حاج عبدالحق انصارینیا، مدیرعامل سابق و حسابدار مؤسسه خیریه محسنین، و یکی از فرهنگیان بازنشستۀ زاهدان، شامگاه چهارشنبه 11 مرداد 96 در اثر بیماری قلبی دارفانی را وداع گفت.
مرحوم انصارینیا، یکی از داعیان دین و چهرههای گمنام اما متواضع و بااخلاق زاهدانی بود که مدت زیادی از عمر بابرکتش را در دعوت و تبلیغ دین و خدمت در مرکز جماعت تبلیغ زاهدان سپری کرد.
مدیری که امام مسجدِ مدرسه بود
مرحوم حاج عبدالحق انصارینیا زادۀ سال 1329 در شهر مرزی میرجاوه بود. تحصیلات ابتدایی را در شهر میرجاوه گذرانده است. دوران دبیرستان را در مدرسه هنرستان ششم بهمن سابق و شهید بهشتی فعلی شهر زاهدان طی کرد. مدرک دیپلمش را در رشته راه و ساختمان اخذ نمود. برای ادامه تحصیل 4 سال به استان خراسان، شهرستان تربتجام مهاجرت کرد. مرحوم حاج انصارینیا از سال 1360 تا 1380 مدیر دبستان مالک اشتر زاهدان بود. در زمان مدیریت ایشان نماز ظهر در نمازخانۀ مدرسه به امامت ایشان برگزار میشد. مرحوم همواره به کلاسها سر میزد، معلمان را از تنبیه بدنی دانشآموزان با تاکید بازمیداشت و اگر در کلاسی شلاقی میدید حتما با معلم برخورد میکرد.
شاگرد خاص مولانا عبدالعزیز رحمهالله و دلدادۀ دارالعلوم
مرحوم حاج انصارینیا از شاگردان خاص مرحوم مولانا عبدالعزیز رحمهالله بود. ایشان در منزل مولانا عبدالعزیز رحمهالله درس حدیث مشکوة المصابیح را از ایشان فراگرفت. مرحوم حاج عبدالحق تعلق خاصی با دارالعلوم مکی زاهدان و مرکز جماعت تبلیغ داشت، به طوریکه در سال 1368 یک وصیتنامه با این مضمون تنظیم نمود: «بعد از وفات بنده، یکپنجم از کل اموال بنده به دارالعلوم مکی زاهدان و مابقی به فرزندان تعلق خواهد داشت.»
خیِّر مدرسهساز و فعال سیاسی
مرحوم حاج عبدالحق انصارینیا یکی از خیرین مدرسهساز شهر زاهدان بود و در سالهای فعالیت خود در کسوت معلمی با همکاری خیرین شهر و از طریق جایگزینی زمین با زمینهای دولت موفق به احداث چند باب مدرسه در حاشیۀ شهر شد. مرحوم حاج انصارینیا یک فعال سیاسی هم بود و اولین لوح تقدیر خود را از مولانا عبدالعزیز و آیتالله کفعمی به مناسبت شرکت در امور اجرایی انتخابات رفراندوم جمهوری اسلامی ایران دریافت کرد.
طالبِ علم واقعی
مرحوم حاج عبدالحق انصارینیا شیفتۀ تحصیل علوم دینی و یک طالب علم واقعی بود. مسعود عبادی یکی از دوستان و همدرسان آن مرحوم میگوید: «حاج عبدالحق انصاری مردی از تبار نیکان بود. عطش علمی حاجی باعث شده بود در کلاسهای ویژه فرهنگیان و کارمندان دارالعلوم زاهدان ثبتنام کند. ذهنش همیشه با کتاب و درس درگیر بود.»
اسماعیل نصرتزهی یکی دیگر از همکلاسیهای مرحوم حاج عبدالحق میگوید: حاجی فردی منظم بود و در طول پنج سالی که در حوزه درس میخواند بیش از یک بار غیبت نکرد. آن یک بار هم بهخاطر این بود که یکی از نزدیکان ایشان وفات کرده بود و ایشان برای مراسم تدفین و خاکسپاری به یکی از روستاهای اطراف زاهدان رفته بود. او همیشه اولین نفری بود که سر کلاس حاضر می شد و آخرین نفری بود که از کلاس خارج میشد.
عبدالعزیز ریگی یکی دیگر از همکلاسیهای مرحوم حاجی عبدالحق هم دربارۀ ایشان میگوید: «ایشان بعضی وقتها زودتر از بقیه از کلاس خارج میشد و کفشهای استادان و دوستان را راست میکرد. هرگاه با استادی دست میداد بدون در نظر گرفتن سنوسال کمتر استاد، به پاس احترام، دستشان را میبوسید. حقیقتا من خیلی غبطه میخوردم.»
یکی از فرزندان مرحوم هم در شرح برنامۀ روزانۀ زندگی ایشان میگوید: «بعد از اینکه نماز صبح را در مسجد محله ادا میکرد، شش صفت را بیان میکرد. بعد هم نماز اشراق میخواند و راهی مؤسسه میشد. همیشه زودتر از همکاران خود به موسسه میرفت. هر روز زمان شروع کلاسهای حوزه در مؤسسه مشغول بود و به مردم خدمت میکرد. بعد از ظهر هم در کلاسها شرکت میکرد و ساعت 9 و گاهی اوقات ساعت 10 به خانه بازمیگشت. یعنی از صبح تا شب تمام وقت بیرون از خانه بود.»
آخرین توصیه
به گفته فرزند مرحوم حاج عبدالحق، هرگاه یکی از آشنایان وفات میکرد حاجی برای او یک ختم قرآن میگرفت. همیشه میگفت: «من چهار ساله که دارم قاچاقی زندگی میکنم» منظورشان این بود که پیامبر اکرم 63 سال زندگی کردند ولی من 67 سالمه و هنوز زندهام. هر صبح ساعت 10 تمام کارمندان موسسه و همچنین مغازهداران همسایه را جمع میکرد و فضایل اعمال میخواند و میگفت خواندن فضایل اعمال برکت میآورد. مرحوم اهتمام کامل به نمازهای اشراق، چاشت، اوابین و تهجد داشت.
در محله همیشه به همسایهها کمک میکرد و به عیادت آنها میرفت و در غم و شادیشان شریک میشد. آخرین توصیهای که به بنده کرد این بود که به مردم خدمت کن و به رنگ و لباس کسی نگاه نکن.»
روحش شاد و یادش گرامی باد.
منبع: نشریه «نگاه»- زیر نظر دوره نویسندگی ادبیات فارسی دارالعلوم زاهدان
دیدگاههای کاربران