از هر دری سخنی

پیرمرد ضعیف، اما مستغنی از خلق

چند شب پیش همراه یکی از دوستان فرهیخته از خیابان “مهر” شهر زاهدان می‌گذشتیم ناگاه چشم‌مان به پیرمردی افتاد که دو عصا زیر بغل داشت و سبدی پر از کالا را که با یک ریسمان به عصا بسته بود به‌سختی به دنبال خود می‌کشید. نزدش رفتیم و بقیه ماجرا که به زبان شعر چنین است

شبی در کنار خیابان مِهر // بدیدم که پیری چروکیده‌چهر
عصا زیر بازو و باری گران // نهاده به جعبه به زحمت، کشان
در او نای حرکت وَ رفتن نبود // عصا را به بارَش همی بسته بود
قدم‌ها به سختی کشیدی جلو//دو دستش عصا و دو پایش گرو
پیاز و حبوبات و برف و عدس // کشیدی به سختی کشیدی نفس
خیابان مهر است و مهری نبود // مر این سرزمین را سپهری نبود
چه بسیار مرکب‌سوارانِ شهر // گذر کرده ز آنجا به بوق و به قهر
که راه خیابان چرا بسته‌ای؟ // مرا چه که افگار و دل‌خسته‌ای؟
بسی پا به روی پدال هوس // نه وی را مُعینیّ و نی دادرس
اگر شحنه‌ی شهر و گر شهردار // اگر قاضی حکم و گر دادیار
دبیر و مدیر است و صاحب‌مقام // اگر لشکری بود و ارباب نام
چه اصحاب وعظ و چه خاصان شهر // چه عابد چه زاهد چه صوّام دهر
همه از کنارش به غفلت شدند // همه بی‌محابا به سرعت شدند
همه در هیاهوی سخت حيات // همه سرگِران و همه کیش و مات
من اما شدم غرق در کار وی // شدم در شگفتی ز رفتار وی
خودم را رساندم به نزدیک او // بگفتم که ای شیرمرد نکو
بهل تا که دستت بگیرم به دست // رها سازمت زین عذابی که هست
سوار سواری کنم بار تو // سهولت کنم بر تو در کار تو
کجا می‌روی تا رسانم تو را // از این درد و سختی رهانم تو را
بگفتا فدایت شوم ای عزیز // نخواهم کمک از کسی، از تو نیز
روم منزل دخترم، دور نیست // دو گامی که مانده چنان زور نیست
بسی لابه کردم بهل ای عجوز // به توفیق خدمت شبم ساز روز
تو را حق به راه من آورده است // چه احسان و لطفی به من کرده‌ است
کنون گر بگیرم دو دست تو را // بگیرد دو دستم امان خدا
نکرد او قبول و قدم بر نهاد // ز غیرت مرا إذن خدمت نداد
چنین عزت و بی‌نیازی ز خلق // شگفتا در این پیر ژولیده‌دلق
به میدان صبر و رضا مستقیم // نه امید از کس، نه از خلق، بیم
ندانی مقام چنان پیر را // به همت به زير آورَد شیر را
حبیبا حقیقت نه در ظاهر است // پسِ پرده جانا هزاران سِر است
نهان را نداند مگر آن علیم // چه عاجز ز خضری بماند کلیم
خدایا تو دانای خلقی و بس // نبخشد خطا را به غیر از تو کس
تویی رازدار همه بندگان // تو دانی همه آشکار و نهان
بسا در سواران این شهر نیز // بود نیک و صالح ز اهل تميز
نباید به ظاهر دهم حکم بد // چو دانم همه نابکاریِ خود
از آن پیر مستغنیِ پر ز راز // گرفتیم پندی که با دهر ساز
خیابان مهر است او در مسیر // خدایا خودت دست او را بگیر

sunnionline

Recent Posts

آغاز سال تحصیلی جدید دارالعلوم زاهدان

سال تحصیلی جدید دارالعلوم زاهدان، امروز پنجشنبه (23 شوال 1445/ 13 اردیبهشت 1403) با قرائت…

17 ساعت ago

مشکلات اقتصادی و سیاست

گرچه عملکرد دولت در حوزه اقتصادی عملکرد مثبتی نبوده، اما بر خلاف آن‌دسته از کسانی…

3 روز ago

تداوم اعتراض‌های دانشجویی به جنگ غزه در دانشگاه‌های آمریکا

اعتراضات در دانشگاه‌های آمریکا علیه حملات اسرائيل به غزه و کشتار غیرنظامیان فلسطینی توسط اسرائیل…

3 روز ago

مروری بر خطبه‌های نماز جمعه اهل‌سنت کشور

«تغییرات جدید در دستگاه قضایی سیستان‌وبلوچستان»، «رسیدگی عادلانه و فوری به پروندۀ جمعه‌های خونین زاهدان…

5 روز ago

مقام ارشد حماس: اگر کشور فلسطین تشکیل شود سلاح‌ها را زمین می‌گذاریم

یک مقام ارشد سیاسی حماس به آسوشیتدپرس گفت که این گروه شبه‌نظامی حاضر است با…

6 روز ago

چرا زنان در جایگاه واقعی خود قرار ندارند؟

شیخ‌الاسلام مولانا عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان در خطبه‌های نماز جمعه امروز (7 اردیبهشت…

7 روز ago