امروز :پنجشنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳

اعجاز قرآن (2)

اعجاز قرآن (2)
qoran-ejaz2در بخش قبلی، به بیان و تشریح برخی از نکات اعجازی قرآن کریم اشاره شد و از دین اسلام به عنوان مهمترین و بزرگترین معجزه قرآن یاد شد و در مورد گواهی علوم جدید به مضامین این کتاب آسمانی، ذکر واقعات غیبی و تفاوت قرآن با کتب و صحیفه های گذشته مطالبی ذکر شد.

در ادامه این موضوع، برخی دیگر از نکات اعجاز قرآن و مقایسه آن با کتابهای آسمانی قبل از قرآن، بررسی می شود.  

نکتۀ اعجاز در وقایع انبیا و امم گذشته
در بیان وقایع انبیا و امت های گذشته این نکته به وضوح دیده می شود که قرآن به ذکر مطالب غیرمربوط و تفصیلات تاریخی نمی پردازد و فقط مطلبی را بیان می کند که برای نجات و هدایت انسان ها مفید باشد.
فرعون بسیار کوشید که موسی علیه السلام را با بحث های تاریخی مشغول نماید اما موسی علیه السلام با نهایت زیبایی دروازه این بحث را بست و به اصل دعوتش ادامه داد. فرعون از موسی پرسید: «قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى» [طه:51] (از حال و وضعیت ملت های پیشین چه می دانی؟) موسی علیه السلام فرمود: «عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى» [طه:52] (علم و خبر آنها در کتابی نزد پروردگارم است پروردگارم نه اشتباه و نه فراموش می کند).
اما اگر در تورات کتاب سلاطین، تواریخ تکوین را مطالعه بفرمایید می بینید که رنگ تاریخی بر آن غالب آمده است. ذکر تعداد، اشخاص، قبایل، توصیف کامل ساختمانها به کثرت دیده می شود. البته در بعضی مواقع انوار وحی احساس می شود و دل انسان باور می کند که این ها می تواند ترجمه کلام الهی باشد.

واقعه حضرت یوسف علیه السلام در تورات و قرآن
برای اینکه تفاوت میان تورات و قرآن را توضیح دهیم به عنوان مثال واقعه حضرت یوسف علیه السلام را انتخاب می کنیم که در قرآن و تورات نسبتاً با تفصیل ذکر شده است.
در تورات خیلی مطالب وجود دارد که بیشتر آن مربوط به اسامی و تواریخ می باشد. در باب سوم داستانی از “یهوده” ذکر شده است که به هیچ وجه با خاندان حضرت یعقوب علیه السلام همخوانی ندارد و انسان از خواندن آن شرمنده می گردد. بعضی چیزها به حضرت یوسف علیه السلام نسبت داده شده که با مقام نبوتش منافات دارد. [ب42]. اما در قرآن مطالب مهمی ذکر شده است که اصلاً در تورات وجود ندارد. به طور مثال موعظه دلپذیر حضرت یوسف علیه السلام درباره توحید که هنگام تعبیر خواب ایراد کرده بود دارای چنان نکات و حکمت هایی است که کمالات و فراست حضرت یوسف در آن به طور کامل تجلی یافته است، اما این موعظه در تورات اصلاً مذکور نیست. (سوره یوسف36-41). در قرآن ذکر شده است: وقتی پادشاه مصر خواب دید و تعبیر حضرت یوسف علیه السلام را نبست به خوابش شنید، برای ملاقات با وی علاقه مند گشت و به سوی وی قاصد فرستاد. اما حضرت یوسف عجله نکرد و لازم دانست که قبل از آزادشدنش درباره اتهام وی تحقیق به عمل آید. تا اینکه همان طور که اتهامش مشهور شده است، پاکدامنی و بی گناهی اش نیز در میان مردم معروف شود و همه بدانند که آزادی وی به خاطر عفو و گذشت پادشاه نبوده است بلکه برائت و بی گناهی اش ثابت شده است. این طرز برخورد کاملا با مقام نبوت و اصالت فامیلی اش همخوانی داشت و مقتضای فهم و فراستش بود، اما این قسمت از ماجرا در تورات ذکر نشده است. اینک به مطالب ذیل تورات توجه فرمائید:
«این تأویل در نظر فرعون و خدمت گذارانش جالب آمد، فرعون به آنها گفت: آیا این مردی که روح خدا در وی است می توانیم او را دریابیم؟ و فرعون به یوسف گفت: از آنجایی که خدا به شما بصیرت داده است مانند شما عاقل و دانشمندی وجود ندارد. شما در منزل من دارای اختیار هستید، دستورتان را بر ملت من اجرا کنید، البته در تخت نشینی، من از شما برتری دارم. [کتاب پیدائش، آیه:49-37].
قرآن چنین نقل می کند: «فَلَمَّا جَاءهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللاَّتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ» [یوسف، آیه:50] (هنگامی که فرستاده شاه نزد یوسف آمد به او گفت: به سوی آقای خود برگرد و از او بپرس زنانی که دستهایشان را بریده اند جریانش چیست؟ بی گمان خدا به حیله زنان آگاه است). وقتی خود زلیخا که به اتهام وی حضرت یوسف علیه السلام زندانی شده بود به زبان خودش برائت او را اعلام کرد، حضرت یوسف دلیل خواسته اش را چنین بیان کرد: «ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ» [یوسف، آیه:52] (یوسف علیه السلام گفت: مطالبه این تحقیق و تفحص بدان جهت است تا عزیز مصر به یقین بداند که من غائبانه به او خیانت نکرده ام و این را هم بداند که خدا نقشه خیانت کنندگان را به انجام نمی رساند).
سپس شبهۀ ادعا را با انابت پیامبرانه اش چنین دفع کرده است: «وَمَا أُبَرِّىءُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ» [یوسف، آیه:53] (و من نفس خویش را مبرا از هر عیب نمی دانم چرا که نفس انسانی صاحبش را به بدی سوق می دهد مگر آنکه رحمت پروردگارم شامل حالش شود. همانا پروردگارم آمرزنده مهربان است).
به راستی که این مطلب از کلام نبوت معلوم می شود، و در آن جلوه ای از سیره و کردار حضرت یوسف علیه السلام به وضوح دیده می شود. اما این قسمت مهم در تورات حذف شده است.
در گفتگوی حضرت یعقوب علیه السلام که در تورات منقول است آن جلوه و اخلاص پیامبرانه به نظر نمی آید که در قرائت دیده می شود. خواننده عزیز می توانداین مدعا را با مقایسه “کتاب پیدایش” در تورات و سوره یوسف در قرآن تشخیص دهد؛ از عبارت قرآن چنین بر می آید که یوسف بر الله توکل دارد، و در هر پیش آمدی دست قدرت حق را می بیند، در هر سختی نام الله را بر زبان می آورد و بزرگی او را بیان می نماید، اما در تورات او به عنوان شخصی دردمند، صاحب فرزند و فردی مسنّ و باتجربه معرفی می شود. واقعه ماندن بنیامین نزد حضرت یوسف علیه السلام، بازگشتن برادران نزد حضرت یعقوب علیه السلام و گفتگوی دردمندانه و توکل آمیز حضرت یعقوب اصلاً در تورات ذکر نشده است.
در قرآن مجید چنین آمده است که حضرت یوسف علیه السلام وقتی بعد از جدایی طولانی با پدر و برادرانش ملاقات کرد، از صمیم قلب شکر و سپاس الله را به جای آورد، در اوج حکومت و قدرت، دینداری و نبوتش تجلی نمود، و در عین عزت و بزرگی، تواضع و فروتنی اش را به نمایش گذاشت و پروردگارش را اینگونه ثنا گفت و دعا کرد: «رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّي فِي الدُّنُيَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ» [یوسف، آیه:101] (پروردگارا! تو مرا از حکومت و فرمانروایی بهره مند ساختی و علم تعبیر خواب به من عطا کردی! ای آفریننده آسمان ها و زمین، تویی سرپرست من در دنیا و آخرت! مرا در حال طاعت و بندگی بمیران و به نیکوکاران ملحق بگردان). متأسفانه این قسمت بسیار موثر در تورات حذف شده است.(بنگرید به کتاب پیدائش باب 46و47)

سیره انبیا در آیینه تورات و قرآن
تفاوت بزرگی که میان قرآن مجید و تورات وجود دارد این است که قران در سیره انبیا، انبیا را کاملاً پاکیزه و بی عیب معرفی می کند طوری که با مقام نبوت مطابقت داشته باشند. قرآن مجید کلیه اتهاماتی را که در میان دشمنان یا دوستان نادان معروف بود تکذیب می کند، اما در صحیفه های عهد عتیق (تورات) درباره انبیای کرام مطالبی آمده که انسان از خواندن آنها شرمنده می گردد و پیشانی اش عرق آلود می شود، زیرا در بعضی از مواقع انبیا را به کفر و فسق متهم نموده است. در کتاب پیدایش باب 9 درباره حضرت نوح علیه السلام و در باب 16همان کتاب درباره حضرت لوط علیه السلام و در “کتاب خروج” باب 32 درباره هارون علیه السلام و در “کتاب سلاطین” باب 11 درباره حضرت سلیمان علیه السلام صریحاً کفر و شرک و فسق و گناه نسبت داده شده است. اما قرآن مجید حضرن نوح را در سوره (شعراء)، “رسول امین” معرفی نموده و درسوره (هود) بر او سلام و برکات نثار کرده است و درباره حضرت لوط چنین گفته است: «وَلُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ» [انبیاء، آیه:74] (و به حضرت لوط علیه السلام حکمت و نبوت و علم دادیم و او را از دیاری که مردمانش کارهای زشت انجام می دادند رهانیدیم. آنان ملتی بسیار بدکردار و نافرمان بودند).
در تورات، حضرت هارون علیه السلام صریحاً به گوساله پرستی متهم شده است. عبارت تورات چنین است: «هارون در غیبت موسی علیه السلام بنا به پیشنهاد بی اسرائیل از زیور آلات ساخت و از تمام بنی اسرائیل خواست تا آن را پرستش کنند و برایش قربانی نمایند و به آنها گفت که همین است معبود شما که شما را از مصر بیرون کرده است».
اما قرآن مجید دقیقاً عکس مطلب را آورده و فرموده است: «وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي» [طه، آیه:90] (و هارون پیش از این به آنها گفته بود: ای مردم! شما(با این گوساله) آزمایش شده اید. پروردگارتان خداست، از من پیروی کنید و حرفم را قبول کنید).
درباره حضرت سلیمان در تورات عبارت زیر به چشم می خورد:
«وقتی سلیمان به سن کهولت رسید، همسران وی او را به سوی معبودان دیگر متمایل کردند، اینجا بود که دلش دیگر متوجه خدا نبود. همانطور که حال پدرش داوود بود. به هرحال سلیمان از “عسترون” که معبود “صیدانی ها” و “ملکوم منفور” که بت “عمونی ها” بود پیروی شروع کرد».
جلوتر از این عبارت آمده است: «خداوند از سلیمان ناراضی شد، زیرا دلش از خدای اسرائیل برگشته بود. خداوند دوباره به او دستور داده بود که از معبودان دیگر پیروی نکند، اما سلیمان آنچه را که خداوند فرمان داده بود نپذیرفت».
اکنون به این آیه قرآن بنگرید که چگونه اخلاص و عبودیت کامله سلیمان را مورد تحسین قرار داده است:
«وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» [ص، آیه:30] (و ما سلیمان را به داوود دادیم. او چه بنده خوبی است! به درستی که او باز گردنده است).
جلوتر مقام قرب او را درباره حق، چنین بیان نموده است: «وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ» [ص، آیه:40] (همانا او نزد ما قرب و جایگاه والایی دارد).
یهود به مسیح و مادرش تهمت های ناروایی بسته اند که قرآن مجید آنها را رد کرده است، و حضرت مسیح را پیامبری مبارک و مکرّم معرفی نموده است. (بنگرید به سورۀ آل عمران، مائده، مریم، زخرف)
با وجود این، تفاوتهای اساسی که میان مطالب قرآن و صحف گذشته وجود دارد، باز هم اگر کسی ادعا کند که قرآن مجید برگرفته از آنهاست دلیل جهل و ناآگاهی او نسبت به کتب خویش است. به راستی که مطالب قرآن مجید مستقیماً از جانب الله تعالی می باشد، و سر چشمه آن وحی الهی است، از این کاملاً جهت با واقعیت مطابقت دارد و از هرگونه شک و اشتباه پاک است. اینجاست که قرآن مجید محافظ کتب گذشته و تصدیق کننده آنها است و در عین حال نسبتهای دروغین یهود را رد می کند.

روش بیان قرآن مجید درباره تحریف کتب گذشته و توضیح عقاید مذاهب پیشین
یکی از ابعاد اعجازی قرآن مجید این است که عقاید و اندیشه های فرق گوناگون نصاری را با دقت و قاطعیت بیان می کند و به نکاتی که عموم مردم از آن آگاهی ندارند تاکید می نماید. شایان ذکر است مطالبی که قرآن مجید درباره عقاید و اختلافات آنها نقل کرده است، بسیاری از یهود آن را قبول نمی کردند، اما منابع دینی آنها که اکنون به کثرت منتشر می شوند بیانات قرآن را کاملاً تصدیق می نماید و حقایق شگفت انگیزی در این خصوص به اثبات می رسد، و چنین معلوم می شود که قرآن مجید درباره آنها هر تعبیری که به کار برده کاملا دقیق و به جا بوده است، درباره بعضی اشخاص و وقایع که قرآن مجید به نکاتی تاکید می نماید یا بعضی مسائل را نفی می کند همه به این علت است که یهود و نصاری آنها را قبول نمی کردند. هدف قرآن مجید رد بر آنها است. در این خصوص به سه مثال اکتفا می شود:
1ـ قرآن مجید حضرت سلیمان را از کفر تبرئه کرده و فرموده است: «وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ» [بقره، آیه:102] (و سلیمان هرگز کفر نورزید بلکه شیاطین کفر ورزیدند). ممکن است یک فرد خالی الذهن و سلیم الفطرت دچار تعجب شود و از خود بپرسد که چه لزومی داشت که خداوند یک پیامبر معروف و جلیل القدر را از تهمت کفر تبرئه نماید، زیرا منصب نبوت نه تنها مستلزم ایمان است بلکه یک پیامبر، رهبر و پیشوای اهل ایمان و سرچشمه هدایت برای سایرین می باشد.اما اگر به بیانات تورات در مورد سلیمان بنگرید (که بعضی از نمونه های آن قبلاً ذکر شد) می بینید که یهودیها حضرت سلیمان را به شرک، بت پرستی، آموزش سحر و غیره متهم می کردند.
در منابع جدید یهودی مانند “دائرة المعارف الیهودیة”، (Encyclopaediajewish) و “دائرة المعارف مذاهب و اخلاق” (religions & Ethics(Encyclopedia) درباره حضرت سلیمان مطالبی آمده است که بعد از مطالعه آن انسان متوجه می شود که چرا قرآن به عصمت و برائت ایشان گواهی داده است. جهان یهودیت و مسیحیت (که منابع عقایدشان کتب عهد عتیق می باشند) بالاخره مجبور شدند به واقعیت هایی که توسط پیامبر امّی(بیسواد) هزار و چهارصد سال قبل در ریگستان عرب و دور از مراکز علمی تمدن بیان شده است، روی آورند، و ناخواسته آن را قبول نمایند.
در دائرة المعارف (بریتانیا) درباره حضرت سلیمان صریحاً آمده است: «سلیمان فردی مخلص و پرستنده خدای یگانه بود». (دائرة المعارف، چاپ چهارم 2/952).
در “دائرة المعارف ببلیکا”(Encyclopedia Biblice) که نتیجه تحقیق و پژوهش های متخصصان علوم عهد عتیق و دانشمندان مسیحی می باشد صریحا گفته شده که هر آیه ای از عهد عتیق که در آن به حضرت سلیمان علیه السلام نسبت کفر و شرک داده شده است، تحریف شده و الحاقی می باشد، و این اتهام صریحاً رد شده است که حضرت سلیمان به تأثیر همسرانش معبودان آنها را پرستش نموده است. (برگرفته از تفسیر ماجدی تألیف (مولانا عبدالماجد دریا بادی)).
2- در قرآن مجید آمده است که آفریدگار جهان پس از خلقت آسمان ها و زمین دچار خستگی نشد: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ» [ق، آیه:38] ( ما آسمانها و زمین و آنچه در میان آنها است را در شش روز آفریدیم و دچار خستگی نشدیم).
وقتی انسان سلیم الفطرت این آیه را می خواند احساس تعجب می کند و از خود می پرسد که خداوند متعال که در وصف او «ولایؤده حفظهما» (حفاظت از زمین و آسمان خسته اش نمی کند) و «لاتأخذه سنة و لا نوم» (او را نه خواب می گیرد و نه چُرت)، وارد شده است چه نیازی است که عدم خستگی را از خود نفی کند و بگوید که او بعد از آفرینش آسمان ها و زمین خسته نشده است؟ اما وقتی تورات را مطالعه نماید می بیند در آن نوشته شده است که خداوند در شش روز زمین و آسمانها را آفرید و روز هفتم استراحت نمود.(پیدایش 2/2)
در ترجمه های عربی آمده است: «فاستراح فی یوم السابع» در ترجمه مستند “کنگ جیمس” کلمات ذیل به چشم می خورد:
And he rsetad in seventh day from Allhis wirk which he ha had made ((2/2
آری بعد از این تصریحات است که انسان به لزوم و اهمیت تعبیر«وما مسنا من لغوب» پی می برد و اذعان می نماید که این جمله در واقع به منظور رد عقیدۀ جهل آمیز و ازالۀ سوء فهم، ایراد شده است، آن هم درباره ملتی که مدعی علم و هدایت بودند، شاید به همین دلیل است که آنها تا به امروز شنبه را گرامی می دارند و در آن کاری را انجام نمی دهند.
قرآن مجید عقیدۀ نصاری درباره حضرت مسیح علیه السلام را سه نوع ذکر کرده است: 1- «لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَآلُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ» [مائده، آیه:17] (کسانی که می گویند همانا عیسی بن مریم خداست کافر هستند).
2- «وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ» [توبه، آیه:30] (و مسیحیان می گویند که مسیح پسر خداست).
3- «وَقَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ» [بقره، آیه:116] (ومی گویند: خدا فرزندی دارد. نه هرگز؛ او از این تهمت های ناروا پاک و مبرّاست).
4ـ «وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا» [مریم، آیه:89-88] و( می گویند: خدا فرزندی دارد. واقعاً حرف زشتی را به زبان آورده اند).
5ـ «وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمَنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا» [مریم، آیه:92] (شایان شأن خدا نیست که کسی را به فرزندی بگیرد). 6ـ « وَقُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَم يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ » [اسراء، آیه:111] (و بگو: تمام تعریف ها سزاوار خدایی است که نه فرزندی دارد و نه شریکی در فرمانروایی).
7ـ «وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا» [کهف، آیه:4] (و کسانی را که می گویند خدا کسی را به فرزندی گرفته، بترسانید).
آیا نمی توان  گفت اینجا فقط تفاوت، شیوه بیان است و مفهوم و معنی یکی است؟ خیر! اگر در پرتو تاریخچه فرقه های مسیحی و مطالعه عقاید آنان آیات فوق قرآن مجید را بررسی کنیم متوجه خواهیم شد که چه تفاوت های دقیقی در این آیات وجود دارد؛ مخصوصاً وقتی این مسئله روشن شده است که گروهی از مسیحیان به نام {{adoptionist معتقد هستند که حضرت مسیح، فرزند صلبی خدا نیست بلکه [معاذالله] متبنّا یا پسر خوانده{adopt} اوست، آنگاه انسان به اعجاز قرآن مجید اذعان می نماید که چگونه پیامبر امّی هزار و چهارصد سال قبل بر اساس وحی الهی پرده از روی حقیقت برداشته است و فرق باریکی را که خود مسیحیان از آن آگاهی نداشتند در نظر گرفته و به آن اشاره کرده است؛ علامه عبدالماجد دریابادی در این خصوص می نویسد: «یکی از فرقه های بزرگ مسیحی به نام “اتحادیون” [Aboptionist] گذشته است عقیده اساسی آنها «تبنیت یا اتحادیت» [Aboptionism] بوده است. خلاصه عقایدشان این است که “اقنوم اول” یعنی خداونداعظم وبرتر، مسیح را فرزند متبنّای خود قرار داده و شریک الوهیت خویش گردانیده است اکنون او در تمام صفات الهی همانند الوهیت و مالکیت، شریک و سهیم می باشد. مدارک دال بر این عقیده در تاریخ 185میلادی وجود دارد. در قرن هشتم پاپ دوم این عقیده را الحاد و زندقه دانست. در قرآن کریم صریحآً به این شاخۀ مسیحیت اشاره شده است. [تفسیر ماجدی].
این سخنان باریک و این بُعد اعجازآمیز، خارج از قدرت یک انسان است، آن هم انسانی که درباره خیلی از اندیشه های یهود و نصاری اطلاعات دقیقی نداشت. بدون تردید این کتاب “صحیفۀ عالم الغیب” است که در آن هیچ شک و تردید و عیب و نقصی وجود ندارد. « وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ» [حم سجده، آیه:42-41] (قرآن کتابی است ارزشمند؛ دروغ نه از جلو نه از عقب، به آن راه نخواهد یافت، نازل کردۀ خدای دانا و ستوده است).


دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید