اشاره: علامه سیدابوالحسن علی ندوی رحمهالله در نشستی که 23 /10/ 1396هـ.ق از سوی «رابطة العالم الإسلامی» در مکه مکرمه برگزار شد، در پاسخ نامهی «جمعیت دوستی اسلام و مسیحیت» دیدگاهش را در رابطه با مسحیت جدید و ارتباط مسلمانان با آن بیان داشت. آنچه در پی میآید متن سخنان ایشان در این نشست است.
بايد همگام با تحوّلاتی که در دین مسیحیّت پدید میآید، نگرش ما نسبت به آن تغییر پیدا کند. همراه با دگرگونیها و اتفاقات جدیدی که مسیحیت در مراحل مختلف تجربه کرده است و ارتباط عمیقی با آن داشته است، باید نگرش جدیدی نسبت به این دین صورت گیرد. میطلبد که باتوجه به نقش مسیحیت در تاريخ جهان و بشريت، با مدّنظر داشتن موضعگيری آن در برابر اسلام و سایر ملتها و تمدنها به آن نگریسته شود، زیرا دیدگاه انسانهای بیداردلی که صلاحیت برداشت و نقد و بررسی مسائل را دارند، همواره در رابطه با جهان معاصر و ملتهایی که پیرامون آنها در حال رشد و دگرگونی هستند، تغییر میکند.
مسیحیت جدید با مسیحیت قدیم کاملا متفاوت است
اولین نكته که در بحث شناخت مسیحیت باید قبل از هر چیز به آن توجه شود این است که مسیحیت امروز با مسیحت نخستینی که قرآن از آن صحبت کرده و در زمان ظهور اسلام وجود داشته است، کاملاً متفاوت است.
از میان ادیان جهان هیچ دین آسمانی را سراغ نداریم که بهاندازۀ دین مسیحیت از مبانی و پایههای نخستینش فاصله گرفته باشد. گویا مسیحیت جدید از منبعی دیگر سرچشمه میگیرد، انگار مسیحیت جدید، دین مستقلی است که در قرنهای اخیر سر برآورده است.
کسی که بهطور آزادانه در زمینۀ شناخت مسیحیت به مطالعه و تحقیق پرداخته باشد، برایش بسیار ناخوشایند است که آنچه در عصر حاضر از آن بهعنوان دین مسیحیت یاد میشود را با دین «نصرانیت» یا «مسیحیت» که مبتنی بر تعالیم حضرت عیسی علیهالسلام بوده و از دعوت ایشان و تورات و انجیل سرچشمه گرفته است، نامگذاری کرده و با آن همسان بداند؛ بهطوریکه شاید برای مسیحیت جدید هیچ اسمی که به واقعیت و حقیقت علمی نزدیکتر باشد بهتر از نام «دین پولس» نیابد؛ به نظر میرسد کنترل و دستبرد پولس بر مسیحیت جدید بیش از سیدنا مسیح است.
مسیحیت جدید زادۀ قراردادهای سمینارهایی است که یکی پس از دیگری برگزار میشدند و چکیدۀ مصوباتی است که نمایندگان و پیشوایان این دین پس از دخول قسطنطنیه به دامان مسیحیت، به آن دست یافتهاند.
تصویری از مسیحیت قدیم
مسیحیت قدیم به عقاید و باورهای نخستین خود پایبند بود، به واقعیتها و حقائق چنگ میزد، به نرمدلی، خشوع و مهربانی به ضعیفان و محرومان جامعه فرا میخواند، عدالتخواهی، مساوات و دوستی با خدا از صفات بارز و ممتاز آن بود.
مسیحیت قدیم مردم علیه سنگدلی، جمود، سطحینگری و ظاهربینی یهودیانی که مخالف هرگونه اصلاح و تجدید بودند فراخواند. بههمین خاطر در معرض خشم و عصبانیت شدید یهود قرار گرفت تا جاییکه بدترین افترا و اهانت را به پیامبر بزرگوار آن، حضرت عیسی مسیح علیهالسلام و مادر پاکدامنش بانو مریم علیهاالسلام روا داشتند و سرانجام آنگونه که خود یهودیان میپندارند و مسیحیان به آن باور دارند حضرت مسیح را به دار آویختند و طبق عقیده مسلمانان به آسمان برده شد.
یهود با مسیحیت قدیم در هر دورهای از تاریخ سر ستیز و جنگ داشت، جنگهایی که کوچکترین مهربانی و عطوفتی در آنها نبود.
یهودیان مسیحت را راندند، علیه آن توطئه کردند، همواره با دشمنانشان همدست میشدند و آنها را علیه مسیحیت تحریک میکردند، نقاط ضعف مسیحیان را به دشمنانشان نمایان میساختند، همانطور که در جنگ فارس و روم در قرن ششم میلادی چنین کردند.
نگاه متفاوت قرآن مجید به یهودیان و مسیحیان صدر اسلام
در عصر نخستین اسلامی قرآن و مسلمانان به مسیحیت و پیروان آن با نگاهی متفاوت از یهودیان و مشرکان مینگریستند و میان آنان فرق عمیقی قائل بودند.
قرآن مجید در رابطه با مسیحیت قدیم میفرماید: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ* وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ»؛ (دشمنترين مردم را در حقّ مؤمنان يهود و مشركان مىيابى و مهربانترين آنان را در حقّ مؤمنان كسانى مىيابى كه گفتند: ما مسيحى هستيم. اين از آن است كه از [ميان] آنان دانشمندان و راهبان هستند و [نيز از آن روى] كه آنان كبر نمىورزند*و چون آنچه را كه بهسوى رسول [خدا] فرو فرستاده شده است، بشنوند، چشمهايشان [را چنان] بينى كه بهسبب آنچه از حقّ شناختهاند، اشكريزان مىشود. مىگويند: پروردگارا، ايمان آوردهايم، پس ما را در زمرۀ گواهان بنويس.)[مائده: 82ـ83]
تمام این قرائن و آثار دلالت میکرد که مسیحیان به اسلام و مسلمانان دست دوستی دراز میکنند. حداقل این است که بدون ضرورت به آنان تعرّض نمیکنند، از جنگافروزی علیه مسلمانان دوری خواهند کرد و اگر به دوستی میان یهود و مسلمانان اختیار داده شوند، دوستی با مسلمانان را ترجیح خواهند داد، زیرا ایمان به پیامبر مسیحیان حضرت عیسیبنمریم و تبرئه مادر حضرت عیسی و ایمان به عفت و پاکدامنی بانو مریم از ضروریات ایمان هر مسلمان بود. «وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ»؛ (و مريم دخت عمران را؛ همان كسىكه خود را پاكدامن نگاه داشت و در او از روح خود دميديم و سخنان پروردگار خود و كتابهاى او را تصديق كرد و از فرمانبرداران بود.) [تحریم: 12]
باتوجه به اینکه مسلمانان حضرت مسیح را «روحالله» و گاهی «کلمةالله» مینامند و بدون ایمان به حضرت عیسی، ایمانِ مسلمان تکمیل نمیشود؛ انتظار میرفت که مسیحیان دوستی با مسلمانان را بر دوستی با یهودیانی که به حضرت مسیح دشمنی میورزند و هر سخن ناروایی را به وی نسبت میدهند، ترجیح دهند، و نیز امید آن میرفت که این دو دین بزرگ (اسلام و مسيحيت) که بیشتر متدینان جهان پیرو آنها هستند با یکدیگر تعامل و همکاری کنند. حکمت خداوند متعال بر این بود که این دو دین نقش بزرگی را در تاریخ ایفا کنند و جامعه را به سمتی که دیگر ادیان و ملتها به آن آگاه نیستند جهتدهی کنند؛ و با همکاری یکدیگر برای ساخت جامعه، خوشبختی انسانها و از بینبردن نیروهای فاسد و ویرانگر بجنگند.
مسحیت، یهودیان را بر مسلمانان ترجیح داد
اما متأسفانه چیزی که اتفاق افتاد عکس این بود، زیرا مسیحیت و به تعبیری صحیحتر مسیحیان با اسلام و مسلمانان جنگهای بیرحمانه و وحشیانهای را در بلندمدت به راه انداختند که بارزترین آن «جنگهای صلیبی» است که خود تاریخ مستقلی را تشکیل میدهند، همچنین مسیحیت طی مدت طولانی با عثمانیها جنگید و سرزمین آنها را تقسیم کرد.
سپس مسیحیت جنگی سیاسی، فرهنگی و تمدنی علیه جهان اسلام به راه انداخت و سرانحام بر بیشتر سرزمینهای مسلمانان سیطره یافت و مردم و ملتهای بیشماری را به بردگی گرفت. بیشترین بدبختی، آزمایش، بحران و مشکلات سرزمینهای اسلامی را جهان غربی تراشیده است که خود را پیرو دین مسیحیت میداند.اندیشۀ «صلیبیت» بر تفکر و اقدامات بسیاری از رهبران غربی همچنان مسلط است و برای اثبات آن شواهد بیشماری در حوادثی که اتفاق افتاده است وجود دارد.
آشتی مسیحیت با یهودیت
برعکس این، مسیحیتِ آشتیپذیر و نرمخو با یهودیت تندخو و کینهتوز آشتی کرد. سرشت مسیحیت نرمخو که به اصل مهربانی و برابری معتقد است با سرشت یهودیان منفیگرا و ویرانگر که با تمام انسانها دشمنی دارند و تنها به منافع «ملت برگزیدۀ خدا/ یهودیان» میاندیشند گره خورد.
«پاپ اعظم» که خود را نائب حضرت مسیح و نمایندۀ مسیحیت مینامد با عفو جنایت یهودیان در بهدارآویختن حضرت مسیح (طبق باور خودشان) آنان را از این جنایت تبرئه کرد.
مسیحیت آغوش خود را بر یهودیت گشود و سرانجام آن را به بغل گرفت. کار به اینجا پایان نیافت، بلکه مسیحیت از هیچگونه مهربانی، دلگرمی و همکاری با یهودیت جهانی دریغ نورزید. در واقع «مسیحیت» پُلی بود که یهودیت، بلکه صهیونیست، توانست از طریق آن نفوذش را در جهان بگستراند. یهودیت تنها با حمایت مسیحیت بود که توانست کشور «اسرائیل» را تأسیس کند و به طفیل آن این خواب را که از هوسها و آرزوهای پوچ قدیمیشان بود تحقق بخشد.
اگر مسیحیان اروپا و بریتانیا با صهیونیستها همکاری نمیکردند، یهودیان هزاران سال دیگر به این آرزوی نامشروعشان دست نمییافتند و آنچه را که در این مدت کوتاه به آن دست یافتند، هرگز محقق نمیساختند.
مثالی ساده برای یهودیت و مسیحیت
مثال مسیحیت با یهودیت مانند مردی است که در هوای سرد اژدهای لاغری را میبیند که توان حرکت ندارد و نزدیک است که بمیرد، دل این مرد به حال آن اژدها میسوزد؛ به او رسیدگی میکند، او را در معرض هوای صاف و در زیر آفتاب تابان قرار میدهد، تا گرم شود، با شیر تغذیهاش میکند، اژدها دوباره جان میگیرد و به حرکت میافتد؛ اما ناگهان فردی را که در حق او نیکی کرده است، نیش میزند و او را از پای درمیآورد؛ این وضعیت مسیحیت نرمخو است. آنها به اژدهای یهودیت که در ورطۀ نابودی قرار داشت و بیحرکت افتاده بود، نیکی کردند. نمیدانیم که این اژدها چه زمانی نجاتدهندۀ خود را میگزد، اما بیشک این اژدها، انسانیت را نیش زده است و امروزه علاوهبر مسلمانان عرب که بر سرزمین آنها سلطه یافته است، خطری برای انسانیت محسوب میشود.
فاصله گرفتن مسیحیت از تعالیم انبیا
اینگونه مسیحیت با خواست و ارادۀ خود یا ناخواسته با در آغوش گرفتن یهودیت و سپردن رهبری تمدن به آن، ارتباطش را با تعالیم انبیا قطع کرد، درحالیکه فرامین حضرت عیسی علیهالسلام در میان آنها موجود بود. مسیحیت تمام ارزشهای اخلاقی را زیر پا گذاشت و به پرستش مادیت و قدرت و جنگ با اسلام – تنها دینی که توانسته بود وجود خود را در عرصۀ زندگی بشر ثابت نگه دارد و با لادینیت، الحاد، مکتب کمونیستی تندرو و نظام سرمایهداری بیرحم بجنگد و بهسوی ارزشهای اخلاقی و صفات معنوی فرا خوانَد- برخاست.
باتوجه به آنچه ذکر شد، مسیحیت بزرگترین عامل در واگذاری قدرت و ایجاد بحران هرج و مرج اخلاقی در جهان است. با این اقدامات، زمینۀ ظهور دجال یهودی فراهم شده است؛ دجالی که پیامبران الهی ازجمله پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوسلم که آخرین پیامبر و صاحب آخرین رسالت آسمانی است، از ظهور آن خبر داده و انسانها را برحذر داشته است. این دجال را که بزرگترین نشانه و سمبل مادیت افسارگسیخته و قدرت کور قرار خواهد گرفت، در نمایش اخیر آن در جنگ با ایمان، ادیان، اخلاق و ارزشها نمایندگی میکند.
باید ما در رابطه با این طرح و اندیشه و تمام آنچه که در این مورد اعتراف میکنیم و موضعی که میگیریم، تیزبین و واقعگرا باشیم. باید دیدگاه ما نسبت به این موضوع عمیق و وسیع باشد و به تاریخ پیشینیان آگاهی کامل داشته باشیم و شرایط حال و آینده را در نظر بگیریم.
دیدگاههای کاربران