تاریخ قوم بلوچ
نشریه راهنما بهتفصیل تاریخ قوم بلوچ را به چاپ رسانده است و به تاریخ بلوچستان در ادوار مختلف اشاره کرده است. در این ستون چهار مقاله و یک گفتوگوی مفصل منتشر شده است. نکتهای که نمیتوان بهراحتی از کنار آن گذشت عدم آشنایی نویسندگان مقالات با منطقه است؛ چنانچه منطقه “گلوگاه” را به اشتباه “گلوگان”، “کوهون” را “کوهوند”، نام سابق ایرانشهر، پهره، را “قهره” و “جالق” را “جالیق” نوشتهاند. البته اشتباهات این چنینی در نشریه زیاد بهچشم میخورد، “امام ابوحنیفه” در جاهای مختلف با عناوینی مثل “امام حنیفه” یا “جناب حنیفه” یاد شده است. در برخی نوشتهها منطقهی “زابلی” سراوان “زابل” عنوان شده است؛ در حالیکه زابل یکی از شهرهای شمال استان سیستانوبلوچستان است. گذشته از این، در صفحه 109 از فردی در مورد روحانی معروف شیعه در زاهدان، “آیتالله کفعمی خراسانی”، میپرسد: «آیتالله کفعمی خودش بلوچ بود؟» و مصاحبهشونده ناآگاهتر از مصاحبهکننده پاسخ میدهد: «خیر، زابلی بود. ولی انسان خوبی بود!» وقتی از یک فرد معلومالحال پرسیده میشود: «آیا مولوی عبدالعزیز از طایفه ملازهی بود؟» پاسخ مثبت میآید، در حالیکه یکی از مصاحبهشوندگان که خود “ملازهی” است تفاوت دو طایفۀ “ملازهی” و “ملازاده” را واضح کرده و گفته است: «ملازهیها سید هستند؛ به ما همینطور گفتهاند و ملازادهها سید نیستند. ملازهیها مال سرباز هستند و ارتباط طایفهای ندارند و فرق میکند.» یکی از اشتباهات فاحش در مصاحبۀ فرد مذکور تاریخ وفات مولانا عبدالعزیز رحمهالله است که سال 1368 عنوان شده؛ در حالیکه ایشان در سال 1366 شمسی به دیدار حق شتافتهاند. همین فرد که در کسوت روحانی به ایراد سخن پرداخته، مدعی شده است «به جرم همراهی با انقلاب، من را از حوزه علمیه زاهدان بیرون کردند»؛ در حالیکه طبق تحقیقات نگارنده وی در هیچ یک از مدارس دینی زاهدان نه درس خوانده و نه مدرس بوده است. علاوه براین، وقتی از اخراج بچههایش از برخی مدارس به «اتهام جاسوسی» ادعاهایی را مطرح کرده، در کمال تعجب گفته: «…به سرپرست آن حوزه گفتم شما بچه من را زدید و بیرون کردید؛ من میتوانستم آن معلم را در بازار لخت کنم و…»؛ بدیهی است چنین تهدید سخیفی را فقط از زبان یک فرد نادان و عادی میتوان شنید نه فردی در کسوت روحانیت.
در صفحۀ 104 این نشریه گفتوگویی دیگر با یکی از روحانیون مقیم ایرانشهر منتشر شده است. او که بخشی از درسهای ابتداییاش را در دارالعلوم زاهدان فرا گرفته، ضمن اشاره به این مطلب در پاسخ به سوال «آن زمان مولوی و بزرگ آنجا جناب عبدالعزیز [!] بود؟» میگوید: «بله؛ مولوی نظیر [نذیر] احمد که مؤسس [!] و عضو خبرگان رهبری هستند…» بهجای «نذیر»، «نظیر» نوشتن و مولوی نذیراحمد سلامی را مؤسس قرار دادن خبرگان رهبری را میتوان ناشی از بیاطلاعی گردانندگان نشریه و مصاحبهشونده خواند، اما مولانا عبدالعزیز ملازاده رحمهالله را «جناب عبدالعزیز» گفتن چیزی کمتر از جسارت و بیادبی مصاحبهکنندگان نمیتوان تلقی کرد. چند سطر جلوتر عین این عنوان، «جناب ابوحنیفه»، در دو جا برای امام اعظم ابوحنیفه رحمهالله استفاده شده است. کاش سخنوران و قلم بهدستان احترام شخصیات مقدس اهلسنت را حفظ کنند و موجب دلآزاری میلیونها مسلمان سنیمذهب نشوند.
مصاحبهای در صفحات 110 تا 112 در شمارۀ ویژه سیستانوبلوچستان نشریه «راهنما» منتشر شده که دارای نکات قابل تأمل و نقدیست؛ چون فرد مصاحبهشونده با عنوان «مفتی» خطاب شده، علاوه بر مبحث کلیشهای وهابیت، به برخی مسائل فقهی و شرعی نیز ورود پیدا کرده است. در بخشی از این گفتوگو به مشکلات اقتصادی استان سیستانوبلوچستان اشاره شده و معاملات ربوی بانکها و از تسهیلات غیرقابل استفاده آنها توسط اکثریت اهلسنت استان سخن به میان آمده است. خوشبختانه برای رفع این مشکل اقداماتی هرچند ناچیز از سوی مسئولین، برخی متولیان بانکهای خصوصی و علمای اهلسنت زاهدان صورت گرفته و نتایج خوبی هم بهدست آمده است. ظاهرا این مفتی گرانقدر از اقدامات صورت گرفته بیاطلاع بودهاند.
متأسفانه در این گفتوگو نیز اسامی شخصیتها نادرست یا برخلاف عرف غیرمؤدبانه ذکر شده است؛ «ملامحمدخان یوسفپور» و «ملا محمدعمر سربازی» که همان «مولانا محمدیوسف حسینپور» و زندهیاد «مولانا محمدعمر سربازی» باشند، از جمله علمای سرشناس اهلسنت ایران هستند و اینگونه نام بردن آنها هیچ توجیهی ندارد. البته دغدغۀ اصلی مردم در زمینههای توسعه و رونق اقتصادی از زبان چندین مصاحبهشوندۀ کارشناس و غیرکارشناس بیان شده است؛ در صفحۀ 112 بهصراحت گفته شده است: «…اینجا تبعیض است. در سیستانوبلوچستان تبعیض است… عبدالمالک زاییده این تبعیضها و برخوردهای سلیقهای بود.»
یکی از مسئولان دولتی عشایری در مصاحبهاش بر علمای دینی و مدارس آنها تاخته و گفته است: «…تفکر افراطی، بدتفسیری احادیث و تبلیغات سوئی که علمای ما انجام میدهند، باعث میشود بخشی از جامعه ساکن باشد، پیشرفت نکند و به عقب برگردد… برچسب کفر به افراد میچسبانند که او را فلج میکند. اگر بخواهد کاری انجام دهد به او میگویند کافر. مسائل دینی را طوطیوار آموزش میدهند.» این فرد که از حرام قرار دادن محرمات از سوی علما ابراز عصبانیت کرده، ادامه داده: «درست است اسلام 1400 سال پیش آمده، ولی قرآن همهچیز را واضح گفته است. هنوز علمای ما بیمه را قبول ندارند؛ وام را حرام دانسته و میگویند ربا است. ما تا کجا میتوانیم اینگونه طاقت بیاوریم. میگویند خودت و ماشینت را بیمه نکن.» فرد مذکور نگفته در کجای قرآن کریم بهطور واضح بیمه را کاملا مجاز و وام ربوی را حلال دانسته است؟
این استاد دانشگاه در نیکشهر درک نادرست خود را از مسائل شرعی بر گردن نهادهای دینی انداخته و گفته است: «در بحث بیمۀ اجتماعی بالاجبار رفتم سراغ دارالافتاء زاهدان. گفتم چگونه حلال میشود؟ گفتند وقتی اجباری باشد. وقتی مدیر کل ما گفت که بیایید و اجبار کنید؛ مسئولیت دارد، گفتم بگذارید من اجبار کنم با امضا و مسئولیت خودم. نامه نوشتم که بیمۀ عشایری برای عشایر الزامی است. گفت حالا خوب و مجاز شد. شرع که مسخره یک نامۀ من نیست که شرعی بشود یا نه. اینها جهالت و عقبافتادگی دینی و فرهنگی است.»
گفتوگویی جنجالآفرین
مناسب است در این قسمت اشارهای به گفتوگوی بهشدت بحثبرانگیز و جنجالآفرین یکی از رؤسای دانشگاه داشته باشیم. با بررسی سخنان این فرد بهراحتی میتوان تشخیص داد او اصلا گمان نمیکرده در حال انجام مصاحبه است و تحلیلهای سطحی و اظهارات سراسر تملقگونهاش روزی منتشر خواهد شد. از کنار آمارهای عجیب و غریب و ادعاهای عجیبتر در خصوص مردم خاش، بلوچها، طوایف و قبایل و به زعم او «افراطگرایی» که بگذریم، برجستهترین نکتۀ گفتوگوی او گزافهگوییهایش در مورد دارالعلوم زاهدان است که با عنوان عوامگونۀ «مسجد مکی» از او یاد کرده و گفته است: «…هر سال مسجد مکی همایشی برای دانشجویان برگزار میکند. در حقیقت من با مسجد مکی مخالف هستم، چرا؟ بهدلیل اینکه مدیری پاکستانی دارد! نه حراست و نه حفاظتی دارد… کمتر از سی سال است که مسجد مکی و حوزۀ علمیهاش راهاندازی شده است، همیشه خلاف نظام عمل کرده است… در انتخابات اگر نظام و مردم به سمت “1” بودند، آنها طرفدار “2” بودند… این اشکال مسجد مکی است. اهلسنت را خلاف جریان آب پیش میبرد. من دانشجویان را که سوار اتوبوس بودند تا به همایش بروند، پیاده کردم. با پدر و مادرهایشان تماس گرفتم و گفتم بچههایتان را میبرند و بدبخت میکنند… در پروندۀ حراستی فرزندان شما کد میگذارم و اگر از من استعلام کنند، میگویم بهدرد نمیخورد… انتخابات قبلی مجلس، در زاهدان کاندید شدم. بهمن گفتند چرا به زاهدان میروید، شما که بچه خاش هستید. گفتم میخواهم به مجلس بروم تا حوزۀ علمیۀ مسجد مکی را قانونمند کنم… اینجا بیدروپیکر است… البته من ردصلاحیت شدم و به هدفم نرسیدم.»
او پس از ارائه چند پیشنهاد خندهآور، یک ادعای مضحک دیگری بر زبان میآورد: «…تا زمانیکه علمای تحصیلکرده در هند و پاکستان بر مسند امور مذهبی اهلسنت ایران هستند، هرچه به آنها بگوییم، نمیفهمند؛ چون در کشوری که مستعمرۀ بریتانیاست تحصیل کردهاند…اینها هیچ تعارضی با جریانات استعماری ندارند و آنجا آنقدر در گوش و ذهنشان گفتهاند که به سمت آنها تمایل دارند… از آنجا که اینها در کشورهای مستعمرۀ بریتانیا تحصیل کردهاند، اگر طرح ساماندهی اتفاق نیفتد، نسلبهنسل این فکر منتقل میشود؛ کشوری که مستعمرۀ بریتانیاست، هرگز اسلام ناب محمدی را تعلیم نمیدهد.» گویا این رئیس دانشگاه خبر ندارد حدود هفتاد سال است که بریتانیا از شبه قارۀ هند خارج شده و کشورهایی در این خطه به استقلال رسیدهاند. خروج ذلتبار استعمارگران هم نتیجۀ مجاهدتها و مبارزههای علمای دینی هند بوده که بیشتر علمای سیستانوبلوچستان با واسطه یا بدون واسطه از آنان فیض بردهاند و خطمشی اعتدالی آنها را ادامه میدهند. وانگهی اگر ادعاهای جناب رئیس را بپذیریم، تکلیف مسئولینی که در بطن بریتانیا و آمریکا تحصیل کردهاند چه میشود؟ آیا برای آنها نیز چنین نسخهای پیچیده خواهد شد؟
بهنظر میرسد او به هیچوجه علمای حقانی اهلسنت را نشاخته و با افکار و ایدههای والای آنها آشنایی ندارد یا از تجاهل کار گرفته است؛ وگرنه سادهلوحانه در مورد مولانا عبدالحمید نمیگفت: «…همین مولوی عبدالحمید که همیشه برخلاف جریان آب حرکت میکند، اگر وقتی رئیسجمهور میآید، دعوتش کنیم، احترامی گذاشته شود و سلامی گفته شود، او همین را میخواهد نه بیشتر!» این فرد در جایی دیگر ادعایی خلافواقع را مطرح کرده و گفته است: «..مثلا مولوی عبدالحمید برای خودش میگوید که رهبر جهان اهلسنت است…»؛ مشخص است این فرد گمان هم نمیکرده روزی سخنان عبثاش در معرض عموم قرار خواهند گرفت و افکار عمومی با نشستن در جایگاه قضاوت نمرهای منفی به او خواهد داد.
سیستانوبلوچستان بعد از انقلاب
یکی از مصاحبههای مهم منتشر شده در این شمارۀ نشریه «راهنما»، گفتوگوی مفصلیست با منوچهر محمدی، استاندار سیستانوبلوچستان از خرداد 1359 تا اسفند 1360، که فضای استان را در سالهای آغازین انقلاب ترسیم کرده است. او ضمن پرداختن به مسائل سیستانوبلوچستان، بیپرده مردم این استان را چنین معرفی کرده است: «در گذشته، زمینه تنازع در سیستانوبلوچستان بین بلوچها و سیستانیها واقعا وجود نداشت. شاه سعی میکرد با ایجاد استانی بهنام سیستانوبلوچستان اینها را در مقابل هم قرار بدهد؛ زیرا سیستانیها از نظر روحیۀ وطنپرستی بسیار تند و قوی بودند و با بلوچها هم دو مسئله داشتند: یکی مسئلۀ قومیگری و دیگری مسئلۀ تفاوت مذهب. سیستانیها شیعیان خیلی تندی بودند و بلوچها هم سنیهای افراطی بودند.» واقعیت است که اگر شاه چنین هدفی از نامگذاری استان داشته است، در دوران خود به آن نرسیده، ولی متاسفانه اتفاقات و تغییرات سیاسی که بعد از سقوط او رخ دادند، کار را به جایی رساند که هماکنون قطعا روح “شاه” شاد شده است!
آقای محمدی ضمن پرداختن به احوال استانداران پیش از خود و برکناری «جلیلی» پس از شورش برخی گروههای سیاسی چپ، گفته است: «از حمید بهرامی بهدلیل اینکه رفسنجانی بود و از نزدیکان آقای هاشمیرفسنجانی بود، بیشتر استقبال شد و استاندار سوم شد. بهرامی هم موفق نشد؛ برای اینکه درست در نقطۀ مقابل دکتر جلیلی میدان را به بلوچها داده بود طوریکه واقعا سیستانیها و بچههای حزباللهی را کنار زده بود و خانۀ استاندار شده بود مأمن خوانین و اشرار…» جملۀ اخیر وی بیانگر آن است که بلوچ با شرارت مترادف است. چنین سخنی از این استاندار بهظاهر میانهرو که بهخاطر تعیین یک فرماندار بلوچ برای زاهدان بهنام شهبخش و باز کردن پای بلوچها به مرکز منت گذاشته است، بعید است.
استاندار چهارم سیستانوبلوچستان پس از انقلاب، در جایی ادعا میکند: «خلق بلوچ هم در زاهدان بهوسیلۀ مولوی عبدالملک پسر مولوی عبدالعزیز شکل گرفته بود و در مناسبات شلوغ میکرد.» این در حالیست که مولوی عبدالملک فردی متدین و اسلامگرا بوده است. حتی بازماندگان گروههای چپ بلوچ همواره شهید مولوی عبدالملک را مخالف سرسخت خود قلمداد میکنند که در “سرکوب” آنها نقش داشته است. او تاسیس شورای مرکزی اهلسنت (شمس) را نیز به «نظریۀ کسینجر مبنی بر مقابله با انقلاب افراطی شیعه با انقلاب افراطی سنی» ربط داده و از دستگیری کاک احمد مفتیزاده سخن گفته است. متاسفانه در مقالهای پیش از این مصاحبه، حزب اتحادالمسلمین نیز در ردیف گروههای مسلح قرار داده شده و نوشته شده: «…گروهی بهنام “حزب اتحاد المسلمین” در 16 آذر 58 در رادیو بیبیسی اعلام موجودیت کرده و تهدید به قیام مسلحانه میکند. (روزنامه جمهوریاسلامی 19 آذر 58)»
سیستانوبلوچستان چگونه اداره شود؟
آقای محمدی در جمعبندی صحبتهایش به نکات مهمی اشاره کرده و گفته است: «متأسفانه اگر زمانی درگیری بهوجود میآید، ناشی از ندانمکاریها و تاکتیکهای غلطی است که بدون شناخت عمیق دربارۀ سیستانوبلوچستان انجام میشود. مثلا دو استاندار بعد از من دچار همین اشتباه شدند. آقای رأفت [رفعت] که یک شخص قرآنشناس و سوپر حزباللهی بود، آمد و در جلسۀ تودیع من گفت که میخواهم استانداری را به مساجد منتقل کنم! به او گفتم اینجا تهران نیست. بهکدام مسجد میخواهی منتقل کنی؟ شیعه یا سنی؟ اشتباه کردند. نفر بعد هم اشتباه کرد و منجر به درگیری بین بیرجندی و سیستانی شد. من هنوز هم اعتقادم بر این است که با سیاست میشود مسائل را حل کرد و توازن برقرار کرد. این نقش را استاندار دارد که نه آنقدر به سنیها میدان دهد و نه به سیستانیها. حالا جالب این است که در زمان من، باوجود اینکه سعی میکردم با هر گروه کار کنم، سیستانیها از من دلخور بودند و از شهید رجایی خواسته بودند استاندار را عوض کند که نسبت به ما کمتوجه است و به بلوچها بیشتر توجه میکند… بنابراین سیستانوبلوچستان با 35 سال گذشته فرق نکرده است و امروز هم باید همان سیاست را دنبال کرد و باید در مقابل افراد تند و افراطی ایستاد و افراد متعادل و متوازن را سرکار آورد.»
چیزی که در برخی مصاحبهها دیده میشود برجسته کردن اختلافات قبیلهای و منطقهای است؛ مثلا با فردی که قبلا شورشگر بوده و الآن بهظاهر دغدغۀ تأمین امنیت دارد، گفتوگو شده و او بنابر دلایل خودش رک گفته: «طایفۀ لاشاری همیشه بیوفا هستند.» او در جایی به مردم منطقۀ سرحد تاخته و گفته: «همین سرحدیها را که به آنها کرایهچی میگویند، به این دلیل است که همدیگر را لو میدهند؛ مثلا منتظر میشوند که فلانی مواد حمل کند و بعد سریع او را لو میدهند؛ مأمور هم او را میزند…» در بخشی از این گفتوگو سؤال شده: «الآن طالبان اینجا آدم دارد؟ جماعت تبلیغ چطور؟ شما دیدهاید که از بچههای کهنوج بروند آنجا و برگردند و بگویند شیعه کافر است و اختلاف ایجاد کنند؟» و پاسخ هم مثبت است!
بیشتر مصاحبهشوندگانی که معتمد معرفی شدهاند، به دفاع از طایفۀ خود پرداختهاند ولی دیگر طوایف بلوچ و مردم شهرهای دیگر را از اتهام «وهابیت» و «ایجاد ناامنی» مبرا ندانستهاند. این اظهارات ناخواسته به تنشهای قبیلهای و منطقهای دامن میزند که قطعا مدنظر گردانندگان نشریۀ تخصصی مطالعات تروریسم نیست.
سخن آخر
بنابر مسائلی اسامی بیشتر مصاحبه شوندگان ذکر نشد، اما با بررسی تفکر و نوع نگرش آنها متوجه میشویم در انتخاب افراد برای گفتوگوها از یک عینک امنیتی و مشاوره با افراد دارای چنین دیدی به سیستانوبلوچستان، استفاده شده است. به استثنای چند مورد، مصاحبهشوندگان از طیفی برگزیده شدهاند که پاسخ مورد پسند پرسشگران را بر زبان آوردهاند.
طبق اطلاع نگارنده برخی شخصیتها باوجود پیشنهاد مصاحبه با این نشریه، از این کار سر باز زندهاند؛ علت این امر نیز انجام مصاحبه با حضور برخی ماموران دولتی در نمایندگی یکی از نهادهای دولتی و عدم اطلاع قبلی از موضوع مصاحبه عنوان میشود. مناسب بود گردانندگان نشریۀ تحصصی راهنما برای رسیدن به نتیجهای بهتر در یافتن ریشۀ مشکلات امنیتی، اقتصادی و فرهنگی و راهکارهای مناسب بهجای اکتفا بر نهادهای دولتی و امنیتی و ایجاد فضای نامناسب برای مصاحبه، مصاحبهشوندگان را آزاد میگذاشتند تا نتایج بهتری کسب کنند. برای این منظور به استاندار فعلی هم مراجعه میکردند و پای صحبت افرادی مینشستند که انگ وهابیت یا ترویج تندروی از سوی جناحهای مخالف به آنها چسبانده میشود. اخلاق رسانهای و بیطرفی در قضایا نیز همین امر را میطلبد.
مسجد مکی باید قدرت خودشو به این افراد سطحی نگر که خودشونو استاد دانشگاه میدونند نشون بده