار تومانی احمدینژادی و سھام عدالت 450 هزار تومانی هرچند حکم مُسکن را داشت، ولی تورم روزافزون در عمل آن را از حیز انتفاع انداخت، و نهتنها پول نفت را مستقیم سر سفرۀ درحاشیهقرارگرفتهها نیاورد و سفرهشان را گستردهتر نکرد، بلکه روزبهروز آن را کوچکتر کرد۔
نتیجه شکاف عظیمی است که بین داراها و نادا ها در کلیت جامعه ایرانی شکل گرفته و دیگر نه قابل انکار است و نه توجیهپذیر… شوربختانه اصلاحپذیر هم نیست و خطر اصلی که جامعه، انقلاب و نظام اسلامی را تهدید میکند؛ دقیقا در همین جاست، ولی بهرهوران از سفرۀ انقلاب خطر را حس نمیکنند و اگر کسی حس کند و آن را بر زبان بیاورد چنین حس و بیانی را در مقولات امنیتی ردهبندی میکنند و در جهت تامین و توسعه امنیت برای آیندگان.
منتها حقیقت آن است که: در زیر جلد جامعه به نوعی نارضایتی دامن میزند که سودی برای هیچ طرفی نخواهد داشت و در محاسبات نهایی همه در زیان و باخت آن شریک خواهند شد. به ھمین جھت جوامع قومی و مذهبی قدری دورتر از متن نگاه داشته شدهاند.
جامعه ایرانی در کلیتاش در دو طیفِ دارا و بهرهور از سفره انقلاب، و نادار و نابهرهور قرار گرفته و در حد فاصل آنها طبقه میانه و متوسط درحال اضمحلال است؛ قومیتها و مذهب، غیرمذهب اکثریت خود را در حاشیه دورتری از حاشیهنشینان حس میکنند؛ این حس را اخیرا مولانا عبدالحمید، برای رهبری آشکار نمودہ و به دنبال راهحلی است.
اما اینکه میتوان از طریق چنین نامهنگاریهایی به نتیجه مطلوب رسید؟… واقعیت آن است که امید چندانی وجود ندارد، چراکه دیدگاه رهبری در عمل با ساختار سختی از قدرت بهرهوران از سفره انقلاب روبهرو میشود، و اگر نباشد ھم، در عمل قابلیت اجرایی نمییابد، چنانکه امامجمعه اهلسنت زاهدان قبلا از ایندست نامه نوشته و اگر به دستورات رهبری عمل میشد دیگر نیازی به تکرار نامهنگاری نبود.
گذشته از این، مگر انقلاب اسلامی قرار نبود مطابق قانون اساسیاش عدالت را در تمامی ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن برقرار کند؟! پس چه شد که جامعه تا به این حد دو قطبی شد تا جایی که یک مادر در بزرگترین و ثروتمندترین کشور نفتخیز جهان قادر نیست یک گالن نفت برای گرمکردن کودکانش در سرمای زیر هفت درجه شبهای کویری زاهدان تامین کند و از سرما خشک میشود و در همان حال بحث مهم برای بهرهوران سفره انقلاب، مجوز ورود هزاران ماشین پورشه چند میلیارد تومانی است که در پنهانترین شیوه فریبکارانه و با طرح اختصاص بخشی از سود آن، به حاشیهنشینان سر دولت، مجلس و جامعه کلاه میگذارند تا سودهایی چندهزار میلیاردی ببرند و فرزندان دردانه و با ژن برتر پورشهسوارشان دمار از روزگاران خیابانهای تهران و شهرهای بزرگ دربیاورد و به این هم اکتفا نکنند و در فکر قانونیکردنِ داشتن هواپیمای شخصی باشند؟!!
این واقعیت جامعه امروز ما است… مشکل عمیقتر از این حرفهاست و از طریق نامهنگاری حل نمیشود.!!
اما در ارتباط با حس تبعیضی که در میان اهلسنت و قومیتهای اقلیت توصیفشده بهوجود آمده و در حال تعمیق است، و مولانا عبدالحمید از سر خیرخواهی عمومی برای همۀ ایرانیان و نگرانی از آینده به رهبری انقلاب اسلامی نگاشته است، انگشت روی واقعیتهایی گذاشته که نیازمند توجه جدی است.
منتها حقیقت این است که: برداشت صاحبان قدرت متفاوتتر از این است؛ آنان این سطح از وجود تبعیض را نمیتوانند بپذیرند و ناچار از درِ انکار و یا توجیه برمیآیند.
وجود تبعیض در مناطق قومی و مذهبی در بخشهایی متفاوتتر از وجود شکاف بین داراھا و ندارها در بعد ملی است، در این مناطق که عمدتا در محدودہ مرزی کشور قرار دارند، وجود تبعیض سیستماتیکتر شده و به همان نسبت خطرناکتر هم است. لااقل آنطور که از شواهد موجود برمیآید وجود تبعیض تنها به مقوله مذهب برنمیگردد و در زمینههای متنوعتری در جریان است، تفاوتی نمیکند که آن را بپذیریم یا انکار و یا توجیه کنیم، در هر حال، نتیجه یکسان و مغایر با اهداف انقلاب اسلامی و منافع و امنیت ملی است.
لاقل وجود احساس تبعیض در منطقه قومی و مذهبی در چهار زمینه قابل رویت شده است:
1- در زمینه اقتصادی و توزیع عادلانه امکانات مادی کشور؛ در مناطق قومی و مذهبی احساس تبعیض از بهرهوری از اقتصاد ملی، شدیدتر از مناطق مرکزی و در میان قومیت اکثریت فارس است، ولی اگر منصفانهتر به موضوع نگاه شود کاملا اینطور نیست، در جمهوری اسلامی از قضا تنها جاسی که توزیع بدون تبعیض وجود دارد، توزیع فقر است که مرز قومی و مذهبی نمیشناسد، و میتوان آن را در قالب شکاف دارها و نادارها در کلیت جامعه ایرانی سراغ گرفت، ولی این را هم نمیتوان نادیده گرفت که در مناطق قومی و مذهبی آن را به تفاوتها نسبت دادهاند و به همین دلیل نمود خارجی بیشتری یافته است. لااقل در دو منطقه قومیتنشین و مذهبی کردستان و بلوچستان این موضوع تاحدی علنیتر حس شده است و نهاد آن اکنون در کردستان «کولبری» و در بلوچستان «سوختبری» است.
2- حس تبعیض اداری و فرصتهای شغلی؛ در منطقه قومی و مذهبی این حس شدید است که نظام اداری کشور درهای خود را بر روی ایرانیان در منطقه قومی و مذهبی بسته و به کسی در سطح بالای حکومتی اذن دخول نمیدهند. این تنها یک حس ساده نیست؛ واقعیتها آن را نشان میدهند و انکار آن هم بیهوده است.
42 سال از انقلاب ایران گذشته است؛ در این مدت حتی یک وزیر از اهلسنت نتوانسته از صافی قدرت عبور کند و به سطح وزارت برسد. این از دو حال خارج نیست: یا واقعا در سطح حکومتی اهلسنت خودی کامل، تلقی نمیشوند و انقلاب در مسیری خلاف اهدافش قرار گرفته و در اهدافش ناکام بوده است، و یا در تامین عدالت آموزشی شکست خورده و نتوانسته است از میان اهلسنت کسانی را بهگونهای تربیت کند که مورد اعتماد نظام بشوند و صلاحیت وزیرشدن را پید کنند.
در هر دو حالت این یک ضعف جدی است، حتی در سطح پایینتر مثلا استاندارشدن هم این فرصت برای اهلسنت و یا قومیتهای غیر فارس جز برادران آذری که نتوانستهاند نادیدهشان بگیرند، بهوجود نیامده است.
این حس تبعیض واقعی است که مولانا عبدالحمید در نامۀ خود به رهبری آن را به صراحت عنوان کرده و یکی از مطالبات جدی و بهحق اهلسنت ایران است.
3- تبعیض مذهبی؛ این واقعیت است که تبعیض مذهبی در انقلابی وجود داشته باشد که نگاهی جهانِ اسلامی دارد و در نظر دارد الگوی اسلامی قدرت خود را به دنیای اسلام ارائه کند، به اندازۀ کافی تناقضآمیز است، بهویژه آنکه سازمانهای مهم وحدتطلبانهای ایجاد کرده است؛ «هفته وحدت» و «مجمع تقریب مذاهب» نمونه عینی آن هستند.
اما پرسش بیپاسخ این است که وقتی نظام نتواند در داخل با اهلسنت خود برخورد عادلانهای داشته باشد چگونه میتواند انتظار تاثیرگذاری در اهلسنت سایر کشورها داشته باشد؟!!
4- حس تبعیض فرهنگی؛ واقعیت این است که در منطقه قومی و مذهبی احساس وجود تبعیض فرهنگی شدیدی وجود دارد؛ این احساس تنها در ارتباط با زبانهای قومی تحت فشار زبان ملی نیست که تبعیضآمیز تصور شده است، بلکه در مناطق قومی این احساس درحال تقویت است که طبقه حاکم در مدیریت قدرت سیاستی آگاهانه در پیش گرفته که جامعه را به لحاظ فرهنگی و زمانی در جامعه اکثریت فارس ادغام کند. مقاومت در مقابل قانون اساسی که آموزش به زبان مادری اقوام ایرانی را مجاز میداند و عدم اجرای آن تردید اقوام را جدیتر کرده است.
بگذریم… بحث در اینباره زیاد است و مناقشهآمیز، در پی آن تنها به یادآوری این نکته بسنده میکنیم که روندی که در پیش گرفته شده در بعد ملی شکاف بین داراها و نادارھا را عمیقتر و در مسیر غیرقابل حل و صلاحیت هدایت میکند که بسیار خطرناک خواهد بود و مغایر با اهداف انقلاب اسلامی و متغایر با منافع ملی و امنیت ملی در بلندمدت عمل خواهد کرد و در بعد خردتر محلی در مناطق قومی و مذهبی به واگراییها دامن میزند و این برای حفظ وحدت ملی در بلندمدت زیانبار خواهد بود.
دیدگاههای کاربران