
قبل از اینكه به معرفی شخصیت این مدعی دورغین نبوت و نقد و بررسی آثارش بپردازیم، نگاهی كوتاه به موضوع خاتمیت پیامبر اسلام، تاریخچه مدعیان دروغین نبوت و انگیزههای چنین ادعایی، به ویژه انگیزههای غلاماحمد قادیانی خواهیم پرداخت.
نعمت خاتمیت پیامبر اسلام
بعثت پیامبر اسلام حضرت محمد مصطفی صلیالله علیه وآله وسلم، بزرگترین نعمت معنوی الهی برای جهانیان است. این نعمت الهی با صفات و ویژگیهای برجسته، رسالت و بعثت خاتم پیامبران را بر نبوت و رسالت تمام انبیا علیهمالسلام مقامی برتر و بالاتر بخشیده است.
یكی از پرارجترین ویژگیهای بعثت آنحضرت صلیالله علیه و سلم “خاتمیت” است. وصف خاتمیت آنحضرت صلیالله علیه و سلم گرچه مسئولیت آحاد امت به ویژه قشر علما را سنگین میكند، چرا كه دعوت و هدایت توده انسانها، امر به معروف و نهی از منكر، اصلاح جامعه و … به نیابت از رسول اكرم بر عهده آنها گذاشته شده و از همین جهت است كه این امت بر امتهای گذشته فضیلت یافته است، ولی باید اذعان كرد كه وصف “خاتمیت” در مقابل تمام دغدغههای فكری، بحثهای فلسفی و وسوسههای شیطانی، حجت بالغه و سدی عظیم است. بدون تردید اگر هر فرد مسلمانی «عقیده ختم نبوت» را كاملاً درك كند و بفهمد، بعد از آن دعوت و یاوهگویی هیچ انسان مدعی نبوتی بر او اثر نخواهد كرد. اگر یك فرد دجال و فریبكار به دروغ ادعای نبوت و رسالت بكند، این باور به عقیده خاتمیت است كه از نظر اخلاقی و شرعی به یك فرد مسلمان متعهد و معتقد به خاتمیت آنحضرت صلیالله علیه و سلم اجازه نمیدهد كه ادعای او را باور كرده و حتی از او معجزه و یا دلیلی مطالبه كند.
برای یك فرد مسلمان متعهد، عبث و بیمعنا است كه به سخنان چنین شخصی گوش فرا دهد، بلكه او با جوابی ساده، دور از بحثهای فلسفی و منطقی از كنارش رد میشود و میگوید: من عقیده دارم كه بعد از رسولالله صلیالله علیه و سلم هیچ نبی و رسول برحقی نخواهد آمد. (البته حضرت عیسی بن مریم علیهالسلام در قرب قیامت از آسمان به زمین خواهد آمد، اما نزول وی در شرایط و اوضاعی انجام میگیرد كه در تصدیق ایشان هیچ نوع سردرگمیای پیش نخواهد آمد و ثانیاً اینكه ایشان از شریعت محمدی پیروی خواهند كرد.)
به طور خلاصه، عقیده خاتمیت آنحضرت صلیالله علیه و سلم یك مسئله عقیدتی، شرعی و اجماعی است. علمای اسلام در منابع و مراجع علمی و تحقیقی به تفصیل دلایل آن را بیان كردهاند كه ذكر تفصیلی آنها از حوصله این مقاله خارج است و صرفاً جهت روشن شدن اصل قضیه، اشاره كوتاهی به برخی دلایل خواهیم داشت.
خاتمیت رسالت آنحضرت صلیالله علیه و سلم در آیه 40 سوره احزاب به صراحت بیان شده است: «ما كان محمد أبا أحد من رجالكم و لكن رسولالله و خاتم النبیین»؛ محمد [صلیالله علیه و سلم] پدر (نسبی) هیچ یك از مردان شما نیست، بلكه رسول خدا و خاتم پیامبران است.
همچنان در احادیث نبوی با واژه و كلماتی صریح این اصل بیان گردیده است: «أنا خاتم النبیین لانبی بعدی»(سنن أبیداود، كتاب الفتن و كتاب الملاحم.)؛ من آخرین پیامبران هستم، بعد از من هیچ نبیای نخواهد آمد.
در ضمن آنحضرت صلیالله علیه و سلم در بعضی احادیث خبر دادند كه دروغگویانی در امت ایشان خواهند آمد و ادعای نبوت خواهند كرد؛ عن ثوبان رضیاللهعنه قال: قال رسولالله صلیالله علیه و سلم: «إنه سیكون فی أمتی كذابون ثلاثون، كلهم یزعم أنه نبی، و أنا خاتم النبیین لانبی بعدی» (سنن أبیداود، كتاب الفتن و كتاب الملاحم)؛ حضرت ثوبان روایت میكند كه آنحضرت صلیالله علیه و سلم فرمودند: «در امت من سی نفر دروغگو میآیند كه هر یك از آنها گمان میبرد (و ادعا میكند) كه او نبی است؛ در حالی كه من خاتم پیامبران هستم و بعد از من هیچ پیامبری نخواهد آمد.
در حدیث فوق آنحضرت صلیالله علیه و سلم از آمدن سی مدعی دروغگوی نبوت خبر دادهاند؛ علما در تشریح این حدیث دو مطلب بیان كردهاند:
الف: مراد از “سی”، تحدید در این عدد نیست، بلكه برای بیان كثرت است؛ یعنی خیلیها با دروغ و حقهبازی، ادعای نبوت میكنند. تعداد آنها در تاریخ گذشته یا در آینده اگر از سی نفر متجاوز گردید، بنابر گفته این دسته از علما با حدیث تضادی ندارد.
ب: خیلیها با دروغ و دغل ادعای نبوت میكنند، مگر سی نفر از آنها نام و مقام كسب میكنند؛ چرا كه تعدادی بیسواد و جاهل بنابر اغراض شخصی از آنها پیروی میكنند.
در شرح حدیث مذكور این دو مطلب و دو توجیه حایز اهمیت است؛ چرا كه در تاریخ اسلام، بخصوص بعد از رحلت آنحضرت صلیالله علیه و سلم تا عصر حاضر، تعداد زیادی، یقیناً بیشتر از سی نفر ادعای نبوت كردهاند. البته به گفته بعضی مؤرخان، از “مسیلمه كذاب” در یمامه گرفته تا كذاب قادیان هنوز هم تعداد مشهورترین و مكارترین آنها به سی نفر نرسیده است. گرچه به طور عموم تعداد آنها با القاب مهدی، مسیح موعود، القائم، حجتالله، نایب خدا و غیره از صدها متجاوز است.[ائمه تلبیس، ابوالقاسم رفیق دلاوری].
عوامل و انگیزههای ادعای نبوت و گسترش آن در میان تودهها
اگر با تحقیق و تحلیل علمی به تاریخ دروغگویان و یاوهسرایان نظر بیافكنیم، عوامل مختلف و متعددی را میبینیم كه آنها را برای چنین دروغ و جنایتی آماده ساخته است و افراد سادهلوح و كمدانش به آنها گرویدهاند، برخی از این عوامل عبارتند از:
الف: عدم آگاهی كافی از عقیده خاتمیت و سهلانگاری در خصوص آن
از بررسی و تحلیل حوادث تاریخی چنین برمیآید كه بزرگترین عامل چنین جرأت و جنایتی، عدم آگاهی و سهلانگاری در عقیده «خاتمیت» بوده و هست. چه بسا كه خود شخص مدعی نیز آگاهی و شناخت كافی در زمینه عقیده خاتمیت آنحضرت صلیالله علیه و سلم نداشته باشد و با توجیه و تأویلهای خودساخته و شیطانی، افرادی را گمراه و منحرف سازد. گاه جهل تودهها نسبت به بدیهیات عقاید اسلامی نیز باعث میشود كه در دام دروغپردازیهای چنین انسانهای غارتگر و مكاری بیفتند؛ چنانكه پس از ظهور یك مدعی دروغین نبوت، عدهای از توده مردم و حتی افرادی از قشر تحصیلكرده و علما، از آن مدعیان كذاب معجزه طلب كرده و كلام بیربط و نامفهوم آنها را با كلام الهی مقایسه كردهاند. در صورتی كه این شیوه عمل، چنانكه قبلاً به آن اشاره شد، با عقیده خاتمیت كاملاً تضاد دارد. در نوشته و رویدادهای متعلق به «كذاب قادیان»، پیشوای گروه احمدیه یا فرقه قادیانیه، به كثرت میبینیم كه بسا اوقات عدهای از مردم از او معجزه طلب میكردند، یا او به زعم خویش درباره چیزی پیشگویی میكرد و تعداد زیادی از مردم در انتظار میماندند كه صدق و یا كذب ادعای وی ظاهر گردد. مسلماً چنین انتظاری، كه اگر پیشگویی او محقق شد دال بر صداقت وی و اگر محقق نشد دال بر دروغگویی او است، خود سراسر اشتباه و گمراهی بوده است؛ چنانكه خلق كثیری از این طریق در دام تلبیس و دغلبازی وی گرفتار آمده و گمراه شدند.
ب: دستنشانده دشمنان اسلام و نوكر استعمار
در تاریخ زندگی و شرح حال بیشتر مدعیان كذاب میبینیم كه آنها نوكران و دستنشاندگان دشمنان اسلام بودهاند. دینسازی و فرقهبازی با دامن زدن به اختلافات مذهبی و به طور كلی سوءاستفاده از احساسات مذهبی و معنوی مردم، یكی از روشهای دیرینه قدرتهای استعماری جهان است، كه مظاهری از آن هنوز در گوشه و كنار گیتی مشاهده میشود. [انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، اسماعیل رائین، ص:132، مؤسسه تحقیقی رائین، 1357، تهران]
حكومتهای استعماری برای گسترش و تثبیت سلطه و نفوذ سیاسی خود و جلب منافع بیشتر، از گذشتههای دور افرادی سادهلوح و یا خیلی زیرك و هوشیار را با شعارهای اعتقادی و مذهبی تربیت میكردند تا به وسیله آنها كیان عقاید اسلامی را به هم ریخته و ملتهای مسلمان را گمراه نمایند و به جان همدیگر بیندازند و از آب گلآلود ماهی بگیرند. این دسیسهها در تاریخ اسلام سابقه طولانی داشته است و تا به امروز نیز ادامه دارد.
به طور مثال درباره پیشوایان “بابیگری” و “بهائیگری” شواهدی وجود دارد كه یا آنان ساخته و پرداخته سیاستهای خارجی (دولت روسیه تزاری و انگلیس) بودند و یا اینكه بعداً تحتالحمایه و زیر نفوذ این سیاستها قرار گرفتند. [انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، اسماعیل رائین، ص:132، مؤسسه تحقیقی رائین، 1357، تهران]
پیشوای بابیگری، “میرزا علیمحمد شیرازی” [1188ـ 1227 هـ.ش.] در ابتدا از مدعیان بابیت امام دوازدهم شیعیان بود. اما چیزی نگذشت كه ادعاهای بزرگتری به میان آورد و از پیامبری و رسالت خویش سخن گفت. آنچه از مهمترین كتاب او نزد پیروانش، یعنی كتاب «بیان»، فهمیده میشود، آن است كه وی خود را برتر از همه انبیای الهی میانگاشته و مظهر نفس پروردگار میپنداشته است، و عقیده داشته كه با ظهورش، آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن، بپا شده است.[دانشنامه جهان اسلام، جلد اول، ص:19ـ 16، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، 1375، تهران]
چنان كه از بررسی سرگذشت كذاب قادیان و نیز دقت در بعضی از حوادث آن روزگار كاملاً واضح میگردد كه میرزا غلاماحمد قادیانی یكی از دستنشاندهها و مهرههای مهم دولت انگلیس بوده است تا دولت انگلیس بتواند به كمك وی پایههای قدرت خود را در شبه قاره هند مستحكم گرداند.
“شورش كاشمیری”، ادیب، سخنران و فعال سیاسی مشهور و یكی از رهبران نهضت ختم نبوت، مینویسد: «بعد از آنكه قیام بزرگ نیروهای جهادی و انقلابی مسلمانان شبه قاره هند در سال 1857م. از انگلیسیها شكست خورد و علما و رهبران این انقلاب شهید، زندانی و یا تبعید شدند، دولت اشغالگر انگلیس به فكر دسیسهای افتاد تا از طریق آن جذبه و شوق جهاد و آزادیخواهی را از دلهای مسلمانان بیرون كند. در وهله اول برای نیل به این هدف گروهی از علمای سوء را به خدمت گرفت و با خود همفكر و همنوا ساخت و آنان نیز فتواهایی مطابق میل حكام اشغالگر انگلیس صادر میكردند. مهمترین فتوایی كه توسط آنها صادر شد، فتوای حرمت جهاد بود. البته استعمار انگلیس به این فتواها راضی نبود، بلكه میخواست كه كلاً واژه و ایده جهاد منسوخ اعلام گردد، و چون میدانست كه غیر از پیامبر كس دیگری قدرت چنین كاری را ندارد، لذا چاره كار را در این دید كه یك پیامبر و نبی ساختگی به وجود آورد و این مسئولیت را به او واگذار كند.» [تحریك ختم نبوت (اردو)، شورش كاشمیری، ص:23ـ 22، مكتبه چتان، چاپ سوم، 1994م.، لاهور]
دولت انگلستان در اوایل سال 1869م. برای تحقیق و بررسی اوضاع سیاسی هند، هیئت ویژهای را به این سرزمین فرستاد. اعضای آن هیئت عبارت بودند از: چند نفر از اعضای پارلمان انگلستان، مدیران برخی روزنامهها و نمایندگان كلیسای انگلستان. هیئت مزبور مأموریت داشت راهی را بیابد تا از طریق آن بتوان در ملت هند حس وفاداری و نیروی فرمانبرداری را هر چه بیشتر تقویت كرد و همچنین بتوان شوق و جذبه جهاد را از قلوب مسلمانان این سرزمین بیرون نموده و آنها را تابع فرمان دولت انگلستان كرد. اعضای هیئت در بازگشت به انگلستان یافتههای خود را در قالب دو گزارش ارائه كردند. در گزارشی كه با عنوان “ورود امپراتوری بریتانیا به هند”(The Arrival of British Empire India) ارائه شد، چنین آمده بود: «اكثر مسلمانان هندی از رهبران دینی خود با خلوص تبعیت میكنند؛ اگر ما بتوانیم كسی را پیدا كنیم كه ادعا كند حواری نبی و پیامبر(Apostolic Prophet) است و در سایه حمایت و پشتیبانی حكومت این ادعای وی رونق پیدا كند و گسترش یابد، برای تأمین منافع بریتانیا بسیار مفید خواهد گشت». [تحریك ختم نبوت (اردو)، شورش كاشمیری، ص:23ـ 22، مكتبه چتان، چاپ سوم، 1994م.، لاهور]
ظاهراً این دیدگاه بعد از كارشناسی لازم مورد تأیید قرار گرفت و سرانجام پس از تحقیقات بسیار، از میان گزینههای مختلف، غلاماحمد قادیانی برای پیشبرد چنین طرحی مناسب تشخیص داده شد.
میرزا غلاماحمد از سال 1864 تا 1868م. در دفتر معاون فرمانداری “سیالكوت”(شهری در ایالت پنجاب) یك كارمند عادی بود. در همین دوران بین وی و كشیش مسیحی سیالكوت، آقای “بتلر”، ارتباط برقرار شد و دیدارهای مداومی بین آن دو و عموماً به طور خصوصی انجام میگرفت. بتلر قبل از اینكه به انگلستان برود، در دیداری مفصل و طولانی با او به گفتوگو مینشیند. سپس به ملاقات معاون فرماندار كه او نیز یك انگلیسی بوده است میرود و به او سفارشاتی میكند. دیری نمیگذرد كه میرزا غلاماحمد از شغلش استعفا داده و به قادیان بازمیگردد. مدتی بعد هیئت فوقالذكر به هند میآید و پس از انجام تحقیقات لازم به بریتانیا بازگشته و گزارشهای خود را ارائه میكند. متعاقب ارائه گزارشها، فعالیتهای میرزا غلاماحمد در قادیان آغاز میگردد. طبق گزارش اطلاعات مركزی بریتانیا، معاون فرماندار سیالكوت از چهار نفر برای اجرای چنین طرحی مصاحبه میگیرد و بنا به دلایلی میرزا غلاماحمد به عنوان بهترین گزینه انتخاب میشود. [تحریك ختم نبوت (اردو)، شورش كاشمیری، ص: 23ـ 22، مكتبه چتان، چاپ سوم، 1994م.، لاهور]
ج: تعصب نژادی و حس ناسیونالیستی
عامل سوم حس ناسیونالیستی است، این حس سبب میشود چنین افرادی در جامعه مقام كسب كنند و گروهی كمدانش و سادهلوح و حتی برخی افراد تحصیلكرده و باسواد بنابر تعصب نژادی و حس ناسیونالیستی به حرفهای آنان گوش فرا داده و به آنها ایمان آورند. بزرگترین دلیلشان این است كه پیامبر جدید از جنس خود آنها است و به زبان آنها سخن میگوید.
حس ناسیونالیستی چه بسا انسانها را از حق و حقیقت دور نگه داشته و به انواع گمراهیها میكشاند. این عامل در زمانهای قدیم خیلی مؤثر بوده و حالا هم مؤثر است. [به طوری که] مدتی قبل از وفات آنحضرت صلیالله علیه و سلم، مسیلمه كذاب در یمامه ادعای نبوت كرد. شخصی به نام طلحه برای ملاقات او آمد و پرسید: مسیلمه كجاست؟ پاسخ دادند: بگو رسولالله نه مسیلمه! طلحه گفت: تا او را نبینم نمیتوانم قبول كنم. وقتی با مسیلمه روبهرو شد، پرسید: چه چیزی نزد تو میآید؟ مسیلمه گفت: رجس. طلحه پرسید: در نور میآید یا در تاریكی؟ گفت: در تاریكی. بعد از آن طلحه گفت: «أشهد أنك كذاب و أن محمداً صادق و لكن كذاب ربیعه أحب الینا من صادق مضر»؛ گواهی میدهم كه تو دروغگو هستی و محمد [صلیالله علیه و سلم] راستگو است، اما درغگوی قوم ربیعه نزد ما از راستگوی قوم مضر محبوبتر است.
آنحضرت صلیالله علیه و سلم از نسل مضر بودند، و مسیلمه از نسل ربیعه. آن شخص هم ربیعی بود؛ لذا بنابر تعصب قومی و حس ناسیونالیستی، به مسیلمه كذاب پیوست و در جنگ یمامه با او كشته شد.[ابنكثیر، البدایه و النهایه: 6/ 400، دارابیحیان]
در ترویج آیین قادیانیت نیز این عامل، از این جهت كه قادیانیت یك آیین هندی بوده، مؤثر واقع شده است. رهبر و داعی آن از خود هند و مركزش قادیان بود. لذا این امر باعث گشت عدهای از تودههای مسلمان و تحصیلكردگان ملیگرا، به عقاید باطل میرزا غلاماحمد ایمان آورند و از او دفاع كنند.
همچنین بعضی از رهبران و صاحبنظران هندو نیز از آیین قادیانیت دفاع كردند؛ چرا كه رهبران و فعالان سیاسی هندومذهب در شبهقاره هند، همیشه از مسلمانان گلایه داشتند كه در آنها حس میهنپرستی و ناسیونالیسم هندی وجود ندارد. آنها همیشه ایراد میگرفتند كه مسلمانها در هندوستان سكونت دارند، اما چشم آنها به جزیرهالعرب ـ مكه و مدینه ـ دوخته شده است.
این دسته از هندوها، این تفكر و ارتباط عاطفی مسلمانان به سرزمینی در خارج از هند را زیر سؤال میبردند و آن را برای اتحاد و انسجام هندوستان و حفظ ملیت و هویت هندی، نگرانكننده میپنداشتند. لذا با چنین وصفی آنان از قادیانیت به عنوان یك آیین و مذهب هندی حمایت میكردند و به صراحت میگفتند كه قادیانیت یك فرقه اسلامی نیست، بلكه یك دین و مذهب مستقل است كه بر پایه و اساس فرهنگ هندی، جامعه نوینی را تشكیل میدهد.
یك نویسنده و صاحبنظر هندو، به نام دكتر “شنكرداس مهره”، در این خصوص مینویسد: «مشكل بزرگی كه ما با آن مواجه هستیم، این است كه چگونه در مسلمانان هندوستان احساسات میهنپرستی و ملیگرایانه پیدا كنیم؛ چرا كه هر چه با آنها سازش و معاهده میكنیم و حتی به تطمیعشان میپردازیم، ولی سودی نمیبخشد؛ چرا كه مسلمانها خود را یك قوم و ملت مستقل میپندارند، شب و روز ترانههای عربها را میخوانند و اگر بتوانند نام هندوستان را هندوستان عرب خواهند گذاشت. در این فضای تاریك و یأسآور برای ملیگرایان و میهنپرستان هندوستان فقط یك امید باقی است و آن نهضت احمدیها (قادیانیها) است. هر چه مسلمانها به سوی احمدیت بیشتر ترغیب شوند، مسیر آنها از مكه به سوی قادیان بیشتر تغییر خواهد یافت و سرانجام از هواداران و میهنپرستان هند قرار خواهند گرفت. در بین ملتهای مسلمان ترویج حركت احمدیه (قادیانیت) میتواند اسلامگرایی و تعصب اسلامی را از بین ببرد.»
وی میافزاید: «همانطور كه یك هندو اگر اسلام را قبول كند لازماً “رام كرشن”، “وید”، “گیتا” و “راماین” را ترك گفته و به قرآن و عربها رخ میكند، همچنین اگر یك فرد مسلمان آیین قادیانیت را قبول كند، زاویه نگاه و افق فكرش تبدیل میشود و عقیده او نسبت به محمد [صلیالله علیه و سلم] متزلزل میگردد. علاوه بر این مركز خلافت او به جای سرزمین عربی و تركیه، به قادیان منتقل میشود و از این لحاظ سرزمین مكه و مدینه برای او بیارزش خواهد شد. هر احمدی (قادیانی)، خواه در عربستان، تركیه، ایران و یا در هر گوشه دنیا باشد، برای تسكین روحش به قادیان رخ میكند و سرزمین قادیان برای او ارض نجات خواهد بود و در این نكته راز فضیلت سرزمین هند مضمر است. هر احمدی به قادیان احترام میگذارد و قادیان در هندوستان است. رهبر و پیشوای دینی آنها، میرزا غلاماحمد، هندوستانی است و تمام خلفا و جانشینان او نیز هندوستانی هستند.»
وی در ادامه میگوید: «به خاطر همین است كه مسلمانها در مورد نهضت احمدیه (قادیانیت) شكوك و شبهات دارند. آنها میدانند كه احمدیت با تمدن عربی و فرهنگ و آیین اسلامی عداوت دارد. در نهضت خلافت، گروه احمدیه (قادیانیها) از مسلمانها حمایت نكردند؛ چرا كه احمدیها میخواستند خلافت به جای تركیه و عربستان در قادیان احیا گردد. به هر حال، این حركت برای یك فرد مسلمان هر چند باعث نگرانی است، اما برای یك میهنپرست و وطنپرست هندی باعث خوشی و مسرت است.[روزنامه “بندی ماترم”، 22 آوریل 1932م.، به نقل از قادیانیت (اردو)، تألیف: علامه سید ابوالحسن ندوی، ص:147، مجلس نشریات اسلام، كراچی]
د: آشوب و خفقان در شبه قاره هند
قرن نوزدهم در تاریخ اسلام اوضاع و احوال بخصوصی داشت. در اكثر ممالك اسلامی نوعی خفقان و اضطراب سیاسی حاكم بود. استعمار سلطهاش را بر بسیاری از سرزمینهای اسلامی گسترده بود. سرزمین هند در آن روزگار میدان رویارویی تمدنها، فرهنگها و ادیان مخلتف بود. تمدن شرق و غرب، سیستمهای آموزشی جدید و قدیم، و دین اسلام و دعوت مسیحیت رودرروی هم قرار گرفته و افكار و ایدههای هندوئیسم با اسلام به نبرد برخواسته بودند.
نهضت آزادی مسلمانان در سال 1857م. به ظاهر شكست خورد، قلوب مسلمانان مجروح گردید و قدرت فكر و اندیشهشان شدیداً آسیب دید. استعمار انگلیس پنجههای خونین خود را بر پیكر هندوستان فرو برد. اسقفها و مبشرین مسیحی فرصت را غنیمت شمرده و زیر سایه حكومت انگلیس با ترفندها و نیرنگهای گوناگون فعالیتهای خود را در قالب مناظره با مسلمانان و دعوت آنان به سوی مسیحیت آغاز نمودند. همه آنها اهداف مشتركی را دنبال میكردند و آن اینكه در باورها و عقاید مسلمانها تزلزل، بدگمانی و شبهه ایجاد كنند. نسل جدید را به طور خاص نشانه این هجمهها قرار دادند، تا آنان را كه عظمت و سیادت مسلمانان را در گذشته مشاهده نكرده بودند، راحتتر منحرف سازند.
فرقههای اسلامی و گروههای سیاسی ـ مذهبی دچار اختلافات داخلی گشته و بازار مناظرهها و مجادلههای مذهبی در میانشان گرم شده بود و حتی گاه نوبت به كشتارهای خونین میرسید. دردها و رنجها رو به افزایش بود، ولی معالج واقعی و راه برونرفتی به نظر نمیآمد. مسائل سلوك و عرفان كه در سرزمین هند تاریخ كهنی دارند و در تاریخ این سرزمین انسانهای زیادی از این طریق به اسلام گرویدهاند، اكنون این راه هدایت و روشنایی، به دست دلقپوشان جاهل بازیچه اطفال قرار گرفته بود و اكثرشان در قالب شطحیات و توهمات، ادعای كرامت و ولایت میكردند. عرفان و سلوك فقط در ادعای كرامت و ارائه پیشگوییها منحصر شده بود. خلاصه اینكه بر اثر شكست قیام انقلابی سال 1857م. سایه یأس و ناامیدی بر جامعه اسلامی هند سایه افكنده بود. در چنین اوضاع و احوالی مردم چشم انتظار بودند كه یك انسان مصلح و خودآگاه كه ملهم و مؤید من جانبالله باشد، قیام كند و مسلمانان را از آن اوضاع سخت و نكبتبار نجات دهد. در بعضی محافل چنین اظهارنظر میشد كه در پایان قرن سیزدهم هجری قمری مسیح موعود نزول و ظهور خواهد كرد. فتنهها و حوادث آخرالزمان مورد بحث و بر سر زبانها بود؛ به پیشگوییها اتكا میشد؛ خواب، فال و اشارات غیبی و غیره برای دلهای پژمرده آن روزگار مایه تقویت و تسلی بود. ایالت پنجاب هند به نسبت مناطق دیگر از پراكندگی و آشفتگی ذهنی بیشتری برخوردار بود؛ چرا كه این سرزمین 80 سال پیدرپی زیر سلطه سیكها بود، و مردم این خطه از نظر عواطف دینی، تعلیمات و فرهنگ اسلامی، كاملاً ضعیف و ناتوان شده بودند و نسبت به مناطق دیگر از آمادگی بیشتری برای ارتداد فكری و بروز جریانهای انحرافی برخوردار بودند. اواخر قرن نوزدهم میلادی در چنین اوضاع و در چنین نقطهای میرزا غلاماحمد قادیانی دعوت و حركت خود را آغاز نمود.[قادیانیت (اردو)، تألیف: علامه سید ابوالحسن ندوی، ص:13ـ12]
استعمار انگلیس از احساسات جهادی مسلمانها پریشان و سرگردان بود. غلاماحمد در اولین روزهای دعوتش، جهاد اسلامی و هر نوع قیام مسلحانه علیه حكومت انگلیسی هند را ممنوع اعلام نمود. سپس زمانی كه حمایت و پشتیبانی استعمار انگلیس را به طور كامل به دست آورد، یك قدم جلوتر گذاشت و حكم جهاد اسلامی را منسوخ قرار داد و هر نوع اقدام علیه حكومت انگلیس را حرام اعلام كرد.
غلاماحمد در وهله اول، خود را یك داعی، مصلح، مناظر و مدافع حقوق مسلمانان و اسلام معرفی مینمود و طبق افكار و باورهای آن روزگار از كرامات، الهامات و پیشگوییها صحبت میكرد. كم كم از مصلح و مجدد بودن سخن به میان آورد، پس از آن ادعای مهدویت كرد و مدتی بعد خود را مسیح موعود و از آن پس مثیل نبی معرفی نمود، و سرانجام بر مسند نبوت و رسالت قدم گذاشته و با تأویلاتی بیمعنی و دلایلی خودساخته ادعای نبوت كرد.
خلاصه اینكه همه عوامل و علل فوقالذكر در ادعاهای دروغین میرزا غلاماحمد قادیانی، كذاب قادیان، تاثیرگذار بوده و به وضوح یافته میشود. همین عوامل نیز باعث شد كه گروهی بر اثر جهل و كمدانشی، در دام تزویرهای وی افتاده و به ادعاهای فریبكارانه او ایمان آورند….
دیدگاههای کاربران