اشاره: علامه سید ابوالحسن علی ندوی (1914ـ 1999م.)، زادۀ هند و یکی از تأثیرگذارترین متفکران جهان اسلام در قرن بیستم میلادی است که نگاهی عمیق به قضایای جهان اسلام و مسلمانان در کشورها و سرزمینهای مختلف داشته است.
ازجهتی باتوجهبه ارتباطات فرهنگی عمیق شبهقارۀ هند و افغانستان، ایشان توجه خاصی به رخدادهای افغانستان و سرنوشت ملت آن داشته است. نقطهنظرات علامه ندوی و تحلیلهای ایشان راجعبه افغانستان، در چند اثر از آثار ایشان، ازجمله گزارش سفر ایشان به افغانستان آمده است. مقالۀ زیر با استفاده و اقتباس از این آثار، و افزودن برخی نظرات و مطالب مرتبط، تدوین شده و تقدیم خوانندگان گرامی میگردد.
پیوند تاریخی هند و افغانستان
پیوند تاریخی هند و افغانستان به قرنها پیش بازمیگردد. در آغاز قرن پنجم هجری که سلطان محمود غزنوی هند را فتح نمود و حکومتی اسلامی در سرزمین عجایب برپا کرد، روابط فرهنگی، سیاسی، ادبی و علمی این دو همسایه بیشاز پیش مستحکم و عمیق شد.
پس از غزنویان، سلسلههای حاکم بر هند مثل ممالیک، خلجیها، تغلقیها و مغولها از راه افغانستان وارد هند شدند. غوریان، لودیان و سوریان که از دیگر حکمرانان هند بودند نیز تبار افغان داشتند.
غیر از این حکام، بسیاری از علما و اندیشمندان سرزمین رجالخیز افغانستان نیز به هند مهاجرت کردهاند و منشأ تحولات و خدمات دینی و فرهنگی فراوان در آن سامان شدهاند. خدمات شیخ معینالدین چشتی و تأثیرگذاری ایشان در شبهقارۀ هند و دیگر نقاط جهان بر اهل علم و خرد پوشیده نیست. شخصیتهایی مثل مفتی عبدالرحمن کابلی، قاضی خوشحال کابلی، قاضی محمداسلم هروی، قاضی محمدزاهد هروی کابلی، شیخ محمدنعمان بدخشی و مولانا یارمحمد بدخشی طالقانی و دهها شخصیت دیگر در همین فهرست جای میگیرند.
این ارتباط مستحکم و مستمر و تبادل فرهنگی، دو ملت را به هم نزدیک کرده است و هنوز هم بسیاری از مسلمانان هندی و پاکستانی از تبار افغانی خود با افتخار یاد میکنند. گسترش زبان و ادبیات فارسی بهصورت نظم و نثر و زبان دیوانهای حکومتی ریشه در همین نوع ارتباطات با شخصیتهای ایرانزمین و دیارِ افغان دارد.
در اوایل قرن نوزدهم میلادی که کمپانی هند شرقی تدریجاً در حال اشغال هند بود و ازطرفی جنگهای داخلی و ضعف حکومت مرکزی، مسلمانان هند مخصوصاً اهل پنجاب را در شرایط بدی قرار داده بود، سید احمد شهید (1786ـ 1831) نهضتی جهادی را آغاز کرد. او با توجه به فراست سیاسی و درایت نظامیاش، مناطق شمال غربی هند را که مأوا و مسکن بسیاری از قبایل پرشور و سلحشور افغان بود، مرکز فعالیتهای اصلاحگرانه و جهادی خود قرار داد. (ندوی، آنگاه که نسیم ایمان وزید: 29)
سید احمد شهید در معیت همین مجاهدین ضربات سنگینی در چندین نبرد به دشمن، مخصوصاً نیروهای سیک حاکم بر پنجاب وارد کرد. سید احمد شهید در سفرهای جهادی ـ اصلاحی خود از مسیر بلوچستان (درّۀ بولان) به افغانستان رفت. افغانستان، بیشۀ شیران و منطقهای که به تعبیر امیر سخن شکیب ارسلان، «قلب تپندۀ اسلام» است، محل آغاز تحرکات نظامی سید احمد بود و مردم این کشور در جنبشی که ایشان رهبری میکرد، نقش بهسزایی ایفا کردند. (ندوی، در سرزمین مجاهدان و فاتحان: 34)
در نیمۀ دوم قرن نوزدهم که تسلط ظالمانۀ انگلیسیها بر شبهقارۀ هند مستحکم شده بود، مسلمانان و آزادیخواهان دست از مبارزه با استعمار نکشیدند. اخراج نیروهای انگلیس از هند با کمک امرای وقت افغانستان یکی از گزینههای جدی آنان بود. چنانکه در اوایل قرن بیستم گروهی از دانشجویان مسلمان و رهبران سیاسی مسلمان و برخی از آزادیخواهان هندو که علیه استعمار انگلیس مبارزه میکردند، راهی افغانستان شدند. علامه ندوی در اینخصوص نوشته است: «مسلمانان در زمان حکومت انگلیسیها در اعتماد و توجه بیش از حدشان به افغانستان بهعنوان حامی و کمککننده زیادهروی کردند، طوریکه به مرزهای شمال غربی از دور چشم میدوختند و منتظر بودند که فرماندهای مانند احمدشاه ابدالی با ارتش انبوه خود از تنگۀ خیبر وارد کشورشان شود و آنان را از حکومت بیگانۀ انگلیسیها رهایی بخشد. طبیعی بود که هر بار گمان و خیالشان بینتیجه بماند، زیرا افغانستان [در این روزگار] کوچکتر و ضعیفتر از آن بود که به هندوستان حمله کند و بر حکومت قوی و استوار انگلیسیها پیروز شود.» (همان: 29ـ 30)
سفر به افغانستان و تأثرات آن
علامه ندوی همراه با هیئتی از سازمان «رابطة العالم الاسلامی» سفری یکهفتهای به افغانستان داشته است. ایشان در این سفر که از 4 تا 11 ژوئن 1973م. (14 تا 21 خرداد 1352ش.) ادامه داشته، با شخصیتهای برجستۀ علمی، سیاسی و فرهنگی افغان دیدار و گفتوگو کرده و بهخوبی مشکلات سیاسی و فرهنگی افغانستان را بررسی و برای آنها راهحل بیان کرده است.
علامه ندوی ضمن بیان خاطراتش در بازدید از چند مؤسسۀ آموزشی و مواجهه با سؤالات دانشجویان، نوشته است: «کوتاهی علما، نویسندگان و دعوتگران اسلامی را در ارائۀ شریعت و احکام اسلامی به شیوۀ جذاب روز و در متقاعد نمودن اذهان اقشار تحصیلکرده شاهد بودیم. شکاف موجود میان قشر علمای دین و قشر فرهنگی/ تحصیلکرده افزایش یافته است.» (همان: 46)
سخنی با علمای افغانستان
علامه ندوی طی دیداری با علمای کابل بر ضرورت دعوت و ارتباط مستقیم با ملت، الگوگرفتن از نهضت جماعت تبلیغ و دستاوردهای آن تأکید کرده است. ایشان در این دیدار بیان داشته است که رهاکردن ملت بدون ارشاد و تربیت اسلامی و درک کامل اوضاع و مسائل، خطر بزرگی بهشمار میرود که آن را به مثابۀ لقمهای گوارا و ثروتی بیصاحب برای هر مفسد و بیدین و دعوتهای مخرب و فلسفههای ضد اسلامی قرار میدهد. (همان: 49)
علامه ندوی جوانان، خصوصاً جوانان دانشگاهی را «رهبران فردا و نسل آینده» یاد کرده که زمام امور، رهبری کشور، وضع قوانین، تعیین سیاست آموزشوپرورش، و ساختن زندگی را بهدست میگیرند. بنابراین توجه علما به این قشر ضروری است، وگرنه سرنوشت افغانستان مثل دیگر کشورهای اسلامی میشود که علمای آنان در توجه و جلب اعتماد جوانان کوتاهی کردند. در نتیجه، دعوتگران الحاد و کمونیسم و… جوانان را اسیر دامهای خود کردند، دانشگاه و ارتش را بهعنوان دو حوزۀ فعالیت خویش انتخاب کردند و در مدتی کوتاه توانستند زمام کشور و حکومت را در دست بگیرند. امری که عملاً در افغانستان اثبات شد. نیروهای کمونیست به همین شیوه زمام قدرت را در افغانستان به دست گرفتند و باعث مرگ هزاران نفر و آوارگی میلیونها افغان شدند.
علامه ندوی به علمای افغانستان یادآور شده است که فعالیت در میان جوانان نیازمند شیوۀ جدید، زبان روز و شناخت دقیق روحیه و مشکلاتشان است. همچنین ایشان تأکید کرده است که اعتماد جوانان به اسلام، که توان ماندگاری و صلاحیت رهبری را دارد، باید برگردانده شود. جوانان باید مطمئن شوند که اسلام نهتنها همگام با پیشرفتهای روز، بلکه در پیشاپیش آن حرکت میکند. (همان: 51)
ایشان ضمن تمجید از مردم افغانستان که در مقابل علما چنان خاضع و فروتن بودهاند که نظیر آن را در هیچ یک از ملل شرقی نمیتوان یافت، بیان داشته است: «ملت افغانستان مانند مردم ترکیه همه سنی و حنفی هستند و به ندرت پیروان مذاهب دیگر یافت میشوند، حدود صدها طلبۀ افغان از مدارس بزرگ علوم دینی هند، علیالخصوص دارالعلوم دیوبند فارغالتحصیل شدهاند، اما در این سفر (1973م.) دریافتیم که آنان عزلت اختیار کردهاند و از جامعه فاصله گرفتهاند.» (همان: 55)
ایشان از ضعف نفوذ علما در جامعۀ افغانستان ابراز تأسف نموده و نوشته است: «حمیّت دینی و غیرت افغانی بهطور ملموسی رو به ضعف گراییده و تغییرات فاحشی در جامعۀ افغان پیش آمده است. غربگرایی و تقلید از تمدن غربی عام شده است و این حوادث، هیچگونه نگرانیای در زندگی آنان پدید نیاورده است. همۀ اینها نشانۀ رکود و ضعف در غیرتهای سلیم و طبیعت اسلامی است. تنها سبب آن سلب رهبری و سرپرستی از علماست.» (همان: 55)
علامه ندوی در بخشی از سفرنامهاش به رکود علمی و فرهنگی افغانستان و عوامل آن اشاره میکند و مینویسد: «افغانستان از نظر علمی و فرهنگی از جهان اسلام بسیار عقب مانده است… و به همان میراث علمی قدیمی خود اکتفا کرده است. اگر مصر و دانشگاه الأزهر که جوانان افغان همواره به آن پیوستهاند و از سرچشمههای دانش آن بهرهمند شدهاند، نمیبود، افغانستان بهطور کلی از دایرۀ اتصال فرهنگ و حرکتهای اسلامی منقطع میشد.» (همان: 73)
پیامی به زنان افغان
علامه ندوی طی این سفر، دیدار و گفتوگویی با زنان تحصیلکردۀ افغان نیز داشته است.
ایشان وضعیت قشر تحصیلکردۀ آن دوران را اینگونه توصیف کرده است: «در افغانستان متوجه شدیم که تمدن و فرهنگ غرب در این کشور راهی طولانی را طی کرده و موقعیتهایی بهدست آورده است. امروز حجاب نشانۀ عقبماندگی، جهل و فقر گشته، و بدینجهت مچاله شده و به روستاها، خانههای علمای محافظهکار و کشاورزانی که دور از پایتخت زندگی میکنند، پناه برده است. لباس زنان کاملاً فرنگی و غربی بود، اما هنوز بقایایی از سنتهای قدیمی و خصلت اسلامی افغانها در سخنان زنان تحصیلکردۀ مسلمان آشکار بود و تمرد و شورش بزرگی علیه دین و شریعت اسلام دیده نمیشد.» (همان: 45)
ایشان همچنین از دبیرستان دخترانۀ «ملالی» در کابل بازدید کرده و اینگونه تأثرات خود را بیان نموده است: «در این دبیرستان که بودیم احساس میکردیم انگار در آموزشگاه دخترانهای در یک پایتخت اروپایی یا در مرکزی از مراکز فرهنگی غربی قرار داریم. بیحجابی آمیخته با حیا و شرمی که از امتیازات ملت افغان بهشمار میرود، عام بود.» (همان: 43)
علامه ندوی طی سخنانی در نشست زنان دانشگاهی افغان که در منزل سفیر وقت عربستان گرد هم آمده بودند، به آنان یادآور میشود که فروپاشی نظام خانواده و عدم توازن و تعادل در زندگی خانوادگی، تیرگی روابط متقابل زن و مرد، رویگردانی زنان از زندگی خانوادگی و فرار از مسئولیتهای آن، ازجمله بزرگترین عوامل انحطاط، زوال و انقراض ملتها و تمدنهاست. ایشان بیمیلی زنان به مادربودن و اعراض از تربیت فرزندان و نسل جدید را برای جامعه خطرناک خوانده و آن را باعث اضطراب فکری، هرجومرج اجتماعی و فساد اخلاقی دانسته است.
سلام بر مجاهدین افغان!
پس از عزل محمدظاهرشاه و آغاز دورۀ جمهوری در افغانستان و سپس کودتا علیه حکومت محمدداوود، کمونیستها عنان حکومت در افغانستان را بهدست گرفتند. ارتش سرخ شوروی هم به بهانۀ حمایت از دولت کمونیستی، افغانستان را اشغال کرد، اشغالی که افغانها حاضر نشدند آن را بپذیرند و بنابراین راه جهاد و مقاومت را پیش گرفتند.
علامه ندوی پس از اشغال افغانستان توسط شوروی و آغاز جهاد علیه اشغالگران، طی مقالهای تحت عنوان «تحیة للمجاهدین الأفغان» خطرهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، دینی و اخلاقی کمونیسم را برشمرده و نوشته است: «متأسفانه حکومتها و جوامع مسلمان بهموقع این خطر ریشهای را کماحقه درک نکردند، به استثنای یک فرد و یک ملت؛ انورپاشا وزیر جنگ ترکیه (دولت عثمانی) بهموقع خطر را احساس کرد و یک جبهۀ قوی ضد کمونیستها در سال 1921 و 1922 در ترکستان تشکیل داد و خودش هم در همان نبردها شهید شد. از میان ملتها، ملت افغان تنها ملتی بود که سلحشورانه علیه کمونیسم جنگید و تا اخراج اشغالگران روس آرام ننشست. حریت و آزادگی، غیرت دینی و حماسۀ اسلامی افغانها اجازه نداد اشغالگران روس اثری از خود در افغانستان بگذارند. همین ویژگی افغانها و پایبندیشان به شریعت و عقیده و فرهنگ واحد، با وجود تغییر امرا و حاکمان، باعث شد تنها کشوری از همسایگان هند، که انگلیسیها آن را به حال خودش رها کنند و از اشغال آن ناامید شوند، افغانستان باشد.» (ندوی، «تحیة للمجاهدین الافغان»، 1983: 82-85)
علامه ندوی روحیۀ استقلالطلبی، بیگانهستیزی، دینداری و درعینحال سلحشوری و جنگجویی افغانها را شایستۀ پژوهش و تحقیق میداند و به کشورهای اسلامی و عربی توصیه میکند از افغانها الگو بگیرند.
این توجه به افغانستان و راهنمایی علما و دعوتگران و مجاهدین بعد از خروج ارتش سرخ و روی کار آمدن طالبان هم ادامه داشت. مولانا احمد نارویی، استاد فقید دارالعلوم زاهدان، همواره خاطرهای از دیدار با علامه سید ابوالحسن ندوی را در سفر حج نقل میکرد که باری در معیت شیخالاسلام مولانا عبدالحمید با امام ندوی دیدار میکنند. همزمان یکی از مقامات عالیرتبۀ دولت طالبان به دیدار علامه ندوی میآید و از ایشان طلب راهنمایی و نصیحت میکند. علامه ندوی با «نگاه بلند، سخن دلنواز و جان پرسوزش» به آن مقام مسئول که بهظاهر امیرخان متقی (وزیر اطلاعرسانی و فرهنگ دولت طالبان) بوده است، توصیههایی حکیمانه بهویژه راجعبه برنامههای آموزشی و فرهنگی برای تربیت نسل جدید و آشناکردن آنان با معارف اسلامی و همچنین علوم جدید میکند؛ اما برداشت این مقام مسئول از توصیههای ایشان، برداشتی جزئی و با توجه به رویکرد و ظرفیت خود دولت طالبان در آن دوران بوده است.
وحید مژده که آن زمان کارمند وزرات خارجه افغانستان بوده است، در کتاب «افغانستان و پنج سال سلطۀ طالبان» با اشاره به این دیدار مینویسد: «زمانی که ملا امیرخان متقی وزیر اطلاعات و کلتور (اطلاعرسانی و فرهنگ) بود، روزی به دیدن وی رفتم. صحبت در مورد اهمیت تعلیم و تربیت بود و ملا متقی در این رابطه خاطرهای از سفر حج را حکایت کرد. وی گفت: «در سفر حج دیداری با یکی از رهبران مسلمان هندوستان داشتم. وی به من گفت: طالبان اگر میخواهند نظام خود را تقویت کنند و از آسیب مصون سازند، باید به تحصیل علوم دینی بیش از هر چیز توجه نمایند و برای این کار لازم است تا تعداد مدارس دینی را زیاد سازند.» آقای مژده در ادامه میافزاید: بدون تردید منظور آن رهبر مسلمان این نبود که مدارس دینی جانشین مدارس عصری گردد، ولی طالبان در بخش تعلیم و تربیت همین برنامه را پیش بردند.» (مژده، افغانستان و پنج سال سلطۀ طالبان: 112)
در همین زمینه، مولانا محمدقاسم قاسمی، استاد برجستۀ دارالعلوم زاهدان و از فیضیافتگان و ارادتمندان علامه ندوی، نوشته است: «زمانیکه امارت اسلامی افغانستان تشکیل شد، حضرت سید دستاندرکاران را توصیه کرد به بُعد علمی و فرهنگی توجه کنند، نسل جوان را دریابند و دین را با حکمت و موعظۀ حسنه در دلهای مردم داخل کنند؛ اما متأسفانه به توصیههای ایشان چنانکه باید توجه نشد… بدیهی است که با مشورتهای منظم، برنامهریزی دقیق و مبتکرانه، استفاده از تجارب دیگران، اتحاد و همبستگی و دعا و نیایش میتوان در این مسیر حیاتبخش به پیش رفت و به نتایج شکوهمندی نایل آمد.» (ندوی، مقدمۀ “در سرزمین مجاهدان و فاتحان”: 22)
افراط و تفریط در مواجهه با تمدن غرب و دنیای جدید
علامه ندوی یکی از منصفترین و معتدلترین شخصیتهای مسلمان در موضوعاتی مانند شناخت فرهنگ و تمدن غرب و چگونگی مواجهه و تعامل با سیل خروشان آن در کشورهای اسلامی است. ایشان با نگاهی بلند و عمیق به چگونگی رویارویی جوامع مختلف جهان اسلام با فرهنگ و تمدن غربی پرداخته و این پدیده را عادلانه و عالمانه نقد و بررسی کرده است.
علامه ندوی در اثر ارزشمندش «الصراع بین الفکرة الإسلامیة و الفکرة الغربیة فی الأقطار الإسلامیة» (رویارویی اندیشۀ اسلامی و اندیشۀ غربی در جهان اسلام)، سرگذشت افغانستان در مواجهه با فرهنگ و تمدن غرب و مدرنیسم را ترسیم کرده است. ایشان شرایط جامعۀ افغانستان را در سالهای مصادف با جنگ جهانی اول چنین توصیف نموده است: «افغانستان که در شرق به پاسداری سرسختانه از میراث و سنتهای کهن افغانی زبانزد همگان است، توانست دور از تأثیرات تمدن غرب، میراث دیرین و فرهنگ خود را پاس بدارد و تا مدتزمانی دراز حتی از هر دستاورد جدید و سودمند نیز رویگردانی کند. در آغاز قرن بیستم، درست هنگامیکه جنگ جهانی اول در گرفته بود، این کشور از دانشهای نو، سازماندهی نو و از تمام نمادهای تمدن نو و پیشرفتهای مدنیت و تجارت در جهانِ نو به دور بود. به گفتۀ استاد ظفرحسن ایبک که بهعنوان جوان تحصیلکردۀ هندی و مخالف استعمار انگلیس هشت سال در افغانستان زندگی کرده بود، این کشور در زمینۀ آموزش بسیار عقبمانده بود و از کل جمعیت آن دوران، حدود دو درصد سواددار بودهاند. در دوران امیر حبیباللهخان جز یک دبیرستان دولتی به نام مکتب حبیبیه و یک مدرسۀ ابتدایی نظامی به نام مکتب حربیه در کابل، مدرسهای دیگر وجود نداشت. کاتبانی که در ادارات دولتی کار میکردند و با عنوان میرزا شناخته میشدند، با تلاش و زحمت خود تحصیل کرده بودند و دانشِ آنان نیز بسیار محدود و اندک بود.» (ندوی، رویارویی اندیشۀ اسلامی و اندیشۀ غربی در جهان اسلام: 32)
آقای ایبک وضعیت افغانستان در سایر زمینهها را نیز تشریح کرده است: «در جلالآباد متوجه شدیم مغازۀ لوازمالتحریر اصلاً وجود ندارد. اساساً قلم و دوات در بازار به فروش نمیرسد. در کابل تنها یک کارخانۀ کفشدوزی جدید بود که عموماً نیازهای ارتش را برآورده میکرد. افغانستان در این زمان با خطوط ریلی آشنا نبود. جادههای آسفالتشده بسیار اندک در کابل و پیرامون آن وجود داشت. در حملونقل بیشتر بر اسب و قاطر و شتر متکی بودند. نظام پُستی عقبمانده بود و مردم به ندرت به مراکز پُست مراجعه میکردند. میان کابل و جلالآباد تنها یک خط تلفنی وجود داشت و مخصوص کارهای دولتی بود. تلگراف بهکلی در کشور وجود نداشت. در تمام کشور فقط دو بیمارستان وجود داشت که هر دو در کابل بودند؛ یکی عمومی بود و یک پزشک تُرک بر آن نظارت داشت، و دیگری نظامی بود و پزشکی هندیتبار مدیر آن بود. (همان)
این وضعیت ادامه داشت تا اینکه افغانستان در دوران اماناللهخان جهشی بزرگ بهسوی تمدن غرب انجام داد و با ولع و شیفتگی بسیار، تمدن غرب و سنتهای آن را برگرفت. تدریجاً افغانستان دچار یک انقلاب شد. یکی از علل اصلی شوریدن جامعۀ افغانی علیه اماناللهخان، اصلاحات و تغییراتی بود که او آنها را اجرا کرد و نهایتاً از تاج و تختش محروم شد. افغانستانِ محافظهکار و پاسدار فرهنگ افغانی، سپس با گامهای بلند و شتابان افراطگونه بهسوی تمدن جدید گام برداشت؛ بدون اینکه از میزان و فرجام این تحول عمیق آگاهی داشته باشد. همین افراط بود که حجاب را نشانۀ عقبماندگی و جهل برای زنان جلوه میداد و فاصلۀ بین علمای دین و قشر تحصیلکرده را گسترش داد و بالأخره آب از سر گذشت. (ندوی، رویارویی اندیشۀ اسلامی و اندیشۀ غربی در جهان اسلام: 31ـ39)
این افراط و تفریط در مواجهه با مدرنیته و تمدن غرب در افغانستان هنوز برچیده نشده و قشر مذهبی و تحصیلکرده همچنان درک متقابلِ درستی از یکدیگر ندارند. تا این معضل حل نشود، همچنان شاهد پسرفت افغانستان خواهیم بود. تا این دو طیف به تفاهم و آشتی نرسند، تقابلها و بدگمانیها ادامه خواهند یافت. دولتمردانی که خاستگاهشان از یکی از این دو طیف است و به تعبیری، دارای تفکر روستایی یا شهری هستند، وقتی بر مسند قدرت میرسند به همین مسائل دامن میزنند و عواقب سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن، کام کل ملت را تلخ میکند.
سخن پایانی
از سخنرانیها و دیدگاههای علامه ندوی در مورد کشور و ملت افغانستان و فرازوفرودهای آن چنین برمیآید که ایشان با دیدی وسیع، واقعبینانه، دلسوزانه و آیندهنگرانه به قضایای قلب آسیا مینگریسته و راهکارهایی خیرخواهانه به حکومت و ملت افغانستان ارائه کرده است.
خلیلالله خلیلی، یکی از اندیشمندان و شاعران نامدار افغان خطابههای علامه ندوی در کابل را بسیار تأثیرگذار دانسته است. او همچنین از یکی از دیدارهایش با علامه ندوی در مدینۀ منوره با شور و شعف خاصی یاد کرده و نوشته است: «متفکر اسلام، مبارز راه حق، عارف الهی، مولانا سید ابوالحسن علی ندوی در حلقۀ ما آوارگان نشست. تازه قدم ناپاک سپاه وحشی روس به کشور ما رسیده بود. وی بدون مقدمه به پرسش آغاز کرد، سؤالاتش همه راجعبه فجایعی بود که در سرزمین ما اتفاق افتاده بود. در انجام هر پاسخ ما، دهشتزده و هراسان رویش را بهسوی آستان سپهسالار اردوی اسلام و کشتیبان زورق شکستۀ مسلمانان میگردانید.» (ندوی، مقدمۀ پرچمداران نهضت اسلامی: 32) از فحوای کلام مشخص میشود که این دیدار در سالهای اشغال افغانستان توسط شوروی صورت گرفته و علامه ندوی تا چه اندازه نگران و پیگیر اوضاع افغانستان بوده است.
امام ندوی رحمه الله در دیدار با دو تن از کارمندان سفارت افغانستان در دهلی که رمضان 1416ق. خود را به روستای زادگاه ایشان رسانده بودند، از سفر به افغانستان و حضور در غزنی و آرامگاه حکیم سنایی، سلطان محمود غزنوی و جد امجدش شیخ رشیدالدین احمد با علاقه و احساس خاصی تعریف کرده است. ایشان توصیه کرده سفرنامهشان به افغانستان و خطابههایشان در آن دیار مطالعه شوند. ایشان در آن خطابهها و در جاهای دیگری بر «رجالسازی و توجه به نهادهای آموزشی و نظامی، ارتباط مستقیم با قشر تحصیلکرده و نسل جدید، و تدبیر و برنامهریزی و کار سازمانیافته» تأکید کرده است. بهراستی که سخنان و فریادهای علامه ندوی در میان علما، جوانان، فرهنگیان، بانوان و حاکمان کابل همچنان تازگی دارند و نیازمند توجه و تفکر و شنیدن دوباره هستند.
منابع:
خطیبان جمعۀ اهلسنت بعضی از شهرستانهای کشور در مراسم نماز جمعه (14 اردیبهشت 1403) به…
صادق خان که یک مسلمان پاکستانیالاصل است، موفق شد با کسب نزدیک به ۴۴ درصد…
شیخالاسلام مولانا عبدالحمید در مراسم نماز جمعه زاهدان (14 اردیبهشت 1403)، از «حکمت» بهعنوان یکی…
نماینده مردم مهاباد در مجلس شورای اسلامی، با اظهار تاسف از وضعیت معیشتی مردم، تیم…
خیزشها و تحصنهای اعتراضی دانشجویان در دانشگاهها در آمریکا و اروپا در اعتراض به جنگ…
شیخالاسلام مولانا عبدالحمید در خطبههای نماز جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ از سیاستهای دوگانه و متناقض…