روزهایی که سخنان مولانا عبدالحمید در همایش فعالان ستاد انتخابات دکتر حسن روحانی در سالن همایشهای وزارت کشور در رسانهها مورد توجه و تحلیل و بررسی بسیار قرار گرفته بود، هر کس بنابر دیدگاه خود از مسائل اجتماعی، سیاسی و دینی، در مورد گفتههای ایشان اظهار نظر میکرد. اما آنچه کمتر به آن پرداخته شده است، ریشهیابی گفتمان ایشان در گسترهی تاریخ اندیشه مسلمین و مزیتها و شاخصهای این گفتمان است.
اوضاع کنونی جهان اسلام و بحرانهای سیاسی، مذهبی و معنوی آن بر کسی پوشیده نیست و آنچه از آن با نام «گفتمان مولانا عبدالحمید» یاد میکنیم، راه حل عملی مناسب برای کاهش بحرانهای مذکور است که با ریشهیابی و بررسی آرای ایشان در سه دوره از تاریخ مسلمانان و تطبیق آن بر اوضاع امروز جهان اسلام، سعی میشود به بنیادها و منشأ اندیشههای اجتماعی- سیاسی مولانا عبدالحمید آگاهی یابیم.
ترجیح اسلام بر هر اندیشه فرعی
قرن دوم هجری از نظر بسیاری از مورخان، پرتلاطمترین قرن در میان قرون نخستین اسلامی بوده است. در این دوره آرا و مذاهب گوناگون فکری، سیاسی و فقهی در میان مسلمانان ظهور کرد و با گسستن اندلس از پیکره دولت عباسی عملا وحدت سرزمینی جهان اسلام از بین رفت.
در این عصر، گرایشهای سیاسی اسلامی همچون شیعه و خوارج دست به مبارزاتی علیه حکام وقت زدند. برخی گرایشهای سیاسی بهویژه خوارج نیز از تکفیر مخالفان خود ابایی نداشتند و مزید بر آن، جور حکام و گرایشهای قبیلهای سبب شده بود تا شعوبیگری و قومگرایی رشد یافته و همچنین بر اثر تماس مسلمانان با غیرمسلمانان، اندیشههای غیراسلامی نیز طرفدارانی پیدا کند.
در همین اوضاع، فردی ایرانی به نام ابوحنیفه نعمان بن ثابت در کوفه ظهور کرد که بعدها لقب «امام اعظم» گرفت. به گفته امام محمد بن ادریس شافعی: "الناس عيال في الفقه علی أبي حنيفة؛ مردم در فقه و معرفت دینی وامدار امام ابوحنیفه هستند."
نام ابوحنیفه با آرای او در کلام و فقه ماندگار شد. وی اهداف و مقاصد دین اسلام و فراگیری آن را در نظریات خود مورد توجه قرار داده و مصلحت مسلمین و جامعه انسانی را برتر از منفعت یک گرایش فکری میدانست و به دنبال یافتن علت مسائل در فتاوایش بود، بهطوریکه مکتبی در فقه و اندیشه با عنوان «مکتب رأی» بنا نهاد. به همین دلیل بر خلاف گرایشهای دینی- سیاسی عصر خویش، از تکفیر مسلمانان ابا ورزید و مقولهی «لانکفّر أحدا من أهل القبله» از وی جاودان ماند. او دایره اسلام را فراتر از آن میدانست که با رفتاری سیاسی، بتوان افراد را از آن خارج کرد.
امام ابوحنیفه رحمهالله با وجود حمایتهای گاه و بیگاه از جریانها و جنبشهای منتقد و معارض حکومت وقت، ایدئولوگ آنان نشد، و نیز دامان خود را به حمایت بیچونوچرا از حکام عصرش نیالود. مکتب فقهی او در شرق جهان اسلام که از تنوع فکری و نژادی برخوردار بود، گسترش یافت. دگرپذیری، بلندنظری، توجه به اهداف و مقاصد شریعت اسلام و توجه به علل پیدایش مسائل و حوادث را میتوان از مهمترین عوامل گسترش و مقبولیت این مکتب فکری و فقهی دانست.
این ایدهها در گفتمان مولانا عبدالحمید که از تربیتیافتگان بارز این مکتب فکری و فقهی است نیز به روشنی قابل درک است، چنانکه در خاورمیانهی امروز که احزاب و گروههای مسلح و غیرمسلح به نام دین، یکدیگر را از اسلام خارج و تکفیر میکنند و به پاکسازی مذهبی و قومی مناطق یکدیگر دست میزنند و مسلمانان در دور جدید شعوبیگری به دام "ناسیونالیسم قومی" افتادهاند، اهمیت این گفتمان و شخصیت محوری کسی که خود را به این عیوب نیالوده و برای عزت اسلام، راه برونرفت از این بحرانها را گفتوگو، تعامل و مشارکت تمام فرق و مذاهب، اقوام و ادیان در سرنوشت و اداره کشورهایشان میداند، امری بسزا و در خور عنایت بسیار است.
"دعوت" و "دیانت" مهمتر از رسیدن به "قدرت" و "حکومت"
از قرن دوم هجری، به آغاز هزاره دوم هجری در شرق جهان اسلام و سرزمین هند میرویم. قرن یازدهم هجری در هند عصر حکومت «اکبرشاه»، امپراتور مغول هند بود. وی آیینی التقاطی از مجموعه آموزههای اسلام، هندوئیسم، مسیحیت و زرتشت، با نام «دین الاهی» را بنیان نهاد و اعلام کرد که دین اسلام با گذشت هزار سال از تاریخ ظهور آن، منقضی شده و اینک آیین جدیدی که او ساخته مشروعیت دارد. تعالیم خودساخته "دین الاهی" و آداب هندویی بر عبادات اسلامی در دربار اکبر چیره شدند. ادعای مهدویت سیدمحمد جونپوری مزید بر علت شد تا دین اسلام با چالش بزرگی در هند مواجه شود.
این اتفاق ضرورت احیاگری و باورپذیری حقانیت و جاودانگی اسلام را صد چندان کرد و این امر ضرورتی مبرم گردید. در همین اوان، مردی به نام «شیخ احمد سرهندی» وارد میدان و طلایهدار این رسالت بزرگ و تاریخی شد. شیخ احمد سرهندی که بعدها به "مجدّد الف ثانی/ مجدّد هزاره دوم اسلامی" شهرت یافت، برای مبارزه با تصمیمات و اقدامات بنیانکَن اکبرشاه، دست به شورش نظامی و عصیان عمومی نزد، بلکه راه اصلاح را در پیش گرفت. وی با افراد نخبهی دربار و تودههای مسلمان ارتباط مستمر و هدفمندی را آغاز کرد و به تربیت نیروهایی مصلح و دیندار و به گفته علامه سیّد ابوالحسن ندوی به "آدمگری" و "مردمسازی" پرداخت و برای تبیین حقایق اسلام و ترویج معرفت و عمل صحیح دینی از هیچ کوششی فروگذار نکرد. شیخ احمد سرهندی اصلاح جامعه را امری از پایین به بالا میدانست که با اصلاح فرد آغاز میشود و نه با تلاش برای دستیابی به قدرت و استفاده از آن برای ترویج دین؛ این همان چیزی است که میتوان بر آن نام «اسلام مدنی» را نهاد. چرا که اصلاح عقاید و اخلاق عموم مردم و غالب جامعه زمینهساز حاکمیتی صالح خواهد شد.
این شیوهی مبارزات مدنی سرهندی جواب داد و مجاهدتهای او و شاگردانش برای اصلاح عقاید و اخلاق چنان تأثیر شگرفی بر جا نهاد که وی را به مجدّد هزارهی دوم ملقب نمود. «اورنگزیب»، نوه اکبرشاه، را میتوان نمودی کامل از آرمانهای شیخ احمد سرهندی برشمرد که از دوران حکمرانی وی بهعنوان دوران طلایی حکومت اسلامی در تاریخ هند یاد میشود.
در عصر حاضر نیز که از یکسو اسلامهراسی بهوسیله دوستان نادان و دشمنان دانا فراگیر شده و از سوی دیگر سکولاریسم ستیزهجوی غرب با همراهی صهیونیسم، بنیان اسلام را نشانه گرفته و بسان آیین اکبری، احکام شریعت اسلام را برنمیتاید و پایان عمر این پیام جاودان را اعلام میکند، گفتمان مولانا عبدالحمید روشی اصلاحگرانه برای ترویج دینداری و باورپذیری بر حقانیت اسلام را در پیش گرفته است. در گفتمان دینی مولانا عبدالحمید بر این نکته تاکید میشود که فرد فرد جامعه مسلمان به سوی اسلام بازگردند و به اصلاح عقاید و اخلاق خود بپردازند، زیرا دلیل تمام این مصایب دوری از احکام شریعت است که قبل از حکومت، باید هر فرد آن احکام را در زندگی خود اجرا کند. بر اساس این دیدگاه؛ مسلمانیِ هر شخص، بیشتر به اراده خودش بستگی دارد تا سیاست یک دولت.
مشارکت سیاسی بر مبنای وطن
ورود استعمارگران به جهان اسلام بسیاری از معادلات را در سرزمینهای اسلامی به هم ریخت؛ سیطره و حکومت کفار بر مسلمانان نمود عینی یافت و مبارزات آزادیخواهانه همهجا را فرا گرفت. مسلمانان هند برای بازپسگیری حکومت خود و اخراج انگلیسیها در سال 1857م. جنگ آزادی را آغاز کردند که در آن به سختی شکست خورده و با انتقام قهرآمیز استعمار مواجه شدند.
پس از این شکست، مسلمانان دست از مبارزه نکشیدند، بلکه تعدادی از بزرگان مسلمان به قیادت مولانا محمدقاسم نانوتوی برای حفظ هویت مسلمانان هند از طریق مبارزات فرهنگی و سیاسی علیه انگلستان مدرسه «دارالعلوم دیوبند» را تاسیس کردند. پس از تأسیس «حزب کنگره» از سوی هندیها، علمای مسلمان به این واقعیت پی بردند که مبارزه برای آزادی بدون مشارکت هموطنان هندو امکانپذیر نیست، بنابراین طی فتوایی عضویت در حزب کنگره را تجویز و مسلمانان را به همکاری با این حزب تشویق کردند تا هندوها و مسلمانان برای ایجاد ملیت واحد هندی تلاش کنند.
علاوه بر آن، علمای شبهقاره هند سعی داشتند نظریه «مشارکت بر اساس وطن» را عملا به اجرا درآورند. چنانکه برای هندوها در جنبش آزادیبخش «ریشمی رومال» سهم مهمی در نظر گرفته شده بود. این قیام با قیادت شیخالهند مولانا محمودالحسن و فعالیت مولانا عبیدالله سِندی طراحی شده بود، بهطوریکه شیخالهند در راستای فعالیت در این جنبش توسط دولت انگلیس بازداشت و در جزیره "مالت" واقع در دریای مدیترانه زندانی شد.
در دولتی که قرار بود پس از پیروزی این جنبش بر سر کار بیاید، توافق شده بود که یک هندو به نام «مهندر برتاپ» به ریاستجمهوری، مولانا عبیدالله سندی به وزارت کشور و «برکتالله»، دوست و همفکر «کریشنا درما»- مبارز هندو- به نخستوزیری برسد. اگرچه علمای هند با رهبری مفتی کفایتالله حزب «جمعیت علمای هند» را برای پیگیری حقوق مسلمانان تشکیل دادند، ولی از تجزیه هندوستان بر اساس دین حمایت نکردند.
مولانا عبدالعزیز ملازاده رحمهالله، بانی دارالعلوم زاهدان و پیشوای سابق مذهبی اهلسنت سیستانوبلوچستان که از شاگردان مفتی کفایتالله بود، در تعامل با اقوام و مذاهب ساکن زاهدان اعم از بلوچ و فارس، اهلسنت و شیعه و حتی سیک و بهایی، زبانزد خاص و عام بود. مولانا عبدالعزیز به عنوان نماینده اول استان در مجلس خبرگان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران حضور یافت. او در طول این مدت در راستای برابری تمام مردم ایران در حقوق شهروندی، فارغ از تعلقات زبانی، قومی، مذهبی و دینی تلاش کرد، بهطوریکه نطقهای وی در مجلس در این خصوص ماندگار شدند.
«واقعیتپذیری» و «عملگرایی»
در گفتمان مولانا عبدالحمید دو مقوله «واقعیتپذیری» و «عملگرایی» بهوضوح قابل مشاهده است. ایشان ضمن پذیرش واقعیتهای نظام بینالملل، مرزهای سیاسی میان کشورها را یک واقعیت میداند. مولانا عبدالحمید هر کشور را «وطن» ساکنان آن کشور میداند که در انتساب به آن وطن با یکدیگر تفاوتی ندارند، لذا باید در اداره این وطن، بدون تبعیض مشارکت داشته باشند.
گفتمان مولانا عبدالحمید به آحاد ملت توصیه میکند که برای بهدست آوردن حقوق خود به صورت مسالمتآمیز و از مجاری قانونی تلاش کنند. این گفتمان نهتنها در پی ایجاد وطنی خیالی و آرمانی بر اساس زبان، دین و مذهب نیست، بلکه سعی در حفظ وضع موجود کشورها دارد تا جهان اسلام و مسلمانان بیش از این دچار تشتت و تفرقه نگردند و مردم هر کشور بر اساس وطن به اداره مشترک امور خود بپردازند، زیرا اهل یک وطن در درد و رنج و عزت و سربلندی آن با هم شریکاند.
یکی از نویسندگان این گفتمان دگرپذیر، مسالمتآمیز، واقعگرا و عملگرا را اعتقاد به «گفتمان ایرانشهری» دانسته بود که باید خاطرنشان کرد این گفتمان، نمودی از «گفتمان جهانشهری» و الگویی برای همه ملتهاست و همان بهتر که از آن با عنوان «گفتمان مولانا عبدالحمید» نام ببریم.
دیدگاههای کاربران