خبر وفات مولانا قاضی نظامالدین روانبد را یکی از طلاب دورۀ حدیث دارالعلوم زاهدان پس از اقامۀ نماز صبحِ یکشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰ به این بنده داد. خبر تلخ و شوکهکنندهای بود و باتوجه به شناختی که این بنده از قاضی نظامالدین رحمهالله داشتم، خیلی مرا متألم و متأثر کرد. إنا لله وإنا إلیه راجعون
تصمیم گرفتم که در مراسم تشییع جنازۀ مولانا شرکت کنم که خبر دادند این مراسم ساعت ۱۰:۳۰ همان روز برگزار میشود و این یعنی اینکه برای ما ممکن نبود از زاهدان خودمان را به پیشین برسانیم. تصمیم رفتن که منتفی شد بار دیگر خبر آوردند که مراسم ساعت ۲ بعدازظهر برگزار میشود. دیگر دیر شده بود. با برادرم، مولوی عبیدالله که در نوبندیان بود، تماس گرفتم و از او خواستم همراه با جمعی از اساتید دارالعلوم نوبندیان خود را به مراسم تشییع جنازه برسانند که الحمدلله موفق شدند در مراسم شرکت کنند و پیام تسلیت حضرت شیخالاسلام مولانا عبدالحمید و این بنده را به مردم عزیز پیشین ابلاغ نمایند.
از پیشین و علمای آن دیار خاطرات بسیاری دارم؛ وقتی زندگی طلبگی را آغاز کردم، به پیشین رفتم. آن زمان استاد مولانا ابراهیم دامنی رحمهالله در مدرسۀ تعلیمالقرآن پیشین که بانی آن مولانا عبدالله روانبد رحمهالله است، تدریس میکرد. بنده طلبۀ آن مدرسه شدم و حدود سه ماه آنجا درس خواندم. به یاد دارم آن زمان مولانا مفتی نظامالدین رحمهالله مشغول حفظ کلامالله مجید بود. خاندان ما از قدیمالایام با علمای پیشین ارتباط ارادتمندانهای داشتهاند. زمانی پدرم در ژاندارمری پیشین خدمت کرده بود و مادرم و بقیۀ افراد خانواده بهجز بنده به پیشین رفته بودند تا اینکه پدرم بازنشسته شد و به روستای ما «سنگان» بازگشت. در منزل ما همیشه ذکر خیر علمای پیشین و نقل سخنانشان جاری بود. مادر و مادربزرگم همواره آنچه را که در دوران اقامت در پیشین شنیده یا تجربه کرده بودند، برای ما تعریف میکردند و این سخنان باعث شده بود بنده در همان دوران کودکی و نوجوانی با یاد و نام قاضی عبدالقادر (پدرخانم مولانا عبدالله) و قاضی یحیی (پدر مولانا عبدالله) مأنوس شوم.
وقتی در دارالعلوم کراچی پاکستان دورۀ تخصص فیالفقه را میگذراندم خبر آوردند که مولوی نظامالدین و برادرش حافظ عبدالرحمن به کراچی آمدهاند و در جامعۀ فاروقیه ثبتنام کردهاند. این خبر خیلی خوشحالم کرد. به یاد دارم روزی هر دو برادر به دارالعلوم کراچی آمدند و مهمان ما شدند. آن روز با آن دو بزرگوار دربارۀ موضوعات مختلفی سخن گفتم. یادم هست یکی از آن موارد این بود که برای نسل آیندهمان چه فعالیتهایی باید انجام بدهیم.
سال ۱۳۶۴ وقتی به دارالعلوم زاهدان آمدم و مسئولیت آموزشی این مرکز به بنده واگذار شد، یکی از برنامههایم آن بود که مدرسان کاردان و زبده را شناسایی کنم و پیشنهاد استخدامشان را به حضرت مولانا عبدالحمید بدهم. روزی از مولانا نظامالدین یاد کردم که مولانا عبدالحمید به بنده مأموریت داد به پیشین بروم و با پدر بزرگوارشان مذاکره بکنم. به پیشین رفتم و سلام و پیام مولانا عبدالحمید را رساندم. مولانا عبدالله رحمهالله راضی نشد. فرمود: مولوی نظامالدین در کار داوری و قضاوت به من کمک میکند. گفتم: حضرت، شما فرزندان دیگری دارید که اینجا هستند. فرمود: داوری و قضاوت کار هرکس نیست. مردم پیشین هم وقتی باخبر شدند نزد مولانا نظامالدین رفتند و از ایشان خواستند هیچگاه آنان را ترک نکند و از پیشین نرود.
وقتی مجمع فقهی اهلسنّت ایران آغاز بهکار کرد، ما از مولانا مفتی نظامالدین رحمهالله تقاضا کردیم که عضویت مجمع را بپذیرند. تقاضای ما را پذیرفتند، اما گرفتاریهایشان از یک سو و تواضعشان از سوی دیگر سبب میشد کمتر در جلسات مجمع حضور پیدا کنند. بااینحال ما هرگاه به مشکلی اساسی برمیخوردیم از مولانا مفتی نظامالدین نظر میخواستیم و ایشان خیلی به ما کمک میکرد.
مولانا مفتی نظامالدین عالِمی آگاه و متواضع بود که مردم مناطقی مثل چابهار و سرباز و ایرانشهر برای حل بسیاری از اختلافات و منازعات مِلکی و معاملاتی خود به ایشان مراجعه میکردند و مولانا به بهترین وجه به حلوفصل آنها میپرداخت. همه هم از قضاوتهای ایشان مطمئن بودند و خیلیها را هم ما به ایشان ارجاع میدادیم. وجود مولانا نظامالدین پشتوانۀ محکمی بود که ما آن را از دست دادیم. مدرسۀ تعلیمالقرآن پیشین در زمان ایشان به توسعۀ چشمگیری رسید و در ردۀ مدارس مهم استان قرار گرفت. مولانا قاضی نظامالدین در علم و عمل و اخلاق و تواضع برای همه یادآور پدر گرامیشان، فقیه بزرگ بلوچستان، مولانا عبدالله رحمهالله بود و با نهایت سادهزیستی و فروتنی، بدون هیچ چشمداشتی به دین مردم خدمت میکرد.
بیتوقع و بیادعا زندگی میکرد و تکیهگاه مستحکم و مورداعتمادی برای همۀ مردم بود. مولانا شخصیتی بود که اگر گاهی در مجلسی علمی، فردی از اهل علم دربارۀ مسئلهای برخلاف نظر ایشان دلیلی قابلقبول ارائه میکرد، ایشان بدون هیچ تکلفی آن را میپذیرفت و از رأی خود رجوع میکرد. مولانا درحالی از دنیا رفت که نه تنها عموم مردم، بلکه علما و خواص جامعه هم به علم و فقاهت و راهنماییهایشان نیازمند بودند. بهراستی که در این دوران قحطالرجال، وجود ایشان نعمت بزرگی برای کل منطقه بود و رفتنش ضایعۀ سنگینی بهحساب میآید. بنده شخصاً از این حادثه خیلی متأثر شدم، ولی بههرحال چارهای جز تسلیم و رضا به قضای الهی نیست. راه همۀ ما همین است. از صمیم قلب دعا میکنم الله متعال مولانا نظامالدین رحمهالله را مورد رحمت و مغفرت خود قرار دهد. جای خالی ایشان را در جامعه، خاندان و مدرسهٔ تعلیمالقرآن پیشین پر کند و به بازماندگان و همۀ رنجدیدگان این حادثه هم صبر جمیل و اجر عظیم عنایت فرماید.
«اللهم اغفر له وارحمه وأكرم نزله ووسّع مدخله وأبدله داراً خیراً من داره وأهلاً خیراً من أهله.»
به نقل از: کانال تلگرامی مفتی محمدقاسم قاسمی
شیخالاسلام مولانا عبدالحمید در مراسم نماز جمعه زاهدان (14 اردیبهشت 1403)، از «حکمت» بهعنوان یکی…
نماینده مردم مهاباد در مجلس شورای اسلامی، با اظهار تاسف از وضعیت معیشتی مردم، تیم…
خیزشها و تحصنهای اعتراضی دانشجویان در دانشگاهها در آمریکا و اروپا در اعتراض به جنگ…
شیخالاسلام مولانا عبدالحمید در خطبههای نماز جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ از سیاستهای دوگانه و متناقض…
سال تحصیلی جدید دارالعلوم زاهدان، امروز پنجشنبه (23 شوال 1445/ 13 اردیبهشت 1403) با قرائت…
گرچه عملکرد دولت در حوزه اقتصادی عملکرد مثبتی نبوده، اما بر خلاف آندسته از کسانی…