امروز :سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳

استعفای دکتر قرضاوی از هیئت کبار علمای مصر

استعفای دکتر قرضاوی از هیئت کبار علمای مصر

 دکتر یوسف قرضاوی،‌ رئیس اتحادیه جهانی علمای مسلمان در اعتراض به کودتای نظامی مصر و به منظور همدردی با ملت این کشور، ‌از عضویت در هیئت کبار علمای مصر استعفا کرد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین به نقل از سایت شخصی دکتر قرضاوی، دکتر یوسف قرضاوی پس از اعلام استعفای خود از عضویت در هیئت علمای مصر، این استعفا را به ملت مصر تقدیم نمود.
دکتر قرضاوی در این استعفانامه، جایگاه شیخ الازهر و دیگر مسئولین نزدیک به وی را «مناصبی غصبی» و «هم‏ ردیف جایگاه رئیس جمهور مصر» می داند که «به زور اسلحه و در نتیجه کودتای منحوس نظامی» غصب شده است.
وی در ادامه می افزاید: «روزی که ملت [مصر] آزادی خود را به دست آورد و امور مملکت به اهلش واگذار شد، علمای ملت، شیخ و هیئت کبار علمای خود را انتخاب خواهند نمود.»
رئیس اتحادیه جهانی علمای مسلمان ضمن انتقاد شدید از عملکرد شیخ الازهر و حمایتش از کودتای نظامی در مصر،‌ می گوید: «انتظار داشتیم شیخ الازهر به راه حق بازگردد و برائت خود را از این نظام مستبد و ستم‌گر اعلام کند؛ نظامی که ظرف چند روز و چند هفته بلایی بر سر مردم آورد که نظام‌های عبدالناصر و سادات و مبارک ظرف شصت سال بر سر آنان نیاورده بودند؛ هزاران نفر را قتل عام و چندین برابر آنان را مجروح کردند…. اما ظاهرا این مرد همنشینی و مجالست در میان نظامیان را بر نشستن با برادران عالم خود ترجیح می‌ دهد. چه کنیم که هر کس به کیش خویش عمل می ‌کند.»

متن کامل استعفای دکتر قرضاوی، که ترجمه آن در سایت اتحادیه جهانی علمای مسلمان آمده است، بدین شرح است:

الحمدلله، والصلاة والسلام على رسول الله، وعلى آله وصحبه ومن اتبع هداه و بعد:

الازهر شریف در قرن‌های گذشته و از زمانی که صلاح الدین ایوبی مسئولیتش را بر عهده گرفت، پیشوای دینی و فرهنگی و آموزشی و اصلاحی امت اسلامی بوده است؛ موضع این مؤسسه که توسط علمای اعلام و دعوت‌گران بزرگ اعلام می‌شد به گونه ‌ای بود که دل‌ها را به لرزه درمی‌ آورد و اندام‌ها در برابر آن خشک می ‌شد. بزرگ و کوچک در برابر فرمان الازهر سر فرود می ‌آوردند و مردم با این رهنمودها به دنبال رهبران‌شان حرکت می‌کردند، آیین خدا را اعلام و پرچم اسلام را بالا می بردند. الازهر شریف در حلقه ‌‌های علمی خود دانش‌پژوهان جهان اسلام، از میان مذاهب چهارگانه اهل سنت؛ حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی را از شرق و غرب و شمال و جنوب به سوی خود جذب می‌ کرد و از آنان عالمانی می ‌ساخت که با بصیرت و آگاهی به سوی اسلام دعوت و مردم را از دین‌شان آگاه می ‌کردند؛ کسانی را تربیت می ‌کرد که به أمرا و حکام می‌ گفتند: از خدا بترسید و دین‌تان را حفظ کنید.
الازهر در دوران ممالیک و ترکان و آل خدیو و پادشاهان مصر به رسالتش عمل می‌ کرد، بر عهدش وفادار بود و برای خدا و رسول او و برای کتاب خدا و پیشوایان مسلمان و عامه مردم خیرخواه و مخلص بود. این الازهر بود که انقلاب مردم مصر بر ضد فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها را هدایت کرد و هم‌چنان در جایگاه رهبری مردم استوار ماند تا این که انقلاب اخیر از راه رسید و رویه ‌اش را تغییر داد.
اما اکنون به الازهری گرفتار شده‌ ایم که در رکاب فاجران و دروغ‌گویان حرکت می ‌کند و آستان‌شان را می ‌بوسد. بر علمای آزاده لازم است در این مورد موضعی داشته باشند که برگرفته از قرآن و سنت باشد. به همین خاطر بنده، یوسف قرضاوی استعفایم را از هیأت کبار علما به مردم فهیم مصر تقدیم می ‌کنم؛ من این مردم را صاحبان واقعی الازهر می ‌دانم، نه شیخ الازهر را. من منصب شیخ الازهر و دیگر مناسب نزدیک به آن را که به نیروی اسلحه و با حساب کودتای غاصب و نکبت‌بار بر روی کار آمده ‌اند، مانند منصب رئیس جمهوری، برابر می ‌دانم و تا روزی که مردم آزادی‌شان را بازستانند و مسئولیت به اهل آن واگذار شود بر این عقیده خواهم ماند. علما وظیفه دارند شیخ‌ الازهر و هیأت کبار علمایشان را خودشان با اراده‌ ای آزاد و مستقل انتخاب کنند تا تعبیری از اراده مردم باشند نه اراده خود. دوست دارم به مردم مصر بگویم: من به شکرانه الهی در هشتاد و هشتمین سال عمرم قرار دارم و نیاز به هیچ منصبی ندارم. خداوند به من توفیق داده است که مورد احترام ملت‌ها و حکام جهان اسلام باشم. تنها آرزویم این است که امت من بتواند جایگاه بلندش را که روزی در اختیار داشت و هم‌اکنون از او سلب شده است بازیابد. این امت سزاوار آن است که ابهتش را بازیابد و الازهر آزاد باید یکی از پایه ‌های اساسی آن باشد.
زمانی که شیخ الازهر این سمت را به عهده گرفت، دستم را در دست او گذاشتم تا همراه برادران مخلصم از او حمایت کنیم و مسایل پیش از آن را به کلی به فراموشی سپردیم؛ آن زمان که مدیر دانشگاه الازهر بود و به حساب حکومت مبارک دانشجویان را به کارهایی متهم می‌کرد که هرگز انجام نداده بودند. باز عضویتش در حزب کشور و کمیته سیاست‌گزاری را فراموش کردیم و گفتیم خداوند گذشته ‌ها را ببخشاید، بیایم صفحه نوینی بگشاییم. اما با کمال تأسف دیدیم که این مرد خود را به دامان کودتاچیانی افکند که انقلاب 25 ژانویه و تمام دستاوردهای آن را لگدمال کردند و ماشین نظامی‌شان مقوله‌ هایی چون آزادی، کرامت، دموکراسی، شورا، قانون اساسی و نظام مدنی نوین و کشور مؤسسات را زیر گرفت. دانشگاه الازهر به این خاطر تأسیس نشده بود و این رسالت هیأت کبار علما نبود. طی مهلت دو روزه ‌ای که وزیر دفاع تعیین کرده بود من در مصر بودم و برخی از برادران از من خواستند در میدان رابعه برایشان سخنرانی کنم؛ اما من ترجیح دادم در یک منبر بی‌طرف و از طریق کانال‌های ماهواره‌ ‌ای تمام مردم مصر را مورد خطاب قرار دهم و از مردم بخواهم اتحادشان را حفظ و در برابر طغیان و سرکشی ایستادگی کنند. باور داشتم که اشتباهات باید از درون اراده مردمی اصلاح شود نه از راه کودتای نظامی که در کشور طغیان به پا کرد و همه جا را به فساد کشاند. ملت مصر سال‌هاست که با این حوادث آشنا هستند و دیرزمانی است که از این مصیبت می‌ سوزند.
آن‌گاه همه ما در کنار ملت مصر از مشارکت شیخ الازهر در صحنه کودتا و سخنان شرم‌ آور ایشان شگفت‌زده شدیم؛ او ادعا کرد که در این مورد جانب زیان کمتر را گرفته است! چه زیانی بالاتر و سنگین‌تر از لغو فرایند دموکراتیک و حَکم کردن نظامیان در امور مردم وجود دارد؟!
با وجود آن که شیخ الازهر پس از بر عهده گرفتن این سمت در تمام سخنرانی‌هایش می‌ گفت: نقش الازهر از زمان عبدالناصر یعنی زمانی که حکومت استقلال این نهاد را از بین برد و در مسایل آن مداخله می ‌کرد، کاهش یافته است؛ انتظار می ‌رفت ایشان با این نظریه، الازهر را حامی ملت قرار دهد و از حکومت و تغییر و تحول حاکمان دوری کند، اما این کار را نکرد. من پیش از آن که نظرم را به صورت فردی بیان کنم در مصر بودم و چند روز منتظر ماندم تا شاید شیخ الازهر، هیأت کبار علما را در یک نشست دعوت کند و نظر آنان را پیرامون حوادث جاری مصر بخواهد اما این کار را هم نکرد. بنابراین چاره ‌ای جز آن نداشتم که فتوای مستقلی صادر کنم و در آن نظرم را بیان و حقی را که به آن باور داشتم اعلام کنم. دکتر حسن شافعی نماینده شیخ الازهر و رئیس مجمع زبان و دکتر محمد عماره اندیشمند آزاداندیش اسلامی که هر دو با ما در هیأت کبار علما عضویت داشتند نیز همین کار را کردند. شیخ الازهر زمانی که دید اعضای هیأت کبار علما نظراتی دارند، می ‌بایست هیأت را جمع می‌ کرد و نظرشان را جویا می ‌شد و پس از دست یافتن به نتیجه و نظر واحد، آن را به مردم مصر اعلام می ‌کرد. او می ‌بایست حق را احقاق و باطل را باطل اعلام می ‌کرد، اگر چه مجرمان را خوش نیاید.
این هیأت که به هیأت کبار علما موسوم است وقتی پس از این حوادث ناگوار و قتل عام‌های فجیع که مردم مصر را وحشت‌زده کرد گرد هم جمع نشدند پس چه وقت جمع خواهند شد؟ حوادث گارد ریاست جمهوری، بنای یادبود، حوادث منصوره، اسکندریه و استان‌های دیگر، یورش به تحصن‌های رابعه و النهضة که طی آن هزاران نفر در خون خود غلطیدند و سیلاب خون بر زمین جاری شد؛ مردان و زنان پاک و باشرف روانه زندان‌ها و بازداشت‌گاه‌ها شدند؛ پلیس به همراهی اراذل و اوباش و نیروهای ارتش به مساجد قائد ابراهیم و فتح و دیگر مساجد حمله کردند؛ دانشگاه‌های مصر از جمله دانشگاه الازهر به تصرف درآمد و احکام ظالمانه ‌ای بر ضد جوانان الازهر صادر شد که برخی از آنان به 17 سال زندان محکوم شدند و دختران دانشجوی اسکندریه هر یک به یازده سال محکوم شدند. حوادثی که هیچ گاه در تاریخ مصر روی نداده است. 710 نفر از دانشجویان را از تحصیل محروم کردند و علما را بازداشت و افراد آزاداندیش را مورد تعقیب قرار دادند و آنان را از حقوق‌شان محروم کردند؛ کانال‌های دینی را تعطیل و آزادی‌ها را مصادره کردند؛ خیابان‌ها را با تانک و نفربر بستند و مردم را با گازهای اشک‌ آور و ته‌پر و دیگر مواد زیان‌بار مورد حمله قرار دادند.
انتظار داشتیم شیخ الازهر به راه حق بازگردد و برائت خود را از این نظام مستبد و ستم‌گر اعلام کند؛ نظامی که ظرف چند روز و چند هفته بلایی بر سر مردم آورد که نظام‌های عبدالناصر و سادات و مبارک ظرف شصت سال بر سر آنان نیاورده بودند؛ هزاران نفر را قتل عام و چندین برابر آنان را مجروح کردند. انتظار داشتیم شیخ الازهر هیأت کبار علما را به نشستی فراخواند، چندین بار وی را نصیحت کردیم که به راه حق بازگردد که بازگشت به حق بهتر از پافشاری بر باطل است؛ به میانجی‌هایی متوسل شدیم، برای او پاسخی علمی نوشتیم و آن را انتشار دادیم تا حجتی برای او و دیگران باشد اما ظاهرا این مرد لول خوردن در میان نظامیان را بر نشستن با برادران عالم خود ترجیح می ‌دهد. چه کنیم که هر کس به کیش خویش عمل می‌ کند.
من با استعفای خود کار را بر پیروان شیخ الازهر و دست‌بوسان حکومت طاغوت آسان می‌ سازم، چرا که بارها خواستار برکناری من از این هیأت شده‌ بودند. این روش هیأت است و هیچ خیری در همراهی با آن وجود ندارد و این هیأت به هیچ وجه سزاوار نیست. من از تمام علمای آزاداندیش و مخلص می‌ خواهم با شجاعت تمام، مخالفت‌شان را با حوادث جاری مصر اعلام کنند و از این هیأت پوشالی که به پیکر بی‌جانی تبدیل شده است استعفا دهند و همانند من، شیخ الازهر و دار و دسته‌ اش را ترک کنند. شاعر عرب می‌ گوید:
خلا لكِ الجو فبیضی واصفری      ونقِّــری ما شئتِ أن تنقِّری
 [ای پرنده] فضا برایت آماده است پس تخم بگذار و خود را خالی کن و بر هر جایی که می ‌خواهی نوک بزن.
الازهر باید هیأت علمای آزادی داشته باشد و به وسیله مردم انتخاب شوند نه به دست شیخ الازهر؛ تا مردم بر هیأت منت بگذارند. می‌ دانم که این استعفای من چه بلوا و جنجالی به پا خواهد کرد و چه حملات ناجوان‌مردانه‌ ای علیه من صورت خواهد گرفت. رسانه ‌هایی که جز بهتان و افترا چیزی نمی ‌دانند و نه از خدا و نه از مردم شرم می‌ کنند کمر همت خواهند بست و بر ضد من تبلیغات خواهند کرد: “إِنَّمَا یفْتَرِی الْكَذِبَ الَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ”  [نحل: 105].
تنها و تنها کسانی (بر زبان خدا) دروغ می‌ بندند که به آیات خدا ایمان نداشته باشند. و در حقیقت آنان دروغگویان واقعی هستند.
همین‌طور شخصیت‌های دینی و سیاسی را اجیر خواهند کرد و بر ضد من و خانواده ‌ام توطئه ‌چینی خواهند کرد اما ما همواره این رهنمود خداوندی را نصب العین خود قرار می‌ دهیم که فرموده است: “الَّذِینَ یبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیخْشَوْنَهُ وَلَا یخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا” [أحزاب: 39].
کسانی که (برنامه‌ها و) رسالت‏های خدا را (به مردم) می ‌رساندند، و از او می ‌ترسیدند و از کسی جز خدا نمی ‌ترسیدند، و همین بس که خدا حساب‏گر (زحمات و پاداش دهنده‌ اعمال آنان) باشد.
“قُلْ لَنْ یصِیبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْیتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ” [توبة: 51].
بگو: هرگز چیزی (از خیر و شرّ) به ما نمی‌ رسد، مگر چیزی که خدا برای ما مقدّر کرده باشد. (این است که نه در برابر خیر مغرور می‌ شویم و نه در برابر شرّ به جزع و فزع می‌ پردازیم، بلکه کاروبار خود را به خدا حواله می‌ سازیم، و) او مولی و سرپرست ما است، و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند و بس.
من سرنگونی این خودکامگان و ستم‌کاران و دروغ‌پردازان را انتظار می ‌کشم، زیرا که خداوند فرموده است: ” وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ” [إبراهیم: 15]. و هر قلدر و گردنکش منحرف و باطل‏گرائی، زیان‏مند و نامراد گردید.
“وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا” [طه: 111]. و کسی که (در آن روز کوله‌ بارِ) کفر (دنیای خود) را بر دوش کشد، ناامید (از لطف خدا و بی‌بهره از نجات و ثواب) می‌ گردد.  
“وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى” [طه: 61]. و شکست و نومیدی از آن کسانی است که بر خدا دروغ می ‌بندند.
این ستم‌کاران سنگ‌دل از چشم خدا افتادند و آن‌گاه از چشم مردم و سپس مورد نفرت اعراب و مسلمانان قرار گرفتند و هر روزی که می ‌گذرد کشور را از نظر مادی و معنوی بیشتر به سمت فساد و عقب‌ماندگی پیش می ‌برند. کشور را از وضعیت خوب به وضعیت بد، از بد به بدتر و از بدتر به بدترین وضعیت ممکن رساندند. نه ساخت و سازی و نه امنیتی و نه آسایشی؛ نه گرسنه‌ ای سیر می‌ شود و نه خرابی تعمیر می ‌شود. هر روز بر شکایت و گله‌ مندی مردم افزوده می ‌شود. وقتی فشار افزایش یابد ناگزیر انفجار روی خواهد داد و این پایان کار ستم‌گران است: “فَتِلْكَ بُیوتُهُمْ خَاوِیةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیةً لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ” [نمل: 52].
این، خانه ‌های ایشان است که بر اثر ظلم و ستم فرو تپیده است و خالی از سکنه شده است. مسلّماً در این امر عبرت بزرگی است برای کسانی که آگاه و فهمیده باشند.
“وَكَذَلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِی ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ”[هود: 102].
عقاب پروردگار تو این چنین است (که درباره‌ قوم نوح و عاد و ثمود و مدین و غیره گذشت) هرگاه که (بر اثر کفر و فساد، اهالی) شهرها و آبادی‏هائی را عقاب کند که ستمکار باشند. به راستی عقاب خدا دردناک و سخت است.
“وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ” [شعراء: 227]. و کسانی که ستم می ‌کنند خواهند دانست که بازگشتشان به کجا و سرنوشتشان چگونه است!!
“وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ”  [بقرة: 74]. و خدا از آنچه می‌ کنید بی‌خبر نیست.
 خداوند متعال کشورها را در صورتی که عدالت بر پا کنند نگه می ‌دارد اگر چه کافر باشند؛ اما هرگاه به ظلم و ستم روی آورند آنان را نابود می ‌کند اگر چه مسلمان هم باشند. دیری نمی ‌پاید که عرب‌های خلیج [فارس] که با اموال‌شان از مصر طاغوت‌زده و آکنده از فساد پشتیبانی می ‌کنند، با دیدن دروغ و خیانت کودتاچیان از آنان دست می‌ شویند. [کودتاچیان] به حکام خلیج [فارس] می ‌گفتند: چند هفته ‌ای طول نخواهد کشید و همه چیز عوض خواهد شد و دیری نمی‌ پاید که اخوان و اسلام‌گرایان و پیروان‌شان سرنگون خواهند شد. اما خداوند نخواست که چنین شود؛ دروغ‌شان را برملا کرد و تمام حوادثی که بر مصر می‌گذرد به این ادعای آنان پاسخ داده و زبان‌شان را بند آورده است.
لا تظلمن إذا ما كنت مقتدرا        فالظلم ترجع عقباه إلى الندم
تنام عیناك والمظلوم منتبه          یدعو علیك وعین الله لم تنم
هر گاه قدرت داشتی ستم مکن که پایان ستم، پشیمانی است.
چشمان تو می‌ خوابند در حالی که ستم‌دیده بیدار است و بر تو نفرین می ‌کند و می ‌دانی که چشم خدا را خواب فرا نمی ‌گیرد.
بر اساس سنت تغییرناپذیر الهی، حق بر باطل پیروز خواهد شد و عدالت بر ظلم چیره می‌ شود؛ مردم بر طاغوت پیروز می‌ شوند و خداوند به ستم‌دیدگان زمین منت می‌ نهد و آنان را در زمین پیشوا و وارث قرار می ‌دهد. در زمین مستقرشان می ‌کند و به فرعون و هامان و لشکریان‌شان چیزهایی را می‌ نمایاند که از آن هراس داشتند.
پروردگارا، ای زنده‌ جاوید و ای صاحب جلال و بزرگی! از تو می ‌خواهیم شهدای امت‌مان در مصر، سوریه، عراق، فلسطین، سومالی و سایر نقاط جهان اسلام را مورد رحمت خود قرار دهی. خداوندا، مجروحان و آسیب‌دیدگان را در هر جایی که هستند شفا عنایت کن. اسیران‌مان را از بند اسارت نجات ده و گره از کار بیچارگان بگشا. پروردگارا، مؤمنان را با هم متحد ساز و ظالمان را به سختی مجازات کن و بلای آسمانی را بر آنان بفرست. خداوندا، امت ما را پیروز ساز و آن را به صراط مستقیم هدایت کن که تو بهترین سرور و یاوری.
خداوند بالاترین مقصد است و هموست که به راه راست هدایت می ‌کند.

29 محرم 1434 هجری قمری ( 11 آذر 1392 شمسی)
یوسف قرضاوی
عضو هیأت کبار علما

 

 

 


دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید