امروز :سه شنبه, ۴ اردیبهشت , ۱۴۰۳

حضرت‌ عثمان‌ ذی‌النورین‌؛ سومین‌ جانشین‌ رسول‌الله- صلی الله علیه و سلم- [بخش پایانی]

حضرت‌ عثمان‌ ذی‌النورین‌؛ سومین‌ جانشین‌ رسول‌الله- صلی الله علیه و سلم- [بخش پایانی]

 مشكلات‌ دوران‌ خلافت‌ سیدنا عثمان‌- رضی الله عنه-
 چنانكه‌ قبلاً اشاره‌ شد مسلمین‌ در زمان‌ خلافت‌ عثمان‌- رضی الله عنه- به‌ پیروزی‏های‌ چشم‌گیر و فتوحات‌ بزرگی‌ دست‌ یافتند و ملت‌های‌ جدیدی‌ با طرز تفكر و فرهنگ‌های‌ متفاوتی‌ به‌ جامعه‌ اسلامی‌ پیوستند. در نتیجه‌ تمدن‌ شهری‌ و وسایل‌ جدید رفاهی‌ در زندگی‌ مردم‌ راه‌ یافت‌ و بدون‌ شك‌ این‌ همه‌ ترقی‌ و پیشرفت‌ آثار و نتایجی‌ روانی‌ و اخلاقی‌ داشت‌ و لاجرم‌ این‌ همه‌ نعمت‌ باید مالیاتی‌ داشته‌ باشد كه‌ ملت‌ها در طول‌ زندگی‌ و جامعه‌ ها و دولت‌ها در تاریخ‌ خود آن‌ را پرداخته ‌اند.

از سوی‌ دیگر چون‌ حضرت‌ عثمان‌- رضی الله عنه- زمام‌ خلافت ‌را به‌ دست‌ گرفت‌، مردم‌ اندك‌ اندك‌ با زمان‌ رسول‌ خدا- صلی الله علیه وسلم- فاصله‌ می ‌گرفتند و آثار تحول‌ در جامعه‌ بزرگ ‌اسلامی‌ پدیدار گشت‌ و می ‌رفت‌ كه‌ به‌ تدریج‌ تغییر جهت‌ دهد و آن‌ مسیری‌ را كه‌ مربّی‌ اول‌، یاران‌ خود را بدان‌ رهنمایی‌ كرده‌ و اصحاب‌ خود را بدان‌ شیوه ‌تربیت‌ نموده‌ بود، رها كرده‌ مسیر دیگری‌ را در پیش‌ گیرند. رسول‌ الله- صلی الله علیه و سلم- یاران‌ خود را به‌ گونه ‌ای‌ تربیت‌ كرده‌ بود كه‌ علاقه ‌ای‌ به‌ دنیا و كسب‌ مقام‌ و ثروت ‌نداشتند و در ثروت‌ اندوزی‌ و كسب‌ قدرت‌ از یكدیگر سبقت‌ نمی ‌گرفتند.
حضرت‌ عمر- رضی الله عنه- در زمان‌ خود توانست‌ در برابر این‌ سیل‌ خروشان‌ سدی‌ آهنین‌ قرار دهد و با قدرت ‌تمام‌ جلوی‌ آن‌ را بگیرد، اما در زمان‌ سیدنا عثمان ‌مملكت‌ اسلامی‌ بیش‌ از پیش‌ گسترده‌ شد، وسعت‌ فتوحات‌ و كثرت‌ غنایم‌ و فراوانی‌ اموال‌ دست‌ در دست‌ هم‌ داده‌ به‌ سرعت‌ این‌ دگرگونی‌ و تغییر جهت‌ افزودند.
بر اثر این‌ قبیل‌ عوامل‌ در زمان‌ حضرت‌ عثمان‌- رضی الله عنه- در قلعه‌ استوار جامعه‌ اسلامی‌ روزنه‌ هایی‌ ایجاد شد كه‌ بادهای‌ مسمومی‌ به‌ شكل‌ طوفان‌ در آن‌ نفوذ كرد. گر چه‌ در عزم‌ و ارادۀ‌ حضرت‌ عثمان‌ هیچ‌گونه ‌سستی ای‌ راه‌ نیافته‌ بود، و ایشان‌ در امور خلافت ‌سر مویی‌ از جادۀ‌ حق‌ منحرف‌ نشده‌ و در سیاست‌ خود از قوانین‌ عدالت‌ تخلف‌ نكرده‌ بود، ولی‌ مردمی‌ كه‌ عثمان‌- رضی الله عنه- با آنها سر و كار داشت‌، آن‌ عرب‌ ساده‌ و سخت‏كوش‌ بدوی‌ سابق‌ نبودند، بلكه ‌مردمی‌ جهان‌ دیده‌ و غرق‌ در ناز و نعمت‌ بودند و به ‌مقتضای‌ فطرت‌ انسانی‌ كه‌ اگر نفس‌ انسان‌ در تنعم‌ آزاد باشد و به‌ نحو صحیح‌ تربیت‌ نشود، بصیرتش‌ را از دست‌ داده‌ و زمام‌ عقل‌ از دستش‌ رها می ‌شود؛ این‌ چنین‌ شده‌ و گرفتار انحرافاتی‌ شده‌ بودند.
استاد عباس‌ محمود عقاد، این‌ حقیقت‌ را به خوبی‌ بیان‌ كرده‌ می ‌گوید: بزرگترین‌ مشكل‌، همان‏گونه‌ كه‌ در آینده‌ واضح‌ خواهد شد، این‌ بود كه‌ عثمان‌- رضی الله عنه- گر چه‌ عملی‌ مرتكب‌ نشد كه‌ در زمان‌ خلفای‌ قبلی ‌نظیری‌ نداشته‌ باشد، ولی‌ محیط‌ و شرایط‌ تغییر كرده‌ بود و اوضاع‌ مانند سابق‌ نبود، خلفای‌ قبلی ‌برای‌ حضرت‌ عثمان‌ الگو و نمونه‌ بودند و اتباع‌ از روش‌ آنان‌ هدف‌ اصلی‌ وی‌ بود، اما زمان‌ و محیطی‌ كه‌ می ‌خواست‌ روش‌ آنان‌ را به‌ اجرا درآورد آن ‌زمان‌ سابق‌ نبود و مردم‌ نیز آن‌ مردم‌ سابق‌ نبودند و این‌ خود بزرگترین‌ مشكل‌ بود كه‌ چگونه‌ در شرایط ‌جدید، با در نظر گرفتن‌ مقتضیات‌ زمان‌ روش‌ آنان ‌را پیاده‌ كند.
سپس‌ می‌ افزاید: از زمان‌ مسلمان‌ شدن‌ عثمان‌- رضی الله عنه- تا زمانی‌ كه‌ ایشان‌ زمام‌ امور را بدست‌ گرفت‌، جامعه‌ عربی‌ در سطح‌ بسیار گسترده‌ ای‌ تغییر كرده‌ بود، و گرایش‏ها در جامعه‌ اسلامی‌ با گرایش‏های‌ ملل‌ دیگر جهان‌ هم‏سو شده‌ بود و تقریباً طرز زندگی‌ ملت‏های ‌شرق‌ و غرب‌ با هم‌ مشابهت‌ پیدا كرده‌ بود.
در این‌ اوضاع‌ معترضین‌ و منتقدین‌ فرصت‌ یافته‌ و عملكرد او را با عملكرد شیخین‌ مقایسه‌ كرده‌ و مورد محاسبه‌ قرار می‌ دادند.
عقاد می‌ گوید: مردم‌ در زندگی‌ و اهداف‌شان‌ همانند ملت‏های‌ دیگر، مطابق‌ میل‌ خود، زندگی ‌می ‌كردند، اما از خلیفه‌ سوم‌ انتظار داشتند كه‌ در تمام‌ امور، از روش‌ و سیرۀ‌ دو خلیفه‌ قبلی‌، سر مویی ‌تجاوز نكند، در صورتی كه‌ خودشان‌ از روش‌ و سیرۀ ‌رعیت‌ خلیفه‌ اول‌ و دوم‌ بسیار منحرف‌ شده‌ بودند.
نباید منكر شد كه‌ سیدنا عثمان‌- رضی الله عنه- از قدرت‌ و نیروی‌ ابوبكر و عمر- رضی‌الله عنهما- برخوردار نبود، اما خود سیدنا عمر- رضی الله عنه- با قدرت‌ و هیبتی‌ كه‌ از آن ‌برخوردار بود، در روزهای‌ آخر خلافت‌ خویش‌ احساس‌ می ‌كرد كه‌ زمان‌ با گذشته‌ فرق‌ كرده‌ است‌، لذا در دعاهای‌ خود می‌ گفت‌: «خدایا سِنّم‌ بالا رفته ‌و قوایم‌ ضعیف‌ گشته‌ و رعیتم‌ در جهان‌ پراكنده ‌شده‌ است‌، مرا در حالی‌ به‌ سوی‌ خویش‌ فراخوان ‌كه‌ حق‌ كسی‌ از دستم‌ ضایع‌ نشده‌ و در انجام‌ وظیفه‌ كوتاهی‌ نكرده‌ باشم‌.»
عثمان‌- رضی الله عنه- نیز این‌ تفاوت‌ بزرگ‌ بین‌ دو زمان‌ را درك ‌كرده‌ بود، و می‌ ترسید كه‌ این‌ بیماری‌ فراگیر شود. لذا مردم‌ را نسبت‌ به‌ آن‌ هشدار می‌ داد، و همواره‌ در مجالس‌ و سخنرانی‌ها می ‌گفت‌: «حالتی‌ كه‌ امت ‌اسلامی‌ امروزه‌ به‌ آن‌ مبتلا گشته‌، سرنوشتی‌ است‌ كه‌ قابل‌ برگشت‌ نیست‌. همانا فتنه‌ دنیا آن‌ چنان‌ بر دلها چیره‌ گشته‌ كه‌ هیچ‌ تدبیر و كوششی‌ كارساز نیست.‌»
عقاد می ‌افزاید: مشكل‌ و آزمایش‌ بزرگ‌ این‌ بود كه‌ زمان‌ خلافت‌ حضرت‌ عثمان‌- رضی الله عنه- زمانی‌ بود كه‌ در آن ‌مراحلی‌ پیش‌ می ‌آمد كه‌ نیاز بود مردم‌ به‌ خلافت ‌اعتماد كنند، امّا [بر اثر موج‌ تبلیغات‌ سوئی‌ كه‌ ایجاد شده‌ بود] این‌ اعتماد بطور كامل‌ دیده‌ نمی‌ شد. همچنین‌ مراحلی‌ پیش‌ می‌ آمد كه‌ به‌ سلطه‌ و قدرت ‌قاطع‌ خلیفه‌ نیاز بود، امّا [بنا بر سیاست‌ تسامح‌ و مدارای‌ خلیفه] این‌ قاطعیت‌ نیز دیده‌ نمی ‌شد؛ لذا حكومتی‌ كه‌ از این‌ دو جانب‌ با مشكل‌ مواجه‌ گردد مسلماً از گزند حوادث‌ و احوال‌ در امان‌ نخواهد ماند.
با این‌ حال‌ استاد عقاد می‌گوید: همانا سیاست‌ و تدبیر عثمان‌- رضی الله عنه- برای‌ حل‌ مشكلات‌ امور خارجی‌ دولت‌ اسلامی‌، كه‌ ناگهان‌ بعد از خلافت‌ با آن ‌مواجه‌ شد، بهترین‌ چاره‌ و حكیمانه‌ ترین‌ راه ‌حلی‌ بود كه‌ یك‌ خلیفه‌ در چنان‌ موقعیتی‌ می ‌اندیشید؛ این‌ راه‌ حل‌ عبارت‌ بود از راستی‌ و درستكاری‌، استقامت‌ و عزم‌ راسخ‌، سرعت‌ عمل‌ توأم‌ با احتیاط‌ و سیاستِ‌ «با دوستان‌ تلطّف‌ با دشمنان‌ مدارا».

نخستین‌ انتقاد
نخستین‌ انتقاد بر حضرت‌ عثمان‌- رضی الله عنه- این‌ بود كه‌ چرا در اعضای‌ كابینه‌ و كارگزاران‌ دولت‌ كسانی‌ را قرار داده‌ كه‌ دارای‌ سوابق‌ درخشان‌ و جایگاه‌ بلند دینی ‌در جامعه‌ نبودند، و از آنان‌ اعمالی‌ سر می ‌زد كه‌ در نگاه‌ مردمی‌ كه‌ اولیای‌ امور را با عُمّال‌ و كارگزاران ‌زمان‌ رسول‌ الله- صلی الله علیه وسلم- و ابوبكر و عمر- رضی الله عنهما- مقایسه‌ می ‌كردند، جای‌ نقد و اعتراض‌ وجود داشت‌؛ بنابراین‌ مردم‌ به ‌مذمت‌ و اعتراض‌ در مورد آنان‌ می ‌پرداختند. در صورتی كه‌ یك‌ خلیفه‌ یا زمامدار مملكت‌، دارای ‌اختیارات‌ اداری‌ و سیاسی‌ ویژه ‌ای‌ است‌ كه‌ هنگام‌ تشكیل‌ كابینه‌ دولت‌ و انتخاب‌ مسؤولان‌ اداری‌ از آن‌ استفاده‌ می ‌كند و نمی ‌تواند برای‌ تك‌ تك‌ مردم‌ در مورد علت‌ انتخاب‌ هر یك‌ از كارگزارانش‌ توضیح‌ دهد و همه‌ را قانع‌ كند، یا اینكه‌ در انتخاب‌ فقط ‌جنبۀ‌ دینی‌ و اخلاقی‌ را ترجیح‌ دهد. (گر چه‌ شخص ‌از كاردانی‌ و وجدان‌ كاری‌ بی ‌بهره‌ باشد.)
استاد كردعلی‌ در مجموعه‌ سخنرانی‏های‌ خود موسوم‌ به‌ «الادارة‌ الاسلامیة‌» به‌ نقل‌ از تاریخ‌ طبری ‌می ‌گوید: سه‌ چهارم‌ عُمّال‌ و كارگزاران‌ پیامبر- صلی الله علیه و سلم- از بنی‌ امیه‌ بودند. زیرا آنحضرت‌- صلی الله علیه و سلم- مسؤولان‌ را بر اساس‌ كاردانی‌ و توانایی‌ بر انجام‌ وظیفه‌ انتخاب‌ می ‌كردند، و كسانی‌ را كه‌ از نظم‌ و نسق‌ امور آگاهی‌ نداشته‌ و از انجام‌ وظیفه‌ عاجز بودند (هر چند دارای‌ فضایل‌ اخلاقی‌ و دینی‌ بودند.) برای‌ اداره ‌امور انتخاب‌ نمی ‌نمودند و این‌ خود بزرگترین‌ دلیل ‌بر این‌ امر است‌ كه‌ انتخاب‌ افراد برای‌ فرماندهی‌ ارتش‌، نظم‌ و نسق‌ امور سیاسی‌ و انجام‌ امور اجرایی‌ حكومت‌، وظیفه‌ امام‌ یا زمامدار است‌ و او در این‌ مورد ثروت‌، نژاد، رفاقت‌ و سن‌ را در نظر نمی ‌گیرد، بلكه‌ دانایی‌، شایستگی‌ و قدرت‌ بر كار محوله‌ و درك‌ موقعیت‌ سیاسی‌ نظام‌ را در نظر گرفته‌، افرادی‌ را برای‌ احراز این‌ مقام‏ها می ‌گمارد.
ابن‌ ابی ‌الحدید قول‌ قاضی ‌القضاة‌ عبدالجبار را در دفاع‌ از حضرت‌ عثمان‌- رضی الله عنه- نقل‌ كرده‌ كه‌ می ‌گوید: نمی ‌توان‌ ادعا كرد كه‌ زمانی‌ كه‌ حضرت‌ عثمان‌- رضی الله عنه- این‌ افراد را به‌ عنوان‌ استاندار و والی‌ انتخاب‌ كرده‌، همه‌ چیز را در مورد آنها می‌ دانسته‌ است‌، بلكه ‌آنچه‌ امكان‌ دارد این‌ است‌ كه‌ ایشان‌ در آن‌ زمان‌ به ‌شاخص‌هایی‌ كه‌ دال‌ بر صلاحیت‌ این‌ افراد در انجام‌ مسئولیت‏های‌ محوله‌ بوده‌ آگاه‌ بوده‌ است‌، و به‌ اینكه ‌از آنان‌ جرم‌ آشكاری‌ سر زده‌ باشد آگاه‌ نبوده ‌است‌.
استاد كردعلی‌ می ‌گوید: آیا حكمت‌ سیاسی ‌مقتضی‌ نبود كه‌ عثمان‌- رضی الله عنه- به‌ قوم‌ و خویشان‌ خود كه‌ مورد اطمینان‌ او بودند، اعتماد كند، در صورتی كه ‌طبیعتاً آنان‌ از دیگر افراد برای‌ او دلسوزتر و برای ‌موفقیت‌ دولت‌ او فداكارتر و خیرخواه ‌تر بودند؟
گرچه‌ در مورد حق‌ به‌ جانب‌ بودن‌ حضرت‌ عثمان‌ در قضیه‌ انتخاب‌ امرا و والیان‌ می‌ توان‌ توجیهات ‌بسیاری‌ را ذكر كرد، امّا ما با این‌ وجود او را معصوم ‌و مبرا از خطا نمی‌ دانیم‌، بلكه‌ او را مجتهدی ‌می ‌دانیم‌ كه‌ راه‌ صواب‌ را می ‌پیماید و ممكن‌ است ‌گاهی‌ از او خطایی‌ سر زند. ما مروان‌ بن‌ حكم‌، ولید بن ‌عقبه‌، عبدالله بن ‌سعد بن ‌ابی ‌سرح‌ را در رفتار و سلوك‌ و طرفداری‌ از خویشان‌، بری‌ نمی ‌دانیم‌ و از سوی‌ دیگر كفایت‌ و قدرت‌ آنان‌ بر اداره‌ امور را نادیده‌ نمی ‌گیریم‌، با این‌ وجود معتقدیم‌ كه‌ اغلب‌ معترضین‌ و منتقدین‌ كسانی‌ بودند كه‌ در كار خود مخلص‌ نبوده‌ و از اغراض‌ شخصی‌ و انگیزه‌ های‌ سیاسی‌ پاك‌ نبودند.
استاد عباس‌ محمودعقاد، در تحلیل‌ این‌ نارضایتی ‌بسیار بجا نوشته‌ اند:
در مورد محاسبۀ‌ عملكرد خلیفه‌ بسیار غلو و افراط ‌شده‌ و از حق‌ آزادی‌ رأی‌ كه‌ اسلام‌ به‌ افراد امت ‌اسلامی‌ داده‌، سوء استفاده‌ شده‌ و بی ‌مورد بكار گرفته‌ شده‌ است‌. برخی‌ از كسانی‌ كه‌ برای‌ استیضاح ‌و شورش‌ علیه‌ عثمان‌- رضی الله عنه- قیام‌ كرده‌ بودند افرادی ‌مغرض‌ بودند كه‌ آنچه‌ خود می ‌گفتند بدان‌ عامل‌ نبودند، و عملشان‌ با قولشان‌ مطابقت‌ نداشت‌، در میان‌ آنان‌ كسانی‌ دیده‌ می ‌شد كه‌ حضرت‌ عثمان‌- رضی الله عنه- بر اثر ارتكاب‌ جرم‌ بر آنان‌ حد شرعی‌ را اجرا كرده‌ بود، یا بر اثر جرمی‌ پدر و خویشانشان‌ را زندانی ‌كرده‌ بود. كسانی‌ هم‌ دیده‌ می ‌شد كه‌ به‌ صورت‌ غیرقانونی‌ با زنی‌ ازدواج‌ كرده‌ بودند و ایشان‌ حكم‌ به ‌جدایی‌ آنان‌ داده‌ بود. همچنین‌ كسانی‌ بودند كه‌ طالب‌ پست‌ و مقامی‌ بودند و با خواسته‌ آنان‌ موافقت‌ نشده‌ بود. و برخی‌ نیز بودند كه‌ از این‌ موارد برایشان‌ پیش‌ نیامده‌ بود امّا دنبال‌ شورش‌ وهرج‌ و مرج‌ بودند؛ هر یك‌ از این‌ اهداف‌ و عوامل‌ را می‌ توان‌ محركی‌ برای‌ قیام‌ علیه‌ خلیفه‌ بشمار آورد.

اوج‌ فتنه‌
در اینجا، داستان‌ اوج‌گیری‌ فتنه‌ و شهادت‌ سیدناعثمان‌- رضی الله عنه- را ـ در حالی‌ كه‌ در خانه ‌اش‌ محاصره‌ شده ‌بودـ با اعتماد بر كتاب‌ البدایة‌ و النهایة‌ ابن‌ كثیر مختصراً ذكر می‌ كنیم‌:
در مصر گروهی‌ بودند كه‌ با حضرت‌ عثمان‌- رضی الله عنه- دشمنی‌ داشتند و او را با القاب‌ زشت‌ یاد می‌ كردند، و از او خرده‌ می‌ گرفتند كه‌ گروهی‌ از بزرگان‌ صحابه‌ را بر كنار كرده‌ و كسانی‌ را روی‌ كار آورده‌ كه‌ در درجه‌ ای‌ پایین ‌تر قرار دارند یا صلاحیت‌ این‌ مقام‌ها را ندارند. اهل‌ مصر، ولایت‌ عبدالله بن ‌سعد بن ‌ابی ‌سرح‌ را بعد از بر كناری ‌عمرو بن‌ عاص‌ نمی‌ پسندیدند، لذا عبدالله بن ‌سعد از این‌ امر دست ‌بردار شد و به‌ جهاد با اهل‌ مغرب‌ و فتح‌ بلاد بربر و اندلس‌ و آفریقا پرداخت‌. از سوی‌ دیگر، در مصر گروهی‌ از منتسبین‌ صحابه‌، مردم‌ را علیه‌ عثمان‌- رضی الله عنه- تحریك‌ كرده‌ و به‌ جنگ‌ با وی‌ تشویق‌ می ‌كردند، كه‌ معروفترین‌ آنها محمد بن ‌ابی ‌بكر و محمد بن ‌ابی ‌حذیفه‌ بودند، این ‌دو نفر لشكری‌ آماده‌ كرده‌ و در ماه‌ رجب‌ ظاهراً برای‌ انجام‌ عمره‌ ولی‌ در حقیقت‌ برای‌ ایجاد آشوب‌ و اعتراض‌ علیه‌ عثمان‌- رضی الله عنه- به‌ سوی‌ مدینه‌ حركت‌ كردند، عبدالله بن ‌ابی ‌سرح‌ به‌ عثمان‌-رضی الله عنه- اطلاع‌ داد كه‌ این‌ گروه‌ به‌ ظاهر برای‌ انجام‌ عمره ‌ولی‌ در باطن‌ برای‌ شورش‌ به‌ مدینه‌ می‌ آیند. چون‌ این‌ گروه‌ به‌ مدینه‌ نزدیك‌ شدند، عثمان‌، علی‌ بن‌ابی ‌طالب‌- رضی الله عنه- را مأموریت‌ داد تا نزد آنان‌ برود و پیش‌ از اینكه‌ وارد مدینه‌ شوند، به‌ مناطق‌شان‌ بازگرداند. طبق‌ برخی‌ روایات‌ حضرت‌ عثمان‌- رضی الله عنه- گروهی‌ از مردم‌ را برای‌ اینكار مأموریت‌ داده‌ بود، اما حضرت‌ علی‌- رضی الله عنه- داوطلبانه‌ برای‌ انجام‌ این كار اعلام‌ آمادگی‌ كرد. بنابراین‌ حضرت‌ عثمان‌- رضی الله عنه- او را نمایندگی‌ داد و به‌ سوی‌ آنها فرستاد و عده‌ ای‌ از معتمدین‌ نیز او را همراهی‌ كردند. علی‌- رضی الله عنه- با آنها در مقام‌ “جحفه”‌ ملاقات‌ كرد. آنان‌ حضرت‌ علی‌ را بسیار محترم‌ می ‌شمردند و در این‌ مورد غلو و افراط‌ می ‌كردند. حضرت‌ علی‌ آنان‌ را توبیخ‌ و نكوهش‌ كرد. آنها در حالی‌ كه‌ یكدیگر را سرزنش‌ می‌كردند به‌ سوی‌ حضرت‌ علی‌ اشاره‌ كرده‌ و می ‌گفتند: آیا همین‌ است‌ كسی‌ كه‌ به‌ سبب‌ او علیه ‌امیر(خلیفه‌) می ‌جنگید و به‌ خاطر او علیه‌ امیر احتجاج‌ می‌ كنید؟
حضرت‌ علی‌- رضی الله عنه- علت‌ شورش‌ آنان‌ را پرسید. مواردی‌ ذكر كردند. حضرت‌ علی‌- رضی الله عنه- از سوی‌ عثمان‌- رضی الله عنه- به‌ آنها پاسخ‌ گفت‌ و دلیل‌ آن‌ كارها را برایشان‌ توضیح‌ داد. سپس‌ آنها را بخاطر این‌ اقدام‌ ناشایست‌ سرزنش‌ كرد و از همانجا برگردانید. بدین‌ ترتیب‌ از آنجا ناكام‌ مراجعت ‌نموده‌ و به‌ هدف‌ سوء خود نرسیدند. علی‌- رضی الله عنه- نزد عثمان‌- رضی الله عنه- برگشت‌ و خبر بازگشت‌ آنها را به‌ او داد. در ضمن‌ چند پیشنهاد به‌ ایشان‌ داد و عثمان‌- رضی الله عنه- نیز صمیمانه‌ از پیشنهادات‌ خیرخواهانۀ‌ ایشان‌ استقبال ‌كرد.
مدتی‌ گذشت‌، امّا بار دیگر سران‌ گروههای‌ مخالف‌ از مصر و بصره‌ و كوفه‌، برای‌ شورش‌ و حركت ‌بسوی‌ مدینه‌ با هم‌ مكاتبه‌ كردند و برای‌ آنكه ‌دعوتشان‌ در میان‌ مردم‌ ناآگاه‌ بیشتر مؤثر باشد نامه ‌هایی‌ از پیش‌ خود جعل‌ كرده‌ و به‌ نام‌ اصحاب ‌بزرگ‌ رسول‌ الله- صلی الله علیه و سلم- كه‌ در مدینه‌ بودند پخش‌ می ‌كردند و چنین‌ مطرح‌ می ‌كردند كه‌ آنان‌ خواستار قیام‌ علیه‌ خلیفه‌ و حركت‌ به‌ سوی‌ مدینه‌ هستند. سرانجام‌، مصریان‌ در شوال‌ سال‌ 35 هجری‌ در حالی‌ كه‌ به‌ ظاهر وانمود می‌ كردند كه‌ برای‌ مراسم‌ حج‌ می ‌روند، به‌ شهر مدینه‌ یورش‌ بردند و آن‌ را محاصره‌ كردند.
اهل‌ مدینه‌ و صحابه‌ آنها را نكوهش‌ كرده‌ مانع ‌ورودشان‌ به‌ مدینه‌ شده‌ و كوشیدند آنها را برگردانند. [آنان‌ چون‌ از ورود مأیوس‌ شدند، دست‌ به‌ حیله‌ زدند و به‌ ظاهر شروع‌ به‌ عقب ‌نشینی‌ كردند. مردم‌ مدینه‌ به‌ گمان‌ اینكه‌ آنان‌ از ارادۀ‌ خود منصرف‌ شده‌ اند، با اطمینان‌ كامل‌ به‌ خانه ‌های‌ خود برگشتند ولی‌ دیری‌ نگذشت‌ كه‌ شورشیان‌ دوباره ‌بازگشته‌ آنان‌ را غافل‌گیر كردند.] حتی‌ حضرت‌ علی‌ به‌ اهل‌ مصر گفت‌: «شما پس‌ از اینكه‌ از اینجا رفتید و از رأی‌ خود منصرف‌ شدید، چه‌ شد كه‌ دوباره‌ برگشتید؟» جواب‌ دادند در راه‌ نامه ‌ای‌ از دست ‌قاصدی‌ بدست‌ آوردیم‌ كه‌ در آن‌ نامه‌ دستور قتل‌ ما صادر شده‌ است‌. اهل‌ بصره‌ و كوفه‌ نیز همین ‌جواب‌ را دادند، و اهل‌ شهرهای‌ دیگر گفتند ما آمده ‌ایم‌ تا به‌ كمك‌ یاران‌ خود بشتابیم‌. صحابه‌ به‌ آنها گفتند: شما چگونه‌ از حال‌ یارانتان‌ اطلاع‌ یافتید در صورتی كه‌ شما از یكدیگر جدا شده‌ و چندین‌ فرسخ‌ از آنها فاصله‌ داشتید؟ مسلماً این‌ توطئه‌ ای ‌است‌ كه‌ بر انجام‌ آن‌ با یكدیگر از قبل‌ توافق‌ كرده ‌اید.
گویند چون‌ مصری‌ها به‌ شهر خود برمی ‌گشتند، در بین‌ راه‌ با شترسواری‌ برخورد كردند، او را بازرسی ‌كردند و از او نامه ‌ای‌ بدست‌ آوردند كه‌ در آن‌ نامه ‌دستور داده‌ شده‌ بود كه‌ بعضی‌ از مصریان‌ را بكشند و گروهی‌ را به‌ دار آویزند و دست‌ و پای‌ عده ‌ای ‌دیگر را قطع‌ كنند؛ نامه‌ به نام‌ عثمان‌- رضی الله عنه- و با مُهر او بود و شترسوار از غلامان‌ عثمان‌ و شتر نیز از شتران‌ وی‌ بود. نامه‌ را به‌ مدینه‌ آورده‌ و به‌ مردم‌ نشان‌ دادند. مردم‌ جریان‌ نامه‌ را از امیرالمؤمنین‌ پرسیدند. در جواب‌ گفت‌ این‌ توطئه ‌ای‌ علیه‌ من‌ است‌ و سوگند یاد كرد كه‌ چنین‌ نامه ‌ای‌ ننوشته‌ و به‌ كسی‌ دستور نوشتن‌ چنین‌ نامه ‌ای‌ نداده‌ و از آن‌ آگاهی‌ ندارد، وساختن‌ مُهر تقلبی‌ نیز كار مشكلی‌ نیست‌. گروهی‌ او را تأیید كردند و گروهی‌ دیگر تكذیب‌ نمودند.
ابن‌ كثیر می ‌گوید: این‌ نامه‌ به نام‌ عثمان‌ جعل‌ شده‌ بود و او چنین‌ دستوری‌ نداده‌ و از آن‌ آگاهی‌ نداشت‌.
ابن‌ جریر در تاریخ‌ خود با سند خویش‌ می ‌گوید: مصریان‌ از دست‌ شترسواری‌ نامه ‌ای‌ یافتند كه‌ در آن‌ به‌ والی‌ مصر دستور قتل‌ و قطع‌ دست‌ و پای ‌گروهی‌ صادر شده‌ بود. این‌ نامه‌ را مروان ‌بن ‌حكم‌ به ‌نام‌ عثمان‌ جعل‌ نموده‌ و آیه‌ زیر را متمسك‌ خود قرار داده‌ بود كه‌ خداوند می‌ فرماید: «إنما جزاء الذین‌ یحاربون‌ الله و رسوله‌ و یسعون‌ فی‌ الارض‌ فساداً…»؛ همانا كیفر كسانی‌ كه‌ با خدا و پیامبرش‌ به‌ جنگ‌ برمی ‌خیزند و در روی‌ زمین‌ دست‌ به‌ فساد می ‌زنند این‌ است‌ كه‌ كشته‌ شوند یا به‌ دار آویخته ‌گردند یا دست‌ و پای‌ آنها بریده‌ شود یا از سرزمین‌ خود تبعید گردند.
بدون‌ شك‌ شورشیان‌ مصداق‌ این‌ آیه‌ بودند، ولی ‌او حق‌ نداشت‌ از سوی‌ عثمان‌- رضی الله عنه- چنین‌ نامه‌ ای ‌تزویر نموده‌ و بدون‌ اطلاع‌ او بدست‌ غلامش ‌بسپارد و او را بر شتر وی‌ سوار نموده‌، بفرستد.
برخی‌ از نویسندگان‌ و محققان‌ معتقدند كه‌ قضیۀ ‌نامه‌ یك‌ برنامه‌ خودساخته‌ و طراحی‌ شده‌ بوده ‌است‌ كه‌ به‌ عثمان‌- رضی الله عنه- نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌،چنان كه‌ از این‌ عبارت‌ كتاب‌ «موارد الظمآن إلی‌ زوائد ابن‌ حبان‌» كه‌ در ذیل‌ نقل‌ می ‌شود چنین‌ برمی‌آید و در تاریخ‌ طبری‌ نیز روایتی‌ با همین‌ مضمون‌ آمده ‌است.، راوی‌ می ‌گوید:
مصری‌ها برگشتند، در بین‌ راه‌ مرد سواری‌ را دیدند كه‌ گاهی‌ به‌ آنان‌ نزدیك‌ می ‌شد و گاهی‌ فاصله ‌می‌ گرفت‌ و سپس‌ برمی ‌گشت‌؛ مردم‌ به‌ او گفتند: تو را چه‌ شده‌، از جانب‌ ما در امان‌ هستی‌، چه‌ هدفی ‌داری‌؟ او گفت‌: من‌ قاصد امیرالمؤمنین‌ به‌ عاملش‌ در مصر هستم‌. چون‌ او را تفتیش‌ نمودند نامه‌ ای ‌بدست‌ آوردند كه‌ از زبان‌ عثمان‌ و با مُهر ایشان‌ بود. در این‌ نامه‌ به‌ عامل‌ مصر دستور داده‌ شده‌ بود كه‌ آنان‌ را بدار آویخته‌ یا دست‌ و پای‌ آنها را قطع‌ كند. مصریان‌ بعد از این‌ ماجرا به‌ مدینه‌ برگشته‌ نزد علی‌- رضی الله عنه- آمدند و گفتند: آیا می ‌بینی‌ كه‌ عدوالله در حق‌ ما چه‌ نوشته‌؟ حال‌ خداوند خون‌ او را برای‌ ما حلال‌ گردانیده‌ است‌، همراه‌ ما بیا تا نزد او برویم. علی‌- رضی الله عنه- گفت‌: بخدا سوگند كه‌ با شما نخواهم‌ آمد. گفتند: پس‌ چرا به‌ ما نامه‌ نوشتی‌؟ علی‌- رضی الله عنه- گفت‌: من‌ هرگز برای‌ شما چیزی‌ ننوشته‌ ام‌. آنگاه‌ رو به ‌یكدیگر كرده‌ گفتند: آیا به‌ امید این‌ مرد می‌ جنگید و ابراز خشم‌ می‌ كنید (كه‌ اینگونه‌ اظهار بی‌ تفاوتی ‌می‌كند)؟
روایت‌ شده‌ كه‌ حضرت‌ علی‌- رضی الله عنه- خطاب‌ به‌ اهل‌ بصره‌ گفت‌: شما با آنكه‌ چندین‌ منزل‌ از آنها فاصله ‌گرفته‌ و دور شده‌ بودید، چگونه‌ اطلاع‌ یافتید كه‌ چنین‌ نامه ‌ای‌ بدست‌ آنها افتاده‌ تا دوباره‌ برگردید؟ بخدا سوگند این‌ نقشه‌ و توطئه ‌ای‌ است‌ كه‌ همین‌ جا در مدینه‌ بر آن‌ توافق‌ كرده ‌اید.
[آری‌ شورشیان‌ وقتی‌ در مرحلۀ‌ اول‌ با مقاومت ‌مردم‌ مدینه‌ روبرو شدند، دست‌ به‌ حیله‌ زدند و به‌ ظاهر به‌ شهرهای‌ خود برگشتند، و سپس‌ طبق‌ برنامۀ‌ از قبل‌ طرح‌ شده‌ جعل‌ نامه‌ را بهانه ‌ای‌ برای‌ بازگشت‌ دوباره‌ خود قرار دادند. مترجم]

محاصره‌ و شهادت‌ سیدنا عثمان‌- رضی الله عنه- و نقش‌ قهرمانانۀ‌ حضرت علی‌- رضی الله عنه- در حمایت‌ او
سرانجام‌ خلیفه‌ مسلمین‌ سیدنا عثمان‌- رضی الله عنه- مورد تهاجم‌ قرار گرفت‌ و فتنه ‌ای‌ رخ‌ داد كه‌ سزاوار جایگاه‌ خلافت‌ و لایق‌ دوره ‌ای‌ نبود كه‌ با عهد رسول‌الله- صلی الله علیه و سلم- و خلافت‌ ابوبكر و عمر- رضی الله عنهما- نزدیك‌ بود. اما به‌ گفته‌ استاد عقّاد «آشوب‌ و بلوایی‌ بود كه‌ از چنین‌ افراد آشوبگر و فتنه‌ جو بعید نبود.»
آشوب‏گران‌ عثمان‌- رضی الله عنه- را در خانه‌ اش‌ محاصره‌ كرده‌ و نگذاشتند از خانه‌ خارج‌ شده‌ به‌ مسجد برود. بسیاری‌ از صحابه‌ در خانه ‌های‌ خود مانده‌ و خارج‌ نشدند و گروهی‌ از فرزندان‌ صحابه‌ رسول‌ الله- صلی الله علیه و سلم- به‌ دستور پدرانشان‌ به‌ حمایت‌ و حفاظت‌ عثمان‌- رضی الله عنه-شتافته‌ مانع‌ ورود آشوبگران‌ به‌ داخل‌ خانه‌ شدند كه‌ حسن‌، حسین‌، عبدالله بن ‌زبیر و عبدالله بن ‌عمر- رضی الله عنهم- ازجمله‌ آنان‌ بودند.
این‌ محاصره‌ از اواخر ماه‌ ذی‌ القعده‌ تا روز جمعه‌ هیجدهم‌ ذی ‌الحجه‌ ادامه ‌داشت‌. یك‌ روز قبل‌ از این‌ تاریخ‌، سیدنا عثمان‌ خطاب‌ به‌ مهاجرین‌ و انصار و كسانی‌ كه‌ نزد او بودند و تعدادشان‌ به‌ هفتصد تن‌ می‌ رسید و در جمع‌ آنان‌ عبدالله بن‌ عمر، عبدالله بن ‌زبیر، حسن‌، حسین‌، ابوهریره‌ و عدۀ‌ زیادی‌ از موالی‌ او نیز حضور داشتند چنین‌ گفت‌: «من‌ تمام‌ كسانی‌ را كه ‌برگردن‌ آنها حقی‌ دارم‌، سوگند می ‌دهم‌ كه‌ اینجا را ترك‌ گفته‌ به‌ خانه ‌های‌ خود بازگردند.»
عدۀ‌ زیادی‌ از بزرگان‌ صحابه‌ و فرزندانشان‌ در آن ‌جمع‌ حضور داشتند، این‌ جمعیت‌ هفتصد نفری‌ اگر اجازه‌ مبارزه‌ و دفاع‌ داشت‌ برای‌ طرد و دفع‌ این‌ عده‌ آشوبگر كافی‌ بود. حضرت‌ عثمان‌ حتی‌ به‌ غلامان‌ خود گفت‌: «هر كسی‌ شمشیرش‌ را در غلاف‌ كند آزاد است‌.» روایت‌ شده‌ كه‌ بعد از اینكه ‌عثمان‌- رضی الله عنه- مردم‌ را برای‌ بیرون‌ رفتن‌ وادار نمود آخرین‌ كسی‌ كه‌ از نزد او بیرون‌ رفت‌ حسن‌ بن‌ علی‌- رضی‌الله عنهما- بود.
هنگامی‌ كه‌ حضرت‌ علی‌- رضی الله عنه- از عثمان‌ اجازه‌ خواست‌ تا از وی‌ دفاع‌ نموده‌ و با آشوبگران‌ بجنگد، [حضرت عثمان] در جواب‌ چنین‌ گفت‌: «من‌ همه‌ كسانی‌ را كه‌ بر ذمۀ‌ خود حقی‌ از خداوند می ‌بینند و معترفند كه‌ من‌ نیز بر آنها حقی‌ دارم‌، سوگند می‌ دهم‌ كه ‌قطره ‌ای‌ از خون‌ خود یا دیگران‌ را به‌ خاطر من‌ بر زمین‌ نریزند.»؛ حضرت‌ علی‌- رضی الله عنه- دوباره‌ خواسته ‌خود را تكرار كرد، اما باز هم‌ همان‌ جواب‌ سابق‌ را شنید، چون‌ حضرت‌ علی‌- رضی الله عنه- به‌ مسجد رفت‌ مردم ‌از وی‌ خواستند كه‌ به‌ عنوان‌ امام‌ جماعت‌ با آنها نماز بخواند اما وی‌ در جواب‌ گفت‌: «چگونه‌ با شما نماز بخوانم‌ در حالی‌ كه‌ امام‌ در محاصره‌ است‌؟ من ‌تنها نماز می‌ خوانم‌.» چنانكه‌ جداگانه‌ نماز خواند و به‌ خانه‌ برگشت‌.
حلقه‌ محاصره‌ تنگ‌ تر و حالت‌ بر حضرت‌ عثمان‌ سخت‌ گشت‌؛ آب‌ آشامیدنی‌ تمام‌ شد. لذا از مسلمین‌ در این‌ زمینه‌ یاری‌ خواست‌، حضرت‌ علی‌- رضی الله عنه- بر مركبش‌ سوار شد و یك‌ مشك‌ آب‌ با خود گرفته‌ به‌ خانه‌ عثمان‌- رضی الله عنه- رسید. بعد از اینكه ‌سخنانی‌ ركیك‌ و توهین ‌آمیز از آن‌ قوم‌ جاهل‌ شنید و سواریش‌ را فراری‌ دادند، بالاخره‌ آب‌ را به‌ داخل ‌خانه‌ رسانید.
بلاذری‌ در «انساب‌ الاشراف‌» می ‌گوید:
علی‌- رضی الله عنه- چون‌ از ماجرا آگاه‌ شد، سه‌ مشك‌ آب‌ فرستاد، عدۀ‌ زیادی‌ از موالی‌ بنی‌ هاشم‌ و بنی ‌امیه ‌در راه‌ رساندن‌ این‌ آبها مجروح‌ شدند، و الا ممكن‌ نبود آب‌ به‌ آسانی‌ به‌ داخل‌ خانه‌ برسد. كتب‌ شیعه ‌نیز این‌ روایات‌ را تأیید می ‌كنند. بطور مثال‌ به‌ كتاب ‌«ناسخ‌ التواریخ‌» و «الفوائد الرضویه‌» چاپ‌ ایران ‌«تاریخ‌ عرب‌ و اسلام‌» و كتب‌ دیگر مراجعه‌ كنید.
آورده‌ اند كه‌ امیر معاویه‌- رضی الله عنه- به‌ حضرت‌ عثمان‌- رضی الله عنه- گفت‌: «قبل‌ از آن‌ كه‌ با خطری‌ مواجه‌ شوی‌ همراه ‌من‌ به‌ شام‌ بیا.» حضرت‌ عثمان‌- رضی الله عنه- در جواب‌ گفت‌: «من‌ جوار و همسایگی‌ رسول‌ الله- صلی الله علیه وسلم- را به‌ هیچ ‌قیمتی‌ از دست‌ نخواهم‌ داد، خواه‌ رگ‏های‌ گردنم‌ پاره‌ پاره‌ گردد.» معاویه‌ گفت‌: «پس‌ لشكری‌ از آنجا برایت‌ می ‌فرستم‌ تا اگر حادثه ‌ای‌ رخ‌ داد از شما محافظت‌ كنند.» حضرت‌ عثمان‌- رضی الله عنه- گفت‌: «آیا می ‌خواهی‌ به‌ سبب‌ اسكان‌ چنین‌ سپاهی‌، رزق‌ و آذوقه‌ را بر همسایگان‌ رسول‌ الله- صلی الله علیه و سلم- تنگ‌ كنم‌ و اهل ‌هجرت‌ و نصرت‌ در مضیقه‌ قرار گیرند؟» آنگاه‌ سیدنا معاویه‌- رضی الله عنه- گفت‌: «بخدا سوگند ای‌ امیرالمؤمنین‌، می ‌ترسم‌ مورد سوء قصد و ترور قرار گیری‌.» سیدنا عثمان‌- رضی الله عنه- جواب‌ داد: «حسبی‌ الله و نعم‌ الوكیل‌»؛ خداوند كه‌ بهترین‌ كارساز است‌ مرا كافی‌ است‌.
بلاذری‌ در كتاب‌ «انساب ‌الاشراف‌» نوشته‌ است‌ كه ‌شورشیان‌ به‌ سوی‌ حضرت‌ عثمان‌- رضی الله عنه- تیراندازی‌ نمودند كه‌ در نتیجۀ‌ آن‌ حضرت‌ حسن‌ كه‌ بر درب ‌خانه‌ ایستاده‌ بود و همچنین‌ قنبر، غلام‌ حضرت‌علی‌، مجروح‌ شدند.
ابومحمد انصاری‌ می‌ گوید: روز حادثه‌، عثمان‌ را در منزلش‌ در حالی‌ دیدم‌ كه‌ حسن ‌بن ‌علی‌ از او دفاع‌ می ‌كرد و در آنجا مجروح‌ شد، من‌ از جملۀ‌ كسانی ‌بودم‌ كه‌ او را پس‌ از مجروح‌ شدن‌ از خانه‌ بیرون ‌آوردند.
تعدادی‌ از كسانی‌ كه‌ داخل‌ منزل‌ بودند، همچنین‌عده ‌ای‌ از یاغیان‌ فاجر در آن‌ هنگامه‌ كشته‌ شدند؛عبدالله بن ‌زبیر- رضی الله عنه- جراحات‌ زیادی‌ برداشت‌ و حضرت‌ حسن‌ بن‌ علی‌- رضی الله عنه- نیز مجروح‌ شد.
یاغیان‌ از حضرت‌ عثمان‌- رضی الله عنه- خواستند تا از مقام ‌خلافت‌ دست‌ بردارد. [اما حضرت عثمان] در پاسخ‌ گفت‌: «این‌ حق ‌مردم‌ است‌ كه‌ هر كس‌ را بخواهند به‌ عنوان‌ ولی ‌امر خود انتخاب‌ كنند.» سپس‌ گفت‌: «امّا اینكه‌ [بنا به ‌خواست‌ یاغیان‌] منصب‌ خلافت‌ را رها كنم‌، چنین ‌نخواهم‌ كرد و جامه ‌ای‌ را كه‌ خدا به‌ من‌ پوشانده‌، از تن‌ بیرون‌ نخواهم‌ كرد.» این‌ اصرار او برای‌ ماندن‌ در مقام‌ خلافت‌، بنا بر وصیت‌ رسول‌ الله- صلی الله علیه و سلم- بود كه‌ فرموده‌ بود: «ای‌ عثمان‌، به‌ زودی‌ خداوند جامه ‌ای‌ به‌ تنت‌ می ‌پوشاند، اگر خواستند آن‌ را از تنت‌ بركنند، به‌ آن‌ تن‌ در مده.‌» نائله‌ همسر سیدنا عثمان‌- رضی الله عنه- می ‌گوید: «روزی‌ كه‌ عثمان‌- رضی الله عنه- به‌ شهادت ‌رسید، روزه ‌دار بود.» حضرت‌ نافع‌ از ابن ‌عمر نقل‌ می ‌كند كه‌ عثمان‌- رضی الله عنه- صبح‌ روزی‌ كه‌ شهید شد، گفت‌: رسول‌الله- صلی الله علیه و سلم- را در خواب‌ دیدم‌. فرمود: «ای‌ عثمان‌، امروز نزد ما افطار كن‌، لذا امروز روزه‌ گرفته ‌ام‌»؛ چنانكه‌ در همان‌ روز به‌ شهادت‌ رسید در حالی كه‌ قرآن‌ پیش‌ رویش‌ گذاشته‌ و مشغول‌ ‌تلاوت‌ بود. این‌ فاجعه‌ روز جمعه‌ هیجدهم‌ ذی ‌الحجه‌ سال‌ 35 هجری‌ به‌ وقوع‌ پیوست‌.

تأثیر عقیده‌ در وجود حضرت‌ عثمان‌- رضی الله عنه- و مقام‌ بلند وی‌ در اسلام‌
این‌ باب‌ را كه‌ مشتمل‌ بر حوادث‌ تلخ‌ و ناگوار برای‌ مسلمین‌ است‌ با توضیحات‌ استاد عباس‌ محمود عقاد پیرامون‌ سیرۀ‌ سیدنا عثمان‌ و موضع‌ او در مورد این‌ فتنه‌، به‌ پایان‌ می ‌بریم‌. او می ‌نویسد:
تأثیر و رسوخ‌ عقیده‌ در وجود عثمان‌- رضی الله عنه- به عنوان‌ یك ‌فرد، آشكار و نمایان ‌تر بود از تأثیر آن‌ در كسانی‌ كه ‌از اطراف‌ برای‌ مناظره‌ و محاسبۀ‌ او گرد آمده ‌بودند. همانا او از جمله‌ افراد معدودی‌ بود كه‌ عقل‌ بشر نمی‌ تواند حالات‌ پیش‌ از اسلام‌ و پیشرفت‏های ‌فوق ‌العاده‌ معنوی‌ بعد از اسلام‌ آنها را مقایسه ‌كند.
سیدنا عثمان‌ به‌ بلندترین‌ قله ‌های‌ محاسبۀ‌ نفس‌ و پرهیز از آسیب‌ رساندن‌ به‌ زندگی‌ انسان‏ها، و لو در راه‌ دفاع‌ از خود یا نزدیكترین‌ بستگانش‌، رسیده ‌بود. زیرا وقتی‌ یقین‌ نمود كه‌ كشته‌ می ‌شود، اجازه ‌نداد در خانه ‌اش‌ كسی‌ بماند و به‌ یاغیانی‌ كه‌ تشنۀ‌ خون‌ او بودند آسیبی‌ وارد كند، و هنگامی‌ كه‌ از او خواسته‌ شد تا از خلافت‌ كناره‌ گیری‌ كند، این‌ خواسته‌ را نپذیرفت‌، و این‌ انكار او، برای‌ حفظ‌ جاه ‌و مقام‌ و تملّك‌ مال‌ و منال‌ نبود، زیرا با ارزش‏ترین‌ چیز برای‌ انسان‌، حیات‌ و زندگی‌ اوست‌ كه‌ از دست ‌دادن‌ آن‌ برای‌ وی‌ آسان‌ شده‌ بود. و هیچ‌ انسان ‌منصفی‌ نمی ‌گوید كه‌ خلافت‌ برای‌ وی‌ مال‌ و ثروتی ‌به‌ همراه‌ داشت‌،  زیرا همۀ‌ مورخان‌ اتفاق‌ نظر دارند كه‌ ثروت‌ و دارایی‌ او هنگام‌ رحلت‌ از دنیا بسیار كمتر از زمان‌ پیش‌ از خلافت‌ بود. بلكه‌ انكار او از این‌ جهت‌ بود كه‌ می‌ دانست‌ پس‌ از آن‌ در سطح ‌گسترده ‌ای‌ فساد و نزاع‌ شكل‌ خواهد گرفت‌؛ چنان كه‌ بارها به‌ این‌ مطلب‌ تصریح‌ كرده‌ و می ‌گفت‌: «از این‌ می ‌ترسم‌ كه‌ كسانی‌ كه‌ امروز از بودن‌ من‌ به ‌تنگ‌ آمده ‌اند، فردا [چنان‌ حالتی‌ رخ‌ دهد] كه‌ تمنا كنند كه‌ ای‌ كاش‌ مدت‌ خلافت‌ این‌ مرد صد سال‌ طول‌ می ‌كشید.» بنابراین‌ وی‌ نمی ‌خواست‌ به‌ اختیار خود اقدام‌ به‌ كاری‌ كند كه‌ عواقب‌ سوء و فرجام ‌بدی‌ را دنبال‌ داشته‌ باشد.
حال‌ اگر حوادث‌ را كنار گذاشته‌ و به‌ تاریخ‌ صدر اسلام‌ با این‌ دید بنگریم‌ كه‌ تاریخ‌ اصول‌ و ارزش‏هاست‌ می‌ توانیم‌ بگوییم‌: ما با صدمه ‌ای‌ مواجه ‌ایم‌ كه ‌هر كس‌ با توجه‌ به‌ آن‌ از تأثیر عقیده‌ و اثرات‌ روانی ‌آن‌ بپرسد، تكان‌ خواهد خورد (كه‌ چگونه‌ یك ‌انسان‌ به‌ خاطر آن‌ حاضر به‌ چنان‌ جانفشانی‌ خواهد شد.) ولی‌ صدمه‌ ای‌ نخواهد بود اگر ما حوادث‌ را با ترازوی‌ ارزش‏ها بسنجیم‌ و بدانیم‌ كه‌ همانا تاریخ ‌هرگز از حوادث‌ خالی‌ نبوده‌ و همانا وجود اختلاف‌، بزرگترین‌ شرّی‌ نیست‌ كه‌ وجدان‏های‌ بنی ‌نوع‌ انسان ‌با آن‌ دچار می‌ شود. و در آن‌ صورت‌ می‌ دانیم‌ كه ‌اصل‌، دانستن‌ این‌ امر است‌ كه‌ در راستای‌ حفظ‌ ارزش‏ها چه‌ نیروی‌ ایمانی‌ و استقامتی‌ صرف‌ شده ‌است‌، كه‌ در حادثه‌ شهادت‌ عثمان‌- رضی الله عنه- مثل‌ روز روشن‌ است‌.
سپس‌ عقاد در پایان‌ كتاب‌ «عبقریة‌ عثمان‌» می ‌نویسد: گرچه‌ فاجعۀ‌ قتل‌ عثمان‌- رضی الله عنه- خسارت‌ بزرگی‌ بود، اما مانند سایر بلاها، خیر و درسی‌ در برداشت‌ كه‌ عموماً بعد از گذشت‌ روزهای‌ سیاه‌، در زندگی‌ فرد یا جامعه‌ به‌ ظهور می‌ پیوندد.
خیر و نفع‌ این‌ فاجعه‌ در آن‌ بود كه‌ برای‌ جهانیان ‌آشكار گردید و شك‌ كنندگان‌ به‌ یقین‌ اذعان‌ نمودند كه‌ می‌ توان‌ ولی ‌امر را استیضاح‌ و محاسبه‌ كرد، آن‏هم ‌حاكمی‌ را كه‌ حدود حكومتش‌ از مرز چین‌ تا اقیانوس‌ اطلس‌ ادامه‌ داشت‌.
درس‌ دیگر تبلور ایمان‌ صادقانۀ‌ پیرمرد 90 ساله ‌ای‌ بود كه‌ در حالت‌ تشنگی‌ و محاصره‌ شدید و سخت‌ترین‌ شرایط‌، حاضر به‌ آسیب‌ دیدن‌ كسی‌ نیست‌ در صورتی كه‌ اگر می ‌خواست‌ و اجازه‌ می ‌داد، هزاران‌ سربازِ فداكار در جایی‌ كه‌ قطره ‌ای ‌آب‌ برای‌ آشامیدن‌ نایاب‌ بود، دریایی‌ از خون‌ جاری‌ می ‌ساختند.
حافظ‌ تقی‌ الدین‌ سبكی‌ ـ متوفای‌ 756 هجری‌ ـ می‌ گوید: «ما عقیده‌ داریم‌ كه‌ حضرت‌ عثمان‌- رضی الله عنه- امام ‌بر حق‌ بود و مظلومانه‌ شهید شد. خداوند صحابه‌ را از دست‌ داشتن‌ در قتل‌ وی‌ محفوظ‌ نگهداشت‌. متولی‌ قتل‌ وی‌ شیطانی‌ رانده‌ شده‌ بود. در حق‌ هیچ ‌یك‌ از صحابه‌ ثابت‌ نیست‌ كه‌ به‌ قتل‌ وی‌ راضی ‌بوده‌ باشد، بلكه‌ آنچه‌ به‌ ثبوت‌ رسیده‌ این‌ است‌ كه ‌همه‌ مخالف‌ این‌ عمل‌ بودند.»

نویسنده‌: امام‌ سید ابوالحسن‌ندوی- رحمه الله-‌؛
ترجمه‌ و اقتباس‌: عبدالقادر دهقان‌ ـ سراوان‌

منبع: فصلنامه ندای اسلام

 

 

 


دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید