اشاره: حادثۀ هولناک 20 شهریور در مسجدالحرام، جهان اسلام را تکان داد و موجب تأثر و تألم میلیونها مسلمان گردید. علت اصلی سقوط یک جرثقیل غولپیکر در حرم امن الهی، پس از تحقیق و تفحص کمیتههای مامور به این امر، مشخص خواهد شد. البته شاهدان عینی ماجرا، مشاهدات خود را بیان داشتهاند و فضای بهوجود آمده پس از آن حادثۀ جانکاه را ترسیم کردهاند. دکتر اسلم حسنزهی، یکی از پزشکان معروف شهر زاهدان، که از نزدیک شاهد این حادثه بوده، با قلمی روان و قلبی آکنده از عشق به حرمین شریفین، گوشهای از حادثۀ مذکور و به شهادت رسیدن جمعی از حجاج بیتاللهالحرام را به تصویر کشیده است.
نوشتۀ دکتر حسنزهی، با عنوان «تقدیم به شهدای مطاف»، با اندکی ویرایش، تقدیم خوانندگان گرامی «سنی آنلاین» میشود:
مولوی در مثنوی متنی دارد به این مضمون که خدایا دوستم داشته باش و سپس عاشقم بشو و سپس مرا بکش و بعدش خونبهایم را بده و خونبهایم خودت باش.
بعد از چند روز و پس از تالم شدید و تفکر، چند خطی مینویسم؛ امیدوارم بتوانم آن فضای عاشقانه را ترسیم کنم. عصر جمعه و پس از ادای نماز عصر، بهقصد طواف بیتالله شریف به اتفاق همسرم وارد مطاف یا همان محل طواف شدم. باران ابتدا نمنم میبارید، با رعد و برق و وزیدن باد هر لحظه بر شدت آن افزوده میشد. قصد شروع هفت شوط طواف را داشتم و همراهم را به اصرار به صحن بین سازه و بیتالله بردم. فضا به کلی تغییر کرده بود و شدت باد در حدی بود که میتوانست انسان را راحت بر سنگفرشهای مطاف جابهجا کند. تشعشع برق تا زمین میرسید و صدای باد و صدای رعد همراه با قطرات درشت باران و گاهی تگرگ بسیار خوفناک بود.
اطراف را نگاه میکردم و به سمت بیتالله حرکت کردم. انسانهای شیفته و شیدا در حال گریه و راز و نیاز با رب خود بودند. خدمۀ وظیفهشناس در حالی که خیس بود همچنان آبها را هدایت میکرد که مهمانان خدا زمین نخورند و راهنماییهای میزبان به مردم آرامش میداد. آن طرفتر مادری محکم دستهای کوچک دو فرزندش را گرفته بود که آسیب نبینند و مجنونانِ عاشق گرد کعبه میچرخیدند.
اکنون من در عرض ثانیهها به چند قدمی کعبه رسیده بودم که ناگهان صدایی شبیه به انفجار سرم را به سمت صدا برگرداند. سبحانالله! سقوط و قبل آن چند تکهشدن جرثقیل و یکونیم تن قرقره و دکل غولپیکر، درست در محل حضور آن مادر که لحظاتی قبل دیده بودمش، افتاده بود؛ مادر و کودکانش، شهید بزرگوار سرهنگ سید محمد هاشمزهی، خدمۀ زحمتکش و بسیاری از دلدادگان ربالعالمین پر کشیده بودند.
اوج مجلس عاشقی سماع رسیده بود. جیغ ممتد زنان و سراسیمگی مردان و ضجه مجروحان و خون سرخ شهدا که آن قسمت از مطاف را رنگین کرده بود و من مانده بودم حیران در برابر این همه اتفاقات عجیب و غریب. در چند تشرفی که به این سرزمین مبارک داشتهام، این اولین بار نبود که به زحمت و سختی میافتادم. هیچگاه حرم امن الهی این چنین نشده بود.
با صدای همراهم به خود آمدم که فریاد میزد دکل بعدی قطعا بر سر ما فرود خواهد آمد. صدای گریه و زاری و توبۀ همراه با سرگشتگی به هم پیچیده بود. بر حسب شغلم فوری فضا را ارزیابی کردم؛ دیدم هجوم جمعیت به سمت دربها و پلهها، کشتاری دیگر را رقم خواهد زد. سپس با صدای بلند گفتم شهادتین بخوانید و منتظر دیدار رب باشید. عطار دوبیتیای دارد به این مضمون که یکی درد را پسندد و یکی درمان پسندد، من آن پسندم که جانان پسندد.
گفتم مطمئن باشید امنترین جا در کرۀ خاکی بیتالله است و شک نکنید بیرون بدتر خواهد بود. بعد دوستان نقل میکردند در هتلها و خیابانها مردم پریشان شدهاند.
باران با شدت تمام میبارید و مردم با صدای رعد و برق مثل دستههای بیپناه به هم فشرده میشدند. باد با شدت تمام پردههای کعبه را تکان میداد. یک لحظه فکر کردیم قیامت شده و کعبه به آسمان خواهد رفت. مرد جوان سیاهپوستی شروع به نماز خواندن نمود. یاد سخن مفتی محمد قاسم حفظهالله افتادم که میگفت رسولالله صلیاللهعليهوسلم ارشاد کردهاند در موقع سختی و پریشانی به نماز مشغول شوید. دلم میخواست کنار آن مرد مؤمن و آرام که با نمازش به خود و همه آرامش میداد، نماز بخوانم. ولی در آن لحظات سخت وظیفۀ شغلی و حرفهای را ترجیح دادم که کمک به مردم بود. در همین حالت وردِ شهادتین و راز و نیاز و استغاثه، به یاد سخنان شیخالاسلام حفظهالله افتادم که فرمودند در چنین مواقعی که سختیها و آب و طوفان میآید، دعای حضرت یونس علیهالصلاة والسلام را بخوانید.
مرگ در یک قدمی ما بود. با توبه از تهِ دل و نهایت احساس ندامت بهمانند پر کاهی که هیچ نیست و در تلاطم اقیانوس گرفتار شده، آماده و تسلیم رب شدیم. خواندن دعا را با صدای بلند شروع کردم: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ». خدایت جزای خیر دهد سرور و آقایم جناب شیخالاسلام که خیر دنیا و آخرت را برای همه میخواهی و دم مرگ هم همراهیمان کردی که راه را خطا نرویم. همچنین سایر علما.
عزیزان! من مطمئن هستم که شهید بزرگوار سرهنگ هاشمزهی نیز همراهیِ علمای ربانی را حاصل کردند و پر کشیدند.
اکنون با گذشت نیم ساعت و آرامش و اخلاصی غیرقابل توصیف، روحمان به درجۀ مطمئنه رسیده بود. فریاد «الله اکبر» و «لا إله إلا الله» در جوار بیتالله و اجساد شهدا فضای معنویای ایجاد کرده بود که وصفش در این مقال نگنجد.
از سرعت باد کاسته شد و باران خفیفتر شد. بیتالله را که چند لحظه پیش نمیدیدیم اکنون بهوضوح دیده میشد و در این تولد دوباره چقدر زیبا شده بود. جمعیت آرام آرام سکون گرفتند و نماز مغرب شروع شد. در رکعت اول زیباترین کلماتی که تا آن لحظه شنیده بودم، به گوشم رسید: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ» و در رکعت دوم هم امام آیهای با همین مضمون خواند.
دوستان عزیز! من در روزهای بعد در مورد این حادثه تحلیلهای زیادی دیدم و شنیدم، ولی ما که آنجا حضور داشتیم فقط و فقط رحمت و حکمت و عشق خدا بر بندگان برگزیدهاش و توبه خالصانه و آمرزش را دیدیم. ارشاد علما و زیباییهای دیگر را با پوست و استخوان و روحمان لمس کردیم.
هدف از نوشتن این چند سطر فقط برای یادآوری این نکته است که برادران، موت نزدیک است و راه فلاح و رستگاری عمل است نه دکتری و ثروت و…
دکتر اسلم حسنزهی- جوار خانه کعبه
خطیبان جمعۀ اهلسنت بعضی از شهرستانهای کشور در مراسم نماز جمعه (14 اردیبهشت 1403) به…
صادق خان که یک مسلمان پاکستانیالاصل است، موفق شد با کسب نزدیک به ۴۴ درصد…
شیخالاسلام مولانا عبدالحمید در مراسم نماز جمعه زاهدان (14 اردیبهشت 1403)، از «حکمت» بهعنوان یکی…
نماینده مردم مهاباد در مجلس شورای اسلامی، با اظهار تاسف از وضعیت معیشتی مردم، تیم…
خیزشها و تحصنهای اعتراضی دانشجویان در دانشگاهها در آمریکا و اروپا در اعتراض به جنگ…
شیخالاسلام مولانا عبدالحمید در خطبههای نماز جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ از سیاستهای دوگانه و متناقض…